/دروازه تاریخ/

راز خانه سدان

چهار ماه بعد از مشارکت نیروهای ملی و مذهبی در زمستان ۱۳۲۹ و به سرانجام رسیدن طرح ملی شدن صنعت نفت ایران، رازی عجیب توسط کارکنان شرکت ملی نفت ایران برملا شد. رازی که جاسوسی ۴۳ ساله انگلیسی‌ها در پوشش اداره انتشارات شرکت نفت انگلیس و ایران را بر همگان افشا کرد.

به گزارش ایسنا، امروز دوم خرداد هفتادمین سالروز تحویل اسناد خانه ریچارد سدان نماینده شرکت نفت انگلیس و ایران در تهران توسط مظفر بقایی نماینده مجلس شورای ملی به هفدهمین دوره این مجلس در سال ۱۳۳۲ است.

با از میان برداشته شدن حاج‌علی رزم‌آرا از نخست‌وزیران دست‌نشانده پادشاهی انگلیس در ایران به دست خلیل طهماسبی از اعضای ارشد جمعیت فداییان اسلام، تلاش‌های چند ماهه دکتر محمد مصدق و جریان ملی‌گرای شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی و مبارزات سیاسی جریان مذهبی ایران به خصوص آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و حجت‌الاسلام سید مجتبی میرلوحی (نواب‌صفوی) در پاییز و زمستان ۱۳۲۹ به ثمر رسید و با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در مجلس شانزدهم، صنعت نفت و گاز ایران ملی اعلام شد و شرکت‌ها، ادارات، اسناد و مدارک شرکت نفت انگلیس و ایران نیز دولتی شد.

این اتفاق در کنار تصویب قانون خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران در همین مجلس و پیروزی قاطع حقوقی دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی در نیویورک آمریکا و لاهه هلند به هیچ وجه به مذاق دربار و دیوان انگلستان خوش نیامد.

به دنبال شکست مفتضحانه انگلیس از جریان ملی و مذهبی ایران، عوامل این رژیم در سفارت انگلیس در تهران و شرکت نفت انگلیس و ایران در تهران نقشه انتقال کلیه اسناد سری و محرمانه شرکت مذکور به خانه شخصی ریچارد سدان نماینده انگلستان در ایران را به اجرا گذاشتند.

آنان با کار غیرقانونی خود هزاران برگ از اسناد سری و محرمانه صنایع نفت و گاز ایران و نام شبکه نیروی انسانی خود و نقشه‌ها و سیاست‌های پیاده شده در ایران را که با همکاری شخصیت‌های حقیقی و حقوقیِ تاثیرگذار در سطح سناتور و دولتمرد در دربار محمدعلی و احمد شاه قاجار و رضا و محمدرضا شاه پهلوی از بدو تاسیس شرکت نفت ایران و انگلیس در سال ۱۲۸۷ انجام داده و موجب خروج هزاران سند اطلاعاتی از ایران شدند.

کشف این ماجرا توسط نیروهای وطن‌پرست و خدوم شرکت نفت انگلیس و ایران و همکاری با سناتورهای شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی و دکتر محمد مصدق نخست‌وزیر محبوب سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ موجب برداشته شدن نقاب نفاق از چهره انگلیسی‌ها در ایران شد.

هر چند که بعد از این کشف، خوی درندگی دربار و دیوان انگلستان با تمام وجود از سوی طیف ملی و مذهبی ایران به خصوص دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی، حجت‌الاسلام نواب‌صفوی و یارانش، سرلشگر محمود افشارطوس، سرتیپ محمدتقی ریاحی و دیگر نیروهای در خط مقدم مبارزه با انگلیس، احساس شد.

ریچارد سدان سوم تیر ۱۳۳۰ اسناد محرمانه شرکت نفت ایران و انگلیس را به خانه شخصیش منتقل کرد و شش روز بعد راز خانه سدان به دست کارکنان شرکت مذکور برملا شد.

مظفر بقایی دو سال بعد اسناد کشف شده از خانه ریچارد سدان را به هفدهمین دوره مجلس شورای ملی تحویل داد.

مظفر بقایی و سید حسین مکی نمایندگان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی

روایت سناتور مجلس

مظفر بقایی کرمانی رییس حزب زحمتکشان ایران و از مدعیان جبهه ملی ایران در شرح ماجرای کشف اسناد شرکت نفت ایران و انگلیس در خانه ریچارد سدان نماینده انگلیس در شرکت نفت ایران و انگلیس، ‌ گفت: «در دوران ملی شدن صنعت نفت (از زمستان ۱۳۲۹ تا تابستان ۱۳۳۰) دوستانی در شرکت نفت سابق – شرکت نفت ایران و انگلیس – داشتم که در مناطق نفتی پراکنده بودند و با من محرمانه تماس داشتند.

در تهران نیز با یکی از کارمندان شرافتمند و وطن‌پرست شرکت به نام «امیرحسین پاکروان» از طریق مرحوم «صادق هدایت» آشنا شدم. صادق هدایت که به او اعتقاد فراوان داشت، از من خواست که او را قابل اعتماد و قابل اطمینان بدانم. وقتی هدایت از او داستان‌هایی مختلف می‌گفت، خواهش کردم او را محرمانه با من آشنا کند. هدایت ترتیب میهمانی شامی را در منزلش داد که طی این مهمانی سه نفری در حدود شش ساعت صحبت کردیم. در ضمن صحبت‌ها از پاکروان پرسیدم که چرا درخواست داشته با من محرمانه ارتباط داشته باشد؟

پاکروان گفت: «شاید شما ندانید که من در اداره اطلاعات شرکت نفت واقع در خیابان نادری – حد فاصل چهارراه جمهوری تا میدان فردوسی - پاساژ برلیان پست مهمی دارم و به بسیاری از اسنادِ محرمانه دسترسی دارم. در بین افراد جبهه ملی به چند نفر اعتقاد پیدا کرده‌ام، از جمله شما و حسین مکی. بارها دیده شده حتی اسنادی ملاحظه کرده‌ام که عده‌ای به نفت و نفتی‌ها حمله می‌کنند ولی پس از گرفتن مقاطعه وغیره کنار می‌روند. اینان نه تنها سکوت می‌کنند که در شمار دوستان نفتی‌ها در می‌آیند و در عملیات محرمانه نیز شرکت می‌کنند. اما هنگامی که شما در روزنامه شاهد و سپس مجلس شورای ملی، حملات شکننده‌ای را آغاز کردید، هر روز دهها ستون گفته و نوشتهِ شما را ترجمه می‌کردند و به لندن می‌فرستادند.

در شرکت، چندین نفر مامور جمع‌آوری اطلاعات درباره گذشته شما، سوابق سیاسی و حتی زندگی خصوصی و خانوادگی‌تان شدند. چند ماه گذشت هر چه صبر کردم تا نام شما را در لیست محرمانه مقاطعه‌کاران، حقوق‌بگیران، جیره‌خواران روزانه یا اعلان‌بگیران ببینم، موفق نشدم و دانستم که تلاش‌های روسای شرکت نفت برای خریدن شما بیهوده بوده است. برعکس متوجه شدم و حتی سندی دیدم که طبق آن دستگاه مخوف نفت برای شما خواب‌هایی هم دیده‌اند. بدین ترتیب از دوستم آقای صادق هدایت خواهش کردم تا مرا با شما آشنا کند و از امشب به بعد من در اختیار شما هستم و آنچه را که بشنوم و بخوانم به شما اطلاع خواهم داد.»

در سومین ملاقات با پاکروان، به من اطلاع داد که روسای انگلیسی اداره انتشارات شرکت نفت با کمک عده‌ای از ایرانیان هر روز به عناوین مختلف پرونده‌های حساس را از بایگانی‌های محرمانه خارج کرده و به خانه «سدان» واقع در خیابان قوام‌السلطنه – سی تیر فعلی - کوچه ایرج – این کوچه که در خیابان سرهنگ سخایی فعلی قرار داشت بعدها حذف و پهنهِ کوچه به مِلک خانه «سدان» که آن هم بعدها تخریب شد، اضافه شد و بیمارستان شرکت نفت در آن بنا شد – می‌بردند. پرونده‌هایی هم که خیلی محرمانه و مهم باشد به سفارت انگلیس در تهران یا قلهک منتقل می‌شود.»

دکتر بقایی پس از نقل ملاقاتش با پاکروان اضافه کرد: «وقتی از نقل و انتقالات محرمانه پرونده‌ها مطلع شدم، ابتدا با آقای ناصر وثوقی قاضی دادگستری تماس گرفتم و ماجرا را به او گفته از وی کمک خواستم و او را قسم دادم که از این راز، کسی آگاه نشود. چون یقین داشتم که وثوقی با عملی که می‌خواهیم انجام دهیم، همراه و هم‌فکر است، با نظر او قرار شد ماموران کلانتری محلی نیز در روز مراجعه همراهمان باشند.

ابتدا با سرلشگر فضل‌الله زاهدی وزیر کشور و رییس پلیس مذاکره کردم اما اول از او قول گرفتم که اگر با آنچه می‌گویم موافق نبود، سکوت کند و ماجرا را به هیچ کس نگوید. سرلشگر از شنیدن شرح عملی که می‌خواستم انجام بدهم، هم ذوق زده شد و هم از عواقب سیاسی و جنجالی که انگلیس‌ها در دنیا علیه ما راه انداختند، بیمناک شد. گفت: «من کاملا موافقم ولی اجازه بدهید از آقای دکتر مصدق اجازه بگیرم.»

وقتی این جمله از دهان سرلشگر زاهدی بیرون آمد همه کسانی که با من بودند سر جای‌شان خشک‌شان زد. من به او توضیح دادم که آقای مصدق کمتر کار جنجالی می‌کنند. اگر به ایشان گفتید و گفتند «نه» ما به هیچ وجه نمی‌توانیم کاری بکنیم و همه اسناد هم دارد از بین می‌رود. ما این کار را می‌کنیم، اگر ایشان اعتراض کردند. همه گناهان را به گردن من بیندازید و اگر هم کار با موفقیت انجام شد ما شما را قهرمان اصلی معرفی می‌کنیم.

سرلشگر زاهدی گفت: «من هیچ حرفی ندارم و راضی هستم، زودتر دست به کار شوید.» یک افسر با شرف پلیس را هم به ما معرفی کردند، با عده‌ای پاسبان. مرکز و ستاد عملیات را در دفتر ابوالقاسم تفضلی در پاساژ قندهاری قرار دادیم و روز بعد حمله را آغاز کردیم.

صبح خیلی زود اطراف خانه سدان مراقب گذاشتیم و در حدود ساعت ۱۱ قصد ورود به خانه را کردیم. یک ساعت ما را در سرسرای خانه معطل کردند به بهانه اینکه باید با سفارت انگلیس تماس بگیریم. وقتی دستور ورود به خانه را دادم، در همه بخاری‌ها کاغذها و اسنادی در حال سوختن بود. در همین حال کنسول انگلیس آمد. به او اجازه ورود دادم و او گفت: «چرا وارد خانه سدان شده‌اید؟» به او گفتم: «اینجا خانه سدان نیست، بلکه مرکز شرکت نفت است.» و تعدادی اوراق نیمه سوخته را که مارک شرکت در بالای آن دیده می‌شد به او نشان دادم و گفتم: «این بار ما هستیم که باید به خاطر سوزانیدن این اسناد به شما اعتراض کنیم.» با تلاشی که اعضای ستاد عملیات کردند، تعداد زیادی از اسناد را از سوختن نجات دادیم.

در بین میزها ماشین‌تحریر، دستگاه‌های پلی‌کپی، فتوکپی و فرستنده بیسیم بود. نظر ما به یک گاوصندوق به ابعاد یک متر مکعب افتاد. درصدد بر آمدیم با حضور چند تن از وزرا، نمایندگان مطبوعات، اعضای سفارت انگلیس و نمایندگان وزارت امور خارجه آن را باز کنیم و جزییات را حضورا و با تلفن به آقای دکتر مصدق نخست‌وزیر وقت اطلاع دادم. ایشان ابتدا اظهار ناراحتی کردند ولی وقتی گفتم متاسفانه تعداد زیادی از اسناد سوخته، سخت عصبانی شدند و دستور دادند «مراقبت و دقت زیادی کنم، شاید در بین اسناد سندی که به درد بخورد پیدا کنیم.»

عصر آن روز دو نفر از سفارت انگلیس آمدند و گفتند درِ گاوصندوق اشیاء خصوصی سدان نگهداری می‌شود. گفتم مانعی ندارد. کلید بیاورید، صندوق را باز کنید و آنچه را که لوازم خصوصی اوست با خود ببرید. آنها رفتند. فردا صبح فواد روحانی، مدیر با نفوذ نفتی آمد و گفت: «اجازه بدهید مسواک و لوازم حمام سدان را از گاوصندوق ببریم.» گفتم: دیروز هم موافقت کردم ولی نمایندگان شرکت نیامدند. حالا هم اگر کلید گاوصندوق را دارید آن را باز کنید و هر چه لوازم شخصی و حتی پول اگر باشد همراه ببرید.

فواد روحانی

من او را می‌شناختم اما نه به طور کامل. مرا تهدید کرد. خندیدم و گفتم بردن مسواک و حوله حمام تهدید کردن ندارد. این را هم به شما بگویم که از این دقیقه به بعد شما حق ندارید پا در این خانه بگذارید و بلافاصله به دو پاسبان دستور دادم تا او را از خانه بیرون کنند.

با اخراج او که نورچشم نفتی‌ها بود، مبارزه علنی ما آغاز شد. در بخاری‌ها هر چه سند نیمه سوخته بود آنها را با دقت جدا می‌کردیم و عده زیادتری از جوانان مورد اعتماد و فداکار حزب زحمتکشان را مامور شبانه‌روزی در سه بخش کردیم. ساختمان انتشارات در خیابان نادری، خانه سدان و مرکز عملیات که در پاساژ قندهاری بود.

فردای آن روز دو نفر از دبیران و وابستگان سفارت آمدند. آنها ابتدا با روی خندان و خوش‌آمدگویی تقاضای بردن مسواک، حوله حمام و لوازم شخصی سدان را کردند. به آنها گفتم: با کمال میل تقاضای شما را اجابت می‌کنم. صندوق را باز کنید، ببرید. اگر تا نیم ساعت دیگر صندوق باز نشود، قفل‌سازی خبر کرده‌ایم که با حضور شما، نماینده دادستان، پلیس محله و نماینده وزارت امور خارجه قفل را باز می‌کنیم و اگر موافق باشید نماینده شرکت نفت یا سفارت هم حاضر باشند.

ریچارد سدان نفر سوم از راست

یکی از اعضای سفارت که فارسی خوب می‌دانست، در حالی که مشت خود را حواله من می‌کرد، اعتراض کرد. گفتم: سزای این گستاخی را خواهید دید. در این وقت آقای علیزاده که از مریدان آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی بود، با قفل‌ساز آمد. به او گفتم جیب‌های آقایان را بگردید، ببینید کلید گاوصندوق را دارند یا نه؟

در حالی که یک ردیف پاسبان پشت سر انگلیسی‌ها ایستاده بودند، جیب‌های آنان را گشتیم. از جیب او که فحش می‌داد و مشت حواله می‌کرد، کلید گاوصندوق درآمد. با حضور آنها گاوصندوق را باز کردیم. در داخل گاوصندوق چهار دفتر رمز بود. آنچه که به دست آمد صورت‌مجلس کردیم. آقای وثوقی نماینده دادستان از آنها خواست که ذیل صورت‌مجلس را امضا کنند ولی آنان ناسزاگویان خانه سدان را ترک کردند و من هم دفاتر رمز و دو نامه را که در وسط یکی از دفاتر بود ضمیمه صورت‌مجلس کرده خدمت آقای دکتر مصدق بردم.

آن شب حقیقتا شبِ جشن تاریخ و سُرور ما بود. از روز بعد درهای اتاق‌ها را قفل و مهر و موم کرده تحویل پاسبانان و اعضای ستاد عملیات دادیم و روز بعد، از آنها تحویل می‌گرفتیم تا اسناد مهم را پیدا کنیم.»

در گاوصندوق غیر از چهار دفتر رمز، نامه‌ای بود به امضای استاکیل که می‌بایستی آن را رمز کرده به لندن مخابره می‌کردند اما با هجوم ناگهانی ما به خانه سدان مجالی برای سوزاندن آن پیدا نکردند در نتیجه سند به دست ما افتاد. سند مذکور آنقدر برای ما با ارزش و مفید بود که آن را بعد از تهیه چندین فتوکپی به آقای دکتر مصدق تقدیم کردیم و ایشان از دیدن سند به قدری خوشحال و ذوق‌زده شدند که در حین خواندن آن دو بار از روی تختخواب بلند شده مرا بوسیدند و بعد از تهیه ترجمه رسمی و صحیح، آن را با خود به لاهه بردند و اگر غلو نکنم بایستی اعتراف کنیم که همین یک سند سبب شد تا دیوان داوری لاهه رای به عدم صلاحیت صادر کند.

اما چهار کتاب رمز شرکت نفت ایران و انگلیس که به دست ما افتاد آن قدر با ارزش بود که خیال می‌کنم اگر عوامل انگلیسی موفق به آتش زدن تلگرافاتی که برای مخابره کردن به اداره تلگراف تهران تسلیم می‌کردند، نمی‌شدند، شاید بزرگترین موفقیت نصیب دولت و ستاد عملیات خانه سدان می‌شد ولی افسوس که عوامل ناشناخته قبل از اینکه ما دست به کار شویم پیش‌دستی کردند و خیلی آسان توانستند اسناد تلگرافی شرکت سابق نفت در تلگرافخانه تهران را آتش بزنند.

... هنگامی که چهار جلد کتاب رمز به دست ما افتاد با راهنمایی پاکروان در صدد بر آمدیم تلگرافاتی را که شرکت نفت با رمزهای گوناگون به تلگرافخانه تهران برای مخابره به لندن داده است، به دست آوریم و آنها را کشف کرده در اختیار رییس دولت بگذاریم اما متاسفانه باید بگویم که هنوز ما دست به کار نشده بودیم که اطلاع پیدا کردیم همه تلگرافات را آتش زده‌اند.

وقتی ماجرا را به آقای دکتر غلامحسین صدیقی وزیر وقت پست و تلگراف در میان گذاشتیم او با کمال سادگی گفت: «من از ماجرای زیر پرده این کار اطلاع نداشتم و طبق گزارش معاون وزارت پست و تلگراف و رییس اداره تلگراف تهران و روال معمول تلگراف‌خانه با آتش زدن تلگرافات مدت گذشته، موافقت کردم بی‌اینکه از ماجرا مطلع باشم.»

فرار جاسوس

با تصرف اداره انتشارات و تبلیغات شرکت نفت ایران و انگیس و همچنین خانه ریچارد سدان، او و دیگر شرکای نفتیش به این مسئله واکنش نشان دادند و به دولت ایران معترض شدند. با رو شدن نخستین اسناد و مدارک کشف شده از خانه سدان، «دریک» و «سدان» از طرف مقامات قضایی ایران به اتهام سوزاندن و معدوم کردن اسنادی که پس از انحلال ادارات انگلیس متعلق به ایران بود، به بازپرسی احضار شدند. این دو با کمک مقامات سفارت انگلیس در تهران به سرعت از ایران گریختند.

نخستین عکس‌العمل «سدان» پس از اشغال خانه‌اش، ملاقات وی با محمود نریمان وزیر دارایی دکتر مصدق بود. او در این دیدار درباره حضور ماموران انتظامی، دادگستری و برخی نمایندگان مجلس شورای ملی در خانه‌اش به طور شفاهی به نریمان اعتراض کرد. وزیر هم در جواب به او گفته بود: «این عمل جنبه خانوادگی داشته چون ممکن است اسناد و دستگاه فرستنده در منزلش – سدان - بوده باشد.» که این جواب به مذاق او خوش نیامد. به همین دلیل روز بعد به دیدار دکتر مصدق یعنی عالی‌ترین مرجع دولتی رفت با این حال از این ملاقات هم مایوس و دست خالی برگشت.

چند روز بعد از این ملاقات که همزمان با آغاز فعالیت کمیسیون رسیدگی به اسناد کشف شده از خانه ریچارد سدان بود، سدان، رییس و مافوقش «دریک» به دادگستری احضار شدند اما با حاضر نشدن آنان در ساختمان دادگستری، خیلی زود مشخص شد مرغ از قفس پریده و سفارت انگلیس آنان را از ایران فراری داده است.

ساختمان مرکزی شرکت نفت ایران و انگلیس در تهران

سابقه

از آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، دربار و دولت انگلستان در صدد بودند تا مانع به ثمر رسیدن این نهضت شدند. آنان تبلیغات همه‌جانبه و شدیدی علیه این نهضت به راه انداختند. شپرد، سفیر انگلیس جنبش را ساخته دست دکتر مصدق، آیت‌الله کاشانی و چند نفر تندرویِ ضد انگلیسی برای منحرف کردن توجه مردم از فساد هیأت حاکمه می‌دانست.

اما بعد از انتخاب دکتر مصدق به عنوان نخست‌وزیر رژی پهلوی و تصویب قانون ۹ ماده‌ای خلع‌ید از شرکت نفت جنوب – شرکت نفت انگلیس و ایران - توسط شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی، دولت انگلستان چندین راه را برای مقابله با دولت مصدق انتخاب کرد.

در حالی که هربرت موریسون، وزیر امور خارجه بریتانیا از یک حمله نظامی سخن گفت و آتلی، پیگیری قضیه را از طریق مذاکره و شکایت در مجامع بین‌المللی مطرح کرد، آن لمبتون، ایران‌شناس برجسته و چند تن دیگر از مشاوران وزارت‌خارجه انگلیس از طرح یک توطئه برای براندازی دولت مصدق حمایت کردند.

به این منظور رابین زنیر، استاد زبان فارسی در دانشگاه آکسفورد برای اجرای این نقشه راهی تهران شد تا حلقه مخالفان مصدق را به هم نزدیک کند. اما طرح شکست خورد و دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه وقت ایران سفارت انگلیس در ایران را به خاطر مشارکت در توطئه علیه دولت در شهریور ۱۳۳۱ تعطیل کرد. از این تاریخ به بعد اینتلیجنس سرویس، سرویس امنیتی انگلیس «عملیات چکمه» یعنی کودتای نظامی علیه دولت دکتر مصدق را در اولویت برنامه‌هایش گذاشت.

چرچیل، جانشین آتلی به خوبی می‌دانست که بدون کمک آمریکا اجرای این طرح ممکن نیست. به همین دلیل منتظر ماند تا دوره ریاست جمهوری ترومن که مخالف عملیات مخفیانه و کودتا علیه مصدق بود به پایان برسد تا با جمهوری‌خواهان به تفاهم برسد.

آیزنهاور، رییس‌جمهور بعد و جایگزین ترومن، هم دارای دیدگاه ضد کمونیستی شدیدی بود و هم با کارتل‌های نفتی رابطه صمیمانه‌ای داشت.

در پاییز ۱۳۳۱ ودوهاوس، رییس جدید ام آی شش در ایران و ساموئل فال، کارمند اطلاعاتی آن کشور نمایندگان بریتانیا با همتایان آمریکایی خود در واشنگتن ملاقات کرد و بر سر توطئه جدیدی به نام آجاکس به تفاهم رسیدند. چندی بعد نورمن داربی‌شر، رییس اسبق ام آی شش در ایران با دونالد ویلبر از کارشناسان سیا در امور ایران در نیکوزیا پایتخت قبرس ملاقات و طرح نهایی را مورد بررسی قرار دادند.

با وجود این به خاطر اهمیت مساله بار دیگر کرمیت روزولت، رییس بخش خاورمیانه سیا و راجر گویران، رییس پایگاه سیا در ایران در بیروت مذاکرات محرمانه‌ای انجام داده و تغییراتی در طرح قبلی اعمال کردند و نسخه نهایی را برای دولتمردان آمریکا ارسال کردند که مورد پذیرش برادران دالس یعنی آیزنهاور و آلن، رییس سیا و جان، وزیر امور خارجه وقت این کشور قرار گرفت. کودتا برای سیا اهمیت فوق‌العاده‌ای داشت.

اولین توطئه

محمدرضا شاه که بعد از سقوط شاهِ پدر از اقتدارش کاسته شده بود در تلاش بود موقعیت خود را تقویت کند اما مصدق که سیاستمداری معتقد به نهضت مشروطه بود، مانع بزرگی بود به همین دلیل از آغاز دوره نخست وزیری مصدق با همه توان، آشکارا و پنهان به توطئه‌چینی علیه نخست وزیرش پرداخت در عوض دکتر محمد مصدق نیز با همکاری حامیان خود تا توانست شعاع دایره قدرت و اختیارات شاه را کوتاه و کوتاهتر داد.

انحلال مجلس سنا، بازنشسته کردن امرا و افسران طرفدار شاه و عامل سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا در دربار و ارتش و تعطیل کردن دفاتر شاهزاده‌ها و شاهدخت‌ها از مهم‌ترین آنها بود.

در زمستان ۱۳۳۱ ائتلاف آمریکا و انگلیس از یک سو و همراهی دربار و یاران پشت کردهِ به مصدق از سوی دیگر، زمینه اجماع داخلی و خارجی ساقط شدن دولت مصدق را فراهم کرد.

اجماع دشمنان مصدق در حادثه ۹ اسفند ۱۳۳۱ هویدا شد. نتیجه این اجماع توطئه برای ترور دکتر مصدق بود که البته به دلیل هوشیاری تیمسار محمود افشارطوس، رییس شهربانی دولت مصدق، عقیم ماند.

آنتونی ایدن، وزیر خارجه سه دوره پادشاهی انگلستان درباره این توطئه، گفت: «این واقعه نتیجه تلاش مصدق برای محدود کردن شاه بود.»

توطئه دوم

با شکست این توطئه، امرای ناراضی از بازنشسته شدنِ اجباری با مشارکت عوامل جاسوسی آمریکا و انگلیس در اجرای توطئه دیگری مشارکت کردند.

ربودن تیمسار محمود افشارطوس رییس وقت شهربانی ایران و انتقال او به کوههای تلوِ جاده لشکرک در اردیبهشت ۱۳۳۲ و قتل فجیع او پرده از این توطئه برداشت ... این جنایت هولناک که سر و صدای زیادی بلند کرد نشان داد که کودتاچیان تا چه اندازه برای رسیدن به هدف بی‌رحم هستند.

یرواند آبراهامیان تاریخ نگار ارمنی تبار، قتل تیمسار افشارطوس را بخشی از برنامه آمریکا و انگلیس و یک جنگ روانی و تبلیغاتی علیه دکتر مصدق برای متزلزل کردن پایه‌های دولت او تحلیل کرد.

توطئه سوم و ...

البته ماهها قبل از اجرای توطئه قتل مصدق، اومرا و نظامیان بازنشسته که شامل تیمسار دکتر منزه، تیمسار علی‌اصغر مزینی، تیمسار بایندر و تیمسار نصرالله زاهدی بودند، با هدایت و حمایت دکتر مظفر بقایی نماینده مجلس شورای ملی و حسین خطیبی دوست صمیمی وی در توطئه‌ای دیگر تصمیم به ربودن سرلشکر محمدتقی ریاحی، دکتر حسین فاطمی، دکتر عبدالله معظمی و دکتر سید علی شایگان از افراد برجسته نهضت ملی و تحت فشار قرار دادن دکتر مصدق برای کناره‌گیری از قدرت داشتند اما تیمسار افشارطوس با اطلاع به موقع از این توطئه، نقشه آنان را نقش بر آب کرده بود.

با شکست این توطئه، مظفر بقایی نماینده هفدهمین دوره مجلس شواری ملی متهم به دخالت در قتل تیمسار شد ولی وزارت دادگستری تحت مدیریت دکتر مصدق به دلیل مصونیت سیاسی بقایی، نتوانست او را محاکمه و مجازات کند.

جنجال نمایندگان متخاصم در مجلس شورای ملی تا جایی شدت گرفت که مصدق به توطئه برکناری خود پی برد و در اقدامی پیش دستانه و زیرکانه با رفراندومی که ۲۰ مرداد ۱۳۳۲ برگزار کرد، مجلس را تعطیل کرد.

محمدرضا شاه که از شکست طرح‌ها و نقشه‌های سیاستمداران دست‌نشانده خود در مجلس و سایر بخش‌های کشور عصبانی بود در سایه خلاء مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ در اقدامی ناگهانی فرمان محرمانه عزل دکتر مصدق و نصب سرلشگر زاهدی به عنوان نخست‌وزیر جدید را صادر کرد و برای در امان ماندن از تبعات این فرمان به رامسر سفر کرد در حالی که این حکم باید پیش از امضا از تصویب مجلس شورای ملی می‌گذشت.

البته هفدهمین دوره مجلس شورای ملی، دو روز قبل از امضای حکم عزل مصدق از طریق رفراندوم منحل شده بود.

پهلویِ پسر همزمان با حکم برکناری مصدق، حکم نخست‌وزیری فضل‌الله زاهدی، سرلشکر بازنشسته ارتش را هم امضا کرد و سرهنگ نعمت‌الله نصیری فرستاده مخصوص خود را مامور تسلیم حکم به دکتر مصدق کرد.

نصیری نیمه شب ۲۴ مرداد حکم عزل نخست وزیر را پشتیبانی چند تانک و زره‌پوش به خانه مصدق در خیابان کاخ تهران برد. سربازان گارد سلطنتی همزمان حسین فاطمی، حق‌شناس وزیر راه و زیرکزاده نماینده مجلس را دستگیر کردند. از سوی دیگر سرهنگ ممتاز، فرمانده گارد محافظ خانه نخست‌وزیر، نصیری و سربازانش را بازداشت کرد و به این ترتیب دولت موفق شد این نقشه را خنثی کند.

با اطلاع محمدرضا شاه از خبر بازداشت نصیری، از همان شمال کشور به همراه ملکه ثریا با جت شخصی به بغداد رفت و سایر کودتاچیان از جمله سرلشگر زاهدی مخفی شدند.

منابع:

روزنامه اطلاعات، دوشنبه سوم تیر ۱۳۳۰

باختر امروز، ش ۱۱۷۲ (۲۵ مرداد ۳۲) ص ۱

اسناد سازمان سیا درباره کودتا، پیشین، ص۱۲۰

غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن نفت، تهران، ۱۳۶۴، ص ۲۶۰

اسماعیل رائین، اسناد خانه سدان، تهران: امیر کبیر، ۱۳۵۸، ص۶۱ تا ۷۷

مذاکرات جلسه هفتاد و نهم چهاردهمین دوره مجلس شورای ملی در مورخه ۱۳ آذر ۱۳۲۳

عملیات آژاکس، ترجمه ابوالقاسم راه چمنی، تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات ابرار معاصر، ۱۳۸۰، صص۴۲ــ۳۷

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۲ خرداد ۱۴۰۲ / ۰۷:۱۳
  • دسته‌بندی: سیاست داخلی
  • کد خبر: 1402030100624
  • خبرنگار : 90089