به گزارش خبرنگار ایسنا، مراسم گرامیداشت «محمد هژبرابراهیمی» ـ مجسمهساز ـ توسط انجمن مجسمهسازان ایران با حضور جمعی از هنرمندان و خانواده این هنرمند فقید، در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
خانواده هژبر ابراهیمی، خانواده مجسمهسازی است
در ابتدای این مراسم روحالله شمسیزاده _ رئیس انجمن مجسمهسازان ایران _ طی سخنانی در باب درگذشت هژبر ابراهیمی گفت: «محمد هژبر ابراهیمی» به صورت استاد شاگردی و آکادمیک ما را با کاراکتری از هنر معاصر و مدرن ایران مواجه میکند هر بخشی از زندگی او برای ما آموزنده است و ما به عنوان مجسمهساز میتوانیم خودمان را در آینه ایشان ببینیم.
او ادامه داد: کمیته مستند انجمن هنرمندان مجسمهساز در سال ۱۴۰۰ به کرمان رفتند و در آنجا بیواسطه با استاد صحبت و مستندی از او تهیه کردند. وقتی که این مستندها را میبینیم متوجه میشویم که چقدر برای تاریخ ما مهم هستند و میتواند روشنیبخش باشد، آن هم با توجه به جامعه ما که بسیار فراموشکار است. تاریخ مجسمهسازی ما پر از فراز و نشیب است، زمانی در اوج بوده و زمانی در حزیز. شاید وظیفه همه ما است که قدر دور هم بودن را بدانیم. امروز به بهانه استاد هژبر ابراهیمی عزیز دور هم جمع شدهایم؛ کسی که هم زندگیاش برای ما آموزنده است و هم رفتنش. در برههای به سر میبریم که شاید جمع حاضر ماهها است یکدیگر را ندیدهایم و رفتن ایشان گره خورد با دور هم جمع شدن دوباره ما.
شمسیزاده تصریح کرد: امیدوارم این دور هم جمع شدنها بستری را فراهم کند که قدر یکدیگر را بیشتر بدانیم؛ چراکه ما مجسمهسازان خیلی تنهاییم، هم از جانب سیستم، هم جامعه و هم هنجارها. از هر زاویه که نگاه کنیم واقعیت این است که تنهایی هست و باید خیلی هوای یکدیگر را داشته باشیم و به رشد و تعالی این رسانه کمک کنیم که رشد و تعالی آن، رشد و تعالی ما هم هست.
«من خانواده هژبر ابراهیمی را خانواده مجسمهساز میدانم و وقتی که از بیرون به این خانواده نگاه میکنم گویی که مجسمهسازی همیشه بخشی از گفتوگوی آنها بوده است. این یک مدل موفق است و نشان از قابلیتهای استاد هژبر ابراهیمی دارد که توانستهاند مجسمهسازی را در قالب خانواده گسترش دهند.»
او در پایان درباره ویژگیهای آثار این هنرمند فقید گفت: استاد هژبر به عنوان فردی که آثار زیادی از خود به جای گذاشت، سوای آثار شهری که میتوانیم روزانه آنها را ببینیم، در دیگر آثارش هم میتوان ویژگیهای شخصیتی او را مشاهده کرد.
از نسلی بود که بزرگ بودند و بزرگپرور
در بخش دیگر، مجتبی موسوی درباره هژبر ابراهیمی گفت: فقدان اساتیدی همچون استاد هژبر ابراهیمی حتما تاثیرگذار خواهد بود؛ به خصوص که ایشان از باقیمانده نسلی است که متأسفانه بسیاری از آنها از بین ما رخت بربستند. نسلی که تا جایی که من اطلاع دارم و میشناسم در حد خودم و با برخی آشنایی نزدیک داشتم، میدانم که نسلی بزرگ و بزرگپرور بودند. هم خودشان بزرگ بودند و هم قابلیت بزرگ شدن داشتند، کمااینکه وظیفه اجتماعی خود را هم به خوبی ایفا میکردند و بزرگ میپروراندند. شاگردانی که جزو کسانی هستند که امروز حتی از شاگردانِ شاگردانشان به نیکی یاد میکنیم و جزو افتخارات مملکت ما هستند.
او ادامه داد: البته باعث تأسف من است که هر چه این نسل به من و بعد از من نزدیک شده، یک مقدار از ویژگیها و خصوصیات نسل استاد هژبر کاسته شده است؛ یعنی ما آن شخصیت و منش و بزرگی و بزرگپروری که در نسلهای آنها سراغ داشتیم در نسلهای ما رو به افول است. به هر حال مسلم است که کماکان داشتهها و بزرگان ما در حال از بین رفتن است.
خلقیاتش منحصر به فرد بود
این هنرمند با بیان اینکه هژبرابراهیمی فقید از نسلی بدون جایگزین بود، گفت: همنسلان استاد هژبر ابراهیمی، زمانی فعالیت کردند که برای برههای مجسمهسازی به حاشیه رفت و تعطیل شد. همه کسانی که در آن زمان رشد و فعالیت کردند، اول از همه خودشان افراد جدی و علاقهمندی بودند و دوم اینکه از بخت و اقبالشان با بزرگانی مراورده پیدا کردند که در شاگردپروری هیچگونه خساستی نداشتند. یعنی استاد علیاکبر صنعتی که آقای هژبر ابراهیمی از او به عنوان استادش یاد میکند، شاگرد استاد ابوالحسن صدیقی بوده است.
او بیان کرد که فرصت این را داشته که تا حدی با مرحوم هژبرابراهیمی دمخور شود و این امر او را با شخصیت فردی و هنری این هنرمند فقید آشنا کرد؛ «ایشان خلقیات منحصر به فردی داشت؛ اینکه میگویم منحصر به فرد برای این است که خود من در برههای وارد هنر شدم که دیدم هنرمندان به دلایل مختلف رابطه خوبی با هم ندارند ولی اینکه احترام به خصوصی برای استاد هژبر احترام خاصی قائل بودم برای این بود که در تمام دفعاتی که من با ایشان دمخور بودم، یک بار ندیدم که از کسی جملهای یا کلمهای به کمی بگوید و اگر هم درباره کسب حرف میزد در باب نیکی یا ذکر خاطره بود. به هر حال افرادی همچون استاد هژبر نه فقط به لحاظ هنرشان بلکه به لحاظ شخصیتشان جزو نوادر نسل ما بودند.»
هرگز از ناامیدی نمیگفت
در ادامه موسوی این نکته را عنوان کرد که هژبرابراهیمی اولین آموزشهای خود در مجسمهسازی را از سیدمهدی چیتی گرفته است که خود او از بزرگان نقاشی و مجسمهسازی در یزد بود. بعدا هم در کرمان با استاد صنعتی آشنا شد و نزد او درس گرفت.
او همچنین درباره دیگر ویژگیهای این هنرمند فقید گفت: در صحبتهایی که استاد هژبر داشت آن چیزی که برای من خیلی آموزنده بود، اینکه ایشان از آن ویژگی برجسته خوشصحبتی خود استفاده میکرد و با کلام خود حس امیدواری به مخاطب خود میداد، حتی در بدترین شرایط محال بود که با ایشان گفتوگو میکردی و جز حس امید و امیدواری چیزی از ایشان دریافت کنی. این ویژگی خیلی کمیاب است؛ زیرا ما عادت کردهایم وقتی به هم میرسیم اول از اخبار منفی شروع میکنیم و در پایان هم به این میرسیم که همه چیز سیاه است.
موسوی ادامه داد: استاد هژبر حتی از ذکر سختیها و نکات منفی پرهیز میکرد و میگفت «یادم نیست»، نه اینکه یادش نباشد بلکه شخصیتی داشت که میخواست حس مثبت به طرف مقابلش دهد. اینها از سادگی او بود، سادگی او هم برگرفته از شخصیت کویری او بود. این ویژگیهای شخصیتی او در آثارش هم مشاهده میشود که خیلی بیآلایش بدون پیچیدگی بود اصلا نمی خواست خود را به رخ بکشد که من بهتر از دیگرانم و آنچه که بود را به تصویر میکشید. ایشان آثاری از خود به جای گذاشته که برای ما جزو میراث فرهنگی و هنری کشور است، امیدوارم این اقبال را داشته باشیم که تلاش شود هر آنچه از آثار ایشان باقی مانده است را حفظ کنند. حداقل این است که وقتی آثار چنین هنرمندان حفظ شود، میزان تأسف ما را تا مقداری تسکین دهد.
پدر من یک دنیا محبت بود
شعله هژبرابراهیمی نیز درباره پدرش گفت: پدر من یک دنیا محبت بود، یک دنیا عشق بود. به همه فرزندان خود عشق و صفا یاد داد. من از بچگی در کنار او با ساخت مجسمه آشنا شدم. او همیشه کنار من بود، مرا راهنمایی میکرد و یادم میداد. در کنار مجسمه ساختن، درس انسانیت به من میداد. مجسمه او مجسمه انسانیت و اخلاق بود. درس اخلاقی که پدرم به من و خواهران و برادرم داد قشنگتر از درس مجسمه بود. خیلی تشویقم کرد که مجسمهسازی بخوانم و هر وقت هر کمکی از او خواستم بیدریغ کمک میکرد. پدرم اول دوستم بود بعد پدرم. تا آخرین لحظات عمرش من کنارش بودم و این برای من خیلی سخت بود. پدرم در دوران بیماریاش به من صبر و بردباری را یاد داد و میگفت باید امید داشت.
او ادامه داد: در آن دوران مدام به من میگفت که کار ناتمام زیاد دارد و از من میخواست که کارهایش را به پایان برسانم. من هم به او این اطمینان را میدادم که از تمام آثارش محافظ میکنم. بارها مسئوولان کرمان آمدند و کارهای پدر مرا دیدند و همه قول دادند که آثارش را حفظ میکنند ولی هیچکدام عمل نکردند و کاری کردند که پدرم این آرزو را به گور ببرد. عاجزانه تقاضا دارم کاری برای این آثار انجام شود زیرا آنقدر زیاد هستند که نمیدانیم باید چه کنیم. کرمان زلزلهخیز است و هر آن ممکن خانه پدری من تخریب شود و این آثار زیر آوار دفن شود.
انتهای پیام