خاطرات یک آزاده کرمانشاهی از سال‌های اسارت

۲۶ مرداد سالروز آغاز بازگشت آزادگان به میهن است، روزی که آزادگان پس از سالیان سال به وطن بازگشته و با خانواده‌هایشان دیدار تازه کردند و تازه متوجه شدند که بعضی از این دیدارها به‌واسطه مرگ عزیزانشان به قیامت موکول شده است.

به گزارش ایسنا، "امین توانا" یکی از آزادگان کرمانشاهی است که ۱۰ سال از عمر خود را در اردوگاه‌های عراق در اسارت سپری کرد. او  در سن ۱۷ سالگی در منطقه "تنگ ترشابه" قصرشیرین به اسارت نیروهای عراقی در آمد و به یکی از اردوگاه‌های عراق منتقل شد و زمانی که به کشور بازگشت در آستانه ۲۷ سالگی بود.

روزهای اسارت چگونه می‌گذشت؟

توانا در گفت و گو با ایسنا، در خصوص چگونگی گذران دوران اسارتش گفت: سعی می‌کردیم اوقات‌فراغت خود را به انجام کارهای مختلف از جمله ورزش کردن، یادگرفتن زبان و دیگر دوره‌ها بگذرانیم. آن دسته از اُسرایی که مهارت خاصی داشته و یا در زمینه‌ای خاص آموزش دیده بودند، مهارت‌های خود را به دیگران منتقل می کردند و این گونه نمی گذاشتیم روزها و سالهای اسارت به بطالت بگذرد.

وی با بیان اینکه با همکاری دیگر اُسرا به مناسبت‌های مختلف مثل ایام دهه فجر ویژه‌برنامه‌هایی مثل جلسات جشن و قرائت قرآن و دعاخوانی و... در اردوگاه برگزار می‌کردیم، گفت: با رعایت مسائل ایمنی و گذاشتن نگهبان بین خودمان، مسابقات قرآن، مشاوره، ورزش‌هایی مثل کُشتی و... برگزار می کردیم. البته بعضی وقت‌ها حین برگزاری برنامه‌ها، لو می‌رفتیم و آن موقع بود که عراقی‌ها حسابی با ما برخورد می‌کردند و کتکمان می زدند.

توانا گفت: مواقعی هم که رزمندگان ما در عملیات‌ها نیروهای صدام را شکست می‌دادند، کاسه کوزه‌ها را سر ما خراب می‌کردند و حسابی کتکمان می زدند.

وی گفت: برای اطلاع از رخدادهای کشورمان، از عراقی‌ها رادیو کِش می‌رفتیم و یواشکی اخبار را از رادیو دنبال می کردیم که اگر لو می رفتیم حسابی کتک می‌خوردیم.

این آزاده و رزمنده دوران دفاع مقدس با بیان اینکه در ۱۰ سالی که در اردوگاه‌های رژیم بعث عراق اسیر بودم یک بار هم به ما شام ندادند، گفت: صبحانه معمولا آش شوربا(دال عدس)  بود و مقدارش هم خیلی کم و در حد یک لیوان کوچک  بود.

وی ادامه داد: نهارها هم اغلب یک بیل برنج برای چند نفر بود که تقریبا همیشه با کمی لوبیا و پیاز یا گوشت و پیاز همراه بود که هرچه فکر می‌کنم، اسمش را خورش نمی‌شود گذاشت.

وی تلخ ترین خاطرات دوران اسارتش را مربوط به روزهای رحلت امام خمینی(ره) عنوان کرد و افزود: بدترین خاطره دوران اسارتم به زمانی برمی گردد که خبر رحلت امام(ره) را شنیدیم. آن روز همه اشک می‌ریختیم و غم سنگینی بر دلهایمان نشسته بود. چیزی که بیشتر زجرمان می‌داد پوزخندهای عراقی‌ها بود.

سالهایی که پدرم را از دست دادم

توانا با اشاره به سختی های دوران اسارت، گفت: بدترین خبری که هنگام بازگشت از اسارت شنیدم خبر فوت پدرم و بدترین صحنه ای که دیدم تارهای سفید موهای مادرم بود که لابلای آنها یک تار موی مشکی هم پیدا نمی شد.

توانا با بیان اینکه بعد از بازگشت از دوران اسارت آدرس خانه‌ را بلد نبودم، گفت: وقتی اسیر شدم ساکن شهرستان قصرشیرین بودیم و بعد از اینکه برگشتم خانواده‌ام به کرمانشاه نقل مکان کرده بودند و اگر دوستم دنبالم نمی‌آمد، نمی‌دانستم کجا باید بروم.

توانا با بیان اینکه غالب رزمنده‌هایی که در برابر دشمن بعثی سینه سپر کردند ۱۸، ۱۹ ساله بودند، گفت: در آن دوران جوانان و نوجوانان با آن که سن و سالی نداشتند، در برابر آب و خاک خود احساس تکلیف می‌کردند و برای جبهه رفتن با هم مسابقه می‌دادند.

وی افزود: میانگین سنی رزمندگان دوران دفاع مقدس ۲۲-۲۱ ساله بود  و همین جوانان کم سن و سال جانانه هشت سال در برابر دشمن بعثی ایستادگی کردند و اجازه ندادند یک وجب از خاک ایران اسلامی به بیگانگان واگذار شود.

انتهای پیام
 

  • پنجشنبه/ ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ / ۱۱:۵۵
  • دسته‌بندی: کرمانشاه
  • کد خبر: 1402052616605
  • خبرنگار : 50180