مسیرش به سوی افتخار بود اما اسیر نامردی شد

درددل‌های یک پرسپولیسی ظاهرا خشن اما دل‌نازک/ «گفتم ای امام زمان! کی‌ می‌آیی؟»

مهدی حیدری، فوتبالیست و بازیگری است که نه در زمین چمن و نه در دنیای پرده نقره‌ای به حقش نرسید؛ مردی که توانست سرطان را مغلوب کند اما نامردی روزگار را نه! مردی که مسیر زندگی‌اش به «سوی افتخار» بود.

به گزارش ایسنا، درد دل و صحبت از بی‌محبتی مسئولان باعث می‌شود اشک‌هایش جاری شود و از درون بشکند؛ مردی که توانست سرطان را شکست دهد و با بیماری‌های مختلف بجنگد اما «از پس نامردی یک مشت به ظاهر دوست و رفیق» برنیامد؛ مردی که هم زمین‌های خاکی فوتبال را دیده و هم خاک سینما را خورده است؛ فوتبالیستی که نه پدر، نه دوست و نه دشمن نتوانستند مانع هدفش شوند و با قلم پای شکسته در خانه فوتبال بازی می‌کرد.

سید مهدی حیدری، اکنون ۷۱ سال دارد. او هم فوتبالیست بوده، هم بازیگر. هم ذاکر بوده، هم خواننده موسیقی سنتی. صحبت‌هایش شیرینی خاص خود را دارد و در اعماق صدایش، حزن تنهایی حس می‌شود؛ فوتبالیستی که به خاطر عشق به تیمش پیشنهاد استقلال و پرسپولیس را رد کرد و به خاطر «یک انتقاد سالم» نتوانست آن طور که باید و شاید در سینما بدرخشد. آچار فرانسه دهه ۷۰، درد دل زیادی نسبت به آدم‌ها و مسئولانی دارد که در جوانی هوای آن‌ها را داشته و حالا تنهایش گذاشته‌اند؛ او گلایه داشت از انتظاراتی که نه سجادی به عنوان وزیر ورزش و نه قالیباف به عنوان رییس مجلس برآورده نکردند و او را در دوره بیماری‌اش تنها گذاشتند.

ببینید:

ساعتی پای صحبت پیشکسوت فوتبال و سینما نشستیم تا خاطرات تلخ و شیرینش را بشنویم و به حرف‌ها و گله‌هایش گوش کنیم. مشروح مصاحبه ایسنا با سید مهدی حیدری را در پایین می‌خوانید:

* چه شد که سمت ورزش و فوتبال آمدید؟

من از کودکی به دو چیز علاقه‌مند بود؛ یکی هنر و یکی ورزش. با این که پدرم با هر دو این‌ها مخالف بود، دوست داشتم هم فوتبالیست شوم و هم هنرمند. من هیچ مشوقی نداشتم و فقط خدا را داشتم. در اتاق بالایی خانمه‌مان با بالش برگردان می‌زدم و پرهای بالش می‌ریخت. پدرم با قندشکن قلم پایم را شکست که فوتبال نروم. من خیلی شیطان بودم. دیوار راست را بالا می‌فتم.

بزرگ‌تر که شدم، فوتبال را حرفه‌ای‌تر دنبال کردم و حتی دوستانم حسادت می‌کردند. در ۱۷ سالگی از باشگاه دخانیات فوتبالم را شروع کردم و مرحوم محسن حاج عبدالله، کاپیتان تیم ملی در المپیک از اعضای باشگاه ما بود. عزت جانملکی، کریم و محمدعلی پاژخ و داود پهلوانی از دیگر بازیکنان دخانیات بودند. بعد از آن شش ماه در ذوب‌آهن حضور داشتم که قرار بود در کارخانه به من کار دهند اما این اتفاق رخ نداد و من به مرکز آمار ایران رفتم.

وقتی من به سینما رفتم و بازیگر شدم، ظرفیت فرهنگی ما اینگونه نبود که یک نفر در چند رشته حضور داشته باشد و هم فوتبال بازی کند و هم بازیگر باشد. من با صادق درودگر، مربی تیم کارگران بودم که در ۵ هفته اول لیگ، ۵ پیروزی داشتیم اما وقتی من برای بازی در سریال به سوی افتخار دعوت شدم، پایم از فوتبال بریده شد.این تیم در دسته یک تهران حضور داشت و منوچهر احمدی مربی ما بود. در آن زمان هم علی پروین، مربی پرسپولیس و هم نصرالله عبداللهی، مربی استقلال من را می‌خواستند. وقتی استخدام مرکز آمار شدم، انقلاب شد و از سال ۵۸ با جام شهید مهدی اسفندی، ورزش ایران دوباره کارش را از سر گرفت. من آن موقع عضو تیم اکباتان بودم و ۱۱۴ تیم در سطوح مختلف فعالیت خود را آغاز کردند. با اکباتان در دسته اول قهرمان شدیم و قهرمان‌های هر گروه، تشکیل لیگ دسته اول را دادند. مدتی در دارایی هم کاپیتان و هم سرمربی تیم شدم.

* آیا قبل از انقلاب برای حضور در تیمی مثل دخانیات، ذوب‌آهن یا مرکز ملی آمار باید استخدام آن ارگان می‌شدید؟

خیر! این شکلی نبود. من اصلا کارمند دخانیات نبودم. به هر حال تیم‌ها یارگیری می‌کردند و دوست داشتند برای قهرمانی بجنگند. آقامیثاقی همه کار تیم دخانیات بود و تیم قوی به حساب می‌آمد.

* اکباتان، تیم ریشه‌داری بود. امثال این تیم‌ها چگونه منحل شدند و کسی حاضر نشد دوباره آن‌ها را احیا کند؟

تیم اکباتان، نزدیک به ۴۰ سال قدمت داشت اما متاسفانه این تیم با نام بانک سپه در لیگ قدس و جام دسته اول تهران بازی می‌کرد. جواد قراب به شکل صوری این تیم را خرید اما در اصل تیم را قاپیدند. رییس باشگاه، نعمت اسلامی بود، سرپرست تیم علی نیک‌چی بود و کاپیتان آن هم هادی آهنگران بود. ما تیم خوبی بودیم و سه سال پشت سر هم استقلال را شکست دادیم و به پرسپولیس باج ندادیم. من در اکباتان به عنوان یک دفاع وسط مستحکم بیشتر مطرح شدم.

من دفاع خوبی بودم و بالا و پایین را می‌زدم. نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم اما سفت و چغر بودم. به همین دلیل تیم‌های بزرگ من را می‌خواستند اما چون پول نبود، فرقی نمی‌کرد کجا بازی کنم. بنای تیم اکباتان روی رفاقت و دوستی بود.

* شما سابقه مربیگری و باشگاه‌داری هم داشتید، درست است؟

من و مجید غنی یک تیم را در دسته دوم به نام "چای دلنشین" خریدیم. من سرمربی تیم هم شدم و این تیم را از دسته دو تهران به دسته یک و سپس به لیگ سه کشوری آوردم. بعد از آن به لیگ دو و سپس به لیگ یک آوردم اما متاسفانه آقای ربطی و آقای غنی تیم را فروختند و حق من را هم ندادند. هرگز از آن‌ها راضی نیستم و باید حق من را بدهند. من شش سال این تیم را پشت سر هم قهرمان سطوح مختلف فوتبال ایران کردم. فقط یک مربی توانست این کار را انجام دهد که آن هم در سریال "به سوی افتخار" بود.

من یکی از دل‌نازک‌ترین آدم‌های جامعه هستم. این بد است که یک جامعه آدم را نشناسد و قضاوتش کند. من خیلی سالم زندگی کردم. من در میدان رازی یا همان گمرک سابق بزرگ شدم که منبع فساد بود. فسادخانه تا خانه ما ۵۰ متر فاصله داشت. من از کودکی نماز می‌خوانم و ۶۰ سال است که این کار را انجام می‌دهم. از کسانی که به من کم‌لطفی و بی محبتی کردند، نمی‌گذرم.تمام مدارک قهرمانی این تیم را دارم. دو دبیرکل مختلف فدراسیون آن را امضا کرده‌اند. راه‌آهن را از لیگ یک به لیگ برتر آوردم، نیروی زمینی را از لیگ دو به لیگ یک آوردم و در لیگ سه با اکباتان قهرمان شدیم. من مدرک A آسیا را دارم. همچنین مدرک مربیگری لایسنس B آسیا و سطوح مختلف ایران را دارم. من جزو مربیان برتر فوتبال ایران هستم اما امروز خواننده‌ام!

* الآن چرا دیگر مربیگری نمی‌کنید؟

وقتی من به سینما رفتم و بازیگر شدم، ظرفیت فرهنگی ما اینگونه نبود که یک نفر در چند رشته حضور داشته باشد و هم فوتبال بازی کند و هم بازیگر باشد. من با صادق درودگر، مربی تیم کارگران بودم که در ۵ هفته اول لیگ، ۵ پیروزی داشتیم اما وقتی من برای بازی در سریال به سوی افتخار دعوت شدم، پایم از فوتبال بریده شد.

* چه شد که وسط مسابقات لیگ، تصمیم گرفتید سراغ فیلم بازی کردن بروید؟

خدا مجید سبزی را رحمت کند. ایشان به من گفتند که سیروس مقدم، کارگردان سینما در حال ساخت سریال فوتبالی "به سوی افتخار" است و دنبال یک کاپیتان زمخت، خشن و بداخلاق می‌گردد که تیپش مثل شما باشد. مکان ساخت سریال در باشگاه شاهین بود و وقتی من وارد این باشگاه شدم، سیروس مقدم از دور گفت: این خود "فریبرز رضایی" است. من در آن سریال نقش فریبرز رضایی را داشتم؛ کاپیتان تیم ستاره، رقیب اصلی تیم بنیاد.

من نقش خوبی در این سریال داشتم و بعد از آن هم در سریال مسافر نقش "بهرام خله" را بازی کردم.

* آیا از تصمیم‌هایی که در این بین گرفتید و از فوتبال به سینما کوچ کردید، راضی هستید؟

نه! راضی نیستم. من هنرپیشه شدم و به قدر کافی سرشناس هستم. آقای درودگر اشتباه کرد زیرا وقتی من از تیم کارگران رفتم، تیم افتاد. من از فوتبال رفتم، مریض شدم زیرا اولویت اول من ورزش بود و هنر خود به خود به وجود آمد. من می‌خواندم و مداحی می‌کردم. من از ۱۰ سالگی هیات می‌رفتم و هیات‌داری می‌کردم. یک خرابه‌ای وجود داشت که آن ملک را هیات کردیم.

* آیا روحیه خودتان خشن بود؟

من یکی از دل‌نازک‌ترین آدم‌های جامعه هستم (اشک از چشمانش جاری می‌شود). این بد است که یک جامعه آدم را نشناسد و قضاوتش کند. خیلی سالم زندگی کردم. من در میدان رازی یا همان گمرک سابق بزرگ شدم که منبع فساد بود. فاصله فسادخانه تا خانه ما ۵۰ متر بود. من از کودکی نماز می‌خوانم و ۶۰ سال است که این کار را انجام می‌دهم، به قیافه‌ام نمی‌خورد! از کسانی که به من کم‌لطفی و بی‌محبتی کردند، نمی‌گذرم.

من تا قبل از کرونا که مریض شوم، روزه‌هایم را گرفتم و ۵۶ سال است که هر روز وضو می‌گیرم زیرا مادرم گفت که وقتی با وضو باشی و صحبت کنی خدا برایت خوب می‌نویسد زیرا وضو پاکی است. صحبت‌های زیادی پشت من بوده است. من از همه آن‌ها راضی هستم زیرا غیبت گناه را پاک می کند. افسوس می‌خورم زیرا جامعه ما بالای ۷ یا ۸ هزار فرهنگ دارد اما اکنون از بین رفته است.

در بازی دارایی و بانک تجارت که دارایی یک بر صفر پیش بود، علی دایی شش متر در آفساید بود و داور آن را نگرفت و دایی بازی را مساوی کرد و سپس بانک تجارت در ۸ دقیقه بازی را برد و ما را بازاندند! بعد از بازی ما قرار بود پرسپولیس بازی کند اما من وسط زمین نشستم و گفتم که از جایم بلند نمی‌شوم. بلند شدم و داد زدم که "ای امام زمان، پس کی میایی؟"

* چند وقتی است که درگیر بیماری سرطان شده‌اید، درست است؟

جوانانی داریم که نمی‌گذارند کشور زمین بخورد. من زحمات زیادی در این مملکت کشیده‌ام. ۵۰ سال در عرصه‌های مختلف ورزشی، مذهبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری زحمت کشیدم. من برای این انقلاب زحمت کشیدم. گازکشی فقط در نازی‌آباد بود؛ آن هم برای اینکه اگر ترکید، جنوب‌شهر و فقرا بمیرند نه اغنیا. من ۵۰ سال است زحمت کشیدم و توقع دارم الآن که ۲ سال و نیم است با سرطان دست و پنجه نرم می‌کنم، به دادم برسند.

حسین اوجاقی، قهرمان جهان که اکنون رییس سازمان ورزش شهرداری است که نباید هوای من را داشته باشد بلکه این وزارت ورزش است که باید به ما کمک کند.صندوق حمایت از قهرمانان به ما کمک می‌کند اما آن‌ها بودجه زیادی ندارند. ۱۰ هزار ورزشکار در سطح کشور عضو این صندوق هستند و من هم یکی از آن‌ها هستم. من را بیمه کردند که از آن‌ها تشکر می‌کنم و ماهی ۹۷۵ هزار تومن به من حقوق می‌دهند که راضی هستم.

اگر سجادی که وزیر ورزش است (این گفت‌وگو پیش از استعفای حمید سجادی انجام شده است.)، دوست من نبود انتظاری نداشتم. او قهرمان آسیا بوده و باید درد ما را حس کند. من توقع پول ندارم و اگر یک بار موقع پرتو درمانی به من سر می‌زد، برایم کافی بود. من ۶۰ جلسه پرتودرمانی داشتم و برای هر جلسه باید ۴ میلیون تومان می‌دادم. (اشک از چشمانش جاری می‌شود.) من از وزیر انتظار زیادی ندارم. نمی‌خواهم به منزل من بیاید ولی وقتی مردم، حداقل باید به مراسم ختم من بیاید. من از کسی نمی‌خواهم کار خاصی در این دنیا برای من انجام دهد و من خودم سعی می‌کنم به بقیه کمک کنم.

من بسیار سالم زندگی کردم و نه اهل دود و دم بودم و نه اهل مشروبات الکلی. الآن باید چه کار کنم؟ من تا سال ۶۳ عضو کمیته و تفنگچی انقلاب بودم. من محافظ صندوق قانون اساسی جمهوری اسلامی و مامور مبارزه با گران‌فروشی بودم. آزارم به کسی نرسید. تاکنون نشده که یک بار در رای‌گیری شرکت نکرده باشم. از کودکی هم در شادی مردم بودم و هم در غم مردم.

من اکنون هم با سرطان مبارزه می‌کنم، هم ضایعه نخاعی دارم، هم درد زانو دارم و در حال مبارزه با انواع و اقسام بیماری‌ها هستم. سازمان لیگ و فدراسیون در دو بازی فصل قبل از من تقدیر کردند و یک سکه نیم‌ بهار به من دادند که دستشان درد نکند اما آیا با ورزشکاران ۲۵ ساله هم این گونه رفتار می‌کنند؟ ورزشکاران اول انقلاب الآن کجا هستند؟ آیا می‌توانند یک کیلو گوشت برای زن و بچه خود بخرند؟

بیایید سر تمرین پیشکسوتان راه‌آهن و ببینید ورزشکاران اول انقلاب چه وضعی دارند! طرف سطح بازی‌اش نصف من هم نیست، اکنون به تراکتور رفته و ۴۰ میلیارد می‌گیرد. باید یک قانون بگذارند که یک یا دو درصد از قرداداد این بازیکنان به صندوق حمایت از قهرمانان واریز شود. بسیاری از این پیشکسوتان و قهرمانان چون می‌خواستند با آبرو زندگی کنند و پول نداشتند، فوت شدند.

من می‌توانم با خواندن در قهوه‌خانه شبی ۲ یا ۳ تومان در بیاورم اما آبرو دارم و دوست ندارم مضحکه سایت‌های مختلف شوم. آن‌هایی که این کار را می کنند، ۳۰ سال است که نامشان از ذهن‌ها رفته و کسی یادش نمی‌آید. من این شکلی نیستم. بسیاری از بازیکنان سابق استقلال و پرسپولیس مثل عبدالعلی چنگیز یا ناصر محمدخانی کجا هستند؟ خدا پدر امثال قالیباف را بیامرزد که ما را استخدام شهرداری کرد تا در این سن و سال یک حقوق بازنشستگی بگیریم. من در اندازه خودم به دیگران کمک می‌کنم و تنها نمی‌خورم.

قالیباف الآن رییس مجلس است و من در ستاد انتخاباتی ایشان حضور داشتم. در همه ستادهای او بودم. همین الآن در همین تلفن ساده من، کلی تبریک عید از ایشان است اما او که دوست من است باید به ملاقات من بیاید. خودش هم نیاید، حداقل یکی از دوستانش را بفرستد که سراغی از من بگیرد. من نه از او کمک مالی می‌خواهم و نه چیز دیگری. کلی هزینه هم باید بدهم اما از کسی توقعی ندارم اما دوستان من که ادعا می‌کنند باید به من سر بزنند. من توقع دیگری ندارم. الآن که زنده هستم، باید به من برسند نه زمانی که مردم.

من خجالت کشیدم که به زاکانی بگویم به من طرح ترافیک بده؛ ماشینم را فروختم و یک تاکسی خریدم تا بتوانم داخل طرح ترافیک بیایم. کرایه هم از مردم نمی‌گیرم و در راه هر کسی را که در مسیرم باشد سوار می‌کنم و می‌گویم برای مریض‌هایش صلوات بفرستد. انتظار داشتم حداقل این مسئولان به هلال احمر بگویند داروهای من را مجانی بدهد اما ۲ سال و نیم است که برای چهار قلم دارو، یک ساعت در صف می‌ایستم و هر دفعه هم ۵ میلیون تومان باید پول بدهم. این‌ها تازه بخشی از خرج‌های من است و کلی آزمایش و مراحل درمانی دیگر دارم.

* شما استقلالی بودید یا پرسپولیسی؟

از جوانی دوست داشتم مقابل قدرت‌ها بایستم ولی گرایش من به پرسپولیس بیشتر بود و این دلیل داشت. در سال ۵۹ علی پروین و تیم پرسپولیس را دعوت کردم تا در صباشهر شهریار به افتخار شهیدان قاسم حیدری و رضا امینی، یک بازی دوستانه با منتخب شهریار داشته باشد. تیم پرسپولیس با یک اتوبوس و ۱۰ ماشین شخصی به شهریار آمد. آن‌ها شیرینی آوردند و حتی خرج تیم ما و خرج بازی را هم دادند. همچنین ۵۰ هزار تومان کمک کردند. آن بازی را در حالی ۴ بر ۲ باختیم که آن دو گل را هم پرسپولیسی‌ها آوانس دادند و می توانستند نخورند.

بعد از آن بازی، همین تقاضا را از منصور پورحیدری کردم و گفتم که قاسم ما شهید شده است و استقلال را مثل پرسپولیس بیاور که با ما تیم ما بازی کند. پورحیدری گفت به خاطر شما ۳۰ هزار تومان می‌گیرم و تیم را می‌آورم. به او گفتم پرسپولیس ۵۰ هزار تومان کمک کرد، شما ۳۰ هزار تومان هم می خواهی؟ آن زمان حقوق خودم ۷۵۰ تومان بود و ۳۰ هزار تومان برای ما خیلی بود.

قاسم ما که شهید شده بود، موقع تحویل او از پزشک قانونی سرش از زیر بینی به بعد نبود و بدنش نصفه بود. وسط پای چپش نبود و کل بدن او را در یک پلاستیک مشکی گذاشته بودند. خیلی از دست پورحیدری که به خاطر شهید ما نیامد، ناراحت شدم.

چرا پرسپولیس زیاد طرفدار دارد؟ باید قبول کرد که یک چیزی دارد که بیشتر مردم پرسپولیسی هستند. من این را نمی‌گویم چون پرسپولیسی هستم و ۱۰ سال است که عضو پیشکسوتان این تیم هستم بلکه مرام و معرفت پرسپولیسی‌ها طور دیگری است. می‌گویند پرسپولیسی‌ها سواد ندارند و بیشتر قشر کارگر طرفدار پرسپولیس است. این معنا ندارد. استقلال هم طرفدار فقیر دارد، پرسپولیس هم دارد.

* راز این که توانستید تا ۴۸ سالگی فوتبال بازی کنید، چیست؟

من سالم بازی کردم. خیلی‌ها هستند که اسم و رسم در کردند اما دنبال کارهای زشت و دور از شأن افتادند و خیلی زود از یاد رفتند. وقتی سالم زندگی کنی، می توانی تا آن زمان بازی کنی.

* شرایط فرزندانتان چطور است؟ فکر می‌کنم خارج از ایران مشغول به زندگی هستند.

دختر من ۱۲ سال عضو تیم ملی اسکواش بود و مربی اسکواش در سطوح مختلف بود اما در کار خرید و فروش زمین افتاد که موفق نبود و به انگلیس رفت زیرا شوهرش ۲۵ سال در آن جا زندگی کرده بود. پسرم در آلمان درس خواند و به ایران آمد. وقتی به دنبال کار بود، او را جلوی در گذاشتند و نگهبانش کردند. هر روز به من می‌گفت خجالت می‌کشم نگهبان بایستم و به آلمان بازگشت و مقیم آن کشور شد.

* شما مدت زیادی در فوتبال بودید؛ آیا پیشنهاد رشوه به شما شده بود؟

هم برای خودم این اتفاق افتاده بود و هم برای دیگران؛ حتی وقتی برای داوران این اتفاق رخ می‌داد، من می‌فهمیدم. در بازی دارایی و بانک تجارت که دارایی یک بر صفر پیش بود، علی دایی شش متر در آفساید بود و داور آن را نگرفت و دایی بازی را مساوی کرد و سپس بانک تجارت در ۸ دقیقه بازی را برد و ما را بازاندند!

بعد از بازی ما قرار بود پرسپولیس بازی کند اما من وسط زمین نشستم و گفتم که از جایم بلند نمی‌شوم. بلند شدم و داد زدم که "ای امام زمان، پس کی میایی؟"

* در آن زمان دلالی هم وجود داشت؟

بله! وجود داشت و من هم آبم با آن‌ها در یک جوی نمی‌رفت. استقلال جنوب با هدایت من با ۱۵ امتیاز در ۵ هفته صدر جدول بود، سرهنگیان که آن زمان مدیریت تیم را داشت، به من گفت که این ۱۲ بازیکن برای من هستند و باید آن‌ها را بازی دهی. من هم گفتم من اینگونه نیستم و این کار را نمی‌کنم. پاتوق او در هتل لاله در خیابان فاطمی بود. من را به هتل دعوت کرد و گفت این بازیکنان را بازی بده اما گفتم این کار را نمی‌کنم زیرا آبرویم را بیشتر دوست دارم.

چند سال پیش شاهین فخیم در حالی که تیمش در دسته دو در رده آخر بود و سقوط می‌کرد، من را به عنوان سرمربی جدید تیمش یعنی شاهین کیش انتخاب کرد. تیم را تا رده دوم بالا آوردم. یک بنده خدایی به نام سروان خانزاده در نزدیکی تیم وجود داشت که چاپلوس شاهین فخیم بود. یک روزی به من گفتند که نیا! وقتی دلیلش را پرسیدم گفتند که فیروز کریمی گفته حیدری را من معرفی کردم و دیگر نمی‌خواهم که باشد. من مدرک ضبط شده دارم که می‌گذارم فیروز کریمی راجع به من صحبت می‌کند.

من نمی‌توانم پول بازیکن را بخورم یا با رشوه به این داور و آن داور تیمم را قهرمان کنم. من تیم‌هایم را با سلامت و زحمت کامل قهرمان کرده‌ام. هیچ‌کس نمی‌توانست ما را بخرد. الآن قرارداد ۴۰ میلیاردی با بازیکن می‌بندند ولی ۱۵ میلیاردش هم به بازیکن نمی‌رسد.

* شما کارهای زیادی انجام داده‌اید، کدام کارتان را ارزشمندتر از بقیه می‌دانید؟

من زحمات زیادی کشیده‌ام. من در فیلمی به نام "هویت" در چند نقش بازی کردم. این یک فیلم انتقادی تاثیرگذار است که به ما یادآوری می‌کند هویت ما چیست. من ۱۰ سال پیش فیلمی بازی کردم که در آن یک انتقاد صحیح شده است.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۳ مرداد ۱۴۰۲ / ۰۷:۰۰
  • دسته‌بندی: فوتبال، فوتسال
  • کد خبر: 1402052213538
  • خبرنگار : 71575