پنجره‌ای رو به ازل

مرتضی ممیز درباره آثار شباهنگی چه گفته بود؟

جلال شباهنگی، جلال شباهنگی است و در کار او تاثیر فلان نقاش معروف یا بهمان هنرمند مشهور دیده نمی‌شود و این مطلبی است که امروزه به آسانی در زمینه نقاشی به وجود نمی‌آید و به آسانی هنرمندی نمی‌تواند خودش را با صداقت چنین شفاف بیان کند یا نشان دهد.

به گزارش ایسنا، حالا سه روز از سالگرد تولد مرتضی ممیز (۴ شهریور ماه)، پدر هنر گرافیک معاصر ایران می‌گذرد؛ او ۵ آذر ۱۳۸۴ درگذشت.

امروز بیش از یک هفته نیز از درگذشت جلال شباهنگی گذشته؛ او هنرمند پیشکسوت طراح گرافیک، نقاش، مجسمه‌ساز و عضو پیوسته فرهنگستان هنر بود که ۲۶ مرداد ماه از دنیا رفت. 

ممیز از بنیان‌گذاران رشته گرافیک در دانشکده هنرهای زیبا بود. او را کسی می‌دانند که طی نیم قرن فعالیتش در ایران و عرصه بین‌المللی، هنر گرافیک ایران را احیاء یا به تعبیری در زمینه ابداع آن هم اثرگذار ظاهر شد. او چه در ایران و چه در بُعد بین‌المللی برای پیشبرد و گسترش فرهنگ ملی و سنت‌های هنری تلاش بسیار کرده بود. 

از راست:‌ محمد احصائی ـ عنایت الله نظری نوری ـ جمال الدین خرمی‌نژاد ـ مرتضی ممیز و جلال شباهنگی در موزه هنرهای معاصر
اوایل دهه هفتاد خورشیدی
عکس از اینترنت
آتلیه نقاشی استاد علی محمد حیدریان در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران 
 ایستاده از راست:‌ مرتضی ممیز-هوشنگ منصوری برکشلو- لطیف ابوالقاسمی و دخترش- محمد احصائی- مهندس منوچهر طبیبیان
نشسته از راست: مهدوی- محمد علی حیدریان- جلال شباهنگی 
دهه ۵۰ خورشیدی
عکس از اینترنت

مرتضی ممیز در مقدمه کتاب «آیینه‌دار ماه» آثار جلال شباهنگی نوشته است:‌ «جلال شباهنگی، جلال شباهنگی است و در کار او تاثیر فلان نقاش معروف یا بهمان هنرمند مشهور دیده نمی‌شود و این مطلبی است که امروزه به آسانی در زمینه نقاشی به وجود نمی‌آید و به آسانی هنرمندی نمی‌تواند خودش را با صداقت چنین شفاف بیان کند و یا نشان دهد.

حدودا از بیست و چند سال پیش شباهنگی آرام آرام شیوه کنونی‌اش را پیدا کرد و در این زمینه گام برداشت و آرام آرام در گوشه‌ای از تهران مناظری را خلق کرد که باید به آنها سرزمین‌های رویایی ایران نام نهاد. سرزمین‌هایی که او نقاشی می‌کند مملو از تپه‌های خالی و مخملی بدون جنبنده‌ای است که در گوشه و کنار آن درختانی از دوردست به آرامی از نسیم زلالی تکان می‌خورند و گویی درمیان آنها ده کوره‌ای بر خلاف همه ده کوره‌های کوچک و بی‌نام و نشان ایران به دور از تاریخ و ارتباط انسانی و بدون جلب ترحم و نمایش فقر و فلاکت با سکوتی کویری زندگی خودشان را می‌گذرانند.

این مناظر ساده و خاکی مانند خود شباهنگی غرق در سکوت و انزوا، زیباترین لحظات سرزمینی را نشان می‌دهند که به آسانی باور می‌کنیم که بخشی از سرزمین ایران هستند که ما فراموش‌شان کرده‌ایم و شباهنگی با نمایشگاه‌هایی از کارهای خود دوباره آن‌ها را در اذهان ما زنده می‌کند و به یادمان می‌آورد که هنرمند چیره‌دستی با تکنیکی قوی و اجرایی بس ماهرانه درکنار ما، آرام و بی هیاهو وادعا، شعرهای تصویری نابی را با رنگ آمیزی سرشار و غنی اما فروتنانه می‌سرایند.

 اما نقاشی‌های جلال شباهنگی آن بخش گمشده از نقاشی معاصر ایران است که تماشاگر ایرانی را به آسانی همراه خود از دوران طبیعت سازی به فضا و ذهنیت مدرن امروز می‌کشاند بدون آنکه تماشاگر طی چنین سفری احساس بیگانگی کند و در فضای مدرن امروز نقاشی دنیا معلق بماند.

جلال شباهنگی عین خودش را نقاشی می‌کند. خودش را که انسانی است گوشه گیر اما پرتلاش، زنده و با ذهنینی باز و امروزی که بدون تکلف و تنها و باصفا و فروتنی زندگی ساده‌ای می‌کند. تابلوهای شباهنگی مفهوم صفا و زندگی فروتنانه را به بهترین وجه نمایش می‌دهد و حتی گروه دیگری از کارهای او که مملو از درختان و فضاهای جنگلی است علیرغم شلوغی شاخ و برگ‌ها اما خلوت و منزه، فضایی با صفا و خالص را نشان می‌دهند. تابلوهای جنگلی شباهنگی در واقع همان مجموعه درختانی هستند که در میان تپه‌های مخملی در گوشه‌ای خلوت حضور دارند و نگاه کنجکاو و پرسنده تماشاگر را به خود جلب می‌کنند که زیر این درختان چه می‌گذرد. آیا جویباری زلال و منزوی از ابتدای تاریخ تا کنون همچنان بی وقفه از میان‌شان می‌گذرد و آوار می‌خواند و یا ده کوره‌ای افسانه‌ای و پاک و تمیز، رویایی‌ترین زندگی‌های طبیعی را طی می‌کند و یا خیلی خیال پردازی‌های زیبای دیگر که با دیدن تابلوهای شباهنگی دوباره بیدار می‌شوند و زنده می‌شوند و لحظه‌های تماشا را به اوج می رسانند.

 ذهنیت مدرن شباهنگی، ذهنیتی به دور از نمونه‌ها و چهارچوب‌های جاری است. او دست نخوردگی‌ها و سلامت طبیعت را به شکلی بدیع و جدید نشان می‌دهد. سکوت را به شکلی جدید نشان می‌دهد. نوستالژی‌های گمشده آرامش طبیعت را برای ذهن‌های پر آشوب و آرزومند به شکلی جدید نشان می‌دهد. سرزمین وجود انسان را و عطش درون آن را به شکلی جدید نشان می‌دهد. خویشاوندی مادرزادی بدن و خاک را و دشت و دمن و کوه و جنگل را به گوشت و پوست انسان به شکلی جدید نشان می‌دهد.

شباهنگی خواست‌های بکر و طبیعی انسان را به شکلی ساده و جدید در دسترس نگاه قرار می‌دهد و اینها را با ذهنیتی مدرن اما بدون پیچیدگی‌های لایقرا بازگو می‌کند. روایت‌های او روایتی تازه است که با سادگی و صمیمیت بیان می‌شود و تماشاگر بدون مشکل آن را درک می‌کند و همراه شباهنگی سبک بالانه عروجی زیبا می‌کند.

جلال شباهنگی به ظاهر دو موضوع متفاوت را در تابلوهای گوناگون خود مطرح می‌کند. اکثر آثار او مناظر باز و دراندشتی از تپه‌ها و سرزمین‌های خاکی و کویری است که در عین سکوت و خلوتی جریان زنده‌ای را مثل خون زیر پوست در آنها می‌بینیم. این کارها همان آثاری است که به شباهنگی چهره هنرمندی ویژه و صاحب دید و با شیوه‌ای اختصاصی را می‌دهد و اکثر تماشاگران خبره و اهل فن شباهنگی را با چنین آثاری می‌پسندند و میل دارند همیشه همراه او در چنین سرزمین‌های نابی به سیر و سیاحت بپردازند و در نتیجه در برابر تابلوهای درختان و فضاهای جنگلی او توقف نمی‌کنند و به میان چنان مناظری قدم نمی‌گذارند، چنان چشم اندازهایی را بکر و اختصاصی نمی‌دانند اما به نظر من فراموش می‌کنند که همانطور که قبلا گفته شد تابلوهای جنگلی شباهنگی همان بخش تعریف نشده مجموعه درختان دوردست در تابلوهای تپه‌ها و دشت‌هاست که شباهنگی از نزدیک به آنها نگریسته و تماشاگر را همراه خود به میان پرطراوت آن‌ها برده است و همانطور که مشاهده می‌شود در میان درختان هم فضایی خلوت، تنها و دست نخورده طبیعی است و ده کوره‌های خالی و خیالی شاید کمی آنطرف‌تر و در پشت انبوه درختان قرار دارد. شاید زندگی زیبای طبیعی نیز همان جا همراه جویباری ظریف و آشنا جاری است. شاید بهترین آرامش دنیا برای ما تماشاگران خسته و شکننده و آسیب دیده امروزی همانجا حضور دارند.

تابلوهای شباهنگی هر کدام پنجره‌ای است که در برابر چشم‌های آرزومند تماشاگر باز می‌شود، او را به سرزمین‌های بکر و پاکی دعوت می‌کند که از ازل به او تعلق داشته و امروز آن‌ها را همراه دلپاکی‌ها، دلبازی‌های شفاف خود از دست داده و فراموش کرده است و به جای چنین مناظری به چشم اندازهایی عادت کرده است که بس تکراری است. هوایش آلوده، جویبارهایش گل آلود، طبیعتش دستکاری شده و انواع جانوران خطرناک در گوشه و کنار آن درصدد گزیدن و دریدن انسان امروزی هستند. به همین سبب نقاشی‌های شباهنگی به افسانه می‌مانند. به سان قصه‌های کودکی است که همه چیز در آنها زیباست و رنگ‌ها چه روشن، چه تیره، چه سرد و چه گرم همه شیرین و دلکش هستند و یادآوری آنها ما را به غم مطبوعی می‌برند. ما را از جهان آزاردهنده اطرافمان جدا می‌کنند و انسانیت ناپیدای ما را که در گوشه و کنار ذهن و جسم‌مان هنوز وجود دارد نوازش می‌دهند. نمایش این همه زیبایی صداقت می‌خواهد باید نقاش این مفاهیم را حس کرده باشد و بشناسد تا بتواند همان حال و هوا را به تماشاچی منتقل کند و او را منقلب سازد. کاری که جلال شباهنگی با توانایی انجام داده است.»

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۷ شهریور ۱۴۰۲ / ۱۱:۱۳
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 1402060704610
  • خبرنگار : 71614