به گزارش ایسنا، به نقل از نورنیوز، سرزمین اسرارآمیز افغانستان را جغرافی دانان به عنوان کشور "هزار درّه" میشناسند، لقبی که می تواند استعاره ای برای مسائل و مشکلات عدیده این کشور محنت زده باشد. شاید در تمام سیاره، این فقط افغانستان باشد که هم تجربه مستقیم جنگ با ابر قدرت شرق را داشته و هم تجربه جنگ مستقیم با ابر قدرت غرب را. مردم این کشور بیش از ۹ سال (۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ میلادی) با اتحاد جماهیر شوروی، پرچمدار اردوی جهانی سوسیالیسم جنگیدند؛ و نزدیک به ۲۰ سال (۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ میلادی) با ایالات متحده آمریکا، قدرتمندترین قطب جهانی کاپیتالیسم نبرد داشتند. در فاصله این دو کشاکش بزرگ نیز، طوفانی از منازعات داخلی را تجربه کردند. حاصل این تاریخ خونین و غمبار، ظهور انبوهی از مسائل و مشکلات گوناگون بود که مردم مظلوم افغانستان را گرفتار و سرنوشت این سرزمین را با فقر و عقب افتادگی رقم زد.
افغانستان در سایه این جنگ های طولانی، نه تنها خود از چرخه پرشتاب توسعه جهانی بازماند بلکه میراث تاریخ خونبارش بین کشورهای منطقه خصوصا همسایگان به اشتراک گذاشته شد. مرکزیت یافتن به عنوان قطب تولید خشخاش و استحصال تریاک، و تبدیل شدن به بزرگترین کشور مهاجرفرست جهان، دو فقره از اصلی ترین مشکلات این کشور "هزار درّه" است که متأسفانه سهم ایران به عنوان همسایه هم زبان این کشور از آن مشکلات، بسیار چشمگیر بوده است. باندهای بینالمللی ترانزیت مواد مخدر، برای انتقال این مواد از افغانستان به کشورهای غربی، بهترین مسیر را عبور از ایران میدانند. مقابله با این باندهای تبهکار، سالانه هزینههای هنگفت و تلفات چشمگیری را روی دست ایران میگذارد. سیل ورود مهاجران و پناهندگان افغانستانی نیز در چند موج فراگیر، بافت اجتماعی و بازار کار و زیست بوم اقتصاد ایران را تحت تأثیرجدی قرار داده است.
منتقدان چه میگویند؟
در تاریخچه ۴۴ ساله حضور افغانستانیها در ایران، به ندرت شاهد منازعات قومی گسترده با این مهاجران بودهایم. اشتراکات زبانی و دینی و تاریخی و فرهنگی هیچ گاه اجازه نداد مناسبات شهروندان ایرانی با مهاجران افغانستانی به کینه ورزیهای خشونت بار بینجامد؛ و غیر از مجادلات متفرقهای که کاملاً طبیعی است نشانهای از یک جنگ "ما" و "دیگری" بین ایرانیان و افغانستانی ها به چشم نمیآید. اما درست در همین جاست که منتقدان، ورود میکنند.
برخی از تحلیلگران مسائل اجتماعی معتقدند جمهوری اسلامی ایران در مقابله با مسئله مهاجران افغانستانی فاقد یک سیاست روشن و علمی و کارآمد است. به تعبیر ایشان، کشورهای جهان در مواجهه با مهاجران معمولاً سه سیاست را در پیش میگیرند: تلاش برای بازگشت امن مهاجران به کشورشان، برنامهریزی برای اسکان مهاجران در کشور ثالث، و بالاخره سیاستگذاری برای ادغام مهاجران در جامعه میزبان.
اما به گفته منتقدان، رفتار ایران با مهاجران افغانستانی مصداق هیچ یک از این گزینهها نبوده است بلکه رویه جاری؛ نگهداری مهاجران افغانستانی در وضعیت اضطراری و ماندن آنها در میان ایرانیان بوده است. درست است که مردم ایران تقریباً در هیچ دوره ای، به شکل فراگیر دچار "مهاجرهراسی" نشدند اما در غالب موارد، مهاجران افغانستانی را "دیگری" میدانستند و نگاهی توأم با تردید به ایشان داشتند. در واقع به گفته منتقدان، میان ایرانیان و افغانستانیها نوعی "دیوار نامرئی" دایر بوده که از سویی جلوی منازعه را میگرفته اما از سوی دیگر مانع جذب میشده است. در این بین، سیاستگذاران نیز تدابیر دقیق و روشنی برای ادغام آنها در بافت اجتماعی ایران نداشتند.
موافقان پاسخ میدهند
جریان دیگری از تحلیل گران ایرانی، مزایای حضور مهاجران افغانستانی را در ایران بیش از مضرات آن ارزیابی میکنند و میگویند بخش عمدهای از چرخه اقتصاد جامعه متوسط ایران با نیروی کار افغانستانیها می چرخد. ضمن اینکه نرخ جرم زایی این مهاجران در ایران، قابل مقایسه با نرخ جرم مهاجران در سایر کشورها نیست. این تحلیلگران در مقام مقایسه میگویند میزان جرائم ارتکابی مهاجران ایرانی در ژاپن به مراتب بیشتر از جرائمی است که افغانستانیها در ایران مرتکب میشوند. چیزی که به گفته این پژوهشگران در ایران، آزاردهنده است فقدان یک بانک اطلاعاتی دقیق از مهاجران است به نحوی که امکان رصد و پایش آنها را منتفی میسازد.
در غیاب این بانک اطلاعاتی، جامعه کم درآمد ایرانی بر حسب مشاهدات خام خود و دیدن تعداد متراکم مهاجران افغانستانی در صفهای نانوایی یا بنگاههای اجاره مسکن یا راهروهای مترو و اتوبوس، آنها را رقبای خود در تصاحب حقوقشان میپندارند و با حسابی سرانگشتی خیال میکنند که این مهاجران، مصرفکنندگان یارانه پنهانیاند که دولت برای شهروندان ایرانی درنظر گرفته است. برای ایجاد شفافیت در وضعیت مهاجرین، تشکیل نهادی مثل سازمان ملی مهاجرت، نقیصه کمبود اطلاعات درباره آنها را جبران میکند. به بیان دیگر با تکمیل پرونده دقیق آماری مهاجران به خوبی میتوان سهم آنها را هم در تولید ناخالص ملی و هم در مصرف منابع ملی برآورد کرد. در چنان وضعیتی است که معلوم میشود داستان حضور ۴۰ ساله مهاجران افغانستانی در ایران، بیشتر از جنس فرصت بوده است یا تهدید.
عدد مهاجران افغانستانی در ایران را از ۵ میلیون نفر تا ۱۰ میلیون نفر گمانه زدهاند. بخشی از این نفوس، در فرآیندی قانونی وارد ایران شدهاند اما بخشی دیگر از آنان به صورت غیرقانونی و قاچاق در کشور ما زندگی میکنند. از سال ۱۴۰۰ روند ورود مهاجران به ایران و در عین حال روند اخراج پناهجویان فاقد مدارک قانونی سرعت گرفت. طبعاً با تشدید ورود مهاجران غیرقانونی به ایران، حساسیتهای اجتماعی هم تحریک میشود، اما نکته مهم و جالب این است که با تمام این اتفاقات، هنوز در کشور شاهد جریان فراگیر و گستردهای تحت عنوان "افغانهراسی" و "مهاجرهراسی" نیستیم.
موج ضعیفی که پس از ماجرای قتل زنده یاد داریوش مهرجویی و همسر هنرمندش علیه افغانستانیها در حال شکلگیری بود با درایت رسانهها و تدبیر متولیان و دلسوزان منافع ملی خنثی شد و به مناقشهای قومی تبدیل نشد. غیر از یکی دو نزاع و مزاحمت مختصر، رخداد دیگری به وقوع نپیوست و رفتار ۴۳ ساله شهروندان ایرانی در همزیستی با مهاجران افغانستانی عوض نشد. با اینهمه به نظر میرسد این مطالبهای منطقی از سوی مردم است که خواستار شفافیت در سیاستهای مهاجرتی هستند و خوش دارند در پذیرایی از میهمانان حساب دخل و خرج روشن باشد.
انتهای پیام