به گزارش ایسنا، غلامرضا نعلچگر متولد ۳۰ فروردین ۱۳۳۷ است. او متولد محله نارمک است و از زمین خاکی به استقلال رسید و با این تیم قهرمانی جام باشگاههای آسیا را به دست آورد. او یکی از لژیونرهای فوتبال ایران بود و به همراه ناصر حجازی در محمدان بنگلادش توانست عملکرد موفقی را از خود به نمایش بگذارد.
به اذعان پیشکسوتان فوتبال، نعلچگر یکی از بهترین هافبکهای ایران در دهه پنجاه و شصت بود. نعلچگر در خاطره انگیزترین و پر هوادارترین داربی پایتخت درخشید و محبوب آبیپوشان شد. در داربی بیستوششم سانتر او روی سر پرویز مظلومی و ضربه سر این بازیکن دروازه پرسپولیس را باز کرد تا آبیپوشان در این بازی مهم پیروز شوند.
نعلچگر پس از پایان فوتبالش مربی استقلال شد و پس از آن سالها در عرصه مربیگری فعالیت کرد. نام نعلچگر در دو دهه اخیر کمتر در فوتبال شنیده شد. این پیشکسوت در گفتوگو با ایسنا از دلایل دور ماندنش از فوتبال صحبت کرد. او در رابطه با چگونگی ورودش به استقلال، موفقیت در این تیم، حضور در تیم ملی، محرومیت از فوتبال، دوران لژیونریاش و وضعیت این روزهای تیم استقلال و تیم ملی فوتبال صحبت کرد.
گفتوگوی ایسنا با غلامرضا نعلچگر را در ادامه میخوانید.
* فوتبال را از کجا شروع کردید؟
من اصالتا تهرانی، بچه محله نارمک و منطقه شرکت واحد هستم. حدود ۱۴ سالم بود که با برخی اسامی آشنا شدم که همه نسبت به آنها شناخت دارند. حجازی، رشیدی، نظری، عبداللهی، اسکندریان، حق وردیان و جباری کسانی بودند که وقتی آنها را شناختم، طرفدار تاج شدم.
از آنجایی که شعار کشور استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود، نام تاج را استقلال گذاشتند تا بگویند گذشته تمام شده است.
* چگونه دیده شدید؟ خانواده فوتبالی داشتید؟
من خانواده فوتبالی نداشتم. در آن زمان خانوادهها پرجمعیت بودند و ما هم همینطور بودیم. همه محلههای تهران زمین خاکی داشتند و این باعث رشد نوجوانان میشد. وقتی با اسامی فوتبالیستها آشنا شدم، بیشتر فوتبال را پیگیری کردم و علاقهمند شدم. از زمینهای خاکی شرکت واحد فوتبال را شروع کردم و به وسیله یکی از دوستانم با آقای خاکسار تهرانی، دروازهبان تاج که هم محلی من بود آشنا شدم. او مرا به مدرسه فوتبال تاج که مسئولش علی دانایی فر بود، معرفی کرد. چند وقت در آنجا تمرین کردم. از آنجا توپ جمع کنهای کنار زمین را انتخاب میکردند. کسانی که بازیهایشان بهتر بود، میبردند تا دور زمین توپ جمع کن باشند. من رفتم و فضای فوتبال بزرگسالان را دیدم و بیشتر علاقه مند شدم.
در آن زمان رایکوف، سرمربی استقلال بود و یک روز در تمرین نونهالان حاضر شد و از من خواست در تمرین بزرگسالان حاضر شوم. من یک سال در کنار بزرگانی که آرزوی دیدنشان را داشتم، تمرین کردم. بعد از آن تیم جوانان استقلال شکل گرفت و افتخار داشتم کاپیتان این تیم باشم و به همراه این تیم در سال ۵۵ قهرمان باشگاههای تهران شوم. بعد از قهرمانی با استقلال به تیم ملی جوانان رفتم که در بازیهای جوانان آسیا در تهران نایب قهرمان شدیم. در همان سال اولین دوره بازیهای جام جهانی جوانان در تونس برگزار شد و تیم ما و عراق در این رقابتها حاضر شد. آن تیم نفرات خوبی داشت و همان تیم بازیکنان بزرگی مثل چنگیز و برزگری داشت که بعدا در فوتبال اسم و رسم پیدا کردند.
*چطور به استقلال رسیدید؟
بعد از بازگشت از جام جهانی جوانان آقای رایکوف از استقلال جدا شد و آقای جکیچ که اهل یوگوسلاوی بود، به تیم آمد. او بسیار سختگیر بود و از همه بازیکنان تست گرفت. از من هم تست گرفت و یکی از بازیکنان استقلال شدم. همان سال (۱۳۵۶) در جام حذفی قهرمان شدیم.
* بعد از انقلاب نیز در استقلال حضور داشتید. شرایط تیم چگونه بود و تیم به چه شکلی روانه مسابقات شد؟
بعد از انقلاب چندان تمایل نداشتند که این تیم (استقلال یا تاج سابق) اصلا باشد و فوتبال زیاد اهمیتی نداشت اما یک روزی مرحوم پورحیدری بچهها را جمع کرد و گفت این رضایت نامههایتان است و اگر میخواهید، بروید. برخی از بازیکنان ما رفتند و برخی دیگر در استقلال ماندند. من هم جزو کسانی بودند که در تیم ماندم. بازیکنان مطرحی مثل روشن، داناییفر و اسکندریان به خارج از ایران رفتند و لژیونر شدند.
نام آن تیمی که دوباره شکل گرفت، استقلال شد و مرحوم پورحیدری و شخصی به نام عنایت آتشی که بسکتبالیست و گزارشگر بسکتبال بود، بنیانگذار این تیم شدند. این دو نفر آمدند و تیم را جمع و جور کردند و استقلال را تشکیل دادند. از آنجایی که شعار کشور استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود، نام تاج را استقلال گذاشتند تا بگویند گذشته تمام شده است. پرسپولیس را هم میخواستند «آزادی» بگذارند اما در نهایت نامش «پیروزی» شد.
* شما از بازه زمانی ۵۶ تا ۶۲ در شش داربی بازی کردید. در این بازه حواشی زیادی در داربیها اتفاق افتاد.
در آن زمان ابتدا فوتبال تعطیل شد و بازیهای باشگاهی هم انجام نشد. بعد از آن بازیها را به صورت تقابل شهرستانها برگزار کردند. من و آقای فرکی در تیم تهران بودیم و در فینال تیم اصفهان را شکست دادیم و قهرمان شدیم.
بعد از آن جام اسپندی را گذاشتند و به این شکل کم کم مسابقات شکل حرفهایتری به خود گرفت. بعد از آن تا حدود سال ۵۸ استقلال شکل گرفت. تیم ملی در سال ۵۸ برای مسابقات مقدماتی المپیک مسکو و مقدمات جام ملتهای آسیا تشکیل شد و مسابقات به صورت باشگاههای تهران شکل گرفت.
چهار بار در داربیها حضور داشتم. قبل از انقلاب هم یک بازی داشتیم که بازی را دو بر یک به پرسپولیس باختیم. در بازه زمانی ۵۷ تا ۶۲ تعداد بازیهایشان به ۴، ۵ دیدار هم نرسید. یک بازی دوستانه به خاطر آقای دانایی فر برگزار شد و جلو بودیم اما تماشاگران وارد زمین شدند و بازی نیمه تمام ماند.
تماشاگران از نتیجه ناراضی بودند. هیچ اتفاق خاص دیگری نیفتاده بود اما وقتی استقلال از پرسپولیس جلو بود، تماشاگران پرسپولیس به زمین ریختند. معمولا حواشی داربیها زیاد است اما قبل از بازی مربیان با بازیکنان صحبت میکنند که تماشاگران تحریک نشوند. بازیکنان در آن بازی میدانستند نباید تماشاگران را تحریک کنند اما به هر حال اوایل انقلاب بود و حساسیت بازی بسیار زیاد شده بود.
پرتماشاگرترین داربی پایتخت هم در سال ۶۲ برگزار شد. دو تیم در آن دوران کامل بودند و شرایط خوبی داشتند. هر دو تیم ۵، ۶ بازیکن ملیپوش داشتند و با قدرت همه تیمها را شکست میدادند. قهرمانی در آن بازی مشخص میشد. پرسپولیس با پیروزی به قهرمانی میرسید و اگر استقلال میبرد، شانس قهرمانی بیشتری پیدا میکرد. در آن زمان به پرسپولیس توجه بیشتری داشتند و حساسیت بازی زیاد شده بود.
هواداران پرسپولیس بیشتر از استقلال بودند و همه چیز به نفع آنها بود. آقای پروین هم در تشکیلات برخی افراد را داشت و از آنها کمک میکرد. ما اگر میخواستیم پرسپولیس را ببریم، باید دو کلاس بالاتر بازی میکردیم. در آن بازی بسیار خوب بودیم و فراتر از خودمان بودیم. تماشاگران تا کنار زمین آمده بودند و مرحوم حجازی تمایل نداشت تیم بازی کند. احساس میکرد اگر اتفاقی رخ دهد، نمیشود جمعش کرد. در هر صورت تصمیم گرفته شد این بازی انجام شود و بازی بسیار خوب و باکیفیتی از آب درآمد. قسمت من بود که در آن بازی پاس گل بدهم. بازیکن مستقیم من هم حمید درخشان بود. توانستم توپ را سانتر کنم و مظلومی با ضربه سر دروازه پرسپولیس را باز کرد.
در آن بازی یک حاشیه هم اتفاق افتاد. تماشاگران روی نورافکنها هم نشسته بودند. هوا رو به تاریکی میرفت و باید نورافکنها را روشن میکردند. چند بازیکن واسطه شدند تا تماشاگران از روی نورافکنها پایین بیایند. فکر کنم از تیم ما آقای حجازی و از پرسپولیس آقای پروین رفتند واسطه شدند. ممکن بود یک فاجعه رخ دهد و تا قبل از اینکه تاریک شود، هیچکس حواسش نبود. هم از طرف ما و هم پرسپولیس رفتند و بازی متوقف شد و هواداران پایین آمدند و بازی برگزار و در نهایت به خوبی تمام شد.
نکته: در ۲۶ شهریور ۱۳۶۱ در جریان بازی استقلال با تهرانجوان، در دقایق پایانی بازی در اعتراض به داور این مسابقه، مرتضی زاهدی حمله کرد و به او مشت زد. هجوم تماشاگران به داخل زمین و ضرب و شتم داور باعث شد تا بازی که با نتیجه یک بر یک دنبال می شد، ناتمام بماند و فدراسیون بازی را سه بر صفر به سود تهرانجوان اعلام کرد. پس از این بازی نعلچگر شش ماه محروم شد.
*یک حاشیه در دوران حضورتان در استقلال رخ داد که باعث شد شما شش ماه محروم شوید.
در آن دوران یک مقدار مسئولان با تیم استقلال نبودند. ژافره (یکی از مسئولان وقت فوتبال) با استقلال و با آقای خسروانی خوب نبودند و انقلاب شده بود. تغییر تحول رخ داده بود و با این تشکیلات مشکل داشتند و داوران نسبت به ما یک مقدار بیانصافی میکردند. من یک مقدار عصبانی شدم. یک صحنه در هجده قدم رخ داد و سمت داور رفتم و اعتراض کردم. فکر میکردند میخواهم داور را بزنم. حمله کردم به داور ولی دستم به داور نخورد. مثل الان که بازیکنان سمت داور میروند، تحریک شده بودم. این اتفاق که رخ داد تماشاگران تحریک شدند و از یک گوشه وارد زمین شدند. گفتم واویلا که اینها اگر به داور برسند چه کار کنیم. داور خورد زمین و رفت و قضیه تمام شد. خدا شاهد است که دستم به داور نرسید ولی از آنجایی که با ما بد بودند، من را شش ماه محروم کردند.
پرتماشاگرترین داربی پایتخت هم در سال ۶۲ برگزار شد. دو تیم در آن دوران کامل بودند و شرایط خوبی داشتند. در آن زمان به پرسپولیس توجه بیشتری داشتند و همه چیز به نفع آنها بود. آقای پروین هم در تشکیلات برخی افراد را داشت و از آنها کمک میکرد. ما اگر میخواستیم پرسپولیس را ببریم، باید دو کلاس بالاتر بازی میکردیم.
*آن شش ماه محرومیت در فوتبال شما تاثیر داشت؟
یک سری عوامل باعث شد آن حاشیه پیش بیاید اما حرکت حرکت خوبی نبود. من بعد از سه، چهار ماه بخشیده شدم و بازی کردم. البته در بازی تیم ملی هم حرکت کنعانی خوب نبود. من هم اعتراف میکنم حرکتم خوب نبود و اگر به عقب برگردم این کار را نمیکنم.
*شما چند بار از استقلال جدا شدید و برگشتید. دلیل این رفت و آمدها چه بود؟
در آن دوران پول نبود. بازیکنان میرفتند کار میکردند و در کنارش فوتبال بازی میکردند و همین مساله باعث میشد فوتبالشان افت کند. ما هم با این وضعیت عمر فوتبالمان رو به پایان بود. وضعیت خوبی از نظر مالی نداشتیم. مبالغ ناچیز بود و دیده نمیشدیم. بار اول سال ۶۳ به ترکیه رفتم. در لیگ دو قرارداد بستم چون فصل نقل و انتقالات لیگ یک تمام شده بود. اما در ادامه وابستگی به خانه باعث شد دوام نیاورم و به استقلال برگردم. در آن زمان بازیکنان زیادی به قطر میرفتند. بازیکنانی مثل پنجعلی، درخشان و محمدخانی به قطر رفته بودند و قرار شد من هم بروم و در این رابطه هم صحبت شده بود.
ولی یک بار در زمین خاکی پایم شکست و این باعث شد نتوانم به قطر بروم و حضور در این کشور کنسل شد. فردی به نام برهانزاده یکی از دوستانم بود و به هند رفت و از آنجا در بنگلادش بازی کرد. در بنگلادش صحبت کرده بود و با من تماس گرفت. ما برای مدت ۶ ماه برای محمدان بازی کردیم. آقای حجازی به برهانزاده گفت اگر موفق شدی ما را هم مدنظر قرار داشته باش که همین اتفاق هم افتاد.
من و آقای برهانزاده چند بازی در بنگلادش کردیم. صحبت کردیم آقای حجازی هم به این تیم آمد. محمدان دو دوره قهرمان جام حذفی و لیگ شد و در ادامه توانست پرسپولیس را در جام باشگاههای آسیا حذف کند. البته از این برد خوشحال نشدیم. درست است پرسپولیس رقیب ما بود اما تیم کشورمان بود و دوست نداشتیم حذف شود.
زبان انگلیسی ناصرخان خیلی خوب بود و به همین دلیل اطلاعات خوبی از فوتبال انگلیس داشت و تجربه خوبی به دست آورده بود. او در استقلال موفق بود و با وجود رقبای سختمان، با درایت آقای حجازی توانستیم قهرمان حذفی و لیگ بنگلادش شویم و تا مراحل پایانی آسیا حضور داشتیم. آقای حجازی با تیم ملی بنگلادش هم مدتی کار کرد.
یک صحنه در هجده قدم رخ داد و سمت داور رفتم و اعتراض کردم. فکر میکردند میخواهم داور را بزنم. خدا شاهد است دستم به داور نخورد اما داور خورد زمین و از آنجایی که با ما بد بودند، من را شش ماه محروم کردند.
سال ۶۸ دوباره به استقلال آمدم و در همان سال در جام میلز قهرمان شدیم. بعد از آن هم شش ماه در هند بازی کردم. در محمدان دو سال کامل بازی نکردم چون خیلی گرم بود و فصل فوتبالی شان ۶ ماه بود. به هند رفتم و بعد به استقلال برگشتم و در چند بازی آخر در لیگ ایران حضور داشتم. در نهایت استقلال قهرمان لیگ شد و به آسیا رفت. در آن سال جام باشگاههای آسیا دو بار انجام شد که یک بار قهرمان و یک بار نایب قهرمان شدیم.
*درباره قهرمانیتان در آسیا صحبت کنید...
آن تیم استقلال ۷، ۸ بازیکن ملیپوش داشت و چندین بازیکن هم مثل آقای عابدزاده قبلا در تیم ملی حضور داشتند. فنونیزاده، شاهرخ و شاهین بیانی، ورمرزیار، قلعهنویی، نامجومطلق، سرخاب، مرفاوی، مختاریفر و چنگیز از بازیکنان ما بودند. در آن مسابقات یک بازی کامل انجام دادم و یکی، دو بازی به عنوان بازیکن ذخیره به میدان رفتم.
بچهها همدل بودند و آقای پورحیدری با تیم کار کرده بود. بازیکنان ما به خاطر پورحیدری با جان و دل بازی میکردند و این عوامل باعث شد خوب کار کنیم. مساله اصلی این بود نفرات خوب زیادی داشتیم و به همین خاطر این همدلی و پرمهره بودن باعث شد استقلال قهرمان شود.
*چرا در دوره بعد نتوانستید سومین قهرمانی را به دست بیاورید؟
بازیها در قطر برگزار میشد و هوای قطر طوری بود که برای عربستانیها مناسب بود. نادآوریها خیلی شدید بود و مثل امروز نبود. در بازی نیمه نهایی تیم قطری را کشتیم و به فینال رسیدیم. تیم ما تیم بدی نبود و کیفیت خوبی داشتیم. در فینال بازی به پنالتی کشیده شد و باختیم. الهلال تیم خوبی بود و کیفیتش از دالیان چین که در دوره قبلی شکستش دادیم، بیشتر بود.
من و آقای برهانزاده در محمدان بنگلادش بودیم و حجازی هم سرمربی ما شد. محمدان دو دوره قهرمان جام حذفی و لیگ شد و در ادامه توانست پرسپولیس را در جام باشگاههای آسیا حذف کند.
*از تجربهتان در تیم ملی بگویید.
من در ۲۱ سالگی برای بازی در تیم ملی انتخاب شدم و در ۲۳ سالگی خط خوردم. کمی حساسیت روی ما بود و به خاطر مسائل سیاسی و اینکه تاجی بودیم این اتفاق رخ داد. من در تیم ملی برای مقدماتی المپیک به زمین رفتم و با پروین، فرکی، فداکار، عبدالهی و بوستانی هم بازی بودم.
تیم ما قهرمان مقدماتی المپیک در سنگاپور شد و به المپیک راه پیدا کردیم. به دلیل اینکه شوروی به افغانستان حمله کرد، ایران این رقابتها را تحریم کرد و آخرین باری بود که به المپیک راه پیدا کردیم. بعد از آن دیگر نتوانستیم به المپیک صعود کنیم.
شش ماه بعد از آن قرار بود برای جام ملتهای آسیا آماده شویم که در کویت برگزار میشد اما اتفاقات مربوط به جنگ افتاد. از مرحله اول که بالا آمدیم به کویت خوردیم. شب بازی با کویت، عراق به ایران حمله کرد و خبر دادند برادر آقای روشن شهید شده است و ما هم فوتبال را رها کردیم. در حین حمله هوای آژیر وضعیت قرمز به صدا در میآمد که تهران خاموش شود و دیگر فکر فوتبال بازی کردن نبودیم.
در نهایت آن بازی مهم را به کویت باختیم. کره شمالی را در رده بندی بردیم و سوم شدیم. بعد از اینکه به ایران آمدیم، رئیس فدراسیون تغییر کرد و آقای آبشناسان رییس شد. در آن دوره میخواستند برخی را از تیم ملی حذف کنند. من و ناصر خان و برخی دیگر بودیم که قبل از مسابقات پاکستان از تیم ملی خارج شدیم. البته بعضیها دوباره به نحوی به تیم راه پیدا کردند اما وقتی کسی را نداشتیم دیگر جا ماندیم و من در ۲۳ سالگی دیگر به تیم ملی دعوت نشدم. بعد از آن ماجرا، اتفاقات استعفای بعضی از بازیکنان تیم ملی افتاد.
*چرا اسم شما در این سالها نسبت به بقیه پیشکسوتها کمتر بود؟ خودتان نخواستید در فوتبال بمانید؟
بعد از اینکه فوتبالم تمام شد، حدود سال ۷۱ ابتدا دستیار ذوالفقارنسب شدم اما تیم نتیجه نگرفت و در نهایت به لیگ ۳ رفت. ذوالفقارنسب برکنار شد و خدا بیامرز سوکومورخوف آمد.
من دستیار او (سوکوموروخوف) هم شدم و در لیگ ۳ قهرمان شدیم. اگر میخواستیم به سطح اول بیاییم، باید ابتدا در دسته سه قهرمان میشدیم و بعد از آن در سوپر جام تهران اول تا سوم میشدیم. در سوپر جام تهران هفت تیم حضور داشتند که تیمهای بسیار خوبی بودند. بانک تجارت و کشاورز در آن لیگ حضور داشتند و تیم ما هم خالی شده بود. آن موقع استقلال نفرات مطرحی نداشت. سوکوموروخوف بعد از لیگ سه از تیم رفت چون حریفان ما خیلی تیمهای باکیفیتی بودند.
میخواستند برخی را از تیم ملی حذف کنند. من و ناصر خان و برخی دیگر از تیم ملی خارج شدیم. بعضیها دوباره به برگشتند اما وقتی کسی را نداشتیم دیگر جا ماندیم و من در ۲۳ سالگی دیگر به تیم ملی دعوت نشدم!
در آن تیم بیانی و نامجومطلق نبودند اما کشاورز، مهرانپور، زرینچه و قلعهنویی حضور داشتند. وقتی سوکومورخوف جدا شد، قرار شد من و آقای ملک احمدی در بازیهای سوپرجام هدایت تیم را به عهده داشته باشیم. امیدی به استقلال نداشتند اما خواست خدا بود که در سوپرجام قهرمان شدیم. وقتی به لیگ آزادگان آمدیم، باشگاه احساس کرد من برای این کار جوان هستم. آن موقع ۳۵ سالم بود و در نتیجه یک مربی روس به نام بیلوفسکی آوردند و او هم نتیجه نگرفت.
احساس کردند ما در کار این مربی میگذاریم اما واقعا اینطور نبود. بعد تماشاگران علیه سرمربی و من، شعار حیا کن، رها کن میدادند. این شعارها باعث میشود آدم از نظر روحی و روانی افت کند. زمانی همه تشویق میکردند و به به و چه چه اما آن شعارها باعث شد دچار مشکل شوم. از آنجا از نظر روحی احساس کردم استرس مرا آزار میدهد. بعد از آن یک مدت استراحت کردم و دورههای مربیگری را رفتم. دوباره شروع به کار کردم و هدایت تیمی به نام پیمان را در لیگ دسته بر عهده رفتم. این تیم را نایب قهرمان کردم و به لیگ دو آوردم.
مربیگری سراسر استرس و نگرانی است. احساس کردم استرس مرا دچار مشکلات بیشتری میکند و کار برایم خیلی سخت است. در این حین یعنی در سال ۸۰ سوکوموروخوف به ایران برگشت و گفت فقط با نعلچگر کار میکنم. با وجود وضعیتم، دوباره به عنوان دستیار با این مربی کار کردم. در این دوره مسئولیتم کمتر بود و فشار کمتری روی من وجود داشت.
۲۶ سالم بود که برای تاج بازی میکردم. در آن سن آقای پورحیدری گفت، نعلچگر سرمربی تیم جوانان استقلال شود. در خودم این توانایی را میدیدم و علاقه داشتم. پیگیر بودم و اگر مشکل جسمانی نداشتم میتوانستم کار مربیگری انجام دهم. بعد از اینکه سوکومورخوف نتیجه نگرفت و برکنار شد، دیگر دنبال مربیگری نرفتم.
دوست خوبم آقای یکه من را به مجموعه سایپا برد. تیمهای پایه سایپا خوب بودند و امکانات داشتند. در سال ۸۰ اعضای تیم نوجوان سایپا حقوق میگرفتند و حرفهای بودند. در حالی که تیم نوجوانان استقلال زمین بازی و تمرین نداشت. ۷، ۸ سالی در مجموعه سایپا و در تیمهای پایه حضور داشتم که بالاخره یک منبع درآمد برای من بود. میتوانستم سرمربی هم بشوم ولی شرایط خودم چندان مناسب نبود چون استرس و ضربانم قلبم را بالا میبرد.
پس از جدایی از استقلال، در تمام این ۳۰ سال در تیم پیشکسوتان حضور داشتم و چند جام هم گرفتیم. من دنبال بازی در جایی بودم که حواشی کمتر باشد و استرس نباشد. آدم تجملاتی نبودیم و با همان درآمد روزگار میگذراندم.
*فوتبال ایران را در حال حاضر چطور میبینید؟ ما میتوانیم قهرمانی آسیا را دوباره تجربه کنیم؟
فوتبال در گذشته فردیتر بود. بازیکنانی چون پله و مارادونا در خارج از ایران بودند و حتی در ایران بازیکنانی مثل چنگیر و محمدخانی را داشتیم. این فوتبال از حالت فردی به گروهی و سرعتی تبدیل شده است و بازیکنان کمتر با توپ کارهای تکنیکی انجام میدهند. تاکتیکهای دفاعی زیاد شده و جلوی کار فردی را میگیرد.
فوتبال ما الان خیلی هم افت نکرده است و میتوانیم با همین امکانات پیش برویم. البته کشورهایی مثل ژاپن و عربستان هزینه ۱۰ برابری میکنند. آقای قلعهنویی توانایی زیادی دارد و افتخارات زیادی به دست آورد و به نظرم انتخاب خوبی هم بود. من هم در زمین با او هم بازی بودم و هم مربیاش بودم. او بسیار به من محبت دارد و شناخت خوبی از او دارم. قلعهنویی چند سال قهرمان شده و انتخاب خوبی بوده است. با این حال فوتبال آسیا در حال حاضر رشد کرده است. قبلا یک کره جنوبی داشتیم اما حالا ژاپن، استرالیا و عربستان هم اضافه شدهاند. تیمهای یک رده پایینتر هم عراق، قطر و بحرین هستند که قهرمانی را سخت کردهاند. قهرمانی در آسیا یک کار جمعی و خوب میخواهد اما واقعا سخت است.
*جواد نکونام هم هدایت استقلال را به عهده گرفت. حضورش را در استقلال چطور میبینید؟
آقای نکونام بازیکن بزرگی بود و چند سال در اسپانیا، مهد فوتبال کار کرد. در این لیگ مربیانی مثل گواردیولا کار کردند و نکونام هم در این لیگ کار کرد و با فوتبال روز آشنایی دارد. در بازیگری موفق و در مربیگری نسبتا موفق بوده است. نام و نشاندار است و فکر میکنم بتواند موفق شود. او از بسیاری از مربیان استقلال بهتر است. مربیان داخلی مثل پورحیدری و حجازی و خارجی مثل رولاند کخ از بهترین مربیان استقلال بودند.
انتخاب مربی ایرانی بهتر بود چون اوضاع احوال استقلال را میدانند و درک میکنند. حالا باید بیینیم این تیم میتواند نفراتش را حفظ کند یا خیر. استقلال سال قبل هم بد نبود اما ساپینتو با حاشیه هایش کار را خراب کرد. اگر در لیگ به پرسپولیس نمیباخت، شانس قهرمانی داشت. آن بازی باعث افت استقلال شد. رسیدن به فینال حذفی هم نتیجه بدی نبود ولی چون هوادار استقلال قهرمانی میخواهد اینطور به نظر می آید که موفق نبودند.
*اگر بخواهید یک تیم فوتبال منتخب تاریخ ایران را نام ببرید، از کدام بازیکنان اسم میبرید.
اگر بخواهم بگویم دلخوری ایجاد میشود. بهتر است در این رابطه پاسخی ندهم.
*و صحبت پایانی...
من سالها با تاج بودم و حالا برای پیشکسوتان بازی میکنم. تقریبا ۵۰ سال فوتبال بازی کردم و روزهای تلخ و شیرین زیادی داشتم. توصیهام به هوادار استقلال این است که باید در لحظاتی به تیم کمک کنند. مثلا اگر استقلال به پرسپولیس ببازد، نباید تیم را از بین ببرند. من میخواهم هواداران به تیم کمک کنند و اشتیاق بازیکنان باشند تا دوران سخت پشت سر گذاشته شود. باشگاه به هوادار نیاز دارد. خدای ناکرده حرکاتی را که زننده است انجام ندهند چون فحاشی به تیم کمک نمیکند.
انتهای پیام