«غلط ننویسیم»

وجه یا وجهه؟

وجه و وجهه دو واژه‌ای هستند که نگارش‌شان شبیه به هم است اما معنای متفاوتی دارند و نمی‌توانیم آن‌ها را به جای یکدیگر به کار ببریم.

به گزارش ایسنا، دهخدا درباره این دو واژه می‌نویسد:

وجه. [وَجْهْ‌] (ع اِ) روی. چهره. صورت.

هیأت. دیدار و شکل. ||کیفیت.

چگونگی.|| مهتر قوم. ج، وجوه.||سوی و کرانه.

جهت. ||پول. ||طور. روش.

طریقه. طرز. ||مقدار. اندازه. دلیل.

سبب. جهت. ||(اصطلاح ادبی) در دستورزبان، نشان‌دهنده چگونگی فعل از جهت حالت وقوع است: وجه التزامی، وجه امری. ||(اصطلاح ریاضی) هر یک از سطوح بیرونی یک جسم هندسی: وجه مربع.

- وجه اشتراک؛ صفتی که میان دو یا چند نفر یا چیز مشترک است.

- وجه اشتقاق؛ (اصطلاح ادبی) علت و سببِ مشتق شدن کلمه‌ای از کلمه دیگر.

- وجه تسمیه؛ علت نام‌گذاری. سبب تعیین اسم.

- وجه تشبیه؛ (اصطلاح ادبی) سبب مانند کردن دو چیز به یکدیگر.← تشبیه.

- وجه تمایز؛ علت تفاوت دو یا چند چیز یا فرد.

- وجه خلاص؛ راه رهایی.

- وجهِ دستی؛ پول به عنوان قرض بدون دادن قبض رسید.

- وجه شبه؛ وجه تشبیه.← تشبیه.

- وجه کرایه؛ مال‌الاجاره. پولی که بابت کرایه داده می‌شود.

- وجه مطلق؛ خداوند.

- وجه معاش؛ پولی که با آن گذران زندگی کنند.

- از وجهِ‌؛ به علتِ‌.

- بر وجهِ‌؛ به طریقِ‌. به عنوانِ‌.

- به وجهِ احسن؛ به بهترین و نیکوترین نحو.

- به وجه بودن (نبودن)؛ مشروع و حلال بودن (نبودن).

- به وجه من الوجوه؛ هر نوع. هرگونه.

- به هیچ وجهِ من‌الوجوه؛ به هیچ‌وجه. ابداً.

- در وجهِ‌...؛ (اصطلاح بانک) به حسابِ‌ ....

وجهه. [وِ هَ‍/هِ‍] (از عربی، اِ) وجهة. روش و طریقه. ||سوی و کرانه. جهت.

||ارزش. اعتبار. آبرو: وجهۀ ملی.

||صفحه. یک روی نامه. ||شکل. نوع.

- وجهه نظر؛ نهایت علاقه و توجه.

- وجهه همت؛ موردتوجه و عنایت.

 انتهای پیام 

  • سه‌شنبه/ ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ / ۰۱:۰۹
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1402051710136
  • خبرنگار : 71573

برچسب‌ها