به گزارش ایسنا، در نخستین روزهای دفاع مقدس و چند روز پس از سقوط خرمشهر که بهسختی برای بعثیها حاصل شد، آنها به این فکر افتادند که با تکمیل محاصره آبادان به بخش مهمی از اهداف نظامی-استراتژیک خود در جنگ دست یابند.
بر این اساس در ۹ آبان ۱۳۵۹ آنها تلاش کردند که با عبور از رودخانه بهمنشیر در منطقه کوی ذوالفقاری آبادان و گرفتن سرپلی در این منطقه به خواستههایشان برسند اما با مقاومت جانانه نیروهای مردمی و همچنین سایر قوای نظامی اعم از ارتش و سپاه، آنها شکست سنگینی را در این منطقه متحمل شدند و تا پایان جنگ نیز حسرت تصرف آبادان بردل آنها ماند.
سیاوش قدیر ازجمله رزمندگانی است که دوران سربازیاش را بهطور داوطلبانه در مناطق جنگی خط مقدم ازجمله خرمشهر و آبادان سپری کرده است. وی در بخشی از کتاب خاطرات خود به نام «سیاوش» به بیان رویدادها و اتفاقات مربوط به عملیات کوی ذوالفقاری در آبادان پرداخته که به مناسبت سالروز این عملیات منتشر میشود.
اوایل آبان(۱۳۵۹) اعلام کردند که همه نیروها باید برای مقابله با دشمن آماده باشند. خودمان را برای رویارویی سختی با عراقیها آماده کرده بودیم. روز هفتم آبان، ساعت چهار بعدازظهر، من و چند سرباز دیگر به دستور استوار وفا با کامیون گاز مدل روسی برای آوردن مهمات به پادگان آموزشی خسروآباد رفتیم که فاصله زیادی با پاسگاه ما نداشت.
روز بعد، یعنی هشتم آبان، ساعت هفت صبح از طرف گروهبان به پاسگاه دستور دادند که سهچهارم نیروهای تحت اختیار پاسگاه به منطقه کورههای آجرپزی در کنار شط بهمنشیر اعزام شوند. آنجا چند کیلومتر با پاسگاه فاصله داشت.
خبر رسیده بود عراقیها در حال پیشروی به سمت کورههای آجرپزی هستند و احتمال اینکه از بهمنشیر عبور و به آبادان حمله کنند، خیلی زیاد است. قرار بود از بقیه پاسگاههای ژاندارمری هم بیایند.
کوره پزخانه با فاصله زیادی روبروی بهمنشیر قرار داشت. برای رفتن آماده شدیم. تعداد پرسنلی که قرار بود به آن منطقه اعزام شوند، به بیست نفر میرسید. چند نفر از داوطلبهای روستا همراه ما بودند، ازجمله علی که اسم کاملش محمدعلی بود. خاله علی در روستا زندگی میکرد و علی برای کمک به خرما چینی پیش آنها آمده و با شروع جنگ آنجا ماندگار شده بود.
به دستور استوار وفا، بخشی از تجهیزات موجود در پاسگاه، ازجمله سه قبضه خمپارهانداز و دیگر مهمات لازم برای حضور در آن منطقه را در ماشین گذاشتند.بااینکه استوار وفا به دلیل درد کمرم به من اجازه داده بود در پاسگاه بمانم، قبول نکردم و بعد از خوردن دو قرص مسکن همراهشان رفتم.
از پاسگاه به سمت منطقه مدنظر در کناره رودخانه بهمنشیر حرکت کردیم. راننده بجای حرکت در جاده اصلی خسروآباد، از پشت آبادان به سمت خسروآباد رفت و کنار دیوار پادگان آموزشی خسروآباد ما را پیاده کرد. فاصله زیادی با کوره پزخانه ها داشتیم. پیاده از جاده روبه روی پاسگاه به سمت بهمنشیر حرکت کردیم.
در زیر آتش گلولههایی که عراقیها از پشت سر ما پرتاپ میکردند، مردم آبادان که بیشتر آنها زن و بچه بودند، با استفاده از لنج از رودخانه بهمنشیر بهطرف بندر ماهشهر میرفتند.ارتش عراق جاده زمینی را اشغال کرده بود و تنها راه خروج از آبادان همین رودخانه بود. افراد از طریق روستای چوئیده که ایستگاه ترمینال بود، سوار لنج ها میشدند. گلوله عراقیها از بالای سرشان رد میشد و در بیابانهایی میافتاد که پشت سر ما و سمت حیر بود. مردم اطلاع نداشتند که عراقیها قصد دارند از این منطقه به آبادان حمله کنند.
وارد نخلستانهای اطراف بهمنشیر شده بودیم که مقابل کورههای آجرپزی قرار داشت. ما را برای مقابله احتمالی با نیروهای پیاده دشمن آورده بودند ولی از نیروی پیاده آنها خبری نبود.تا غروب در آن منطقه ماندیم و هیچ تحرکی از دشمن برای عبور از بهمنشیر به سمت آبادان ندیدیم. غروب فرمانده گروهان دستور داد همه به پاسگاهایشان برگردند.
ساعت شش صبح روز بعد، دشمن از همه طرف، منطقه آبادان را زیر حملات توپخانهای و خمپارهای خود قرار داد؛ ازجمله پادگان خسروآباد. صدای انفجارهای پیدرپی و شدید گلولههای نوپ و خمپاره، خیلی دورتر از ما، از طرف کوره پزخانه ها به گوش میرسید.
سرکار استوار وفا از ساختمان پاسگاه به کنار اروند آمد و با تکتک پرسنل دیدار کرد و گفت: باخبری که از منطقه قبرستون کوی ذوالفقاری آبادان رسیده، احتمال اینکه دشمن قصد ورود به آبادان رو داشته باشه زیاده. وظیفه ما حفظ منطقه استحفاظی مونه. اگه دشمن موفق بشه از شط بهمنشیر عبور کنه و وارد خاک آبادان بشه، احتمال اینکه از طریق اروند هم نیرو به آبادان بفرسته زیاده.
حملات توپخانهای و خمپارهای دشمن با شدت بیشتری ادامه داشت، بهخصوص در اطراف پادگان خسروآباد. آبادان در خطر جدی قرار داشت و درگیر جنگی سرنوشتساز بود. از کناره اروند میدیدم که خیلی از گلولههای دشمن در رودخانه سقوط میکند یا به نخلستانها آسیب میزند.
انهدام پل بهمن شیر
میگهای عراقی در آسمان پرواز میکردند. از فاصله دور دیدم، دو فروند هواپیمای جنگی بر فراز رودخانه بهمنشیر و در طول رودخانه رفتوبرگشت میکنند و مدام بالا و پایین میروند. هواپیماها مثل توپی که به زمین بخورد و دوباره به هوا برود، بالا و پایین میرفتند.
یکدفعه یکی از آنها غیب شد. فکر کردیم در رودخانه بهمنشیر سقوط کرده است ولی یکهو شیرجه رفت و عمود برگشت و صدای انفجار مهیبی منطقه را لرزاند. نفهمیدم هواپیمای ایرانی بود یا عراقی و کجا را بمباران کرد.
خبر مسرت بخش
یکی از سربازهای آبادانی، معروف به حسن عرب، به شهر رفته بود تا به خانهشان سرکشی کند. وقتی به پاسگاه برگشت، با هیجان در جمع بچههای پاسگاه برای استوار وفا تعریف کرد:عراقیها روی رودخونه بهمن شیر پل زدن و وارد قبرستونا و کوی ذوالفقاری شدن. دو تا فانتوم ایرانی هم پل عراقیا رو بمباران کردن.
همه پرسنل از خبری که حسن آورده بود، خوشحال شدند. حسن در ادامه گفت: «کسایی که در آبادان هستن، خودشون رو آماده دفاع از شهر کردن.همه نیروهای مدافع و خیلی از مردم، بهخصوص جوونای آبادانی و خرمشهری رو دیدم که با دستخالی بهطرف عراقیا توی کوی ذوالفقاری می رن.»
برعکس روز گذشته که ما، نیروهای پیاده در آن منطقه، نتوانستیم کاری بکنیم و صرفاً حضور فیزیکی داشتیم، کورههای آجرپزی محل درگیری متقابل میان نیروهای ما و آنها شده بود و نیروهای ما با قدرت هرچهتمامتر جلوی دشمن متجاوز ایستاده بودند و مانع ورود آنها به خاک آبادان میشدند.
عراقیها قبل از اینکه روی رودخانه بهمنشیر در منطقه کوی ذوالفقاری پل شناور نصب کنند، دو گردان از نیروهای کماندوی خود را وارد خاک آبادان کرده بودند. بعد از انفجار پل توسط خلبانهای شجاع کشورمان، نیروهای دشمن اسیر یا در رودخانه غرق شدند. اگر اقدام بهموقع خلبانها نبود، دشمن میتوانست با استفاده از پلی که زده بود، شهر را در محاصره کامل در بیاورد و شاید آبادان هم مثل خرمشهر سقوط میکرد.
تلفات جانی و مالی زیادی به دشمن وارد شد. مهمات زیادی از دشمن مغرور به پیروزی در خرمشهر بهجا ماند. با آن شکست، تلاش عراق در آبادان ناکام و بینتیجه ماند و سلاحهای زیادی از آنها به دست نیروهای ما افتاد.میگفتند تا چند روز جنازه نیروهای دشمن متجاوز با جزر و مد رودخانه بهمنشیر در طول رودخانه بالا و پایین میرفته؛ چون بهمحض اینکه جنازهها به نزدیکی خلیجفارس میرسیدند، با مد شدن آب برمیگشتند.
آبادان با پشتوانه زمینی و هوایی از اشغال نجات پیداکرده بود. خون غیرت در رگهای همه به جوش آمده بود. نیروهای سپاه، ارتش، ژاندارمری و حتی نیروهای مردمی داوطلب، نقش زیادی در ناکامی دشمن داشتند. نیروهای ما نهتنها مانع پیشروی دشمن شده بودند، بلکه آنها را عقب رانده و شکست داده بودند.
خبرشکست عراقیها خیلی خوشحال کننده و روحیه پرسنل خیلی بهتر شده بود. دشمن مأیوسانه عقب نشسته بود. در مقابل، نیروهای ما احساس اعتمادبهنفس بیشتری پیداکرده بودند که میتوانند جلوی دشمن بایستند.
عراقیها و قدرتهای بزرگی مثل آمریکا و شوروی که پشت سر عراقیها بودند، سیلی محکمی از نیروهای مدافع خورده بودند. نیروهای حاضر در آبادان، بعد از سقوط خرمشهر و بعد از موفقیت در حماسه کوی ذوالفقاری، محکم سر جاهایشان مانده بودند تا دشمن دفعه بعدی هوس ورود به آبادان را نکند.
منبع:
ساسانی خواه فائزه، سیاوش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۱، صفحات ۴۰۷، ۴۰۹، ۴۱۱، ۴۱۳، ۴۱۴، ۴۱۷، ۴۱۹، ۴۲۰، ۴۲۱
انتهای پیام