فرزین محدث: اهل نق زدن نیستم/دهه هشتادی‌ها رقیبم هستند

فرزین محدث، علی نصیریان را فصل‌الخطاب خود در بازیگری می‌داند، رقیب خود را بچه های دهه هشتاد می‌نامد، از فحش‌هایی که شنیده، ناخوشنود است و آنها را بُرنده‌تر از تیغ و تیر می‌داند و تاکید دارد که اهل نق زدن نیست و بازیگری عمل‌گراست.

به گزارش ایسنا، او این روزها با بازی در نمایش «زیگموند» به نویسندگی و کارگردانی مهرداد کورش نیا روی صحنه است.

بازی او در این نمایش و در نقش زیگموند فروید، پدر علم روانکاوی، سبب شد گفتگویی مبسوط با یکدیگر داشته باشیم.

محدث در این گفتگو هم از تجربه بازی در نقش یک شخصیت واقعی سخن گفت، هم از اینکه سینما چندان کاری با او ندارد و گرچه از تجربه حضور در رئالیتی‌شوها خوشنود است ولی گله دارد که برخی از مخاطبان به دلیل اشتباه‌هایی که بازیکنان در طول بازی مرتکب می‌شوند، نه تنها به خود آنان بلکه به پدر و مادرشان ناسزا می‌گویند.

گفتگوی ایسنا را با این بازیگر پیش‌رو دارید:

وقتی پیشنهاد بازی در نمایش «زیگموند» مطرح شد، اولین مواجهه شما با بازی کردن در نقش فروید چه بود؟

وقتی به عنوان بازیگر در اثری بازی می‌کنی، اولین چیزی که تو را جذب می‌کند، کارکتری است که قرار است بازی کنی. گاهی آن کارکتر حقیقی است، یعنی وجود دارد و زندگی کرده و قرار است ما به ازای او را در زمان و مکان دیگری اجرا کنیم. فروید برای من این ویژگی را داشت. حتی آدم‌های عادی هم اسم او را به عنوان یک روانشناس یا حتی پدر علم روانشناسی شنیده‌اند. یعنی همه نسبت به او یک آگاهی نیم‌بند دارند. این فرد در زندگی خود ویژگی‌های روانشناسانه‌ای داشته و تاثیری گذاشته که برای من به عنوان بازیگر این نقش، جذاب است و شاید تا پایان عمرم چنین نقشی را بازی نکنم. سال گذشته که مهرداد کورش‌نیا بازی در نقش فروید را پیشنهاد داد، شنیدم آنتونی هاپکینز هم قرار است نقش او را بازی کند. این نیز برایم جذاب بود چون دیدم یک بازیگر بزرگ در فضا و نمایش دیگری، فروید را بازی می‌کند. تا اینکه متن شکل گرفت و تمرین‌ را شروع کردیم. در گام اول تمام تلاش کورش‌نیا این بود که شبیه نقش‌های قبلی‌ام بازی نکنم. قرار بود نمایشنامه سه بازیگر داشته باشد که دو بازیگر آن چندین نقش را بازی کنند و من فقط نقش فروید را.

این تفاوت بیشتر از چه منظری بود؟

 بر اساس ذهنیتی که تماشاگران از بازی‌های قبلی من دارند، بازیگری اکتیو هستم و مدام روی صحنه جنب و جوش دارم. حالا قرار است نقشی را بازی کنم که همه این ویژگی‌ها از من گرفته شود. این چالشی بود که مهرداد بر آن اصرار داشت و من به عنوان بازیگری که علاقه‌مند به تجربه‌های نو هستم، فارغ از اینکه موفقیت‌آمیز باشد یا نه، دوست داشتم این را تجربه کنم. همه اینها کنار هم و متنی که آقای کورش‌نیا پیشنهاد داد، فارغ از اینکه قابل نقد باشد یا نه که معتقدم هیچ متن کاملی در جهان وجود ندارد، برای من به عنوان یک بازیگر جذاب بود.

بازی در نقش یک آدم واقعی متفاوت است با وقتی که نقشی را بازی می‌کنید که زاده تخیل نویسنده است. بویژه درباره نقشی مانند فروید که هم از نظر زمانی به ما نزدیک است و هم ممکن است هاله‌ای از اسطوره در اطراف او وجود داشته باشد. این ویژگی برای شما چه چالشی به همراه داشت؟

در اولین مراحل تمرین، هیچ اتفاقی برای من نمی‌افتاد. بر اساس متن جلو می‌رفتم و حس می‌کردم فرزین محدث هیچ کار خلاقانه‌ای نمی‌تواند انجام بدهد. بنابراین دلیلش را جست و جو کردم و فهمیدم برای بازی در نقش فروید، اول باید ببینیم او چگونه می‌اندیشیده. بر همین اساس، کتاب‌های «موسی و یکتا پرستی»، «تعبیر رویا»، مجموعه مقالات فروید که انتشارات ارغنون چاپ کرده، نامه نگاری‌های انیشتین و فروید و ... را خواندم و شروع کردم به بررسی نظریات خود فروید و مسایلی مانند بحث روان‌رنجوری ، عشق، ماتم و مالیخولیا ، ترس از کودکی، رویا و ... تا متوجه بشوم او چگونه فکر می‌کرده، بعد رسیدم به این که حالا قرار است ما به ازای بیرونی او را اجرا کنم. در یوتیوب و اینترنت مستندهای بسیاری از رفتار جسمانی فروید داریم.کلامش نیست ولی تصاویری از رفتار جسمانی او وجود دارد. او سال ۱۹۳۹ دست به خودکشی می‌زند یا به قول خودش مرگ خودخواسته.

بیشتر فیلم‌هایی که از فروید وجود دارد، متعلق به آخرین سال‌های زندگی اوست، نوع نشست و برخاستش، سیگار کشیدنش، قدم‌هایی که برمی‌دارد، ژست بخصوصش که دست به کمر است، چگونگی نشستنش بر صندلی یا کتاب دست گرفتنش، عینک زدن و ... حدود ۱۵، ۱۶ ساعت مستند دیدم تا بفهمم او چگونه حرکت می‌کرده. درباره او فیلم هم ساخته شده و یک سریال آلمانی که جنس بازی بازیگرش در سلیقه من نبود. فیلمی هم درباره رابطه فروید و یونگ و سابینا، معشوقه یونگ ساخته شده که متعلق به مقطع جوانی فروید است. بیشتر کاری که کردم این بود که سراغ مستندها رفتم. یک فایل صوتی هم از صدای فروید بود که مقاله‌ای می‌خواند. اما جنس آن صدا زیر است و برای فضای دراماتیک صحنه تئاتر مناسب نیست.

به هر حال نقش کسی را بازی می‌کنم که مدام سیگار برگ می‌کشیده و به دلیل سرطان فک، نمی‌توانسته دهان خود را خیلی باز کند. جنس این صدا را دارم تجربه می‌کنم. از آنجا به بعد متوجه شدم فروید چگونه فکر می‌کرده و به جای او فکر کردم. در برخورد با تمام کارکترها، موضوع را از نگاه فروید می‌دیدم. مثلا صحنه گفتگویش با معشوقه‌اش، اگر قرار بود با تفکر خودم بازی کنم باید جنسی از عاطفه در آن جاری می‌شد ولی برای فروید که نگاه دیگری به عشق دارد، کل بازی‌اش این است که دیالوگ‌ها بدون عاطفه گفته شود چون او به عشق به معنای افلاطونی معتقد نیست و همه چیز را زمینی می‌بیند. حال ممکن است برخی روانشناسان که جایگاهی اسطوره‌ای برای فروید قایل هستند، با نقد او موافق نباشند. با مطالعه زندگی‌نامه فروید متوجه شدم تمام نظریاتی که در روانشناسی می‌دهد، درباره خودش صدق می‌کرده چون ما بدون تجربه کردن، نمی‌توانیم معانی دروغ یا حسادت و ... را درک کنیم. این تمام گستره‌ای بود که برای رسیدن به این نقش، البته در چارچوب این متن، طی کردم.

در ایران کمتر به سمت تئاتر شخصیت‌محور یا پرتره می‌رویم. به عنوان یک بازیگر فکر می‌کنید چه عوامل بازدارنده‌ای در این زمینه وجود دارد؟

البته نمونه‌هایی داریم. مثلا مهران رنج‌بر چندین کار پرتره دارد یا حسین کیانی درباره پروین اعتصامی کار کرد ولی همیشه ترسی وجود دارد چون هنرمند تاویل شخصی یا نگاه خود را به آن شخصیت اضافه می‌کند. «مختار»ی که داود میرباقری می‌سازد، با مختار واقعی تفاوت دارد. بنابراین هنگام کار کردن پرتره، بخشی از تاویل‌های شخصی خود را می‌آوریم و این کار سختی است چون به راحتی مورد قضاوت قرار می‌گیریم. در حالیکه قرار نیست مو به مو آن شخصیت را اجرا کنیم. ضمن اینکه هر یک از ما در فضاهای گوناگون، رفتارهای متفاوتی داریم. هر کسی از منظر مورد علاقه خود، ما را مطالعه می‌کند. ما همیشه بخشی از واقعیت آدم‌ها را نمی‌بینیم. بنابراین کار کردن درباره آنها سخت می‌شود. حتی شخصیتی مانند استالین می‌تواند در خلوت خود دچار ترس یا هذیان شود.

این نمایش، فروید را نقد می‌کند و قرار نیست نمایشی ستایش‌آمیز درباره او باشد. اگر به یک شخصیت ایرانی می‌پرداختید، باز هم دست‌تان به همین اندازه باز بود؟

من فروید را نقد نمی‌کنم. در تمام مدت بازی، جوری رفتار می‌کنم که او حق دارد.

شما به عنوان بازیگر نه ،ولی متن ، او را نقد می‌کند.

متن چنین می‌کند ولی مهرداد جمله‌ای دارد که غلط نیست. او می‌گوید آدم‌های اسطوره‌ای ما قابل نقد نیستند در حالیکه با نقد آنان، می‌توانیم خودمان را هم نقد کنیم ولی چنین کاری در ایران سخت است. آیا شما می‌توانید فردوسی را نقد کنید، قطعا یک گروه شاهنامه‌پژوه و فردوسی‌شناس اجازه این کار را به شما نمی‌دهند. یعنی در فضایی که گویی صفر و صد است، گیر افتاده و میانه را از دست داده‌ایم و انگار رفتن به سراغ یکسری از افراد رفتن، تابو است. مثلا نقد فردوسی یعنی نقد کل زبان و ادبیات ایران در حالیکه او هم انسان است و انسان در محدوده پلشتی تا سفیدی در حرکت است. همه ما خوبی و بدی داریم. زمانی می‌توانیم سراغ پرتره‌های ایرانی برویم که فرهنگ‌سازی شده باشد. ما حق داریم هم از آدم‌ها تعریف کنیم و هم نقدشان کنیم. نقد به معنای تخریب نیست بلکه به معنای گشودن دریچه تازه‌ای به آن شخصیت است.

در کل، بازی کردن در نقش‌ فروید، برایتان چگونه تجربه‌ای است؟

چون برای بازی در نقش فروید، مجبور شدم کتاب‌های روانشناسی متعددی بخوانم و بیشتر از همیشه با روانشناسی آشنا بشوم، بیشتر به آدم‌ها حق می‌دهم و کمتر آنان را قضاوت می‌کنم. چون خودم را جای آنها می‌گذارم و سعی می‌کنم کمتر داوری کنم. به همین دلیل کمتر دچار فشار می‌شوم. این حسن نمایش است برای من که سبب شد کمتر با آدم‌ها بجنگم.

اجازه بدهید کمی از محدوده تئاتر دور بشویم و یک پرسش کلی درباره بازیگری داشته باشیم. بعضی بازیگران معتقدند تئاتر در قیاس با سینما فرصت بیشتری برای تجربه بازی در نقش‌های متفاوت می‌دهد چون سینمای ما کمتر تنوع ژانر دارد.

از سال ۹۸ تاکنون هیچ پیشنهاد تصویری نداشته‌ام، تک و توک سریال‌هایی بوده که خوب نبوده‌اند. فقط یک جلسه در سریال «آفتاب‌پرست» به صورت افتخاری کار کردم. رئالیتی‌شوها کار تصویر نیست چون با هویت خودمان بازی می‌کنیم. تازه مطمئن نیستم در همان‌ها هم شرکت کنم. شاید به دلایلی که به وقتش می‌گویم، دیگر شرکت نکنم. پس در قبال سینما و تصویری که کمتر مرا انتخاب می‌کند، دستم بسته است. تئاتر است که مدام به من پیشنهاد کار می‌دهد و اینجا می‌توانم انتخاب‌های بهتری داشته باشم. در تئاتر، امکان بیشتری برای تنوع نقشی دارم. در همین نمایش نشان دادم که می‌توان در تئاتر جوری بازی کرد که فقط نگاه کنی و آنچه برخی کارگردان‌های سینما درباره بازی‌های غلوآمیز در تئاتر مطرح می‌کنند، بسیار غلط است همچنانکه بازی برخی از بازیگران سینما، از نظر این دوستان غلو شده است ولی آن نقش چنین بازی خاصی را می‌طلبد.

بنابراین وقتی در تئاتر پیشنهادهای بیشتر می‌شود، دستم بازتر است. تازه در تئاتر هم کم کار می‌کنم. قبل از «زیگموند»، آخرین کارم «احتمالات» بود که سال ۱۴۰۰ اجرا شد. احتمالا بعد از «زیگموند» هم تا پایان سال در نمایش دیگری بازی نمی‌کنم. مگر اینکه تجربه متفاوتی باشد. بنابراین وقتی تصویر اصلا به من پیشنهاد چندانی نمی‌دهد، چگونه می‌توانم نظر بدهم. البته برای عده‌ای، فرصت تجربیات متفاوت وجود دارد. اما به طور کلی چون در تصویر، بحث صنعت و بازگشت سرمایه مهم است، افراد را جاهایی قرار می‌دهد که بازگشت سرمایه را تضمین کند. بنابراین فرصت آزمون و خطا خیلی کمتر است. البته این نگاه در تئاتر هم دارد وارد می‌شود. این را هم بگویم که اصلا نق زدن را دوست ندارم. جایی بیشتر حضور پیدا می‌کنم که خواهان من باشند، لازم نیست برای بودن در جایی که کمتر مرا می‌خواهد، به هر دری بزنم.

فارغ از تجربه‌های شخصی خودتان، قبول دارید در سینمای ما کمتر فرصت تجربه نقش‌های مختلف وجود دارد چون تنوع ژانر نداریم؟

ما معمولا یکسری فیلم‌های کمدی داریم و یکسری فیلم‌های اجتماعی که هر کدام محدودیت خاص خود را دارند. در این محدودیت هم یک کتگوری از افرادی را داریم که قبلا جواب پس داده‌اند و باید همان‌ها را انتخاب کنیم چون بحث اقتصاد و بازگشت سرمایه مطرح است. این یک واقعیت است . من که نمی‌توانم رویاپردازی کنم بلکه باید بر اساس واقعیت تصمیم بگیرم. سینمایی که الان با من کاری ندارد، من هم با آن کاری ندارم، نقدش هم نمی‌کنم. نق هم نمی‌زنم. بازیگران را دو دسته می‌بینم؛ بازیگرانی که دست به عمل می‌زنند و بازیگرانی که مدام دوست دارند غر بزنند. من جزو گروه اول هستم. اگر تئاتر کار نکنم، تدریس می‌کنم و هزینه زندگی‌ام را طوری برنامه‌ریزی کرده‌ام که با همین‌ها تامین می‌شود ولی در تئاتر کاری را انجام می‌دهم که بدانم درست است.

شاید این غر زدن ناشی از این است که بازیگران احساس می‌کنند انتخاب می‌شوند و خودشان چندان انتخاب‌گر نیستند.

غر زدن به من انرژی منفی می‌دهد. حتی وقتی کسی می‌گوید انشالله حق‌ات را از سینما بگیری، می‌گویم تو با این حرف، به آدم سمی من تبدیل می‌شوی. اصلا به حق فکر نمی‌کنم چون در هنر، حقی وجود ندارد. یک پروسه زندگی دارم که نمی‌دانم چند سال طول می‌کشد ولی تا زمانی که زنده‌ام باید بدن، روان، ذهن و تخیلم، برای بازیگری حرفه‌ای آماده باشد. به همین دلیل الگوی من در بازیگری ایران، استاد علی نصیریان است چون در ۸۵ سالگی درست و درخشان بازی می‌کند. نمی‌خواهم در جوانی و میانسالی مطرح شوم ولی به ۵۰ سالگی که رسیدم، فراموش شوم.

اتفاقی که برای ستاره‌ها می‌افتد.

به این فکر می‌کنم که استاد علی نصیریان چگونه زیست می‌کند، تمام صحبت‌هایش درباره بازیگری، فصل‌الخطاب بازیگری من است؛ مثل اینکه می‌گوید بازیگر نباید شب‌زنده‌داری کند، اینها را برای بازیگری می‌گوید که قرار است کار خلاقه انجام بدهد. ذهن و تخیل و بدن و بیان او سالم باشد. فراموش نکنیم در بازیگران اروپایی کسانی هستند که از تمام ویژگی‌های خود استفاده می‌کنند و بسیار مراقب خود هستند. گاهی به هنرجویانم می‌گویم اگر همه از قدرت بازیگری  دنیل دلوییس، فینیکس، تام کروز، دی کاپیرو ... می‌گوییم، به این فکر کنیم که اینها چه می‌کنند.

ما تلاش‌ها و پروسه‌ای را که طی می‌کنند، نمی‌بینیم.

بله من به عنوان بازیگر باید مطالعه کنم، آدم‌ها را ببینم. در فضای بسته خانه خودم ، چگونه می‌توانم به خلق هنری برسم، باید آدم‌ها را ببینم که بتوانم دست به خلاقیت بزنم. نمونه ایرانی‌اش، آقای پرستویی، سال‌هاست که مدام در حال سفر است. به جز کارهای خیرخواهانه، حتما با دیدن این همه آدم جدید، کلی متریال و تصویر ذهنی می‌گیرد. یا امثال رضا کیانیان، سعید پورصمیمی، زنده‌یاد خسرو شکیبایی. اینها می‌شوند قله‌های بازیگری و در راس آنها استاد نصیریان است. رقیب بازیگری من نسل جدیدی است که وارد می‌شود؛ دهه شتادی‌ها.

چرا؟

چون آنها پر از انگیزه هستند. بدن یک جوان ۲۰ ساله با من متفاوت است. من ۱۰ سال دیگر ۵۵ ساله می‌شوم و او ۳۰ ساله است. اگر او را رقیب ببینم، در ۵۵ سالگی باید چنان بدن آماده‌ای داشته باشم که او احساس کند هنوز ویژگی بازیگری دارم.

این نگاه به خاطر تجربه شما در تدریس است؟

بله در دانشگاه و آموزشگاه با بچه‌های ۱۸، ۱۹ ساله سر و کار دارم.

چقدر از آنها ایده می‌گیرید؟

خیلی. به خودشان می‌گویم شما مرا می‌بییند ولی من چندین بدن بازیگری و چندین روانشناسی می‌بینم. در هر نقشی که روی صحنه می‌روم، کارم را باید همان اندازه دقیق و درست انجام بدهم که در کلاس به بچه‌ها آموزش می‌دهم. به قول قدیمی‌ها، رطب خورده منع رطب کی کند؟

درباره رئالیتی‌شوها گفتید که خیلی هم پرمخاطب شده‌اند. این پرسش وجود دارد که اینها چقدر واقعی هستند. یعنی وقتی شما در یک بازی مانند «پدرخوانده» به عنوان یک بازیکن خیلی جدی شناخته می‌شوید، این جدیت چقدر واقعی است و چقدر می‌تواند نمایشی باشد؟

نمایشی نیست. واقعا داریم بازی می‌کنیم. تجربه «پدرخوانده» برایم جذاب بود. دوست داشتم با آدم‌ها بازی کنم. آنجا به بازیگری که فکر نمی‌کنم. فقط دوست دارم بازی کنم. آنجا آدم باهوش هم که باشی، اشتباه می‌کنی، مثل جریان خود زندگی. رئالیتی‌شو «پدرخوانده» را موفق‌ترین رئالیتی‌شو آقای ابوطالب می‌بینم اما کجا دلگیر می‌شوم و ممکن است دیگر بازی نکنم، جایی که مخاطب به خودش اجازه می‌دهد که به من فحش بدهد. اجازه بدهد به پدر و مادرم بی‌حرمتی کند یا بگوید پولی که گرفته‌ای حرام است. تازه من پول عجیب و غریبی نمی‌گیرم. فحش برای من باد هوا نیست، بلکه کلمه است. کسی که فحش می‌دهد، از نظر فرهنگی دچار انحطاط است و ما به عنوان کسانی که کار فرهنگی می‌کنیم، قرار است فرهنگ‌سازی کنیم و اگر نتوانیم چنین کنیم، خودم را از آن فضا بیرون می‌کشم چون مخاطب حق ندارد به من بی‌احترامی کند همچنانکه من به مخاطبم بی‌احترامی نمی‌کنم ولی آدم هستم و اشتباه می‌کنم. وقتی مخاطب به خودش اجازه بی‌احترامی به من و پدر و مادرم را که هر دو از دنیا رفته‌اند، می‌دهد، چرا باید دوباره در چنین برنامه‌ای حضور پیدا کنم.

اصولا شرکت در رئالیتی‌شو برای بازیگر چگونه تجربه‌ای است که حاضر است ریسک کند و با خود واقعی‌اش حضور پیدا کند؟

تجربه جذابی است و مخاطب هم دوست دارد اما برای من اخلاقیات مهم‌تر از این تجربه است. بازی برایم جذاب است همچنانکه خود زندگی هم چنین است و برد و باخت دارد. چه چیز این زندگی جدی است، ته آن که مرگ است و تمام می‌شود بنابراین مسیر آن جذاب است. قضاوت متعلق به ساحت دیگری و بارگاه حق تعالی است. قرار نیست منِ نوعی، دیگری را قضاوت کنم و به خاطر اشتباهی که کرده، به او فحش بدهم. در مورد خودم می‌گویم و برای دیگران حکم صادر نمی‌کنم، وقتی به من فرزین محدث بر بخورد، دیگر در آن فضا نمی‌مانم. مثل اینکه کسی با دیدن تئاتری، آن را زباله بداند. با نقد سفت و سخت موافقم ولی با فحش و توهین مخالفم چون کار فرهنگی نیست و من به عنوان یک آدم فرهنگی، باید به خودم مسلط باشم و کلام فرهنگی به کار ببرم نه توهین و هزل.

قبول دارید که نسبت به گذشته پرده‌در شده‌ایم. شاید به دلیل فشارهای اجتماعی و سرخوردگی‌هاست؟

همه اینها هست. به نظرم همه ما نیاز به مشاور داریم ولی هنوز برخی فکر می‌کنند رفتن پیش مشاور به معنای آن است که دیوانه‌ایم.

البته الان این نگاه قدری کمتر شده.

بله درست است ولی مطمئن باشید کسانی که فحش می‌دهند، پیش مشاور نمی‌روند. خط قرمز من پدر و مادرم هستند. من اشتباهی کرده‌ام، مگر تویی که فحش می‌دهی، اشتباه نمی‌کنی، همه آدم‌ها حق اشتباه دارند. یعنی حق مطلقی؟ فکر می‌کنم کسانی که به دیگران فحش می‌دهند و پرده دری می‌کنند، انگار خود را حق مطلق می‌دانند. گاهی خوب است جلوی آینه خود را ببینند و فکر کنند که آیا واقعا حق مطلق هستند؟! من جرات چنین کاری ندارم. کلمات برای من مهم هستند، از تیر، زخم‌آلودتر و کشنده‌تر و از تیغ آسیب‌زننده‌تر هستند چون بر قلب آدم می‌نشینند. تیغ، بدن ما را زخمی می‌کند که به مرور زمان، التیام می‌یابد ولی قلب آدم وقتی زخمی شد، به راحتی فراموش نمی‌شود. بله ما به دلایل گوناگون، پرده‌در شده‌ایم ولی خوب نیست که برای این کارمان دلیل‌تراشی کنیم چون به این شیوه، جامعه دچار افول فرهنگی می‌شود.

گفته می‌شود بازیکنان رئالیتی‌شوها دستمزدهایی بالاتر از بازی در سریال یا تئاتر می‌گیرند و به همین دلیل برای بازی در این گونه پروژه‌ها اقبال دارند.

دستمزد من که معمولی است و از دیگران بی‌خبرم ولی واقعا این گونه نیست که دستمزدهایی رویایی بدهند چون اگر چنین باشد، دیگر آن پروژه امکان ساخت ندارد. آن تهیه‌کننده و پلتفرم نابود می‌شود. یک حساب ساده ریاضی است. تهیه‌کننده و پلتفرم چگونه می‌تواند به همه دستمزدهایی نجومی بدهد.

و سخن آخر؟

از تمام تماشاگران چه آنان که منتقد بودند و «زیگموند» را دوست نداشتند و چه آنان که این کار را دوست داشتند، باید تشکر کنم چون از اولین روز اجرا تا به امروز، هر شب خارج از ظرفیت، بلیت فروخته‌ایم. تماشاگری که در این اوضاع اقتصادی، اجتماعی، از کار فرهنگی حمایت می‌کند، همین که بابت کار فرهنگی پول می‌دهد، باید از او تشکر کرد. وقتی شرایط اقتصادی جامعه‌ای دشوار می‌شود، اولین چیزی که از سبد مصرف بیرون می‌آید، کالای فرهنگی است. بنابراین من به این مردم، حتی آنان که به شدت منتقد هستند، سر تعظیم فرود می‌آورم و تعظیم می‌کنم. نکته بعدی اینکه جامعه‌ای که از آن فرهنگ رخت ببندد، دچار اضمحلال می‌شود و این ترسناک است. روانشناسی، جامعه‌شناسی، فرهنگ و هنر و ... همه اینها کمک می‌کند که جامعه به گفتگو برسد و دچار اضمحلال نشود بلکه احترام در آن جریان داشته باشد که به قول فرهاد مهندس‌پور، احترام به گفتن چاکرم و مخلصم نیست، بلکه به این است که به طرز فکر هم احترام بگذاریم. هیچ یک از ما دشمن یکدیگر نیستیم. ما در این جامعه کار فرهنگی می‌کنیم و قرار نیست به بهانه فرهنگ‌سازی، ریشه یکدیگر را بزنیم بلکه قرار است فرهنگ کشورمان را رو به جلو ببریم.

گفتنی است نمایش «زیگموند» هر شب راس ساعت ۲۱ و به مدت ۱ ساعت در تالار استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است.

گفتگو از ندا آل طیب

انتهای پیام

  

  

  

  • یکشنبه/ ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ / ۰۸:۲۷
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 1402061911522
  • خبرنگار : 71342