پنجاه و دومین سالروز خیانت پهلوی

تکنیک انگلیسی در جدایی بحرین از ایران

سیاستمداران سیاس، منفعت‌طلب و تفرقه‌افکنِ انگلستان با صبر و حوصله‌ای فرسایشی، سیاست اختلاف بینداز و حکومت کن را در طول ۱۵۰ سال چنان پیاده کردند و از نزاع خونین آغا محمدخان قاجار با لطفعلی‌خان زند به نفع منافع خودشان در خلیج‌فارس بهره بردند که خاندان پهلوی برای خلاص کردن خود از دعواهای حقوقی با دولت انگلستان، خود را از زحمتی دور کرد و چشم از مجمع‌الجزایر بحرین شست و آن را دو دستی پیش‌کش کرد.

به گزارش ایسنا، امروز ۲۳ مرداد پنجاه و دومین سالروز استقلال مجمع‌الجزایر بحرین از ایران در سال ۱۳۵۰ است.

مجمع‌الجزایر بحرین مشتمل بر ۳۳ جزیره سنگ‌ آهکی‌ با مساحتی بالغ بر ۶۲۲ کیلومتر مربع که بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین آنها جزیره بحرین است در بخش جنوبی‌ خلیج فـارس و در دهـانه خلیج سلوا قرار دارد که از دوره حکومت داریوش اول و خشایار شاه از حـدود سـال ۵۰۰ قـبل از میلاد جزو سرزمین ایران قرار داشت.

حاکم ایرانی بحرین جزو اولین حاکمان ایرانی بود که پس از حکومت پیامبر اسلام بر شبه جزیره عربستان دعوت علاء بـن حضرمی فرستاده ایشان را لبیک گفت و دین اسلام را پذیرفت و با او پیمان صـلح امضاء کرد.

حاکمیت ایرانیان بر بحرین تا سال ۱۱۶۱ شمسی به خوبی و خوشی ادامه داشت اما از این سال جنگ خونین بین آغا محمدخان قاجار و لطفعلی خان زند و ضعیف شدن پیاده‌نظام و نیروی دریایی ایران موجب شد احمد بن‌ محمد بن خلیفه رییس قبیله عتوبی از این موقعیت سوء استفاده کند و بر حاکم بوشهر غلبه کند و بحرین را فرمانبردار خود کند.

ضعف حکومت مرکزی در تسلط بر سواحل و جزایر جنوبی در آب‌های خلیج فارس بهترین فرصت را در اختیار حاکمان انگلستان و نیروی دریایی پیشرفته این کشور که اولین ناوگان قدرتمند دریایی در آن روزگار بود، داد. ضعف حکمان قاجار موجب شد دولت انگلستان تمامیت ارضی ایران بر بحرین را نادیده بگیرد.

انگلیسی‌ها برای از اعتبار انداختن حاکمیت ایران بر بحرین به بهانه مبارز با تجارت برده و دزدی دریایی و تامین امنیت شیوخ عرب خلیج فارس اقدام به انعقاد قراردادهای دو جانبه با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس کردند. کلنل لوئیس پلی کنسول انگلیس در بوشهر در سال ۱۲۴۷ شیخ محمد بن خلیفه که از سال ۱۲۲۰ حاکم بحرین بود را از این جزیره فراری داد و به جای او برادرزاده‌اش شیخ عیسی بن خلیفه را حاکم دست‌نشانده بحرین کرد. این خلیفه بحرینی تا سال ۱۳۰۲ همه آثار و نشانه‌های حاکمیت و مالکیت ایران بر این جزیره را از بین برد.

دولت وقت انگلستان طی سالهای ۱۲۵۸ تا ۱۲۷۰ شمسی دو قرارداد با شیخ عیسی بست و او را تشویق کرد تا بدون‌ اجازه‌ با هیچ دولتی قرارداد نبندد و حق تأسیس نمایندگی‌ سیاسی به هیچ کشوری ندهد.

نفی حاکمیت ایران

دولت انگلستان وقتی در سال ۱۲۸۴ با اعتراض یکی از صدراعظم‌های مظفرالدین شاه درباره حاکمیت ایران بر جزیره بحرین مواجه شد، با وقاحت تمام و برای اولین بار رسما منکر حق حاکمیت ایران بر بحرین شد و برای ایجاد دشمنی بین عرب و عجم به‌ شیخ‌نشین عرب خلیج‌فارس لقب «صاحب» داد و شیخ‌ بحرین‌ را «صاحب‌البحرین» خطاب کرد.

این کشور استعمارگر به اینها هم بسنده نکرد بلکه با تاسیس کنسولگری انگلستان در جزیره بحرین‌ رسیدگی‌ به‌ دعاوی‌ اتباع خارجی مقیم‌ بحرین را انجام داد. به مرور فشار شیخ بحرین بر ایرانیان مقیم بحرین افزایش یافت و کنسول انگلیس هم اهمیتی به تظلم‌خواهی آنان نمی‌داد.

جنگ جهانی اول و حضور گسترده‌ نظامیان‌ انگلیسی‌ در منطقه‌ خلیج فارس، فرصت مناسبی برای تحکیم موقعیت انگلستان در منطقه بود.

سرگرد دیلی نماینده سیاسی انگلیس‌ در بحرین از هیچ اقدامی برای‌ دخالت‌ در امور داخلی این جزیره فروگذار نکرد. او با سوء استفاده از فرصت به وجود آمده و درگیری خونین بین سکنه ایرانی و عرب‌ هوادار ابن‌ سعود در بحرین، شیخ عیسی را از قدرت برکنار کرد و پسر جوانش شیخ حمد را که برای اطاعت از حاکمان انگلیسی چراغ سبز نشان داده بود را جایگزینش کرد.

مهمترین اقدام او انحلال نیروی نظامی بحرین به دستور سرگرد دیلی‌ و انتقال سربازان هندی کمپانی هند شرقی به بحرین و تشکیل ارتش انگلیسی در بحرین بود. دومین اقدام پسر شیخ عیسی، عزل ساکنان ایرانی بحرین از ریاست شهرداری و فرماندهی نظامی بحرین که تا قبل از آن در اختیار آنان بود.

دولت انگلستان در سال ۱۳۰۵ چارلز بلگریوِ خشن را به عنوان مشاور شیخ بحرین و نـماینده تـام‌الاختیار انگلستان در این جزیره منصوب کرد. او تا سال ۱۳۳۶ در بحرین‌ مسوولیت داشت و بر همه تصمیمات داخلی و خارجی شیخ حمد نظارت داشت و بی‌پروا و خشن برنامه‌ها و هدف دولت استعمارگرش در منطقه خلیج‌فارس را دنبال کرد.

کنسولگری انگلیس در بحرین یک بار در سال ۱۲۹۵ و بار دیگر در سال ۱۳۰۶ با ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل بن ترکی بن عبدالله بن محمد بن سعود بن محمد بن مقرن آل‌سعود ملقب به ابن سعود بنیانگذار آل سعود و حاکم وقت عربستان قرارداد امضا کرد تا خیالش از دوستی و صلح شبه جزیره عربستان با شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج‌فارس به خصوص اعراب کویت، عمان و بحرین که مناسبات ویژه‌ای با دولت انگلستان داشتند، راحت باشد.

دفتر سیاسی انگلستان در بوشهر

به دنبال قرارداد ۱۳۰۶ دولت وقت ایران‌ آن را تجاوز آشکار به تمامیت ارضی ایران خود تلقی‌ کرد و یادداشت اعتراض‌آمیزی تسلیم انگلستان‌ کرد و رونوشت آن را برای جامعه ملل فرستاد. ایران در این یادداشت با اقامه دلایل تاریخی درصدد اثبات مالکیت و حاکمیت خود بر مجمع‌الجزایر بحرین برآمد.

به دنبال طرح دعوای حقوقی ایران علیه انگلستان، نشریه انگلیسی تایمز در راستای اهداف‌ استعماری‌ این کشور در شماره‌های هفتم و چهاردهم دی ۱۳۰۶ دعاوی ایران نسبت به بحرین را ادعای غیر قابل انتظار دانست و این دعوای مهم حقوقی را کوچک‌ و ناچیز بشمرد.

نویسنده این نشریه در عین حال دو اتهام به ایران زد: «دولت شوروی ایران را تشویق به این کار کرد. علاوه بر آن بی‌تمایلی دولت انگلیس برای ایجاد خط‌ تجاری هوایی‌ در سواحل خلیج‌فارس موجب شد ایران ادعای‌ حاکمیت بر بحرین را از قبر بیرون بکشد. »

با آماده شدن افکار عمومی مخاطبان نشریه تایمز، نویل چمبرلن وزیر وقت امور خارجه انگلستان در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۰۶ با رد دعوای حقوقی و انکار مستندات تاریخی ایران ادعا کرد: «بحرین نه‌ از لحاظ جغرافیایی و نه از نظر نژادی هیچ پیوند و وابستگی به ایران ندارد ... پذیرش سیادت دولت ایران بر بحرین توسط مقامات انگلیسی در گذشته را رد می‌کنم. دولت انگلیس در یک صد سال گذشته با شیخ بحرین به عنوان حاکمی‌ مستقل، روابط برقرار و قرارداد امضا کرده است.

. . . دولت انگلستان برای ترقی و پیشرفت جزایر بحرین آن هم به طور مسالمت‌آمیز سعی و کوشش‌ فراوانی به خرج‌ داد و سزاوار نیست با تقاضاهای غیر مشروع همسایه، رونق و صفا از این‌ سرزمین رخت بربندد. »

هفت ماه بعد وزارت‌ امور خارجه ایران در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۰۷‌ در پاسخ به یادداشت چمبرلن با استناد به‌ یک اصل حقوقی در یادداشتی نوشت: «خاکی که‌ متعلق‌ به‌ یک مملکت مـستقل باشد، ممکن نیست از آن مملکت قانونا مجزا گردد مگر آنکه‌ حق‌ مـالکیت‌ بـه واسـطه یک سند رسمی مثل قرارداد به دولت دیگر واگذار شود یا الحاق‌ آن‌ قطعه‌ و استقلال آن از طرف مملکتی کـه ‌مالک قانونی آن است، رسما شناسایی‌ شده‌ باشد. »

ایران مطابق حقایق تاریخی جزیره بـحرین را بخشی از خاک خود می‌داند و بر این اصل‌ اصرار می‌ورزد و هیچ‌گاه از حق حاکمیت خود صرفنظر نکرده یا آن‌ را به دولت دیگری‌ منتقل ننموده و هیچ وقت شیوخ و حاکمان آن سرزمین را نیز مستقل‌ ندانسته است.

حاکمیت ایران بر مجمع‌الجزایر بحرین به‌ استثنای‌ دوران اشغال پرتغالی‌ها دائمی و بلا انقطاع بوده است. استقلال مشایخ عرب بحرینی حتی شیوخ عتوبی، خاندان خلیفه و تبعیت‌ و انقیاد آنان از حکومت مرکزی ایران با پرداخـت مالیات نفی شده است.

. . . طغیان‌ و استقلال‌طلبی برخی از حاکمان بحرینی نتیجه تحریک و تشجیع دولت خارجی است.

. . . قرارداد منعقده بین کاپیتان بروس و شاهزاده حسنعلی میرزا حاکم فارس‌ در سال ۱۲۰۰ شمسی و نیز سخنان لرد کلارندون وزیر وقت امور خارجه‌ انگلیس‌ در سال ۱۲۴۷ گواهی بر تأیید استیلای‌ ایران بر بحرین از سوی مقامات انگلیسی است. »

. . . دولت‌ ایران احتجاجات دولت انگلیس‌ در انعقاد قرارداد با شیوخ بحرین را مردود می‌داند. نقض یکی‌ از اصول حقوق بین‌الملل حقی برای‌ نقض کننده به وجود نمی‌آورد. از نظر ایران چنین قراردادهایی‌ فاقد اعتبار و ناقض اصول بین‌الملل است. »

چمبرلن شش ماه بعد در تاریخ ۲۹‌ بهمن ۱۳۰۷ در یادداشتی طولانی وقیح‌تر از قبل مالکیت ایران بر بحرین را از اساس رد کرد و نوشت: «ادعاهای‌ حکومت‌ ایران بر بحرین پیـش از دوران اشغال پرتغالی‌ها در سال ۹۰۰ شمسی مورد تردید است. ایران فقط‌ در فاصله‌ سال‌های ۱۰۰۰ تا ۱۱۶۱ بر جزیره بحرین آن هم نه به صورت پیوسته و چالش‌ناپذیر حاکمیت داشت اما در این دوره هم نتوانست آشتی‌ و رفاه برای سـاکنان آن فراهم‌ کند.

. . . پس از آن تاریخ حاکمیت ۱۴۰ ساله شیوخ عتوبی بر این جزیره مستقل بوده و حکومت‌ ایران‌ در ۴۰ سال اول حاکمیت آنان، هیچ‌ اقدامی‌ برای‌ اعاده‌ سیطره‌ خـود بـر مجرمین صورت ندادند و اگر شیوخ مذکور گهگاهی‌ نشانه‌هایی از تبعیت و انقیاد نـسبت به حکومت ایران از خود بروز داده‌اند ناشی از ترس و اجبار بوده است. »

این مقام انگلیسی در قسمت‌ دیگری از یادداشتش، استناد ایران بـه اصلی حـقوقی نوشت: ایران گفته «سرزمین متعلق به یک دولت مستقل را نمی‌توان به گونه‌ای غیر قانونی از آن جدا کرد» در حالی که کشور و سرزمین‌های استقلال یافته نیازی به رضایت کشور مالکیت‌زدایی‌ شده ندارند هـمان‌طور کـه مردمان آمریکای جنوبی برای کسب استقلال نیازی به رضایت‌ از اسپانیا نداشتند. حـتی اگر این اصل معتبر و کاربرد بین‌المللی‌ داشته باشد، حاکمیت و مالکیت ایران‌ بر بحرین بـرای انگلستان اثبات نشده است. »

ذلت پهلوی‌ها

چالش جزایر بحرین در دوره رضا شاه پهلوی نیز به قوت خودش باقی ماند با این تفاوت که عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار پهلوی با لحن ذلیلانه‌تر عدم مالکیت ایران بر جزایر بحرین را پذیرفت.

بر اساس‌ یکی از گزارش‌های محرمانه کـلایو به چمبرلن در ۱۸ دی ۱۳۰۷، عبدالحسین تیمورتاش‌ برای حل چالش بحرین دو پیشنهاد داد. اول پذیرش یک دادگاه‌ بی‌طرف متشکل از نمایندگان ایران، شیخ‌ بحرین و یـک قاضی بی‌طرف و دوم حـق حاکمیت ایران بر بحرین تصدیق شود هم زمان ایران نیز حق مالکیت خود را به آن کشور بفروشد و دست خریدار را بـاز گذارد تـا ملک‌ خریداری‌ شده را خود نگهدارد یـا بـه‌ شیخ بحرین واگذارد.

اما هیچ یک از پیشنهادات تیمورتاش پذیرفته نشد. او وقتی با واکنش تند انگلیسی‌ها رو برو شد پیشنهاد داد: «دولت‌های ایران و انگلستان‌ هر دو استقلال‌ بحرین و حق حاکمیت شیخ حاکم را بـه رسمیت شناسند و در عوض‌ انگلستان چندین واحد شناور دریایی از قبیل‌ شش‌ فروند ناوچه توپدار ۲۰۰ تنی و چهار فروند ناوچه‌ توپدار ۱۰۰ تنی برای جلوگیری از قاچاق کالا از بحرین به ایران، هدیه دهد.

علاوه‌ بر آن کلیه بدهی‌های‌ دولت‌ ایران‌ به دولتهای‌ انگلستان‌ و هندوستان‌ بخشوده شود. »

این پیشنهادات نیز توسط وزارت امور خارجه‌ وقت انگلیس رد شد.

این وزارتخانه تاکید کرد: «پیشنهاد جدید تیمورتاش‌ ارزش‌ بررسی جدی ندارد.

. . . رکن‌ اصلی دست‌یابی دو دولت به توافق‌نامه‌ای همه جانبه، عدول بی‌قید و شرط دولت‌ ایران‌ از هرگونه ادعا بر بخش‌های عرب‌نشین‌ خلیج‌فارس‌ است. »

وضع به همین منوال ادامه یافت تا دوره سلطنت محمدرضا پهلوی رسید. بحرین در سال ۱۳۴۱ به اصلی‌ترین پایگاه نیروی‌ دریایی‌ و زمینی انگلستان در خلیج‌فارس‌ تبدیل شد. در ژانویه ۱۹۶۸ مقارن با تابستان ۱۳۴۷ ‌پس از اینکه انگلستان اعلام کرد نیروهایش را تا پایان سال ۱۹۷۱ مصادف با پاییز ۱۳۵۰ از شرق کانال سوئز خارج خواهد کرد، ‌ دولت ایران از این تصمیم استقبال و تاکید کرد که از حق حاکمیت خود بر بحرین منصرف نشده است.

اما سه سال قبل از اجرایی شدن این برنامه دولت انگلستان طرحی از سوی سیاستمداران انگلیسی ارائه شد که پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه فدراسیونی متشکل از ۹ شیخ‌نشین جنوبی خلیج‌فارس از جمله شیخ‌نشین بحرین در قالب یک کشور واحد، تشکیل شود که این پیشنهاد به شدت مورد استقبال بحرین قرار گرفت اما دولت ‌ایران با تشکیل فدراسیون عربی مخالفت کرد.

در همان مقطع مذاکرات آشکار و پنهان بین ایران، ‌انگلستان، ‌عربستان سعودی و آمریکا آغاز شد که همین مذاکرات و توافقها بین ایران و انگلستان و آمریکا و نیز امضای توافقنامه بین ایران و عربستان موجب کوتاه آمدن و عقب نشینی محمدرضا شاه از مساله بحرین شد.

به دنبال این توافق شاه ایران در سفری که در تاریخ ۱۴ دی ۱۳۴۷ به هندوستان داشت در پایتخت این کشور، گفت: «اگر مردم بحرین تمایلی برای پیوستن به ایران نداشته باشند، دولت‌ ایران درباره ادعای ارضی‌ خود نسبت به آن سرزمین پافشاری نخواهد کرد و خواستِ ساکنان را مشروط‌ بر آنکه‌ مورد شناسایی بین‌المللی قرار گیرد را می‌پذیرد. »

وقتی از او پرسیده‌ شد: »آیا برگزاری همه‌پرسی‌ مدنظر اوست» پاسخ‌ داد: »نمی‌خواهد در این مرحله وارد جزییات شود.»

شاهِ تسلیم

البته امیر خسرو افشار قائم مقام وقت وزارت امور خارجه ایران که مسؤول‌ مذاکره‌ با دولت انگلستان بود، احتمال‌ داد شاه به‌ توصیه‌های رییس اینتلیجنت‌ سرویس‌ انگلیس‌ در تهران این‌گونه سریع تسلیم شد و تغییر موضع داد.

پهلویِ پسر ۱۰ روز بعد در جمع کارکنان وزارت‌ امور خارجه تصمیمش درباره بحرین را توجیح کرد.

او در آن جلسه با بیان اینکه انگلستان ۱۵۰ سال است در بحرین حضور دارد، گفت‌: »انگلیس‌ این‌ جزیره را به ایران پس نخواهد داد و من‌ نمی‌توانم‌ چون‌ دون‌کیشوت ‌رفتار کنم.

. . . برای ایفای نقش قدرت برتر و ایجاد ثبات و امنیت در خلیج‌فارس‌ ناچارم از ادعای خود بر بحرین دست بردارد.»

‌شاه‌ِ پسر همواره بر پیشینه ۱۵۰ ساله تسلط انگلستان بر جزیره بحرین و اعمال‌ قدرت و نفوذ نکردن حاکمان وقت ایران بر آن جزیره اصرار داشت. به نظر می‌رسید هدف او از تکرار مستمر این جمله، انداختن تقصیر جدایی بحرین از سرزمین مادری به گردن پادشاهان قاجار باشد و البته مسوولان وقت رژیم پهلوی با تکرار سخنان مشابه شاه او را همراهی و حمایت کردند.

استدلال محمدرضا شاه برای موافقت با استقلال بحرین این چنین بود: «اکثریت ساکنان‌ آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند.

... به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین‌ دیگر اهمیت ندارند زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد.

... از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی با وجود تسلط‌ ایران‌ بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی‌ ندارند.

... از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پر هزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.

... من اهل این نیستم که به‌ زور حضور لشکرم، یک جایی‌ را ضمیمه خاک خودم بکنم.»

نقش وزیر دربار در واگذاری بحرین

بخشی از توجیهات شاه درباره بحرین، حاصل القاهای اسدالله عَلَم وزیر دربار و محرم اسرارش بود. او در مجموعه خاطراتش نوشت: «به شاه عرض کردم‌ اینکه‌ بگوییم بحرین بنا بر حقوق قانونی از آن ماست، ما را به جایی نمی‌رساند. اگر آن را با زور بگیریم همیشه باری بر دوش‌مان خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عرب‌ها می‌شود. از آن گذشته بسیار ‌هم گران‌ خواهد بود زیرا منابع نفتی بحرین در حال خشک شدن است.»

مذاکرات بین ایران و انگلستان درباره سرنوشت جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک و نیز مذاکرات بین نمایندگان دولت ایران و نمایندگان شیخ‌نشین بحرین درباره نحوه اجرای همه‌پرسی در مورد الحاق‌ بحرین به ایران یا کسب استقلال‌ از ایران انجام شد.

در حالی که هنوز توافقی درباره جزایر سه‌گانه خلیج‌فارس حاصل نشده بود، دولت ایران در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۴۸ از او تانت سومین دبیرکل وقت سازمان‌ ملل‌ متحد خواست تا همه‌پرسی برای تشخیص خواسته مردم بحرین برای پیوستن یا استقلال از ایران را آغاز کند. دولت انگلستان نیز چند روز بعد موافقت‌ خود با پیشنهاد ایران‌ را به‌ اطلاع‌ سومین دبیرکل سازمان ملل متحد رساند.

وزارت معارف و ساواک برای آماده کردن افکار عمومی مردم ایران برای پذیرش استقلال سیاسی مجمع‌الجزایر بحرین به عباس مسعودی، مصطفی‌ مصباح‌زاده، داریوش همایون، عباس شاهنده، کاظم مسعودی و محمدحسین ‌فری‌پور مدیر مسوول روزنامه‌های اطلاعات، کیهان، آیندگان، فرمان، آژنگ و صدای مردم ماموریت‌ داد تا با کلیدواژه‌های «کم اهمیت دانستن بحرین‌ از نظر استراتژیک و اقتصادی» و «پایان یافتن منابع نفتی بحرین» و «مصوبه سازمان ملل متحد”گزارش‌ها و مقاله‌های مختلفی چاپ و منتشر کنند.

نظرسنجی یا نظرسازی

نظرخواهی از روز ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ آغاز شد و ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی دیپلمات ایتالیایی و مدیر دفتر سازمان ملل در ژنو از سوی او تانت‌ دبیرکل وقت سازمان ملل مأمور انجام این کار شد.

گیچیاردی به همراه یک هیات پنج نفره عازم بحرین شد و از تاریخ ۹ تا ۲۹ فروردین ۱۳۴۹ به نظرخواهی از ۴۰ خانواده شیخ‌نشین و گفت‌وگو با گروههای منتخب و دست‌چین شده سیاسی و اجتماعی بحرینی پرداخت.

او اطلاعات استخراج شده را در گزارشی با این مضمون که «هیأت اعزامی دریافتند که مردم بحرین پیشنهاد و درخواست ایران و انگلستان برای نظرخواهی و مساعی جمیله سازمان ملل را در این راه مورد ستایش و تقدیر قرار دادند، ‌ هیچ گونه تلخ‌کامی و خصومتی از سوی مردم بحرین نسبت به ایرانیها مشاهده نشد و اظهار امیدواری شده بود که «ادعای [مالکیت] ‌ ایران [بر بحرین] ‌ یکباره و برای همیشه کنار رود.» به دبیرکل سازمان ملل منتقل کرد و او نیز بر اساس این نظرسنجیِ گزینشی تصمیم نهایی سازمان ملل را به شور گذاشت و هر ۱۵ عضو دائم و غیردائم سازمان ملل به جدایی بحرین از ایران و استقلال سیاسی این جزیره رای دادند.

۱۵ عضو دائم و غیردائم شورای امنیت سازمان ملل متحد با اجماع آرا و بدون مخالف دویست و هفتاد و هشتمین قطعنامه‌ خود را صادر و جزیره بحرین را از سرزمین مادریِ خود، ایران جدا کردند و کشور مستقل بحرین را تشکیل دادند و شاهِ پهلوی نیز اولین مقام رسمی یک کشور خاورمیانه بود که این تصمیم را به سرعت پذیرفت و یک ساعت بعد به عنوان اولین کشور به شیخ‌نشین بحرین تبریک گفت و استقلال این جزیره از سرزمین مادریش را به رسمیت شناخت.

اعضای دائم شورای امنیت شامل آمریکا، شوروی، انگلستان، فرانسه و چین و اعضای غیر دائم وقت شورای امنیت شامل سوریه، بروندی، کلمبیا، فنلاند، نپال، نیکاراگوئه، لهستان، سیرالئون، اسپانیا و زامبا با استناد به گزارش هشتم فروردین ۱۳۴۹ دبیرکل وقت سازمان این قطعنامه را تصویب کردند همچنین اظهارات شفاهی و نامه‌های مکتوب نمایندگان ایران شاهنشاهی و پادشاهی بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی که در روزهای ۱۸ و ۲۹ اسفند ۱۳۴۸ تحویل سومین دبیرکل سازمان شده بود را هم در این رای‌گیری موثر کردند.

شورای امنیت سازمان ملل نیز این قطعنامه را در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ تصویب کرد.

واقعیت تلخ

با اینکه شاه ایران  و حاکمان دست نشانده انگلیس در بحرین توافق کردند تا تصمیم‌گیری درباره حاکمیت بحرین به عهده سازمان ملل و از طریق همه‌پرسی از همه ساکنین جزیره انجام پذیرد اما در عمل حاکمان بحرین با همکاری انگلیس همه‌پرسی را تبدیل به نظرسنجی از برخی اقشار از جمله کارمندان دولت، پلیس و معلمان کرد که همگی از مهاجرین عرب و گماشته حاکمان وقت بحرین بودند. در نتیجه نظر اهالی واقعی بحرین در این موضوع اخذ نشد.

سازمان ملل، شاه ایران و انگلیس، زمان اجرای نظرسنجی را به گونه‌ای تنظیم کردند که در تعطیلات عید نوروز ۱۳۵۰ و تعطیلی دولت و مجلس شورای ملی وقت انجام پذیرد تا نیروهای پان‌ایرانیست مجلس نیز تریبونی برای اعتراض نداشته باشند.

نهایتا شاه تمام صداهای مخالف جدایی بحرین را در داخل ساکت کرد تا در مرداد ۱۳۵۰ استقلال بحرین رسما اعلام شود و شاه ایران در کمتر از چند ساعت پیام تبریک به بحرین ارسال نمود. در حالی که ایران می‌توانست به نحوه نظرسنجی سازمان ملل اعتراض کرده و آن را در دیوان بین المللی دادگستری باطل کند و یا در بدترین حالت با استفاده از نیروی نظامی ابتدا جزیره را بازپس بگیرد و سپس با استفاده از اسناد متقن حاکمیت بیش از هزار ساله ایران بر بحرین کار را به داوری بین‌المللی بکشاند.

متن قطعنامه

قطعنامه دویست و هفتاد و هشتم مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دو بند و به این شرح بود: «۱- بر گزارش نماینده‌ شخصی دبیر کل که سر بسته با یادداشت دبیرکل در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۷۰ مصادف با ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۹ در شورای امنیت منتشر شد، صحه می‌گذارد.

۲-از یافته‌ها و استنتاج گزارش مذکور استقبال می‌کند به خصوص این نکته که «اکثریت انبوه مردم بحرین خواهان شناسایی هویت خود به عنوان کشوری آزاد و مستقل با توانایی تصمیم‌گیری در مورد روابطشان با دیگر کشورها هستند. »

مجلس شورای ملی سه روز بعد از صدور قطعنامه ۲۷۸ شورای امنیت در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ لایحه جدایی بحرین از خاک کشورمان را به رای گذاشت و به جز تعدادی انگشت شمار بقیه نمایندگان با اکثریت قاطع رای به جدایی همیشگی بحرین از ایران دادند.

مصوبه مجلس شورای ملی در جلسه ۲۸ اردیبهشت مجلس سنا به رای گذاشته شد و هر ۶۰ نماینده این مجلس لایحه دولت و مصوبه مجلس شورای ملی را تصویب کردند.

واکنش داخلی

جدایی بحرین از ایران در فضای سیاسی ایران موافقان و مخالفانی داشت که البته مخالفین جدایی بین سیاسیون، بسیار اندک و محدود به اعضای حزب پان‌ایرانیست بود.

فراکسیون پارلمانی پان‌ایرانیست که در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی دارای پنج نماینده بود با محوریت محسن پزشکپور رهبر این تشکل، پس از طرح قصد دولت برای موافقت با جدایی بحرین، دولت امیرعباس هویدا را استیضاح کرد.

در سال ۱۳۴۹ دولت هویدا گزارشی را درباره جدایی بحرین از ایران به مجلس شورای ملی برد که مورد مخالفت شدید پان‌ایرانیست‌ها قرار گرفت. از آن جمله پزشکپور بود که در مخالفت با این گزارش، سخنرانی مشهوری کرد و با «خیانت» نامیدن تصمیم دولت هویدا، وی را به چالش کشید.

هر چند این نطق و گریه پزشکپور هنگام ایراد آن همان زمان سر و صدای بسیاری به پا کرد اما بعدها ناصر انقطاع در کتاب ۵۰ سال تاریخ با پان‌ایرانیست‌ها مدعی شد این مخالفت‌ها صوری و نمایشی و از سوی دولت دیکته شده بود.

به هر ترتیب چه مخالفت‌ها با طرح جدایی بحرین صوری بود و چه از روی دلسوزی، به جایی نرسید و در بهار سال ۱۳۵۰ تهران و منامه مرزهای دریایی میان خود را تعیین و تصویب و روابط دوجانبه را در همه زمینه‌ها آغاز کردند.

این چنین بود که شیخ‌نشین بحرین در روز ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ رسما استقلال خود را از سرزمین مادری اعلام کرد و محمدرضا شاه اولین کشوری بود که یک ساعت بعد از اعلام استقلال، آن را به رسمیت شناخت.

بحرین در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۵۰ بحرین رسما یکصد و بیست و نهمین عضو سازمان ملل متحد شد. از آن پس، تاریخ ۱۶ دسامبر برابر با ۲۵ آذر به عنوان روز ملی بحرین تعیین شد.

منابع:

زرگر، علی اصغر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، پروین‌- معین، ۱۳۷۲ ش، ص ۲۴۷

دایره المعارف بـزرگ اسـلامی، ج ۱۱، بحرین، ص ۴۰۱؛ اسعدی، مرتضی، جهان اسلام، ج ۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶ ش، ص ۳۶۴

گزیده اسناد خلیج فارس، ج ۵، به کوشش‌ مینا ظهیرنژاد ارشادی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی‌ وزارت امور خارجه، ۳۷۵ ش، ص ۵

اسناد روحـانیت و مجلس(شم ۲)، به کوشش منصوره تدین‌پور، زیر نظر غلامرضا فدایی‌ عراقی، تهران، کـتابخانه، موزه و مرکز اسناد مـجلس‌ شـورای‌ اسلامی، ۱۳۷۵ ش، صص ۲۱۴-۲۱۳

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۳ مرداد ۱۴۰۲ / ۰۷:۰۰
  • دسته‌بندی: سیاست داخلی
  • کد خبر: 1402052213834
  • خبرنگار : 90089