به گزارش خبرنگار ایسنا، در مراسم بدرقه پیکر خسرو حسنزاده، اعضای خانواده، دوستان و جمعی از اهالی و دوستداران هنر از جمله آیدین آغداشلو، کاوه کاظمی، مجید سعیدی، سروش صحت و … حضور داشتند.
پیکر خسرو حسنزاده پس بدرقه از مقابل خانه هنرمندان، در قطعه ۸۸ ردیف ۱۵۰ شماره ۳۴ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
رزیتا شرفجهان از پیشکسوتان گالریدار ایران که در این مراسم حاضر شده بود، گفت: میدانم دوستان بسیار نزدیک و عزیزتری هستند که شرایط عاطفی مناسبی برای صحبت ندارند به همین دلیل من به نمایندگی از آنها صحبت میکنم. نکتهای درباره هنرمند عزیزمان نیست که ناگفته مانده باشد. همه ما از صداقت او و هنر بیتکلفش که در فضای امروز هنر ایران بسیار نادر و گرانبهاست، آگاهیم. گرایش اجتماعی خودجوشی در آثارش بود، بدون اینکه از هیچ اندیشه سیاسی بهخصوصی وام گرفته باشد. پرداختن به مسائلی که جامعه را درگیر خود کرده بود و همچنین برداشتن شکاف میان هنر تجسمی و مردم از اقدامات خسرو بود. شاید حالا کارهایش عادی باشد اما در دهه ۶۰ و ۷۰ از اولین افرادی بود که پای خود را از بوم و قلمو فراتر گذاشت. این آزادی که روحش دچار بود، عامل گامهای مهمی بود که در تاریخ هنر معاصر تاثیر گذاشته است.
او ادامه داد: خسرو از فضای سنتی آمد و با روح بزرگ خود همه چارچوبهایی که فرهنگ جامعه طبقاتی و جغرافیایی برایش به وجود آورده بود را زندگی کرد و کار کرد. امیدوارم هر کدام شاگردانی بزرگتر از خود را تربیت کنیم تا تاثیری بزرگتر از ما هم داشته باشند.
در این مراسم، توسط بهرنگ صمدزادگان ـ هنرمند نقاش و مجری مراسم ـ یادآوی شد که پس از درگذشت خسرو حسنزاده و تا شامگاه گذشته، نهادهای متولی هنر به جامعه هنری تسلیت نگفتند. در هر حالی که این اعتقاد وجود داشت به واسطه جایگاه هنری خسرو حسن زاده، باید اقداماتی از سوی نهادهای متولی صورت میگرفت.
نادیا حسنزاده، دختر این هنرمند فقید نیز کوتاه به سخنرانی پرداخت و اظهار کرد: حضور تک تک شما باعث دلگرمی ما شد و مطمئن هستم بابا هم از برپایی این جمع خوشحال میشود.
در انتهای مراسم، جمع حاضرانی که برای بدرقه خسرو حسنزاده به خانه هنرمندان آمده بودند، او را به سمت خانه ابدیاش بدرقه کردند.
در حال تکمیل است.
آیدین آغداشلو نیز با حضور در این مراسم گفت: مناسبتهای متعددی وجود دارد که اینجا بایستم و این چند کلمه را درباره خسرو حسنزاده بگویم ولی مهمترین مناسبت، این است که من شاهد آغاز فعالیت هنرمند بزرگی چون خسرو حسنزاده بودهام. همچنین همیشه کارها و به طور کل روند کار او را دنبال کردم و حتما در آینده درباره او مینویسم.
او ادامه داد: خسرو حسنزاده یکی از برجستهترین پدیدههای هنر ایران در طول ۴۰ سال گذشته است. اینکه چطور به اینجا رسید، شرح مفصلی دارد که جایش اینجا نیست. صداقت ویژگی مهم او و کارهایش به شمار میآید که میتوان از آن به عنوان بخشی از معنای شناخت کار او در زندگی بهره بگیریم. کار و زندگی او چنان در هم تنیده است که جای تفکیک ندارد.
آغداشلو همچنین درباره چگونگی آشنایی خود با خسرو حسنزاده نیز گفت: در سالهای دهه شصت دوستی داشتم به نام بهزاد رحیمیان که شناگر بود. روزی تماس گرفت و گفت دوستی دارد که علاقمند به نقاشی است، میخواهد او را به من معرفی کند. قبول کردم. روزی که خسرو پیش من آمد، از همان ابتدا منشش به سمت سنتی مرید و مراد و شاگرد و استاد بر میگشت و این منش را همیشه با خود همراه داشت. به من گفت که نقاشی خیلی دوست دارم و فکر کردم بهزاد خان میتواند من را به جای درستی معرفی کند. به این ترتیب کار با هم را شروع کردیم. او در همه جلسات خیلی منظم و با حیا کارش را ادامه میداد و از همان ابتدا مشخص بود که جوهر هنر را با خود همراه دارد.
این نقاش ادامه داد: او به خاطر زندگیای که داشت مجبور بود که کار دیگر و نقاشی را با هم پیش ببرد. اما هنر از یک جا به بعد در اولویت او قرار گرفت. او آدم خاصی بود. کار خاصی را شروع کرد و ادامه داد. او وقتی کار میکرد با شوق کار میکرد. همیشه گوش میکرد و معلوم بود آدمی از جوهر دیگر است و تا آخر عمر این دیگر بودن را حفظ کرد. او همیشه لطف عظیمی داشت؛ حرمت و ادب و آداب را نگه میداشت و در حضورش آدم احساس امنیت میکرد. همیشه انبوهی از آثار هنری برای عرضه داشت و شما را شگفت زده میکرد. هرگاه پیش او میرفتم، تماشای آثار بزرگش برای من غنیمت بود. احساس افتخار میکردم، نه به خاطر آموزش دادن به او، چون نیازی به من نداشت؛ احساس افتخار میکردم چون شاهد رشد او از ابتدا بودم.
او افزود: یک بار به خودم بالیدم وقتی در موزه بریتانیا، اتاقی را در ورودی موزه که جای مهمی بود را به یک کار او که برای پهلوان تختی ساخته بود اختصاص داده بودند. هیچ چیز جعلی و تصنعی در کار او نبود. در بین هنرمندان ایرانی که در ۴۰ سال گذشته مطرح شدند، جزو ۱۰ نفر اول بود. مهرش برای همه بود و مردم را به تصویر میکشید. من چندان مرگ را باور ندارم و فکر میکنم حداقل مردهها در کنار ما زندهاند یا حداقل یادشان زنده است. آثار هنرمند باعث زنده ماندن یاد اوست و آثار خسرو بسیارند و خوشبختانه بسیارند. خسرو را نمیشد ندید، نه به خاطر بلند بالا بودن؛ اگر روی صندلی نشسته بود هم تفاوتی نمیکرد. حضورش غیر قابل توضیح بود. او راهی را طی کرد که کار همه نبود.
محسن راستانی نیز در ادامه این مراسم گفت: در روزگاری هستیم که تصور میکنم با رفتن آدمهایی مثل خسرو تنهاتر میشویم. وقتی انسانی در قامت خسرو از دنیا میرود، کجا میرود؟! خاطرات ما کجا میرود؟! مرگ عملی قاطع، بیرحم و پیروز است و ذهن ما انباشته از خاطرات است. در مقابل قاطعیت مرگ میخواهم قاطعیت دیگری را معرفی کنم. مرگ حریف خاطرات ما نمیشود.
او ادامه داد: اولین بار خسرو را در مغازهای در میدان امام حسین دیدم. آنجا بازار سنتی بود و من همیشه از مغازهای که هندوانه خوبی داشت خرید میکردم و یکبار تصویر قاچ از هندوانه زیبایی را دیدم که از پشت آن تصویر پیکاسو خودنمایی میکرد. فکر کردم این یک تصادف است؛ زیرا در فرهنگ امام حسین جایی نداشت که عکس پیکاسو پشت قاچ هندوانه باشد. اطراف را که نگاه کردم، دیدم روی همه اتیکتها که قیمت زده شده، نقاشی شده بود. برایم عجیب بود که در فرهنگ خیابانی آن منطقه، چنین چیزی میدیدم. خط را نگاه کردم و دیدم فرم خط نوشته شده در آن نیز با بقیه مغازهها هم فرق میکند. احساس کردم شوخطبعی و انرژی بزرگی در آن مغازه است؛ سوال داشتم که چه کسی و به چه دلیل این کار را انجام داده است؟!
راستانی افزود: همینطور که به چهره آدمها نگاه میکردم، جوانی را پشت ترازو دیدم که قد بلند بود و تیپ منحصر به فردی داشت. هندوانه را برداشتم و جلو رفتم و او پرسید خوشت آمد؟! فهمیدم او به مردم نگاه میکند و گویا من اولین کسی بودم که به کارهایش نگاه کردم. پاسخ دادم عجیب و غیر منتظره بود و پرسیدم کارهای خود شماست؟! او تیپ یونیکی داشت و بعد از مقداری مکالمه گفت بله این کارهای من است. از زیر جعبههای میوه کتابی بیرون آورد و عکس دو نقاش آمریکایی را به من نشان داد و پرسید آنها را میشناسم؟! متوجه شدم او نقاش معمولی نیست. او کارهای بزرگ دوست داشت. پرسید تو چه کارهای؟! گفتم عکاسم. آن زمان در مجله تصویر با آقای صمدیان کار میکردم. میخواستم متوجه شوم که نقاش اتفاقی است یا خیر؛ بنابراین پرسیدم کارهای دیگر هم داری؟! گفت بله و ادامه داد که آیا از نقاشیهایش عکاسی میکنم؟! فهمیدم آدم تنهایی هم است. قبول کردم و برای عکاسی کارهایش رفتم. کارهایش از آدمهای اطراف زندگی و روزمرگی آنها بود. از کارهایش عکس گرفتم و به مجله تصویر رفتم و به صمد گفتم که او آدم عجیبی است.
او با بیان اینکه عکسهایش از نقاشیهای او در مجله دنیای تصویر چاپ شد، عنوان کرد: خسرو به من گفت ۴۰ مجله خریدم و به دوستانم دادم. متوجه شدم او چقدر دوست دارد دیده شود و دیده نمیشود. او آدم کف خیابان بود و به وضعیت گالریها اعتراض داشت. از تمام کاغذهایی که برای میوه بود، آگاهانه برای نقاشی استفاده میکرد. بعدها او بسیار مورد توجه قرار گرفت و این برایم خیلی خوشحالکننده بود.
راستانی در بخش پایانی صحبتهایش گفت: آدمی مثل خسرو با همه محدودیتهایی که در زندگی ما وجود داشت، اینقدر با هنرش نفوذ کرده است که برای من تعبیر هندوانه به شرط چاقو، تبدیل به حکومت به شرط چاقو شده است. پیکاسو در میوه فروشی همان ضامن به شرط چاقو بود. او آنقدر پیکاسو را دوست داشت که گاهی خوابش را میدید. خسرو تا آخر عمر خود پای عشق و محدودیتهای آن ایستاد.
انتهای پیام