/تحلیل-سی‌ان‌ان/

راز گسترش «راست افراطی» در اروپا چیست

چرا اروپا در سال ۲۰۱۶ به دست راستگرایان نیفتاد اما این عقاید حالا در قاره سبز خریدار پیدا کرده است؟

به گزارش ایسنا، شبکه خبری سی‌ان‌ان در تحلیلی به بررسی زمینه‌های گسترش جریان‌های راست افراطی در اروپا پرداخته و نوشته است: "در سال ۲۰۱۶ رشد سرسام‌آور پوپولیسم، گریبان انگلیس و آمریکا را گرفت؛ اما بیشتر کشورهای اروپایی از این گزند در امان ماندند. ناکامی‌های دیرینه در انگلیس، خروج از اتحادیه اروپا و در آمریکا روی کار آمدن دونالد ترامپ را به دنبال داشت، اما اروپا که تا حدی از این تحولات بهت‌زده بود، درگیر این مصیبت نشد. بروکسل نگران بود که خروج انگلیس از اتحادیه اروپا اثر زنجیره‌ای بر دیگر کشورها داشته باشد و آن‌ها هم یکی‌یکی راه لندن را در پیش گیرند، اما واقعیت کاملاً برعکس این تصور بود.

در بازه پنج‌ساله بعد از ۲۰۱۶، امانوئل ماکرون در فرانسه روی کار آمند و ملی‌گرایان افراطی را شکست داد؛ با استعفای آنگلا مرکل در آلمان، یک چهره میانه‌رو جایش را گرفت؛ ماریو دراگی، یک فن‌سالار تمام‌عیار از بانک مرکزی اروپا به نخست‌وزیری ایتالیا رسید. اسپانیا هم حتی شاهد روی کار آمدن جریان چپ بود.

با این‌ وجود، یاروسلاو کاچینسکی و ویکتور اوربان در لهستان و مجارستان روی کار آمدند. حزب راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» که به‌اختصار «آ. اِف. د» نام دارد، در انتخابات فدرال ۲۰۱۷ در جایگاه سوم قرار گرفت. «آندری بابیش» میلیاردر جمهوری چک هم در همان سال به قدرت رسید، اما در مصاحبه‌ای گفت که راه ترامپ را در پیش نخواهد گرفت. قصه آن سال‌ها حکایت موجی از عوام‌گرایی است که دوام و دستاورد چندانی نداشت. اکثر رأی‌دهندگان در اروپا به حمایت از احزاب اصلی ادامه دادند.

امروز اما وضعیت چنین نیست. راست افراطی سرتاسر اروپا را درنوردیده است. ایتالیا در دولت جورجیا ملونی تا حدی به راست کشیده شده که از زمان حکومت موسلینی بی‌سابقه است. «آ. اِف. د» اخیراً برای اولین‌بار در انتخابات شورای منطقه پیروز شد و احتمالاً دستاوردهای بیشتری در ادامه به دست آورد. کمی آن‌سوتر، با هر تظاهرات علیه دولت ماکرون در فرانسه، خطر روی کار آمدن مارین لوپن، نامزد راست افراطی نزدیک‌تر می‌شود. احزاب راست افراطی در فنلاند و سوئد در حال تشکیل ائتلاف هستند و گروه‌های نئونازی در اتریش رشد کرده‌اند.

در اسپانیا هم بیم آن می‌رود که با شکست ائتلاف چپ میانه، حزب راست افراطی «بُکس» برای نخستین‌بار به ائتلاف حاکم راه یابد.

چرا اروپا به‌طورکلی از عوام‌گرایی که در ۲۰۱۶ آمریکا و انگلیس را در نوردید جان سالم به در برد و حالا چه شده که بذر این عقاید در سرتاسر قاره سبز جوانه زده است؟

قرنطینه سیاسی

اغلب گفته می‌شود که نظام‌های انتخاباتی اکثریتی - مانند انگلیس و آمریکا - به ساکت کردن صداهای افراطی کمک می‌کنند؛ اما نظام‌های تناسبی که در اروپا رواج بیشتری دارند، از این عقاید استقبال می‌کنند. نظام‌های تناسبی به احزابی مانند «آ. اِف. د» و «بُکس» در دستگاه قانون‌گذاری بهای بیشتری می‌دهند؛ اما نظام‌هایی مانند آمریکا که در آن حزبی که اکثریت آرا را به دست آورد تمامی رأی‌ها را از آن خود می‌کند، چنین احزابی را سرکوب می‌کنند.

به‌عنوان‌مثال حزب استقلال پادشاهی متحد (یوکیپ) در انگلیس ۱۲ درصد رای‌ها را در انتخابات سراسری ۲۰۱۵ به خود اختصاص داد، اما تنها یک کرسی در پارلمان به دست آورد. به لطف نظام رأی‌گیری «نخست‌گزینی» انگلیس، باوجود اینکه سیاست‌های ضد اتحادیه اروپا و ضدمهاجرتی یوکیپ طرفداران زیادی داشت، اما بدنه حامیانش در هیچ یک از حوزه‌های انتخابیه آن‌قدر متمرکز نبودند که کرسی به دست آورند. «نایجل فراژ» رهبر سابق این حزب که حالا رهبری حزب بریگزیت را بر عهده دارد، در هفت دوره انتخاباتی رقابت کرد، اما حتی یک‌بار هم موفق به کسب کرسی نشد. این هم از مزایای نظام‌های اکثریتی است.

اما ماجرا آن‌قدرها هم ساده نیست. حزب حاکم محافظه‌کار انگلیس که نگران باختن کرسی‌هایش به یوکیپ یا دیگر احزاب راست افراطی بود، لاجرم بسیاری از مواضع نسبتاً محبوب این احزاب رقیب را اتخاذ کرد. این حزب ابتدا بر سر بریگزیت همه‌پرسی برگزار کرد و سپس نسخه‌ای سفت‌وسخت از آن را در پیش گرفت. محافظه‌کاران میانه‌رو دریافتند که یا باید به دیدگاه‌های افراطی بیشتری راه دهند، یا کرسی‌هایشان را به همان احزابی واگذار کنند که این ایده‌ها را ترویج می‌کنند. بدین ترتیب، این نظام انتخاباتی که قرار بود تفکرات افراطی را سرکوب کند، در نهایت از آن استقبال کرد. فاراژ حتی یک‌بار هم در انتخابات کرسی به دست نیاورد، اما از بیرون گود شاهد عملیاتی‌شدن بسیاری از سیاست‌هایش توسط حزب حاکم بود.

از سوی دیگر، احزاب افراطی در اکثر کشورهای اروپایی فعالیت داشتند، اما اصل «قرنطینه سیاسی» مانع از این می‌شد که احزاب برجسته اروپا این احزاب افراطی را به چشم شرکای احتمالی برای تشکیل ائتلاف ببینند. به‌عنوان‌مثال، وقتی در دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه در ۲۰۰۲ ژان-ماری لوپن (پدر مارین لوپن) توانست در عین ناباوری نامزد حزب سوسیالیست را شکست دهد، سوسیالیست‌ها در دور دوم از ژاک شیراک، نامزد راست میانه‌رو حمایت و از روی کار آمدن لو پن که نامزد جریان راست افراطی بود، جلوگیری کردند. عقاید سوسیالیست‌ها با شیراک متفاوت بود، اما حقیقت این است که در آن زمان احزاب بزرگ از همکاری با جریان‌های افراطی اجتناب می‌کردند.

تغییر در گفتمان

حالا اما جریان دیگری به راه افتاده است. احزاب افراطی حالا راه هموارتری به ائتلاف‌های حاکم دارند و پوسته‌ای که راست میانه و افراطی را از یکدیگر جدا می‌کرد، هر روز نفوذپذیرتر از قبل می‌شود.

در فنلاند، «پتری اورپو» که عمدتاً او را فردی منطقی و معقول می‌دانند، تنها زمانی توانست جای سانا مارین، نخست‌وزیر سابق این کشور را بگیرد که با حزب ملی‌گرای «فنلاندی‌های واقعی» وارد ائتلاف شد. هرچند، رهبر این حزب که به‌عنوان وزیر دارایی انتخاب شده بود، کمتر از یک ماه پس از آغاز به کارش به دلیل اتهامی مبنی بر شوخی درباره نازیسم در ۲۰۱۹ وادار به استعفا شد. اولف کریسترسون، نخست‌وزیر سوئد هم در کسب قدرت از کمک حزب راست افراطی و ملی‌گرای «دموکرات‌های سوئد» استفاده کرد. این یعنی راست میانه به‌سوی راست افراطی گام برداشته است.

یکی از ویژگی‌های جالب این جریان تازه این است که ادبیات احزاب راست افراطی و میانه هر روز به هم نزدیک‌تر می‌شود. احزاب اصلی راست میانه که نگران واگذاری کرسی به جریان‌های راست افراطی هستند، هر روز مواضع افراطی بیشتری اتخاذ می‌کنند. «مارک روته» که دومین رهبری طولانی‌مدت اروپا را به خود اختصاص داده بود، در ماه میلادی جاری شاهد فروپاشی دولتش به‌عنوان نخست‌وزیر هلند بود؛ چرا که سیاست‌های سفت‌وسختی که در قبال پناه‌جویان اتخاذ کرد، برای متحدان معتدل‌ترش در ائتلاف حاکم قابل‌قبول نبود.

از سوی دیگر، احزاب راست افراطی رفته‌رفته مواضع خود را تلطیف می‌کنند تا عملکرد بهتری در انتخابات‌ها داشته باشند. همان‌طور که دیدیم، پس از تظاهرات ناشی از قتل نوجوانی ۱۷ساله در فرانسه با گلوله پلیس، مارین لوپن واکنشی خویشتن‌دارانه نشان داد.

به گفته فیلیپ مارلیه، استاد سیاست فرانسه در کالج دانشگاهی لندن، لوپن سعی کرد به‌جای آنکه با تبعیت از دستور کار دیرینه جریان راست افراطی مردم را دعوت به راهپیمایی و شورش علیه مقامات کند، واکنشی خفیف‌شده‌تر داشته باشد تا حمایت افرادی را ورای حامیان جریان راست افراطی هم جلب کند. این استاد دانشگاه می‌گوید: لوپن می‌خواهد در چهار سال آینده تصور عمومی از خود را از «نامزد راست افراطی» به «جانشینی مناسب برای امانوئل ماکرون» تبدیل کند.

یک نمونه موفق از این روند، عملکرد جورجیا ملونی، نخست‌وزیر ایتالیا است. زمانی که «ماتئو سالوینی» رهبر حزب فدرالیست «لگا نورد» در ایتالیا در ماه ژوئن به دیدار ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه رفت، ملونی موضع متفاوتی گرفت. او که در آن زمان نامزد انتخابات بود، اعلام کرد که از اوکراین حمایت می‌کند و اگر در انتخابات پیروز شود، به تحریم‌های غرب علیه روسیه وفادار خواهد ماند. نتیجه این نرمش ملونی پیروزی‌اش در انتخابات بود. استفاده جریان‌های راست افراطی از ادبیاتی نرم‌تر باعث شده تا آن‌ها در سرتاسر اروپا عملکرد انتخاباتی بهتری داشته باشند.

به طریق مشابه، حزب «آ. اِف. د» آلمان هم اخیراً به شکلی جدی‌تر درباره سیاست‌های اقتصادی صحبت کرده و از «عاقبت‌اندیشی مالی» دم می‌زند که از ارزش‌های دیرینه احزاب محافظه‌کار بوده است. سیاست‌های ضد واکسیناسیون این حزب در انتخابات ۲۰۲۱ برایش گران تمام شد؛ اما «آ. اِف. د» از آن زمان در شرق آلمان جولان می‌دهد. رهبران این حزب حالا از باری سخن می‌گویند که تعهدات دولت به سیاست‌های اقلیمی و حمایت از اوکراین بر دوش مالیات‌پردازان آلمانی قرار داده است. این‌ها نشان می‌دهند که شاید این احزاب سیاست‌های افراطی خود را کنار نگذارند، اما رفته‌رفته زبان احزاب بزرگ را فرامی‌گیرند.

موجی از عوام‌گرایی؟

عرضه عوام‌گرایی توسط سیاستمداران به همان اندازه مهم است که تقاضای آن میان مردم. این که رأی‌دهندگان چه می‌خواهند، مهم است؛ اما اینکه احزاب چه چیزی را چطور به آن‌ها عرضه می‌کنند هم از اهمیت بالایی برخوردار است. تبیین جزء به کل از عوام‌گرایی می‌گوید که تغییرات شدید در افکار عمومی یک موج مهارنشدنی در حمایت از عوام‌گرایی ایجاد می‌کند که احزاب اصلی تاب مقاومت در برابر آن را ندارند. اما به گفته لری بارتلز، کارشناس علوم سیاسی آمریکایی، یک تبیین کل به جزء هم وجود دارد که می‌گوید آن «موج» غیرمنتظره را فراموش کرده و یک «مخزن یا آب‌انبار» را در اروپا تصور کنید که لبریز از تمایلات عوام‌گرایانه است. در این تبیین، آنچه اهمیت دارد این است که سیاستمداران به چه نحوی از این مخزن تمایلات استفاده می‌کنند.

کسانی که به نقش تقاضا در رشد عوام‌گرایی اولویت می‌دهند، باور دارند که این رشد از دشواری‌های اقتصادی و واپس‌زنی فرهنگی ناشی می‌شود. این دسته می‌گویند که بحران‌های مالی (مانند رکود بزرگ مالی در ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹) یا تغییرات عظیم اجتماعی (مانند بحران مهاجرتی اروپا) بستر مناسبی برای رشد عوام‌گرایی محسوب می‌شوند. این دو عامل در بسیاری از موارد مکمل یکدیگر هستند. به‌عنوان‌مثال «آ. اِف. د» در دوران «بحران مالی منطقه یورو» و در واکنش به سیاست «وحدت پولی» تأسیس شد، اما بعدها با اتخاذ سیاست‌های ضداسلامی در پی راهیابی پناهجویان خاورمیانه به آلمان، محبوبیت بیشتری پیدا کرد.

با این اوصاف، دهه میلادی جاری باید موقعیت مناسبی برای رشد مضاعف چنین تمایلاتی باشد. اروپا شاهد افزایش دوباره تورم و هزینه زندگی، پایان سیاست پولی «تسهیل کمّی»، افزایش نرخ سود و افزایش مالیات است، زیرا همه‌گیری کرونا، گسترش توانایی نظامی و پیشبرد سیاست‌های «کربن‌خنثی» هزینه‌های مضاعفی را به دولت‌ها تحمیل کرده است. نظرسنجی‌های تازه همچنین نشان می‌دهند که مسئله مهاجرت هم بار دیگر پررنگ شده است و هرروزه پناهجویان بیشتری به مرزهای اروپا می‌رسند.

بااین‌وجود، نظرسنجی‌های اخیر اتحادیه اروپا نشان می‌دهد که تصور عمومی مردم این قاره از وضعیت اقتصادی اروپا نسبت به بحران‌های پیشین چندان هم تیره‌وتار نیست. پس از بحران مالی اروپا و همچنین همه‌گیری کرونا، تصویر شهروندان قاره سبز از اوضاع اقتصاد اروپا بسیار وحشتناک بود. حالا اما در مجموع تصور مثبتی از این متغیر وجود دارد. به طور مشابه، اعتماد به اتحادیه اروپا از سال ۲۰۱۵ روند صعودی داشته و اعتماد به دولت‌های ملی هم به‌طورکلی ثابت مانده است، اما آن هم نسبت به دوران بحران مالی بهبود یافته است.

عوام‌گرایی در لباسی نو

با این اوصاف، نمی‌توان موفقیت‌های اخیر احزاب راست افراطی را از منظر دگرگونی شدید افکار عمومی توضیح داد. این مسائل از دیرباز رایج بوده‌اند؛ اما تا کنون به رشد شدید محبوبیت عوام‌گرایی منجر نشده‌اند. مگر مشکل مالی یا بحران پناهجویان در اروپا نقل امروز و دیروز است؟!

پاسخ منفی است. پس آنچه ما با آن مواجهه هستیم، نوع دیگری از عوام‌گرایی است که با آنچه در ۲۰۱۶ گریبان ایالات متحده و انگلیس را گرفت، متفاوت است: عوام‌گرایی ناشی از فروپاشی حصار «قرنطینه سیاسی» که باید جریان‌های اصلی محافظه‌کار و راست افراطی را از یکدیگر جدا کند؛ نوعی از عوام‌گرایی که احتمالاً از عمر کوتاه پیشینیان خود درس‌هایی را آموخته است.

شاید با دیدن اخراج با فضاحت بوریس جانسون، نخست‌وزیر سابق انگلیس و پرونده‌های قضایی قطور علیه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری سابق آمریکا، به این نتیجه خوشایند برسیم که عوام‌گرایی محکوم به شکست است؛ این نتیجه که شکست‌های سیاسی عوام‌گرایی بسیار بزرگ و خصایص منفی رهبران تبهکارش بسیار تحمل‌ناپذیر هستند.

اما نوع جدیدی از عوام‌گرایی در اروپا در حال ریشه‌دواندن است که از پیشینیانش هوشمندتر است. عوام‌گرایان در انگلیس با خروج از اتحادیه اروپا و سرکوب پناهجویان، به‌سادگی قانون بین‌المللی را زیر پا گذاشته‌اند؛ اما رهبران عوام‌گرای اتحادیه اروپا به‌مراتب احتیاط بیشتری به خرج می‌دهند تا از نقض تعهدات بین‌المللی خود بپرهیزند. بسیاری از آن‌ها با به راه‌انداختن جنگ فرهنگی در داخل کشورهای خود مشکلی ندارند، اما می‌کوشند که در جامعه بین‌المللی یک شریک قابل‌اعتماد محسوب شوند.

ویکتور اوربان و یاروسلاو کاچینسکی این مدل را پی‌ریزی کردند و جورجیا ملونی هم با تبعیت از همین الگو در ایتالیا به قدرت رسید. بر اساس این الگو، چهره‌های راست افراطی در تعامل با همتایان خود در سرتاسر قاره سبز مسئولیت‌پذیر هستند؛ اما در داخل مرزهای کشورشان افراطی‌ترین سیاست‌های جریان راست را اعمال می‌کنند. اسپانیا ممکن است به همین مسیر کشیده شود. استعفای مارک روته هم ممکن است هلند را در این راه قرار دهد.

کلید پیشگیری از این وضعیت این است که احزاب اصلی - به‌ویژه جریان چپ - اختلافات جزئی را کنار گذاشته و همراه شوند، نه اینکه برای گسترش ائتلاف خود و رسیدن به اکثریت، به سراغ احزاب راست افراطی بروند. «آلبرتو نونیِز فِیخو»، رهبر حزب راست میانه «مردم» در اسپانیا که در انتخابات یکشنبه بیشترین کرسی‌ها را به دست آورده، باید برای کسب اکثریت قاطع با دیگر احزاب راه‌یافته به پارلمان ائتلاف کند و باید امید داشت که برای تشکیل دولت به سراغ جریان‌های افراطی نرود."

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲ مرداد ۱۴۰۲ / ۲۳:۰۵
  • دسته‌بندی: گزارش و تحلیل
  • کد خبر: 1402050201407
  • خبرنگار : 71661