این استاد دانشگاه، اسطورهشناس و از دوستان بهرام مقدادی در گفتوگو با ایسنا، درباره این استاد دانشگاه، مترجم و منتقد ادبی که به تازگی از دنیا رفته است، اظهار کرد: آشناییام با بهرام مقدادی که از استادان و پژوهشگران پیشکسوت نقد ادبی در ایران بود، به سالهای ۱۳۵۳ – ۱۳۵۴ برمیگردد که ایشان در دانشگاه زبان و ادبیات انگلیسی و نقد ادبی تدریس میکرد و من دانشجویش بودم مانند خیلی از کسان دیگر که اکنون نویسنده و مترجم هستند.
او مقدادی را از نسل اول نقد ادبی مدرن در ایران خواند که در دهه ۵۰ و ۶۰ فعالیت میکرد و گفت: پیش از این، نقد ادبی را به شکل کلاسیک داشتیم؛ مثلا عبدالحسین زرینکوب که درباره دانش نقد ادبی در کتاب «آشنایی با نقد ادبی» به صورت مفصل نوشته بود. دکتر مقدادی در دانشگاه کلمبیا که از دانشگاههای معتبر و بزرگ دنیا است تحصیل کرده بود و نقد ادبی را نزد پروفسور تریلینگ که از مبانی نقد ادبی در جهان بود، و چند استاد نقد ادبی دیگر آموخت. در واقع میشود گفت مقدادی نسبت به زمان خود، بسیار بهروز بود
اسماعیلپور با بیان اینکه نقد ادبی مدرن و درس تی.اس. الیوت را پیش مقدادی آموخته، افزود: او جزء نخستین کسانی است که درباره فرانتس کافکا آثاری نو عرضه کرده است. اثر برجسته دیگر او تحلیلی با دیدگاه نقد نو بر آثار و اشعار سهراب سپهری است؛ درباره سهراب سپهری خیلیها نوشتهند اما از منظر نقد جدید کمتر کسی به او پرداخته است. کتاب دیگر او درباره هدایت است که در فضای روشنفکرانه آن زمان که رویکرد چپگرا داشت و مقدادی هم نقد مدرن و کافکایی مینوشت، خیلی مورد توجه قرار نگرفت، حتی میشود گفت مورد بیمهری بعضی منتقدان و رسانهها قرار گرفت فقط به جرم ملیگرا بودن و آثار نقد نو.
او در ادامه با اشاره به نظریهها و رویکردهای مختلف نقد ادبی که امروزه به کار میروند، بیان کرد: در آن زمان (دهه ۴۰ و ۵۰) منتقدان کمی داشتیم که رویکردهای خاص و تاحدی افراطی چپگرایانه داشتند و خیلی هم تحصیلات عالیه در حوزه نقد ادبی نداشتند اما وارد این حوزه شده بودند. در آن زمان نقد به معنای فحاشی بود و هرکسی بیشتر فحاشی و تخطئه میکرد، منتقد باجرأتی بود. مقدادی را باید با آثارش شناخت. ما از او بسیار آموختیم. مخصوصا دانشنامه نقد ادبی از تألیفات ماندگار و برجسته نقدادبی است. زمانی که دکتر مقدادی این اثر را نوشت صحبتی از نقد جدید و نو نبود بلکه همان نقد کلاسیک و رئالیستی و سوسیالیستی رایج بود. من دکتر مقدادی را از پیشکسوتان نقد نو مدرن در عرصه فرهنگی میدانم.
این استاد دانشگاه درباره انزوای بهرام مقدادی نیز توضیح داد: به نظرم تکروی و انزوا هیچگاه خودخواسته نیست بلکه یک امر اجتماعی است و عوامل و دلایل زیادی در این زمینه دخیل هستند. اینکه یک شخص چه نویسنده چه غیرنویسنده، یا دانشمندی را با همه پشتوانه کاری و با رزومه ۴۰ سال تدریس نقد ادبی در بزرگترین و معتبرترین دانشگاه ایران یعنی دانشگاه تهران نادیده بگیرند، سریع بازنشسته شود و از طرفی حرفی از او زده نشود، به دلایلی محسود واقع شده و مانع تدریس و گرفتن رسالهاش شده باشند و بسیاری از همکاران و همقطارانش علیه او بزنند، خب دچار انزوا میشود.
او با اشاره به دوستیاش با مقدادی که برای دههها ادامه داشت، گفت: گاه در میان گلههایی که داشت، این چیزها مشخص میشد، من تحقیق میکردم و میدیدم همکاران ایشان در این حوزه، مانع میشدند که به او درس بدهند. اینها همه خود به خود انزوا میآورد. گاه دوستانش در شهرستانها برای او تدریس میگذاشتند، چرا نباید از ظرفیت یک استاد بازنشسته استفاده شود؟ الان استادان بازنشستهای داریم که در دانشگاهها همکاری میکنند و رساله میگیرند و برایشان بزرگداشت برگزار میکنند. تنها کاری که کردیم این بود که در دانشگاه شهید بهشتی در همایش نقد ادبی، به عنوان پیشکسوت نقد ادبی، بزرگداشت گرفتیم. کسانی که حوزه کاریشان نقد ادبی بود نه تنها نیامدند سخنرانی کنند بلکه به نوعی بیمهری کردند.
اسماعیلپور در ادامه گفت: بی مهری از این جهت که شما نویسندهای را نادیده بگیرید؛ حتما لازم نیست توهین کنید، کافی است نادیده بگیرید. آدم به این عظمت، کسی که آثار و مقالات علمی و پژوهشی در سطح جهان دارد و ادبیات ایران را معرفی میکند، نادیده بگیرید، خب بیمهری شده است. اگر بخواهم رک بگویم ما توطئه سکوت داریم، به دلیل ایدئولوژیک، محسود واقع شده و کنار گذاشته میشود و درباره او سکوت میشود. او ترجمههای درخشانی داشت مانند «شرق بهشت» جان اشتاین بک که از شاهکارهای ادبیات جهان است، «آمریکا» اثر فرانتس کافکا و ترجمه عالی از «تاریخ ادبی» ادوارد براون اما درباره آدم به این بزرگی سکوت میشود. هم از طرف همقطاران و همنسلانش شاید به خاطر رقابت و حسادت و هم نسل جدید نقد ادبی.
این استاد دانشگاه با اشاره به شاگردان مقدادی در حوزه نقد ادبی، گفت: دکتر مقدادی شاگردانی را تربیت کرده که امروز در حوزه نقد ادبی نامدار هستند اما همان شاگردان چرا سکوت کردند؟ حوزه نقد ادبی، حوزه پیچیدهای است و در حوزه تخصصی من نیست. تاجایی که آگاهی دارم، نقد نو اگرچه نو و جدید است اما بعد از تی. اس. الیوت تا دههها ۶۰ و ۷۰ میلادی ادامه داشت و در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی نقدهای جدیدتری آمده است. دکتر مقدادی درباره رویکردهای جدید نقد ادبی ننوشته اما در دوران خود پیشتاز بوده است. ما پیشکسوتان خود را فراموش میکنیم. در حوزه خودم که ایرانشناسی و اسطورهشناسی است، میگویند پورداوود قدیمی شده و ۷۰ سال پیش کارهایی کرده اما بالاخره ابراهیم پورداوود اولین بار بر روی متون اوستایی و اساطیر ایران کار کرد. حالا به خاطر اینکه درباره اوستا و اساطیر تحقیقات جدید شده، ما او را باید کنار بگذاریم؟ ما نباید پیشکسوتان خودمان را فراموش کنیم و سکوت اختیار کنیم. مقدادی در دهه ۵۰ و ۶۰ نسبت به زمان خود جلو بوده است. در دهه ۸۰ و ۹۰ ، نقدهای جدیدی عرضه شده است. او دانشنامه نقد ادبی را نوشته که همه اصطلاحات نقد ادبی را تا آن زمان مانند نقد فرمالیستی و روانکاوانه دارد. من متأسف شدم مخصوصا اینکه در دهه آخر عمرش در تنهایی به سر میبرد و گاه و من تعداد دیگر از دوستان به او سر میزدیم.
انتهای پیام