/نگاهی به افزایش پدیده بی‌تفاوتی اجتماعی/

ما همه هم‌بختیم

شاید شما جزو آن دسته از افرادی باشید که وقتی می‌بینید در اطرافتان، مثلا در خیابان کسی دچار مشکل شده و نیاز به کمک دارد، این کار را انجام دهید اما خیلی از افراد این کار را نمی‌کنند و به نوعی دچار بی‌تفاوتی اجتماعی شده‌اند.

در یک تعریف ساده بی‌تفاوتی اجتماعی یا عدم مسئولیت‌پذیری اجتماعی، عدم حساسیت و نگرانی فرد نسبت به رخدادهای اطراف و دیگران است و به اعتقاد جامعه‌شناسان این پدیده نسبت به گذشته رشد زیادی داشته است.

شاید برجسته‌ترین مثالی که می‌توان درخصوص عدم بی‌تفاوتی اجتماعی بیان کرد که اخیرا اتفاق افتاده و در خاطر اغلب ما باشد، کمک شهید الداغی به دو دختر نوجوان بود. کمکی که در نهایت به شهادت کمک‌کننده منجر شد.

این ماجرا با واکنش‌های مثبت و منفی روبه‌رو شد؛ موافقان کمک به هم نوع تا پای جان را ستودند و مخالفان از نتیجه این کمک که شهادت بود، به این باور رسیدند که در شرایط مشابه نباید دخالت کرد تا مبادا فرد جانش را از دست بدهد.

بدون قضاوت درباره خوب یا بد بودن چنین واکنشی، اما چه می‌شود که برخی‌ها نمی‌توانند نسبت به مسائل اطرافشان بی‌تفاوت باشند و عده‌ای هم به راحتی از کنار این مسائل عبور می‌کنند؟ نقش حاکمیت در افزایش این احساس مسئولیت‌پذیری اجتماعی چیست و چگونه می‌توان این احساس را در شهروندان افزایش داد؟

در همین رابطه حسین اکبری، عضو هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه فردوسی در گفت‌وگو با ایسنا و با اشاره به واژه‌های بی‌تفاوتی اجتماعی، مسئولیت‌پذیری اجتماعی یا تعهد اجتماعی اظهار می‌کند: این واژه‌ها در جامعه‌شناسی به کرات مورد استفاده قرار می‌گیرند و عملا نشان‌دهنده موضع فکری افراد نسبت به پدیده‌های اطرافشان است. به صورت کلی باید دید میزان مسئولیت‌پذیری افراد نسبت به رخدادهای اطرافشان چگونه است؛ آیا افراد با رویکرد فردگرایانه  برخورد می‌کنند یا نه معتقد هستند که سرنوشت آنها با سرنوشت دیگران گره خورده و باید نسبت به آن نگران باشند.

عکس از آرشیو

او با اشاره به اینکه در یک تعریف ساده بی‌تفاوتی اجتماعی عدم حساسیت و نگرانی فرد نسبت به رخدادهای اطراف و دیگران است، تصریح می‌کند: پدیده بی‌تفاوتی اجتماعی نسبت به گذشته رشد زیادی داشته است. با توجه به سرنوشت مشترکی که افراد در گذشته داشتند این حساسیت و اقدام نسبت به مسائل اطراف خیلی بیشتر بوده است، اما  گذشت زمان و تغییراتی که در سبک زندگی افراد و همچنین تغییرات اجتماعی رخ داده باعث شده که این درهم‌تنیدگی روابط  و وابستگی‌های متقابل تا اندازه زیادی از بین برود و با یک زندگی‌‎ای مواجه شویم که فردگرایانه است و هر کسی در چارچوب زندگی خودش کار می کند و این احساس به فرد دست می‌دهد که خیلی نیازی به دیگران ندارد و زندگی او به دیگران و زندگی دیگران به او خیلی مربوط نیست.

عضو هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه فردوسی مشهد عنوان می‌کند: ریشه‌های این پدیده عمدتا از فرهنگ غرب وارد فرهنگ ایران شده است؛ اینکه  ما نباید در امور خصوصی دیگران دخالت کنیم، البته اینکه  توجه به امور دیگران تا چه اندازه‌ای دخالت یا فضولی محسوب می‌شود، مباحثی است که باید به آنها پرداخته شود؛ زیرا  حد و مرز این مداخله‌ها با مداخله‌هایی که که افراد نمی‌خواهند آن مداخله‌ها صورت بگیرد گاهی چندان خیلی مشخص نیست.

اکبری می‌گوید: طی تغییرات اجتماعی  که در دهه‌های اخیر رخ داده با گسست‌های اجتماعی مواجه هستیم و عملا فردگرایی و کاهش احساس تعلق و هم‌بختی یا احساس سرنوشت مشترک که افراد نسبت به هم دارند رشد داشته است. این اتفاق به مرور  زمان افتاده  و با نوعی از گسترش بی‌تفاوتی اجتماعی  یا عدم مسئولیت‌پذیری اجتماعی مواجه هستیم که به اشکال مختلف  خود را نشان می‌دهد؛ از اتفاقی که برای شهید الداغی افتاد، اتفاقاتی که در تصادفات رخ می‌دهد و مباحثی که در حوزه درگیری‌های اجتماعی و مسائلی که در حوزه محله و همسایه رخ می‌دهد. تحقیقات نشان می‌دهد این پدیده در دهه‌های اخیر افزایش داشته و می‌تواند مشکلاتی را ایجاد کند.

جامعه تکه‌تکه و رشد آسیب‌ها از پیامدهای بی‌تفاوتی اجتماعی است

وی درخصوص پیامدهای بی‌تفاوتی اجتماعی بیان می‌‍‌کند: جامعه با روابط و تعاملات اجتماعی افراد شناخته می‌شود و اساسا عیار هر جامعه‌ای به میزان و چگالی  روابط اجتماعی آن با هم برمی‌گردد. اگر جامعه‌ای داشته باشیم که هر کس فقط مسئول سرنوشت خود باشد و نگرانی و مسئولیتی نسبت به دیگران نداشته باشد کم کم با جامعه‌ای مواجه خواهیم شد که اتمیزه و عملاچند پاره و تکه تکه است و نمی‌شود اسم آن را جامعه گذاشتاگر جامعه‌ای داشته باشیم که هر کس فقط مسئول سرنوشت خود باشد و نگرانی و مسئولیتی نسبت به دیگران نداشته باشد کم کم با جامعه‌ای مواجه خواهیم شد که اتمیزه و عملاچند پاره و تکه تکه است و نمی‌شود اسم آن را جامعه گذاشت؛ زیرا جامعه هنگامی است که روابط به اشکال مختلف بین افراد مختلف در ان وجود داشته باشند. وقتی بی‌تفاوتی در جامعه افزایش یابد به تبع آن اقسام مشکلات می‌تواند در جامعه بروز پیدا کند از انواع تنهایی گرفته تا مشکلات دیگر. در حال حاضر در غرب، این تنهایی و انزوا مسائلی ایجاد کرده و برخی کشورها وزارتخانه تنهایی ایجاد می‌کنند که بتوانند با این چالش مواجه شوند. این انزواها، تنهایی‌ها و افسردگی‌ها  ناشی از پایین بودن میزان تعاملات اجتماعی در جامعه است. از آن طرف رشد انواع آسیب‌ها را خواهیم داشت.

وقتی افراد احساس سرنوشت مشترک نداشته باشند جامعه، جامعه بودن خود را از دست می‌دهد

اکبری ادامه می‌دهد: وقتی در برابر پدیده‌ای همه سکوت کنند، این پدیده‌ها افزایش خواهد داشت زیرا افرادی که دست به چنین اقداماتی می‌زنند، می‌بینند هزینه‌ای برای آنها از جانب مردم وارد نمی‌شود و همچنین ممکن است سیستم قضایی، امنیتی، انتظامی ورود جدی به این قضایا نداشته باشد کما اینکه در مطالعاتی که در حوزه امنیت زنان داشتیم این احساس وجود دارد که سیستم امنیتی، قضایی برخی موارد مربوط به آنها را به صورت کامل دنبال نمی‌کند و به‌ویژه  زن‌ها در این موارد تنها هستند یا احساس می‌کنند مجبورند فقط سکوت کنند؛ بنابراین آسیب‌های اجتماعی در جامعه افزایش پیدا خواهد کرد. وقتی این اتفاق بیفتد احتمال درگیری تک تک افراد جامعه در این آسیب‌ها بیشتر می‌شود. وقتی افراد احساس سرنوشت مشترک نداشته باشند، جامعه کم کم  حالت جامعه بودن خود را از دست می‌دهد و انواع مشکلات رواشناختی و اجتماعی بروز پیدا می‌کند.

وی در رابطه با نقش حاکمیت در کاهش یا افزایش بی‌تفاوتی اجتماعی تصریح می‌کند: وقتی به ادبیات بی‌تفاوتی اجتماعی نگاه می کنیم چند عامل هستند که عوامل مهمی در این زمینه‌اند که در آنها رد پای حاکمیت خیلی قوی است.عواملی مثل بی‌اعتمادی اجتماعی که در سطح کلان اسم آن را فرسایش سرمایه اجتماعی می‌گذاریم یعنی عدم وجود روابط و به ویژه اعتماد بین مردم با یکدیگر و مردم با نهادهای حاکمیتی، عواملی هستند که  تاثیرگذارند. بحث نارضایتی اجتماعی باعث می‌شود که افراد نسبت به دیگران بی‌تفاوت باشند. وقتی مشکلات اقتصادی و فشارهای اجتماعی و اقتصادی در جامعه افزایش می‌یابد  افراد دنبال بقای خود هستند که در جامعه‌شناسی می‌گوییم ارزش‌های بقا در جامعه رشد می‌کنند و افراد نسبت به سرنوشت بقیه بی‌تفاوت‌تر می‌شوند. وقتی ساختارهای کلان در جامعه دچار مشکل می‌شود، فقر، نابرابری، فرسایش سرمایه اجتماعی، بیکاری و نارضایتی اجتماعی در جامعه گسترش پیدا می‌کند باید این انتظار را داشته باشیم  که مردم کمتر به فکر هم باشند و دنبال این باشند که به بقای خود فکر کنند تا اینکه به دیگران کمک کنند، کنش‌های خیرخواهانه در جامعه کاهش می‌یابد؛ بنابراین حاکمیت و نوع عملکرد آن در عملکرد افراد بسیار موثر است.

عضو هیأت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه فردوسی مشهد در پاسخ به اینکه حاکمیت چه برنامه‌هایی می‌تواند برای تقویت پیوندهای اجتماعی داشته باشد، عنوان می‌کند: در شرایطی که شاید دیگر خیلی از پیوندهای سنتی سست شده است باید حاکمیت بتواند با برنامه‌هایی پیوندهایی را جایگزین کند مثل انجمن‌های داوطلبانه و سازمان‌های مردم نهاد  که در دنیا هم  مطرح است که بتوانند جایگزین روابط سنتی شود؛ بنابراین نقش حاکمیت بسیار مهم است؛ اینکه حاکمیت تا چه اندازه ‌می‌تواند از طریق سیستم‌های امنیتی، انتظامی و قضایی از این توجهات و نگرانی‌های مردم حمایت کند و تا چه اندازه وظیفه خود را به درستی انجام می‌دهد. اگر حاکمیت وظیفه خود را به درستی انجام دهد  از آن طرف مردم هم  به درستی وظیفه خود را انجام می‌دهند، اما وقتی مردم می‌بینند که سیستم امنیتی  و قضایی رسیدگی درستی نسبت به برخی مسائل انجام نمی‌دهد، این نگرانی در آنها ایجاد می شود که به طور مثال اگر من بخواهم مداخله کنم  فردا چه کسی از من حمایت خواهد کرد. اگر بیمار تصادفی را بیمارستان ببرم فردا پای من گیر هست یا نه. این نوع از حمایت‌ها در این حوزه و اینکه دولت و نظام حاکمیتی بتواند وظایف خود را انجام دهد و این رفتارهای حمایتی مردم هم به عنوان مکمل رفتارهای حاکمیت بتواند نظم اجتماعی را تقویت کند، می‌تواند مفید باشد.

وی می‌افزاید: اگر حاکمیت وظایف خود را انجام ندهد و توقع این باشد که مردم جانشین حاکمیت در برخی از رفتارها شوند، توقع بی‌جایی است زیرا نمی‌توانیم چنین انتظاری داشته باشیم که مردم جایگرین نظام‌های حاکمیتی شوند. حاکمیت باید وظایف خود را انجام دهد ودر کنار آن مردم بتوانند خلأهایی که آنها نمی‌توانند پر کنند را پر کنند، اما اینکه انتظار داشته باشیم که مردم در همه موارد به هر شکلی ورود کنند، یک خواسته نابجاست؛ چون مردم تا اندازه‌ای می‌توانند، دخالت کنند. انسان موجودی عقلانی است و در خیلی از موارد عقلانیت اجازه نمی‌دهد که به مسائل ورود کند مگر در برخی موارد مثل همین حادثه شهید الداغی که برخی باورداشت‌های ارزشی باعث شود که افراد در این موارد اقدامی انجام دهند.

اکبری تصریح می‌کند: وظیفه اول را معطوف به حاکمیت می‌دانم که بتواند از طریق پیشگیری‌های اساسی شرایط بروز آسیب‌های اجتماعی را کاهش دهد، از آن طرف هم وظایف خود در حوزه امنیتی و قضایی را به درستی انجام دهد و بتواند شبکه حمایتی خوبی از افراد و کنشگرهای اجتماعی انجام دهد.

وی درخصوص مقایسه ایران و کشورهای دیگر از نظر مسئولیت‌پذیری اجتماعی ادامه می‌دهد: در رابطه با اینکه جامعه ایران نسبت به جوامع دیگر در چه وضعیتی است، چون داده تجربی ندارم نمی‌توانم نظر دهم، اما به صورت کلی هر چه جوامع به سمت جوامع توسعه یافته‌تر پیش می‌روند، مسئولیت‌پذیری اجتماعی از این نوعی که ما در نظر می‌گیریم کاهش پیدا می‌کند؛ در حقیقت بیشتر این وظایف بر عهده حاکمیت و دولت گذاشته می‌شود و مسئولیت‌پذیری اجتماعی افراد بیشتر در قالب فعالیت‌های مدنی و در سازمان‌های مردم‌نهاد و... منظم‌تر می‌شود و هر چه به سمت جوامع سنتی پیش می‌رویم این مسئولیت‌پذیری و عدم بی‌تفاوتی اجتماعی  به شکل سنتی در تعاملات روزمره مردم  افزایش می‌باید.

این جامعه‌شناس اظهار می‌کند: جامعه ایران جامعه‌ای در حال گذار است که نه می‌توان آن را مدرن و نه سنتی در نظر گرفت. ازیک سمت ساختارهای سنتی جامعه منسجم نیستند، اما از طرفی هنوز جامعه‌ای مدرن به لحاظ رفتاری و کرداری نیستیم. در روستاها و شهرهای کوچک و همچنین بعضی مناطق شهرهای بزرگ  این احساس مسئولیت‌ها بیشتر و در برخی مناطق کمتر است؛ یعنی نمی‌توانیم با یک گزاره کلی جامعه ایران را توضیح دهیم، اما در مجموع احتمال رخ دادن این رفتارها بیشتر در شهرهای کوچک است و هر چه به سمت شهرهای بزرگ و بالای شهر پیش می‌رویم این بی‌تفاوتی بیشتر شده و افزاد بیشتر حالت فردگرایی خود را پیدا می‌کنند و فردگرایی در آنها رشد می‌کند.

اکبری در خصوص راهکارها برای افزایش مسئولیت‌پذیری اجتماعی عنوان می‌کند: راهکارهای افزایش احساس مسئولیت‌پذیری اجتماعی به صورت کلی در سطوح مختلف است. در سطح کلان و حاکمیتی وقتی حاکمیت به وظایف خود عمل کند مردم هم به وظایف خود عمل می‌کنند. وقتی حاکمیت نسبت به مردم بی‌تفات باشد و نسبت به رعایت قوانین، جرایم و ناامنی اجتماعی اقدامات لازم را انجام ندهد مردم هم عملا سعی می‌کنند در این موارد خود را دخالت ندهند.

احساس هم‌بختی و سرنوشت مشترک باید بین مردم گسترش پیدا کند

او ادامه می‌دهد: وقتی افراد کنش و مداخله‌ای انجام می‌دهند حمایت‌های لازم از آنها به لحاظ قضایی و انتظامی انجام شود؛ چون  اگر مردم احساس کنند مداخله برای آنها هزینه‌بردار است کمتر تمایل دارند که مداخله کنند. باید هزینه این رفتارها کاهش پیدا کند. فرهنگسازی هم باید انجام شود. باید احساس هم‌بختی و سرنوشت مشترک بین مردم گسترش پیدا کند. مردم باید بدانند که در یک کشتی نشستند و اگر جایی از کشتی سوراخ شود همه آنها غرق خواهند شد. گسترش احساس هم‌بختی و سرنوشت مشترک  یکی از مباحث مهم است که از طرق مختلف فرهنگی باید مورد تاکید قرار گیرد تا افراد بدانند که سرنوشت مشترک دارندگسترش احساس هم‌بختی و سرنوشت مشترک  یکی از مباحث مهم است که از طرق مختلف فرهنگی باید مورد تاکید قرار گیرد تا افراد بدانند که سرنوشت مشترک دارند. هر چقدر سطح اعتماد اجتماعی، رضایت اجتماعی و امید به آینده در جامعه بیشتر شود، مردم احساس تعلق بیشتری به جامعه و دیگران دارند؛ بنابراین باید مجموعه‌ای از عوامل در کنار هم قرار بگیرند.

عضو هیأت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه فردوسی مشهد یادآور می‌شود: پدیده بی‌تفاوتی اجتماعی پیچیده است و ناشی از عوامل مختلفی در سطوح مختلف است. اینکه فقط حاکمیت یا مردم را در این زمینه مقصر بدانیم درست نیست. شناخت این عوامل کمک می‌کند که بتوانیم راهکارهای مفیدی در این زمینه ارائه کنیم.

وی همچنین با اشاره به ماجرای شهید الداغی اظهار می‌کند: این حادثه از چند جنبه قابل توجه است؛ یک جنبه از نظر وقوع چنین آسیب‌ها و جرایمی در جامعه است که بالاخره در مکان‌های عمومی افرادی این جرات را می‌کنند که به زنان و دختران تعرض کنند. بحث‌های مربوط به ترس  و آزار و اذیت زنان در فضاهای عمومی شهری در کشور ما و دنیا از موضوعات مهم است.علت‌ها، نظارت‌ها، مباحث تشخیصی و تنبیهی و فرهنگسازی در این زمینه بسیار مهم است که باید به آنها پرداخته شود.

این جامعه‌شناس عنوان می‌کند: جنبه دیگر این ماجرا واکنشی است که مردم نسبت به وقوع چنین حوادثی دارند؛ اینکه آیا افراد باید در چنین حوادثی مداخله کنند یا خیر. افراد با توجه به دیگاه‌هایشان نظرات مختلفی در این زمینه ممکن است داشته باشند. عده‌ای می‌گویند حفظ جان خودمان اولویت دارد و هنگامی که نمی‌توانیم مداخله کنیم نباید مداخله کنیم.عده‌ای دیگر معتقدند حتی با به خطر افتادن جان هم باید در این موارد مداخله کرد و فرد دیگر را نجات داد. این دودستگی‌ها در هر جامعه‌ای که افراد با دیدگاه‌های مختلفی حضور دارند امری طبیعی است. این موضوع به نظام باورها و ارزش‌های هنجاری افراد برمی‌گردد که در فرآیند اجتماعی شدن آنها را کسب کرده‌اند.

انتهای پیام 

  • شنبه/ ۲۴ تیر ۱۴۰۲ / ۱۱:۰۶
  • دسته‌بندی: خراسان رضوی
  • کد خبر: 1402042415031
  • خبرنگار : 50071