به گزارش ایسنا، فرهیختگان در مطلبی در تحلیل شیوه های تبلیغ که امروزه به ویژه در شبکه های اجتماعی چون اینستاگرام باب شده نوشت:
۱. در امر ضعیف بودن تبلیغات یا به عبارت دیگر صنعت تبلیغات در ایران بحثی نیست. دنبال دلیل و بهانهاش هم نمیگردیم. محدودیتها و ضعف اقتصادی و هزینه نکردن درست شرکتها برای تبلیغات میتواند دلیل مهمی باشد که چرا هنوز این صنعت در ایران بسیار جای کار دارد و حتی به مرزهای بلوغ هم نزدیک نشده. هنوز تبلیغ بومی درست و حسابی نداریم و معدود تبلیغهایی که سعی میکنند چشمنواز جلوه کنند، کپیبرداری مو به مو و نعل به نعل از نمونه خارجی است که اگر با بچههای موطلایی و چشمآبی همراه نشود، تهیهکننده شب خوابش نمیبرد! امروز و در این مطلب اما با صنعت تبلیغات رسمی در ایران کاری نداریم.
۲. اگر شما هم مثل من مشتری دائمی فضای مجازی باشید، با آژانسهای تبلیغاتی جدیدالتاسیسی طرف شدهاید که برای فضای مجازی تبلیغ میسازند و طبیعتا همان پختگی نیمبند آژانسهای رسمی تبلیغاتی را هم ندارند! اگر صنعت رسمی تبلیغات در ایران، برای آگهی ساختن باید هزار امتحان بدهد و هزار بار نظارت شود و آدمهایش باید تلاش کنند تا کارشان معنا و کیفیت داشته باشد، در صنعت تبلیغات غیررسمی یا تبلیغات فضای مجازی، نه با کیفیت طرفیم نه با ممیزی و نه با حساسیت. نه کسی هست که روی محتوا نظارتی داشته باشد و نه اصلا کسی هست که به این آقایان یا خانمهای سازنده تبلیغات بگوید: خرت به چند! هرچه دلشان میخواهد میسازند و یک جمله داغ یا بهاصطلاح خودشان «قلاب» میاندازند سر کلیپی که تولید کردهاند و بعد یک تبلیغ گروه سنی الف تحویل مردم میدهند و به معجزه پیجهای پرطرفدار، تبلیغ بدشان به مقیاس میلیونی دیده میشود و سفارشدهندگان بعدی از راه میرسند.
۳. بعضی وقتها این تبلیغات فقط بیادبانه و روی اعصاب است. مثلا تبلیغ یک شرکت که اپلیکیشن بازی طراحی کرده را هر وقت میبینم، دلم میخواهد موبایلم را بشکنم! تبلیغ برای بازی منچ است. پسر جوانی از خواب بیدار میشود. سر سفره صبحانه منچ بازی میکند و از خوشحالی بردن یا مثلا جفتشش آوردن، لیوان سر سفره را میشکند! در آسانسور، هم جفتششی چیزی میآورد و از خوشحالی، به دختر جوانی که کنارش ایستاده، تنه میزند و دختر را نقش زمین میکند و بیآنکه ککش هم بگزد، آسانسور را ترک میکند! بعد روی موتور جفتشش میآورد و با موتور به یک مانع راهنمایی رانندگی میکوبد و شادی میکند. در جلسه کاری، درحالیکه مدیر ارشد مشغول توجیه کارمندان و توضیح دادن یک نمودار مهم ویدئویی است، استاد جفتشش میآورد و از خوشحالی به کارمندی که مشغول کار کردن و توجه به صحبتهای مدیر است، تنه میزند و او را از روی صندلی پرت میکند پایین! دست آخر هم دختری که صبح در آسانسور تنه خورده بود، در آسانسور جفتشش میآورد و با خوشحالی به پسر تنه میزند و پسر نقش زمین میشود!
صادقانه بگویم برداشت من از دیدن این تبلیغ این است: این بازی فقط برای افراد بیشعور، بیادب و فاقد شعور اجتماعی طراحی شده. آدمهایی که میتوانند در همهچیز، از اخلاق انسانی تا اخلاق رانندگی تا اخلاق کاری، بیشعور و نفهم باشند. هر وقت این تبلیغ را میبینم، با خودم عهد میکنم این بازی را روی گوشی نصب نکنم و نمیکنم.
۴. تازگیها نوع دیگری از تبلیغات در اینستاگرام مد شده. تبلیغ برویم ببینم چه خبر است. یکی میگوید: دیدم این خانم اینجا نشسته. لابد پول کرایه ماشین ندارد. برویم به او پولی کمک کنیم که به خانهاش برود. بعد با دختر صحبت میکنند و دختر توضیح میدهد که در کنار خیابان مشغول مثلا ترید کردن در بازارهای مالی است و آنقدر پول درآورده که صرف نمیکند از جایش بلند شود و به محل کارش برود. تهش هم میگوید: اگر به پیج استاد «بقبقوییان» بروید، میتوانید همه فنون ترید کردن زیر تیر چراغبرق را یاد بگیرید و میلیاردر شوید.
این تبلیغات آخرین متد تبلیغات افتضاح، بیکیفیت، بدون فکر و طبیعتا بدون نظارت هستند که صرفا چون بسیار دیده میشوند، موفق جلوه میکنند، درحالیکه از منظر پیام تبلیغاتی قطعا هزار و یک ایراد دارند. برای تولید کردنشان هم نیازمند ذهن خلاق و عقل درست و حسابی نیستید.
فقط کافی است یک آدم فضول پشت دوربین باشد و دختری جذاب و امروزی را سوار ماشینی آنچنانی نشان دهید که با نگاه کردن به گوشی موبایلش، مشغول انجام دادن کارهای بزرگی است. تهش هم آدرسی میدهید که برو فلانپیج و آنجا آخرین شیوههای فلان کار را یاد بگیر. این تبلیغات تکراری، بدون خلاقیت و از همه مهمتر سریدوزی شده، بهتازگی وارد بازار جدیدی از وقاحت، بیاخلاقی و نفهمی شدهاند. از همه بابت اینکه نمیتوانم توهینهای مناسبتر و درخورتری پیدا کنم عذر میخواهم، چون اینجا خانواده نشسته ولی شما هم بعد از خواندن پاراگراف پایینی، متوجه میشوید که منظورم چیست و احتمالا خودتان ناسزاهای مودبانهای که نوشتم را با کلمات پرچاشنیتر و مناسبتر جایگزین خواهید کرد.
خانمی میرود برای مصاحبه. از مردم سوال میکند که عزیز از دست دادهاند یا نه؟ مردم صحبت میکنند. یاد عزیزان ازدسترفته میافتند. اشکی میریزند. وارد شوک میشوند. یادشان میافتد که عزیزی از دست دادهاند. بعد مردی میآید جلوی دوربین و تعریف میکند که مشکلی بوده و یکی از عزیزانش به عمل نیاز داشته و عمل بسیار پرخرج بوده اما او توانسته با رفتن به پیج استاد «قارقارکیان» و یاد گرفتن شیوههای کسب درآمد دلاری، عزیزش را زنده نگه دارد و شما هم میتوانید با حضور در پیج این استاد حکیم، این آموزشها را ببینید!
شما را نمیدانم اما من و تمام کسانی که این تبلیغ را دیدند، برای روح و روان خانواده استاد، چنان دعاهای خیری انجام دادهاند که طرف ناچار شده کامنتها را ببندد! احتمالا آن مغز متعفنی که پشت طراحی این تبلیغ بوده، از رو نمیرود و بر این باور است که «تبلیغم خیلی باحال بود چون مخاطب را درگیر کرد!»
درد اینجاست. وقتی نظارت هست، فجایعی را در صنعت تبلیغات میبینیم که روی بیلبوردهای سطح شهر، بهشدت حالبدکن بودند. تبلیغاتی با کنایههای جنسی که نیاز نیست یادآوری شود. ببینید اینجا که احتمالا نه نظارتی هست و نه کسی کاری به کار محتوا دارد، برای درگیر کردن مخاطب به چه تدابیر کثیفی رسیدهاند. یاد سریال «بهتر است با «سال» تماس بگیری» افتادم و آن تیمی که داشت برایش تبلیغ درست میکرد. از منظر کیفیت ساخت تبلیغ و همچنین بیمنطق بودن تبلیغات، این آگهیهای اینستاگرامی را انگار خود سال گودمن ساخته با همان دو سه دانشجوی کنار دستش. اگر این است که لطفا با «سال» تماس نگیرید!
انتهای پیام