اگرچه روزگاری شهرستان لاهیجان بزرگترین تولید کننده چای در استان گیلان بود، اما با تخریب وسیع باغهای چای و ویلاسازی بهجای باغ های چای، اکنون لاهیجان، کمترین سهم در تولید چای را در میان شهرستانهای گیلان دارد.
کسی چه میداند، پدر چایکاری ایران، چه خون دلی خورد تا در باغی که در لاهیجان خریده بود، چای را در ایران کشت و کشت برگهای سبز این نوشیدنی محبوب ایرانیها را در استانهای شمالی ترویج کند.
مردم محلی و چایکاران فعلی از رنجهای کاشف السلطنه در این راه خبر ندارند. از خون دلی که برای آموزش کشت چای در هند دید، از سفرهایی که برای آوردن تخم چای و بوتههای چای از هند به لاهیجان کشید و جانش را بر سر این راه گذاشت.
اگر از محلیها درباره کاشف السلطنه بپرسید، افسانهای تعریف میکنند که انگار کاشف السطنه عصایی جادویی داشت و با یک ورد، کوههای لاهیجان را پر از بوتههای چای کرد.
در شهر لاهیجان، میدانی به نام«کاشف السلطنه» نامگذاری شده است. بلواری که به سمت این میدان میرود، درست جایی قرار گرفته که پدر چای ایران در آن آرام گرفته است. جایی که روزگاری باغ چایاش بود و وصیت کرد او را لای همان بوتههای چای دفن کنند. بلواری که به کوههای بلندی میرسد که تماما با بوتههای چای پوشیده شده است.
به سمت باغی میروم که «آقا محمدخان قاجار قرانلو» ملقب به کاشفالسلطنه، یک شاهزاده قجری، متولد تربت حیدریه، اولین باغ چای را در آن احداث کرد. باغی که حالا ثبت ملی شده است.
مقابل باغ فلاحت یا همان نخستین باغی که کاشف السلطنه در آن نخستین بوتههای چای را کشت کرد، تابلویی نصب شده که مشخصات باغ در آن نوشته شده است: « باغ کشاورزی لاهیجان با مساحت، ۵۴ هکتار، یادگار کاشف السلطنه پدر چای ایران و نخستین شهردار تهران است که اولین دفتر سازمان چای نیز در زمان کاشف السلطنه هنوز در داخل این باغ سرافراز مانده است. وجود کلکسیون ۸۰۰ گونه گیاه و درختان و قدمت ۹۰ ساله باغ کشاورزی تلنگر واژه میراث ماندگار این باغ کهن برای شهروندان این شهر است که باید به عنوان یک سرمایه ملی صیانت شود. بیتردید احیاء باغ کشاورزی بیش از بیش بر ارزش و هویت آن خواهد افزود.» و سرآخر از مردم خواسته تا برای حمایت از ۶۵۰۰ کشاورز چایکار، چای ایرانی بنوشند.
هرچند جای این نوشته در این تابلو خالی است که بسیاری از محصلان شهر لاهیجان در همین باغ فلاحت، روشهای نوین کشت و عمل آوری چای را آموختند و بعدها خود باغهای چای را ایجاد و نخستین کارخانههای فرآوری چای را احداث کردند.
نزدیک باغ، وسط میدان، کاشفالسلطنه چایکار با عصای جادوییاش ایستاده است. عصایی افسانهای که اگر نبود، حالا خبری هم از باغهای همیشه سبز چای نبود.
اگر از قدیمیهای لاهیجان بپرسید، قصه عصای جادویی را اینگونه روایت میکنند؛ «قدیمها، کسی در ایران بلد نبود چای کشت کند. انگلیسیها اجازه نمیدادند تا محصول پرفروش مستعمرهشان، جای دیگری کشت شود. چای در انحصار خودشان بود. تا اینکه یک نفر به اسم کاشفالسلطنه به هند میرود و تخم چای را داخل عصایش پنهان میکند. تخمها را به لاهیجان میآورد و در باغش کشت میکند.»
در موزه چای، یا بهتر بگوییم جایی که پدر چای ایران در آن آرمیده است، خون دلهای کاشف السلطنه برای آموزش کشت چای در هند و آوردن بوتهها و گلدانهای چای از هند به ایران را میتوان شنید و دید. لابه لای سماورهای قدیمی، میان نخستین ابزارهای چای خشک کنی و لای اسناد و عکسهای باقی مانده.
اما اینکه چگونه با مشقت فراوان و مخالفت اربابان محلی بالاخره توانست کشت چای را ابتدا در لاهیجان و سپس در تمام گیلان و بخشهایی از مازندران رواج دهد غرورآفرین است.
در میان عکسها، تعدادی هندی و چینی هم مشاهده میشوند. کاشف السلطنه برای ترویج کشت چای و برای آموزش به کشاورزان گیلان، چایکارانی را از چین و هند به لاهیجان میآورد.
محمود کیانوش، با ۹۸ سال سن، یکی از چایکاران قدیم لاهیجان است که خود نزد همین چایکاران چینی در باغ فلاحت آموزش دیده بود و سالها در کارخانه چای قوام السلطنه، حسابدار بود.
کاشف السلطنه یک بار به دستور شاه قاجار به هند میرود تا چایکاری را فراگیرد ولی پس از آنکه نخستین بوتههای چای را به ایران آورد، بارها و بارها به هند سفر کرد تا دست آوردش را بطور کامل در گیلان فراگیر کند و سرآخر هم در یکی از همین سفرهایش به هند در یک سانحه تصادف جانش را در کوتل ملوی شیراز از دست میدهد.
کاشفالسلطنه که بهخاطر کشت چای جانش را از دست داد، وصیت کرده بوده، در باغ چای خودش دفن شود تا از همان بلندای کوه، نظارهگر باغهای چایی باشد که حاصل رنجهایش است. باغهایی که متاسفانه این روزها نابود میشوند و به جایش ویلاها، یکییکی سر بر میآورند.
مزار پدر چای ایران، سالها لای بوتههای چای متروک مانده بود. تا اینکه «انجمن آثار ملی» مقرر میکند دو درصد درآمد حاصل از تولید چای برای ساخت مقبرهای در خور شأن، برای پدر چای ایران اختصاص یابد.
سال ۱۳۳۵ استاد «هوشنگ سیحون» بنای آرامگاه را طراحی میکند و بنا به همِت «انجمن آثار ملی» به شکل کنونی، با اسکلتی از بتن و نمای سنگ تیشهای توسط مهندس «غفور گنجهای» ساخته میشود.
بعد از انقلاب ۱۳۵۷، آرامگاه در اختیار «کمیته انقلاب» قرار میگیرد و مدتی تبدیل به باشگاه ورزشی میشود. ۱۰ سال طول میکشد تا این بنا به عنوان یک اثر ملی ثبت شود و در اختیار سازمان میراث فرهنگی قرار گیرد. این اداره هم پس از مدتی با ایجاد تغییراتی در بنا، فضای آرامگاه را به «موزه چای»تبدیل کرد و این موزه ۸ شهریور سال ۱۳۷۵ رسماً افتتاح شد.
حالا سنگ قبر کاشفالسلطنه، لابهلای سماورها و طبقهای قدیمی مالش چای، و اولین دستگاههای چای خشککنی، هنوز نگران سرنوشت چای ایرانی است. چایی که با زحمت فراوان تولید میشود و طعم ایرانی بودنش مشخص است.
کاشفالسلطنه، نتیجه «عباس میرزا» در نخستین روز از فروردین ماه ۱۲۴۴ خورشیدی زاده شد و در ۳۱ فروردین ماه ۱۳۰۸ خورشیدی در اثر تصادف جان سپرد.
روی بر قبر بزرگمرد خراسانی، مرمر سیاهی گذاشتند و با خط نستعلیق، حکاکی کردند: «هوالباقی؛ جایگاه و مزار شاهزاده حاجی محمد میرزا کاشفالسلطنه چایکار است که پس از اتمام تحصیلات در اروپا در ۱۳۱۴ هجری در سن ۳۵ سالگی به سِمَت ژنرال قنسولی هندوستان رفت و در ضمن توقف در آن سرزمین فن زراعت چای را آموخته و این محصول گرانبها را با هزاران مشقت به رسم ارمغان به وطن عزیز خود آورده، اول کسی بود که چایکاری را در ایران وظیفه همت خود دانسته و تمام عمر، علاوه بر خدمات عمده که بر دولت و ملت نموده با نهایت سعی در این راه کوشیده و مجدداً برای توسعه کشت چای در سن ۶۵ سالگی مأمور به هندوچین و ژاپن شده و در مراجعت از راه بوشهر در روز شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۰۸ شمسی دو ساعت بعد از ظهر در کتلملو با اتومبیل واژگون و این جهان را با جهانی آرزو به جهانیان واگذار و شهید راه وطن شد.»
انتهای پیام