این اسطورهپژوه و استاد دانشگاه در گفتوگو با ایسنا درباره نوشتن از اسطورهها برای بچهها اظهار کرد: ابتدا باید ببینیم منظور ما از اسطوره چیست؟ اسطوره معنای واحدی ندارد، در واقع از مفاهیم چندمعنا بلکه پرمعنا محسوب میشود که هرکسی برداشت خود را دارد. اسطوره دانشی به نام اسطورهشناسی دارد و خیلیها بدون توجه به این دانش، راجعبه آن صحبت میکنند. متاسفانه بخشی از جامعه ما یک جامعه تخصصی و علمی نیست و هرکس در هر مقام و جایگاهی که قرار میگیرد راجعبه هر چیزی خوب و بد نظر میدهد. بخش مهمی از مشکلات ما در اسطوره از همینجا ناشی میشود که یک معنای تخصصی از اسطوره نداریم و درباره آن صحبت میکنیم.
او سپس با بیان اینکه همه به اسطوره نیاز دارند، گفت: کودکان و نوجوانان بیش از سایر اقشار سنی به اسطوره نیاز دارند؛ زیرا اسطورهها «الگوهای روایتدار» هستند. کودک و نوجوان در سنی قرار دارند که در جستوجوی هویت و شخصیت خود هستند و برای این منظور به دنبال الگو میگردند تا بر اساس آن بتوانند شخصیت خود را بسازند؛ یک کودک نمیتواند با حرفهای فلسفی شخصیت خود را شکل دهد؛ بنابراین از طریق داستانها به خصوص داستانهای اسطورهای، در جستوجوی یک الگوی منطبق با خود است. البته همه در جستوجوی الگویی هستند تا بهواسطه آن شخصیت خود را بسازند و برنامه و طرحی برای آیندهشان داشته باشند. پس اسطورهها لازمه همه زمانها و همه اقشار هستند؛ اما کودکان بهمراتب بیشتر نیاز دارند؛ زیرا در فرایند شخصیتسازی، نیاز دارند الگوهایی پیش رویشان باشد.
نامور مطلق با بیان اینکه چه بخواهیم چه نخواهیم، کودکان در جستوجوی الگوهای خود هستند، افزود: کودکان در وهله اول چون به دیگران دسترسی ندارند، مادر و پدرشان، شخصیت الگوییشان میشوند؛ اما زمانی که با دیگران و به ویژه با رسانهها آشنا میشوند و فیلم میبینند و یا داستان میشنوند، بهمرور آن شخصیت از حوزه خانواده خارج میشود، شخصیتشان بیدارتر میشود؛ زیرا همیشه میخواهند از اطرافیان خود، فراتر بروند مگر اینکه پدر و مادرشان الگوهای برجستهای باشند و بتوانند بیشتر مقاومت کنند وگرنه کودک بهسرعت دنبال «عموی قویتر» یا «خاله زیباتر» میگردد و همینطور شخصت خود را توسعه میدهد تا به شخصیتهای داستانی مانند «سهراب» یا «مرد عنکبوتی» و یا شخصیتهای واقعی مانند هنرپیشهها یا ورزشکاران میرسد و آنها را بهعنوان الگو قبول میکند؛ در واقع روند رشد شخصیت کودک از خانواده شروع میشود و در ادامه از خانواده فراتر میرود، گاه از جهان واقعی هم فراتر رفته و به جهان خیالی میرسد مانند «سوپرمن» و «بتمن». البته گاه شخصیتهای مذهبی اسطوره یا اسوه و الگوی کودکان و نوجوانان میشوند.
او خاطرنشان کرد: در پاسخ به اینکه آیا کودکان به اسطوره نیاز دارند، باید بگویم همه افراد جامعه در همه زمانها به اسطوره نیاز دارند و در دوره کودکی این نیاز شدید است؛ زیرا رشد شخصیت با رشد الگوهایش همراه است و اگر بخواهیم ببینیم این کودک در چه سطحی از رشد قرار دارد، باید ببینیم الگویهایش تا چه حد تغییر کرده و توسعه مییابند و در ذهنش ماندگار میشوند و برخی میگویند فلان اسطوره، اسطوره شخصیِ فرد است که در ذهن او حک شده و فرد همیشه به دنبال «شدن» و «گردیدن» است تا شخصیتش با اسطوره شخصیاش منطبق شود.
نویسنده کتاب «درآمدی بر اسطورهشناسی» «اسطوره و اسطورهشناسی نزد نورتروپ فرای»، و «اسطورهکاوی عشق در فرهنگ ایرانی» با تأکید بر اینکه نیاز به اسطوره همیشه و همواره است، بیان کرد: هر دستگاه فرهنگی که بهتر بتواند به این نیاز پاسخ دهد، موفق میشود شخصیت، هویت و آینده کودکان را با اهداف خود منطبق کند؛ ازاینجهت برخی از کشورها و فرهنگها خیلی زود متوجه اهمیت اسطورهها شدند و سعی کردند بر روی اسطورههای کودک کار کنند و در این زمینه هم موفق بودند، متأسفانه ما در این میدان جزو کشورهای صاحبنام و برجسته نیستم و روی اسطورههای کودکی کار جدی نکردهایم.
تفاوت اسطوره کودکی و کودکی اسطورهها
این استاد دانشگاه با بیان اینکه ما مانند برخی کشورهای دیگر معنای اسطورهها را اشتباه متوجه شدهایم، گفت: دو چیز را باید از هم تفکیک کنیم، «کودکی اسطورهها» و «اسطورههای کودکی»؛ زمانی که شما از کودکی رستم و سهراب و هرکول میگویید که اصلاً بد هم نیست در واقع از کودکی اسطورهها گفتهاید ولی در این موارد کودکی در اختیار بزرگسالی قهرمانان یا قهرمانان بزرگسال است و خود کودکی اهمیتی ندارد به همین جهت الگوهای کاملا خوبی برای کودکان نیستند. در صورتی که اسطورههای کودکان ویژگیهای خاص خود را دارند.
متوجه اهمیت اسطوره کودکان در آینده جهان شدند
نامور مطلق در ادامه توضیح داد: متأسفانه در طول تاریخ و در داستانهای گذشته یک عدالت سنی نداشتیم، محور همه داستانها در کشور ما و دیگر کشورها مرد میانسال و یا جوان بوده و برای کودکان خیلی کم قصه داشتیم. قصههای برجسته کودک خیلیخیلی کم داریم. برای فعالیتهای روایی در هیچ جای دنیا دموکراسی سنی نداشتیم، زمانی که به گذشته نگاه میکنیم، میبینیم تا قرن ۱۹ کودکان اهمیتی نداشتند که بخواهند اسطورهای داشته باشند، کودکی مسیری بوده که افراد با طی آن به بزرگسالی میرسیدند و بزرگسالی اهمیت بسیاری داشته، میتوان گفت همه چیز در خدمت بزرگسالی بوده است؛ اما از قرن نوزدهم به ویژه بیستم کمکم دوران کودکی هم از نظر فرهنگی، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر آموزشی مهم شد، آموزش کودک کاملاً تغییر پیدا کرد، اینطور نبود که کودکان را مجازات کنند تا مانند یک بزرگسال خوب باشند. موضوع این بود که بتوانند کودکی خوبی بگذرانند.
او با یادآوری اینکه در قرن ۲۰ کمکم اسطورههایی برای کودکان ساختهوپرداخته شد، گفت: در این سالها مؤسساتی چون والتدیزنی ایجاد شدند و اسطورههایی چون پینوکیو را در جهان سینمایی بازتولید کردند. آنها متوجه شدند کودکی از نظر فرهنگی تا چه اندازه مهم است و میتوانند آینده جهان را بهواسطه اسطوره کودکان به سمت خود تغییر دهند، همچنین متوجه شدند از نظر اقتصادی باید روی بچهها بیشتر سرمایهگذاری کنند، همانطور که در مورد خانمها به همین نتیجه رسیدند و کوشیدند تا مصرف زنانه را به یک اقتصاد بزرگ تبدیل کنند، در نتیجه مصرف کودکان نیز به یک اقتصاد بزرگ تبدیل شد؛ سینماهای خاص خود، فیلمهای خاص خود و اسباببازی خاص خود. اینطور نبود که اسباببازیهای بزرگسال را کوچک کرده به دست بچهها بدهند؛ بلکه اسباببازی مخصوص کودکان درست شد، بازیهای مخصوص کودکان درست شد.
غفلت ما از اسطورهها
این نویسنده ادامه داد: متأسفانه در این مدت ما از این مسئله غافل بودیم، و مشغول طرحهای از پیش شکستخورده شدیم زیرا با این مسئله شعاری و فرمایشی برخورد کردیم، بنابراین نهتنها اسطورههای خاص کودکان را تولید نکردیم؛ بلکه نگاهمان به این موضوع تدافعی و سلبی بوده است؛ مثلاً «لباس سوپرمن نیاید» و «اندیشهاش وارد نشود»، «مرد عنکبوتی نباشد»، «بتمن نیاید» و... در صورتی که با این نگاه سلبی، مشکل حل نشد؛ عکسهایی که بچهها در اتاقخوابهایشان زدند، اسباببازیهایی که دارند و سبک زندگی خیالیای که دارند، نشان میدهد نهادهای رسمی در این زمینه مانند خیلی زمینههای دیگر ناکام مانده و شکست خوردهاند. ما میدان خیلی بزرگی را از دست دادیم، کودکی کودکانمان را آنطور که متعلق به فرهنگمان باشد، از دست داده و کودکی کودکانمان بهطرف الگوهایی که متعلق به فرهنگ ما نیست، کشیده شده است. این حرفها به این معنا نیست که نباید الگوها و اسطورههای جهانی را بشناسیم؛ بلکه به این معناست که ما نیز سهمی در این ماجرا داشته باشیم.
او با بیان اینکه آمریکاییها با فیلمهایشان و ژاپنیها با مانگاها بیش از همه در الگوسازی برای کودکان نقش دارند، گفت: کشورهای اروپایی هم سهم اندکی در این زمینه دارند؛ اما کشورهای اسلامی متوجه این مسئله نشدهاند و ما نیز هنوز فرصت کافی پیدا نکردهایم. کسانی که در نهادهای فرهنگی مسئولیتهایی را قبول کردهاند نه شناختی از اسطوره و اسطورهپردازی و نقش آنها در زندگی کودکان دارند و نه به این مسائل باور دارند و کارهای عجیبوغریب میکنند و نتیجهاش این میشود که روزبهروز ما بچهها را از دست میدهیم و آنها آماده مهاجرت میشوند؛ زیرا الگوهایشان را در اینجا پیدا نمیکنند. «هری پاتر» را ببینید، خودش یک فرهنگ شده است. میتوان گفت فرهنگ و نسل تازهای را وارد جهان غرب بلکه بخش بزرگی از کل جهان کرده است.
اغواگری باربی
او سپس اظهار کرد: میشود گفت امروزه حتی اسطورههای کودکان در سطح بزرگسالان اغواگری میکنند؛ مانند باربی که این روزها بحث زیادی پیرامون آن وجود دارد. میتوان گفت آنقدر بر روی کودکی سرمایهگذاری شده است که مسائل برعکس شده؛ اگر درگذشته اعتقادی به کودکان نداشتند و اسطورههای بزرگسالان مدلهایی برای بچهها بوده، امروزه کمکم اسطورههای کودکی، قشر بزرگسال را هم جذب میکند و آنها را بهطرف خود میکشد. این مسئله در کشور ما و سطح جهان وجود دارد.
بهمن نامور مطلق با تأکید بر اینکه بر روی اسطورهها سرمایهگذاری و کار نکردهایم، گفت: ما شخصیتهای کودک داشتیم مثلاً «قصههای مجید» یا اینکه الگوهای واقعی در جنگ داشتیم اما نتوانستیم این الگوها را اسطوره کنیم و آنقدر در این زمینه بد کار کردهایم که همان الگوها هم دیگر توجهها را جلب نمیکنند. کار کردن بر روی اسطورهها، روشهای علمی و هنری دارد و با سفارش و فرمایش نمیشود کار کرد. اگر هنرمندی میخواهد درباره اسطوره یا الگویی نقاشی بکشد، یا نمایشنامهنویسی نمایشنامهای بنویسد، یا کسی فیلم بسازد باید به آن باور داشته باشد نه اینکه به او سفارش شود درباره فلان فرد کاری انجام دهد و دستمزد خوب بگیرد. در دهههای اخیر مسیر را بهاشتباه رفتهایم، باید بخش خصوصی را فعال کنیم تا با اعتقادات خود بر روی کودکان کار کنند. امروزه بخش بزرگی از اسطورهپردازیها بهواسطه بازیهای کامپیوتری انجام میشود. کارهایی که انجام میدهیم با توجه به اینکه اغلب با حمایتهای غیرتخصصی همراه میشود، ناکام میماند.
بچهها الگوی ایرانی ندارند
این اسطورهپژوه افزود: مدیران ما درک کافی از اسطوره و اسطورهشناسی ندارند، در این زمینه از متخصصان استفاده نمیشود، یک غرور مدیریتی که بیشتر جهالت مدیریتی است، برخی را دربرگرفته است. از ظرفیتهای دانشگاهیها بهره نمیبرند و روی کارها و افکارشان لجاجت میکنند. اگر از شما بپرسم یک الگو یا اسطوره کودکی نام ببرید، جوابی در این زمینه نخواهید داشت. همچنان که یکبار این سؤال را در مدرسه مطرح کرده بودند؛ اما هیچکدام الگوی خوب ایرانی نداشتند و الگوهایشان یا آدمهای شرور بودند یا اینکه الگوهای خارجی داشتند.
تفاوت اسطورههای کودکی با اسطورههای کودکی
او درباره اسطورههای باستانی نیز با بیان اینکه بیشک میتوانیم از اسطورههای باستانی استفاده کنیم؛ اما در دهههای اخیر اجازه داده نشده که اسطورههای گذشته بهروز شوند و از آنها حمایت نشده است، توضیح داد: همانطور که گفته شد، اسطورههای گذشته برای آدمهای میانسال ساختهوپرداخته شده است و اگر بخواهید کودکان را با آنها آشنا کنید، نمیتوانید عیناً اسطورهها را بیاورید؛ بلکه باید ترجمه بینانسلی کنید و سپس به کودکان عرضه کنید؛ زیرا خطاب اسطورهها، کودکان نبودند. پس میتوانیم از اسطورههای باستانی استفاده کنیم و باید این کار را انجام دهیم. البته بهتر است یادآور شوم کودکی اسطورهها با اسطورههای کودکی فرق دارد و اگر این فرق را قائل نباشیم دچار سوءتفاهم میشویم و همانی میشود که هست. چیزی که غرب متوجه آن شد، این بود که اسطورههای کودکی با کودکی اسطورهها فرق میکند و اگر میخواهند از کودکی اسطورهها برای کودکان امروزی استفاده کنند، باید تغییرات جدیای داشته باشند. ما بضاعتهایی در این زمینه داریم که کشورهای دیگر شاید نداشته باشند. تمدن ایران در کنار تمدن یونان و مصر و هند قرار میگیرد و اسطورههای بسیاری داریم که میتوان از آنها استفاده کرد و هنوز هم میتوانیم استفاده کنیم اگرچه فرصتهای طلایی را از دست دادیم. باید در لابهلای روایتهای خود کودکان این اسطورهها را پیدا و بهروز کنیم؛ مثلاً دوران کودکی اسطورهها را بهروز کنیم و در عین اینکه فرهنگ خودمان را تعریف میکنیم و هویتمان را نشان میدهیم بتوانیم پاسخگویی نیازهای الگویی کودکان و نوجوانان نیز باشیم.
نیازمند اسطورههای جدید هستیم
این استاد دانشگاه با بیان اینکه باستانگرایی افراطی مشکلات دیگری را میتواند به همراه داشته باشد، گفت: ما نیازمند خلق و معرفی اسطورههای جدید هستیم؛ زیرا کودکان امروز به اسطورههای امروزی نیاز دارند و به اسطورههای دیروز نیازی ندارند. از اسطورههای دیروز میتوانند برای شناخت تاریخ خود استفاده کنند. اگر کودکان بخواهند الگویی برای زیستن، زندگیکردن، فکرکردن و چیزهای شخصیتساز استفاده کنند، دیگر الگوهای گذشته پاسخگو نیستند و ژاپنیها و آمریکاییها آن را خوب فهمیدهاند به همین دلیل دنبال الگوهای جدید با بضاعتهای جدید هستند که تازگی و طراوت داشته منطبق با زندگی کودکان باشد، اگر غرب الگوی اخلاقی مانند پینوکیو درست کرده، بیارتباط با اسطورههای گذشته نیست؛ مثلاً اسطوره حضرت یونس را میتوان در آن دید یا اسطوره سوپرمن بیارتباط با اسطورههای سابق نبوده و بر اساس آنها ساخته شده؛ اما آنقدر الگوی باطراوتی شده است که بچهها دوست دارند «سوپرمن» شوند یا حداقل در دورهای از زندگی خود میخواهند لباسش را بخرند. در مرحله بعدی الگوی سوپرمن نابود نمیشود، کودکان در ناخودآگاه خود میخواهند نامبر وان یعنی نفر نخست جهان باشند، خود را جنگندهای میدانند که میخواهند دنیا را مدیریت کنند.
بهمن نامور مطلق در پایان گفت: تکرار میکنم مشکل اصلی مدیران ما عمدتا این است که توانایی فکرکردن درباره مسائل عمیق جامعه را ندارند و حتی این هنر را ندارند که با متخصصان همفکری کنند که ما در چه وضعیت بدی به لحاظ الگوسازی زندگی میکنیم. همه ما به الگو نیاز داریم. اگر جامعهای اسطوره نداشته باشد، دچار تشتت میشود، آدمها پراکنده میشوند. الگوی واحد میتواند آدمها را دور هم جمع کند. اگر کودکان اسطوره کودکی نداشته باشند، زندگیشان نظم و جهت ندارد و هر دقیقه شبیه به کسی میشوند، اما اگر الگوی مناسب در اختیارش بگذارید، آن فرد ذهن و استعدادهایش را بسیج میکند تا شبیه آن الگو بشود و هدفی پیدا کند که این موضوع میتواند در توسعه فردی و توسعه جامعه کمک کند. ما نیازمند اسطورههای جدید هستیم و اگر بخواهیم از اسطورههای قدیمی استفاده کنیم، باید آنها را بهروز کنیم وگرنه در دام دیگری میافتیم؛ مثلاً اگر بخواهیم درباره کودکی رستم و سهراب صحبت کنیم، جواب نمیدهد و دچار یک آزمونوخطا با هزینههای هنگفت زمانی و سرمایهای میشویم.
انتهای پیام