به مناسبت روز جهانی مسجد؛

باید همسایه مسجد باشیم

در فرهنگ اصیل ایرانی-اسلامی و بر پایه سفارشات دینی و قرآنی، مسجد همواره به‌عنوان یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های اجتماعی ایرانیان برای انجام امور فرهنگی تربیتی و فعالیت‌های سیاسی اجتماعی بوده است.

به گزارش ایسنا، در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همواره مسجد به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مراکز فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی علیه رژیم طاغوتی تلقی می‌شد و بسیاری از اقدامات ضد نظام شاهنشاهی از داخل مساجد کشور نشئت می‌گرفت.

مهدی سلحشور، مداح نامی کشور و از رزمندگان دفاع مقدس در کتاب خاطرات خود با عنوان «باغ حاج علی» به بخشی از این فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی اشاره داشته که به مناسبت روز جهانی مسجد منتشر می‌شود:

باید همسایه مسجد باشیم

خانواده چهل روز بعد از تولد من، به محله هاشمی رفتند. پدرم دوست داشت خانه‌مان کنار مسجد باشد. یک‌خانه توی کوچه روبه‌روی مسجد پیدا کرده بود که برای خرید آن پولِ فروش خانه‌مان در تیموری کافی بود. داداش فرج سال ۱۳۵۰ در نوزده‌سالگی ازدواج کرد و یک سال بعد صاحب پسری شد که ‌اسمش را عبدالله گذاشت. بااینکه خانه جدید کوچک‌تر بود، اما پدرم اصرار داشت که در یکی از اتاق‌های خانه خودمان زندگی کنند.

پدرم از محله جدیدمان خیلی راضی بود. می‌گفت: «توی این دوره‌زمونه، نگه‌داشتن دین کار سختیه؛ اما مسجد آدم‌های خوب رو کنار هم جمع می‌کنه.» خانواده‌های جابری، فرجاد، اسدی و نظری همسایه‌های نزدیک ما بودند و هرکدام چند تا بچه داشتند که خیلی زود با هم صمیمیت پیدا کردیم و جزئی از خانواده هم شدیم. رفت‌وآمد جوان‌ها و نوجوان‌های همسایه‌ها به خانه ما به‌خاطر کلاس‌های قرآن فرج در محله جدید هم ادامه داشت. همسایگی ما با مسجد حضرت علی‌اکبر (ع) روی فضای خانه‌مان تأثیر زیادی گذاشته بود. همه اعضای خانواده برای نماز به مسجد می‌رفتند. فرج هم درس‌هایی از «نهج ‌البلاغه» را برای جوانان و نوجوانان مسجد می‌گفت.

جلسات روضه هفتگی از همان اوایل که به خانه جدید آمدیم، شکل گرفت. روضه زنانه سه‌شنبه‌ها بود و روضه مردانه، چهارشنبه‌ها. فرج می‌گفت در هر خانه‌ای حتماً باید صدای روضه باشد. من نیز در این فضا پرورش می‌یافتم. البته اهل روضه و امام‌حسینی‌بودن در آن زمان کار آسانی نبود.

شش‌ساله بودم که یک روز حاج فرج خیلی ناراحت به خانه آمد. ساعت‌ها در شهربانی محله هاشمی معطل شده بود و از این موضوع عصبانی و به‌هم‌ریخته بود. برای برگزاری روضه هفتگی‌مان باید تعهدنامه بلندبالایی را امضا می‌کرد و از صبح تا بعدازظهر حسابی سین‌جیم شده بود. زمان شروع مراسم یک مأمور از شهربانی جلوی در خانه‌مان می‌ایستاد و کنترل می‌کرد که قوانین برگزاری مراسم اجرا شود. بیشتر از پانزده نفر اجازه شرکت در مراسم را نداشتند. حرف از ظلم، علیه شاه حرف زدن، بردن نام امام خمینی و حتی خواندن «نهج‌البلاغه» را هم ممنوع کرده بودند.

مراسم نباید بیشتر از نیم ساعت طول می‌کشید. استفاده از بلندگو ممنوع بود و محتوای منبر و روضه را هم قبل از مراسم در شهربانی و هم از طریق خبرچین‌ها و مأموری که در خانه می‌ایستاد، چک می‌کردند.

نمایش تئاتر ضد طاغوتی در مسجد

تازه هفت سالم شده بود. بارها همراه پدرم یا داداش فرج به مسجد علی‌اکبر (ع) رفته بودم؛ اما آن روز فرق داشت. داداش فرج قرار بود در مسجد تئاتر بازی کند و من هم با شوق‌وذوق زیادی برای دیدن آن به مسجد رفتم. اسم تئاتر «حُر» بود و در اواسط تئاتر، داداش که نقش حر را بازی می‌کرد، خطاب به مردم می‌گفت: «تو بیا تا با هم خلق طاعون‌زده را باز درمان بکنیم! تو بیا تا با هم شهر ویران‌شده را باز عمران بکنیم!» و با دستش مردم را به‌طرف خودش فرامی‌خواند. اواسط تئاتر یک‌دفعه مسجد شلوغ شد. یک نفر داد زد: «ساواکیا!» مسجد به هم ریخت. بچه‌های تئاتر، از در پشت مسجد که به آبدارخانه باز می‌شد، فرار کردند. یک نفر هم سریع پیراهن داداش را کشید و او را به آبدارخانه برد و از درِ آنجا فراری داد. دانشجوهای دانشگاه شریف و تهران هم برای دیدن تئاتر به مسجد آمده بودند. بعد از اینکه ساواک تئاتر را به هم زد، راهپیمایی پرشوری در محله شکل گرفت.

منبع:

نوروزی، نوید، باغ حاج علی، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ اول،۱۴۰۱، صفحات ۳۴،۳۵،۴۲

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ / ۱۳:۰۷
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1402053019293
  • خبرنگار : 71451

برچسب‌ها