نهج البلاغه، منشور انسانیت

حکمت سی‌ویکم؛ از پایه‌های سیاسی و اخلاقی ایمان تا پایه‌های شک و نفاق

مدرس نهج البلاغه به تشریح حکمت ۳۱ نهج البلاغه پرداخت.

امام علی (ع) در حکمت ۳۱ نهج‌البلاغه می‌فرماید: «عَنِ الْإِیمَانِ، فَقَالَ الْإِیمَانُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَی الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ.

وَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ؛ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِی] إِلَی الْخَیْرَاتِ.

وَ الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِینَ؛ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِی الْفِطْنَةِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ وَ مَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِی الْأَوَّلِینَ.

وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُکْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ؛ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ [الْحِلْمِ] الْحُکْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیداً.

وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِینَ؛ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ نَهَی عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ [الْمُنَافِقِینَ] الْکَافِرِینَ وَ مَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ قَضَی مَا عَلَیْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

وَ الْکُفْرُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَی التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاقِ؛ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَی الْحَقِّ وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ.

وَ الشَّکُّ عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی التَّمَارِی وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ؛ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ هَلَکَ فِیهِمَا؛

ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدالت و جهاد.

صبر از میان آن‌ها، بر چهار شعبه استوار است؛ اشتیاق، ترس، زهد وانتظار. آن کس که مشتاق بهشت باشد، شهوات و تمایلات سرکش را به فراموشی می‌سپارد و آن کس که از آتش جهنم بیمناک شد از گناهان دوری می‌کند و کسی که زاهد و بی‌اعتنا به دنیا باشد مصیبت‌ها را ناچیز می‌شمرد و آنکس که انتظار مرگ را می‌کشد برای انجام اعمال نیک سرعت می‌گیرد.

یقین بر چهار شاخه استوار است: بر بینش هوشمندانه و عمیق، پی بردن به دقایق حکمت، پند گرفتن از عبرت‌ها و اقتدا به روش پیشینیان (صالح). کسی که بینایی هوشمندانه داشته باشد حکمت و دقایق امور برای او روشن می‌شود، کسی که دقایق امور برای او روشن شود عبرت فرا می‌گیرد و کسی که درس عبرت گیرد چنان است که گویا همیشه با گذشتگان بوده است.

عدالت نیز چهار شعبه دارد: فهم دقیق، علم و دانش عمیق، قضاوت صحیح و روشن و حلم و بردباری؛ کسی که درست بیندیشد به اعماق دانش آگاهی پیدا می‌کند و کسی که به عمق علم و دانش برسد از سرچشمه احکام، سیراب باز می گردد و آن کس که حلم و بردباری پیشه کند گرفتار تفریط و کوتاهی در امور خود نمی شود و در میان مردم با آبرومندی زندگی خواهد کرد.

جهاد (نیز) چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهی از منکر، صدق و راستی در معرکه های نبرد، و دشمنی با فاسقان. آن کس که امر به معروف کند پشت مؤمنان را محکم ساخته، آن کس که نهی از منکر کند بینی کافران (منافقان) را به خاک مالیده،  کسی که صادقه در میدان‌های نبرد با دشمن (و هرگونه مقابله با آن‌ها) بایستد وظیفه خود را (در امر جهاد با دشمن) انجام داده استذو کسی که فاسقان را دشمن دارد و برای خدا خشم گیرد خدا نیز به خاطر او خشم می‌کند (و او را در برابر دشمنان حفظ می نماید و روز قیامت وی را خشنود می‌سازد)

کفر بر چهار پایه قرار دارد: تعمق (رفتن به دنبال اوهام به گمان کنجکاوی از اسرار)، ستیزه جویی (جدال)، انحراف از حق (به سبب هوا وهوس‌ها و تعصب‌ها) و دشمنی با حق (به سبب لجاجت).

آن کس که تعمق و کنجکاوی ناصواب پیشه کند هرگز به حق باز نمی‌گردد، آن کس که بر اثر جهل، بسیار به نزاع و ستیز برخیزد، نابینایی او نسبت به حق پایدار خواهد ماند، کسی که از راه حق منحرف شود (و به دنبال هوس‌ها برود) خوبی در نظرش بدی و بدی نزدش خوب جلوه می‌کند و گرفتار مستی گمراهی می‌شود و آن کس که به عناد و لجاج پردازد طرق رسیدن (به حق) برای او ناهموار می‌شود و کارها بر او سخت و پیچیده می‌گردد و در تنگنایی که خارج شدن از آن مشکل است گرفتار خواهد شد.

شک نیز بر چهار پایه استوار است: بر مراء (گفت‌وگوی بی حاصل)، ترس (از کشف حقیقت)، تردید (در تصمیم گیری) و تسلیم (خودباختگی).

آن کس که مراء و گفت‌وگوی بی‌حاصل را عادت خود قرار دهد ظلمت و تاریکی شبِ شک او را به روشنایی روزِ یقین نمی رساند، آن کس که از حقایق پیش روی خود وحشت کند (و از تصمیم گیری صحیح بپرهیزد) به قهقرا باز می‌گردد، آن کس که در تردید و دودلی باشد (و در تصمیم گیری وسواس به خرج دهد) زیر سم شیاطین له می‌شود و کسی که در برابر عوامل هلاکت خویش در دنیا و آخرت تسلیم گردد (و به مبارزه بر ضد اسباب شک و شبهه بر نخیزد) در هر دو جهان هلاک خواهد شد.

حجت‌الاسلام شکیبایی در گفت‌وگو با ایسنا به تشریح حکمت ۳۱ نهج‌البلاغه امیرالمومنین (ع) پرداخته که شرح آن زیر آمده است:

امام علی (ع) در این کلام جامع، تفسیری برای ایمان ذکر کرده که در هیچ منبع دیگری به این گستردگی و وضوح دیده نمی شود. ایمان را فراتر از جنبه‌های عقیدتی، از جنبه‌های عملی و رفتاری نیز مورد توجه قرار داده است و تمام ریزه کاری‌ها و نکات دقیقی را که در تشکیل ایمان موثر است برشمرده است.

نخست ایمان را بر چهار پایه و هر یک از پایه‌ها را بر چهار پایه دیگر استوار دانسته که مجموعاً شانزده اصل از اصول ایمان (عقیدتی و عملی) را تشکیل می‌دهد.

به یقین اگر کسی بتواند این اصول شانزده گانه را در خود زنده کند در اوج قله ایمان قرار خواهد گرفت و چنین ایمانی است که می‌تواند دنیا را به سوی امنیت و آرامش و عدل و داد رهبری کند و انسان را به مقام قرب پروردگار و اوج افتخار انسانی برساند.

امام علی (ع) برای کفر و شک هم چهار ستون قائل شده است. از کلام مرحوم سیّد رضی استفاده می‌شود که این حدیث شریف دارای ذیل قابل ملاحظه‌ای بوده که سیّد رضی آن را از بیم طولانی شدن سخن حذف کرده و مطابق آنچه بعضی نقل کرده‌اند امام (ع) در ذیل، پایه‌های نفاق را نیز مشروحا بیان فرموده است.

همان گونه که در شرح مصدر این کلام حکمت آمیز آمد در این که سوال کننده از امام (ع) درباره حقیقت ایمان چه کسی بوده اختلاف است؛ بعضی آن را یکی از بهترین یاران آن حضرت یعنی «عمار یاسر» و بعضی آن را یکی از دشمنان سرسخت آن حضرت یعنی «ابن کواء» می‌دانند که احتمال اول به ذهن بسیار نزدیک‌تر است.

ولی در هر حال در بعضی از روایات آمده که امام (ع) از دادن پاسخ شخصی به او امتناع ورزید و چون سوال و جواب را بسیار مهم می‌دانست فرمود: برو فردا بیا تا در جمع اصحاب و یاران به تو پاسخ گویم، تا اگر تو فراموش کنی دیگری آن را حفظ کند، زیرا این گونه سخنان همچون مرکبی فراری است که یکی آن را نمی‌تواند بگیرد و دیگری آن را می‌گیرد.

چهار رکن ایمان

بعضی از شارحان نهج البلاغه معتقدند که این پایه‌های چهارگانه همان اصول چهارگانه اخلاق است که در مبانی اخلاق ارسطو آمده است، وی می‌گوید: اصول علم اخلاق چهار چیز است: حکمت، عفت، شجاعت و عدالت.

بسیاری از علمای اخلاق اسلامی نیز اخلاق اسلام را بر پایه آن تفسیر کرده‌اند. آن‌ها معتقدند که روح انسان دارای سه قوه ادراک، جاذبه و دافعه است؛ قوه ادراک حقایق را تشخیص می‌دهد و انسان را به تعالی علمی می‌رساند.

قوه جاذبه، همان قوه جلب منافع است که از آن به قوه شهوت تعبیر می‌شود. البته نه فقط شهوت جنسی، بلکه هرگونه خواسته‌ای به معنای وسیع کلمه مراد است.

قوه دافعه همان است که از آن به غضب تعبیر می‌کنند و حافظ دفع زیان‌ها از انسان است. آن‌ها بر این عقیده‌اند که این سه قوه دارای حد وسط و حد افراط و تفریط است، حد وسط آن‌ها فضایل اخلاقی را تشکیل می‌دهد و منظور از «عدل» همان بهره‌گیری از حد وسط است، بنابراین هرگاه نیروی شهوت و غضب در اختیار قوه ادراک قرار گیرد و عدالت حاصل شود، اخلاق آدمی به کمال رسیده است.

ولی تطبیق کلام امام بر تقسیم ارسطویی در اخلاق بعید به نظر می‌رسد، زیرا همان گونه که در شرح این چهار اصل خواهد آمد امام اموری را ذکر می‌کند که فراتر از آن‌هاست مثلا صبر بر مصیبت را به زحمت می‌توان در مسئله شجاعت یا عفت جای داد و امر به معروف و نهی از منکر را به سختی می‌توان در این دو موضوع وارد دانست و همچنین موارد دیگری از شاخه‌هایی که امام برای این چهار اصل شمرده است، بنابراین سزاوار است ما آن را تحلیل و ارزیابی کنیم و سخن مستقلی درباره تفسیر ایمان و فضایل انسانی بدانیم که از سرچشمه قرآن و علم امام (ع) جوشیده است.

از آنجا که هدف امام (ع) در این پاسخ به سوال، شرح و بیان ایمان از نظر اعتقاد قلبی و آثار لسانی و جنبه‌های عملی به طور کامل است برای هر یک از این پایه های چهارگانه، چهار شاخه بیان فرموده که در عمق حقیقت ایمان پیش رفته است.

پایه اول ایمان: صبر

«شوق» به معنای علاقه و اشتیاق به چیزی و «شفق» در اصل به معنای آمیخته شدن روشنایی روز به تاریکی شب است، سپس به ترس آمیخته با علاقه به کسی یا چیزی به کار رفته است و «زهد» عدم وابستگی به دنیا و زخارف دنیاست و «ترقب» به هرگونه انتظار گفته می‌شود.

سپس به ریشه‌های هر یک از این چهار شاخه  که از آن منشعب می‌شود می‌پردازد. «سلا» به معنای فراموش کردن چیزی است. در واقع صبر و شکیبایی گاه در مقابل شهوت و در مسیر اطاعت خداست و گاه در مقام پرهیز از گناهان و گاه در مقابل مصائب و درد و رنج های دنیوی است و گاه در مقابل پایان عمر و مرگ.

برای این که انسان بتواند مواضع خود را در مقابل این امور چهارگانه روشن سازد باید متکی به عقاید صحیح گردد. عشق به بهشت و نعمت‌های بی پایانش او را از غلطیدن در شهوات سرکش دنیا حفظ می‌کند و این همان صبر بر طاعت است و ایمان به عذاب الهی در آخرت و خوف از دوزخ او را از گناهان باز می‌دارد، چرا که گویی آتش دوزخ را با چشم خود می‌بیند.

از آنجا که بی تابی در برابر مصائب به دلیل دلبستگی‌های دنیوی است آن کس که زاهد و بی اعتنا به دنیا باشد و از این دلبستگی‌ها وا رَهَد مصیبت در برابر او کوچک می‌شود و صبر در برابر آن آسان می‌گردد.

امام (ع) علاوه بر سه شاخه معروف صبر شاخه چهارمی هم در اینجا بیان فرموده و آن صبری است که از انتظار مرگ ناشی می‌شود کسی که در هر لحظه احتمال می‌دهد پرونده حیاتش بسته شود و پنجه مرگ گلویش را بفشارد، با سرعت به سوی کارهای خیر می‌دود تا در فرصت باقی مانده کفه عمل صالح خود را سنگین سازد و این نیاز به صبر و استقامت فراوان دارد.

از آنچه در بالا آمد روشن شد که امام تمام شاخه های چهارگانه صبر را مرتبط به اعتقادات قلبی می‌شمارد؛ اعتقاد به بهشت، دوزخ، به بی اعتباری دنیا و مرگ.

توجه به این نکته نیز لازم است که چون ایمان دارای درجاتی است و مطابق بعضی از روایات، ده درجه دارد، صبر و شوق به بهشت، ترس از دوزخ، زهد در دنیا و انتظار مرگ نیز در افراد مختلف است؛ بعضی در اعلا درجه ایمان قرار دارند و این شاخه‎ها به طور کامل در باغستان روح آن‎ها نمایان است و بعضی در ادنا درجه ایمانند و از هر کدام از این امور بهره کمی دارند.

پایه دوم ایمان: یقین

سپس امام (ع) از شاخه‌های یقین سخن می‎گوید. ممکن است این چهار شاخه اشاره به چهار رشته از علوم انسانی باشد: نخست علوم تجربی است که از «تبصرة الفطنة» سرچشمه می‎گیرد، دوم علوم نظری است که از «تأویل الحکمه» به دست می آید، سوم علومی است که از تاریخ نصیب انسان می‌شود و مایه عبرت اوست و چهارم علوم نقلی است که از سنن پیشنیان به دست می آید.

هنگامی که انسان این چهار رشته علمی را پیگیری کند و از آن‌ها بهره کافی ببرد به مقام یقین می‌رسد. مثلاً درباره خداشناسی نخست چشم باز کند و به خوبی آثار پروردگار را در جهان هستی ببیند سپس با اندیشه عمیق رابطه آن را با مبدأ آفرینش قادر و حکیم درک کند آن گاه از حوادث تاریخی عبرت بگیرد و خدا را از لابه لای آن بشناسد و پس از آن بر آنچه از پیشنیان صالح و عالم به دست آمده مرور کند و علوم آن‌ها را به علم خود بیفزاید تا یک خداشناس کامل گردد.

از آنچه گفته شد روشن می‎شود که یک پایه مهم ایمان، بر یقینِ حاصل از علم استوار است؛ علومی که از مبداهای متعدد سرچشمه می‎گیرد، روح را سیراب می‎کند و اعتقادِ انسان را به مبدأ و معاد محکم می‎سازد و آثارش در اخلاق و عمل ظاهر می‎گردد.

پایه سوم ایمان: عدل

کسی که بخواهد حکم عادلانه‎ای کند نخست باید از قابلیت و استعداد شایسته‎ای در فهم موضوع برخوردار باشد تا هرگونه خطا در تشخیص موضوع موجب خطا در نتیجه حکم نشود. سپس آگاهی لازم را در ارتباط با حکم پیدا کند و آن را دقیقا منطبق بر موضوع نماید، آن گاه حکم نهایی را به طور واضح و روشن و خالی از هرگونه ابهام بیان کند و در این مسیر، موانع را با حلم و بردباری برطرف سازد.

گرچه فهم به معنای مطلق دانستن و پی بردن به حقیقت است و با علم چندان تفاوتی ندارد؛ ولی چون در اینجا در مقابل علم قرار گرفته مناسب است که فهم ناظر به موضوع و علم ناظر به حکم باشد.

چه بسا ممکن است ارباب دعوا با سخنان خشن و حرکات ناموزون و اصرارهای بی جا، روح قاضی را آزرده سازند. حلم و بردباری راسخ او نباید اجازه دهد این گونه امور در روحش اثر بگذارد و کمترین تغییری در حکم ایجاد کند.

امام علی (ع) در عهدنامه مالک اشتر درباره قضاوت می‎فرماید: «از میان رعایای خود برترین فرد را در نزد خود برای قضاوت در میان مردم برگزین. کسی که امور مختلف آن‌ها را در تنگنا قرار ندهد، برخورد مخالفان و خصوم با یکدیگر او را به خشم و لجاجت وا ندارد، در لغزش و اشتباهاتش پافشاری نکند، هنگامی که خطایش بر او روشن شود بازگشت به سوی حق بر او مشکل نباشد، نفس او به طمع تمایل نداشته باشد، در فهم مطالب به اندک تحقیق اکتفا نکند و تا پایان پیش رود، در شبهات از همه محتاط تر باشد و در تمسک به حجت و دلیل از همه بیشتر پافشاری کند، با مراجعه مکرر اطراف دعوا کمتر خسته شود و در کشف حقایق امور شکیباتر باشد و به هنگام آشکار شدن حق در انشای حکم از همه قاطع‌تر باشد.

او باید از کسانی باشد که ستایش فراوان، او را مغرور نسازد (و فریب ندهد) و مدح و ثنای بسیار او را به ثنا خوان و مدح کننده متمایل نکند و البته این گونه افراد کم اند».

البته این تفسیر را درباره جمله های فوق نمی‎توان از نظر دور داشت که این جمله‎ها تنها مربوط به مقام قضاوت نیست، بلکه ناظر به تمام قضاوت‎های اجتماعی و زندگی مادی و معنوی است همه جا باید برای تشخیص موضوع دقت کرد. همه جا باید دقیقا احکام را بر موضوعات منطبق نمود.

همه جا باید تصمیم قاطع و شفاف داشت و همه جا در برابر ناملایمات و خشونت نابخردان و نسبت های ناروای آنها حلم و بردباری نشان داد.

نتیجه‌گیری امام علی (ع)

دقت در فهم، انسان را به ژرفای علم و دانش می‌رساند و آن کس که به ژرفای علم و دانش برسد احکام الهی را به خوبی درک می‌کند و هرکس احکام خدا را دقیقاً بداند هرگز گمراه نخواهد شد و کسانی که در مقابل نابخردان حلم و بردباری داشته باشند و به گفته قرآن: «لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا؛ عداوت نسبت به قومی شما را مانع از اجرای عدالت نشود» از حق و عدالت دور نخواهد شد و چنین انسانی قطعا محبوب القلوب مردم است.

در روایات اسلامی درباره اهمیت حلم و بردباری و نقش آن در پیروزی انسان در زندگی روایات فراوانی وارد شده است از جمله در حدیثی از رسول خدا (ص) آمده است که فرمود: «کَادَ الْحَلِیمُ أَنْ یَکُونَ نَبِیّاً؛ آدم بردبار نزدیک است به مقام نبوت برسد».

امیرمومنان (ع) می‌فرماید: «تَعَلَّمُوا الْحِلْمَ فَإِنَّ الْحِلْمَ خلیل الْمُؤْمِنِ وَوَزِیرُه؛ حلم و بردباری را بیاموزید (و آن را تمرین کنید) زیرا دوست مؤمن و وزیر اوست».

امام صادق (ع) نیز در صفات مؤمن می فرماید: «لاَ یُرَی فِی حِلْمِهِ نَقْصٌ وَلاَ فِی رَأْیِهِ وَهْنٌ؛ نه در بردباری او کاستی است و نه در اندیشه اش سستی».

پایه چهارم ایمان: جهاد

امام علی (ع) جهاد را به معنای وسیع کلمه تفسیر فرموده نه تنها جهاد نظامی در میدان جنگ با دشمنان که نتیجه همه آن‌ها عظمت اسلام و مسلمانان و دفع شر کافران و فاسقان و منافقان است.

به تعبیر دیگر امام به هر چهار محور جهاد یعنی جهاد با قلب، با زبان، با عمل و با اسلحه در میدان نبرد اشاره می‌کند که جهادی فراگیر و شامل تمام مصداق‎ها است.

در حدیثی از امیر مؤمنان علی (ع) در غررالحکم می‌خوانیم: «قِوامُ الشَّریعَةِ الاْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَإقامَةُ الْحُدُودِ؛ اساس شریعت و دین امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود الهی است».

در حدیث دیگری از آن حضرت در همان کتاب آمده است: «الاْمْرُ بِالْمَعْرُوفِ أَفْضَلُ أَعْمَالِ الْخَلْقِ؛ امر به معروف برترین اعمال بندگان خداست».

در روایت دیگری آمده است: «کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) إِذَا مَرَّ بِجَمَاعَة یَخْتَصِمُونَ لاَ یَجُوزُهُمْ حَتَّی یَقُولَ ثَلاَثاً اتَّقُوا اللَّهَ یَرْفَعُ بِهَا صَوْتَهُ; امام صادق (ع) هنگامی که از کنار گروهی عبور می‌کرد که با یکدیگر در حال پرخاش بودند می ایستاد و با صدای بلند فریاد می‌زد: از خدا بترسید، از خدا بترسید، از خدا بترسید (تا شرمنده شوند و دست از نزاع بردارند)».

قرآن مجید، صادقان را در سوره بقره آیه ۱۷۷ چنین معرفی می‌کند: «نیکی (تنها) این نیست که (به هنگام نماز) روی خود را به سوی مشرق یا مغرب کنید (و تمام در فکر تغییر قبله باشید) بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا ایمان داشته باشد... و در برابر مشکلات و بیماری‌ها و در میدان جنگ استقامت به خرج دهد. آن‌ها کسانی هستند که راست می‌گویند و آن‌ها پرهیزگارانند».

تعبیر به «مواطن» ممکن است اشاره به میدان‌های نبرد باشد، همان طور که در قرآن مجید آمده است: (لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَة) و ممکن است معنی گسترده‌ای داشته باشد که هرگونه مقابله با دشمنان را چه در میدان نبرد و چه در غیر آن شامل شود.

منظور از غضب برای خدا این است هنگامی که حدی از حدود الهی شکسته شود یا مظلومی گرفتار ظالمی گردد انسان خشمگین شود و به دفاع برخیزد.

در حدیثی می‌خوانیم هنگامی که موسی (ع) از خداوند سوال کرد: چه کسانی را روز قیامت که سایه‌ای جز سایه تو نیست در سایه عرشت قرار می دهی؟ خداوند به او وحی فرمود و گروهی را برشمرد از جمله فرمود: «وَ الَّذِینَ یَغْضَبُونَ لِمَحَارِمِی إِذَا اسْتُحِلَّتْ مِثْلَ النَّمِرِ إِذَا حَرِدَ؛ کسانی که به سبب حلال شمردن محارم الهی خشمگین می‌شوند همچون پلنگی که مجروح شده است».

وقتی دعا هم مانع دفع بلا نمی‌شود

در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است هنگامی که دو فرشته مامور شدند شهری از معصیت کاران را زیر و رو کنند پیرمردی را دیدند که به دعا و تضرع در پیشگاه الهی مشغول است یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت: مگر این پیرمرد دعا کننده را نمی‌بینی؟ بار دیگر از خدا کسب تکلیف کنیم.

خطاب آمد که بروید و دستور مرا انجام دهید و در بیان علت آن فرمود: «فَإِنَّ ذَا رَجُلٌ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَیْظاً لِی قَطُّ؛ این مردی است که هرگز چهره‌اش به دلیل خشم بر معصیتِ معصیت کاران دگرگون (و سرخ) نمی‌شد».

منظور از جمله «غَضِبَ اللهُ لَهُ وَأرْضاهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ» این است که اگر ستمی به او برود و حقی از او ضایع شود خداوند به سبب آن خشمگین می‌شود و اگر در دنیا جبران نکند در قیامت او را خشنود خواهد ساخت.

اصول موفقیّت در کارها:

آنچه امام علی (ع) در این بخش از سخنان پرمعنایش درباره ارکان ایمان و شاخه‌های آن بیان فرموده، علاوه بر این که راه رسیدن به ایمان کامل را برای تمام رهپویان این راه نشان داده، در واقع اصول موفقیت و پیشرفت برای هر کار است؛ خواه جنبه معنوی داشته باشد یا جنبه مادی. و آن اصول چنین است:

۱. علم و آگاهی کافی برای انجام آن کار.

۲. جهاد و تلاش و کوشش در راه رسیدن به مقصود.

۳. صبر و شکیبایی در برابر موانع راه و هر گونه کارشکنی از سوی مخالفان.

۴. غوطه ور نشدن در هوا و هوس‌ها و عدم وابستگی و ترک اسارت در چنگال آن‌ها.

حال اگر بر این ارکان چهارگانه اصول شانزده گانه نیز افزوده شود و نتایج هر یک به دقت مورد بررسی قرار گیرد برنامه کاملی را تشکیل می‌دهد که صراط مستقیم برای رسیدن به پیروزی‌هاست.

ارکان کفر و شک

امام علی (ع) موانع شناخت، عوامل انحراف از حق و حجاب‌هایی که در برابر فکر انسان قرار می‌گیرد و مانع از مشاهده حقایق می‌گردد را بیان فرموده است، زیرا هر یک از این عوامل به تنهایی کافی است انسان را از معرفت حق باز دارد و در بیراهه ها سرگردان سازد تا چه رسد به این که چهار عامل جمع شود.

رکن اول: جست‌وجوی بیش از حد

منظور از «تعمق» جستجوگری بیش از حد است مخصوصاً در اموری که رسیدن به کنه آن مشکل یا غیر ممکن است. در روایات اسلامی آمده است که درباره ذات خدا فکر نکنید، بلکه در صفات و خلق او بیندیشید (زیرا ذات او نامتناهی از هر جهت است و فکر هیچ انسانی به کنه ذات او نمی رسد).

امام باقر(ع) می‌فرماید: «تَکَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّهِ وَلاَ تَتَکَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِنَّ الْکَلاَمَ فِی اللَّهِ لاَ یَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلاَّ تَحَیُّراً؛ درباره آفرینش خداوند سخن بگویید (و بیندیشید) و درباره ذات او سخن مگویید (و نیندیشید) زیرا بحث و گفت‌وگو در این باره چیزی جز بر حیرت انسان نمی‌افزاید».

چه بسیار افرادی که بر اثر این تفکر ممنوع در بیراهه گرفتار شده یا وجود خدا را انکار نموده‌اند و یا قائل به وحدت وجود (به معنای وحدت موجود) شده‌اند.

در روایتی از علی بن الحسین (ع) آمده است که درباره توحید از حضرتش سوال کردند در پاسخ داد:«خداوند متعال می‌دانست در آخر الزمان اقوامی می‌آیند که در مسائل (مربوط به ذات و صفات خدا) تعمق و دقت می‌کنند، از این رو سوره «توحید» و آیات آغازین سوره «حدید» تا (عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) را نازل فرمود. پس هرکس ماورای آن را بطلبد هلاک می‌شود». از این حدیث استفاده می‌شود که این آیات، حداکثر معرفت ممکن را به تشنه کامان می‌دهد.

تعمق و سوال بیشز اندازه حتی در مورد تکالیف شرعی نیز مورد نهی واقع شده است؛ قرآن مجید می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ؛ از اموری سوال نکنید که اگر برای شما آشکار گردد شما را به زحمت می‌افکند و ناراحت می‌کند».

بنی اسرائیل در داستان معروف ذبح گاو که در اوایل سوره «بقره» آمده بر اثر کثرت سوال و تعمق در بیان تکلیف، خود را به زحمت فوق العاده‌ای افکندند.

رکن دوم: جدال

منظور از تنازع همان جدال و نزاع در مباحث مختلف است که هرگاه ادامه یابد و هر یک از دو طرف بخواهند سخن خود را به کرسی بنشانند و نسبت به دیگری برتری جویی کنند تدریجاً حق در نظر آن‌ها پنهان می‌شود و خودخواهی‌ها و برتری جویی‌ها مانع مشاهده حق می‌گردد و چه بسیار هیچ کدام در آغاز بحث به گفته خود چندان مومن نباشد؛ ولی با ادامه جدال و نزاع کم کم باور می‌کند آنچه می‌گوید عین حق و سخن طرف مقابل عین باطل است.

حال هرگاه این جداع و نزاع در مسائلی مربوط به خداشناسی و سایر عقاید دینی صورت گیرد، سبب می‌شود که از راه راست منحرف گردد و گاه منجر به کفر گردد و گاه می‌شود که نسبت به عقاید اصیل شک و تردید به خود راه می‌دهد، زیرا هنگامی انسان می‌تواند در راه راست گام بگذارد که این گونه حجاب‌ها را از خود دور سازد و مخلصانه بیندیشد و به مصداق (وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا) به سرمنزل مقصود برسد.

قرآن مجید می‌فرماید: «الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللّهِ بِغَیْرِ سُلْطان أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ وَعِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّر جَبّار؛ همانان که در آیات الهی بی آنکه برای آن‌ها آمده باشد به مجادله برمی‎خیزند، کاری که خشم عظیمی نزد خداوند و نزد کسانی که ایمان آورده اند بار می‎آورد، این گونه خداوند بر قلب هر متکبر جباری مهر می‌نهد».

رکن سوم: انحراف

هرگاه انسان از حق منحرف شود و در شهوات و هوا وهوس‌ها غوطه‌ور گردد تدریجا به بدی‌ها خو می‌گیرد و بر اثر تمایلات باطنی، زشتی‌ها را زیبایی می‌پندارد و بر اثر فاصله گرفتن از خوبی‌ها، خوبی‌ها در نظر او زشت و ناپسند می‌شود و همان طور که امام علی (ع) فرموده در مستی گمراهی فرو می‌رود و چنین کسی ممکن است حتی در بدیهی‌ترین امور مانند وجود خدا که آثارش در تمام پهنه آفرینش نمایان است شک و تردید به خود راه دهد و حتی او را منکر شود.

قرآن مجید می فرماید: «(ُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَکانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛ سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخریه گرفتند».

رکن چهارم: لجبازی

یکی از موانع شناخت همان حجاب خطرناک لجاجت و دشمنی با حق است. این گونه افراد در پیمودن راه خداشناسی یا معرفت پیغمبر(ص) و امام (ع) به کسی می‌ماند که در سنگلاخ خطرناکی گرفتار شده و هرگز نمی‌تواند خود را به مقصد برساند. لجاجت به او اجازه نمی‌دهد که از پیش داوری‌های غلط و تعصب‌های بی جا دست بردارد.

به این ترتیب امام علی (ع)، کافران را گروهی محجوب از حق می‌شمرد و حجاب آن‌ها را عمدتا در چهار چیز خلاصه می‌کند: تعمق و کنجکاوی ناصواب، ستیزه جویی با حق، انحراف به سبب هواپرستی و عناد و لجاج و تعصب.

شاخه‌های شک

در واقع کسانی که به حق نمی‌رسند و در کفر می‌مانند و غوطه‌ور می‌شوند دارای این ضعف‌ها هستند.

منظور از «مراء» گفت‌وگو کردن در چیزی است که شک و تردید در آن وجود دارد و به جایی نمی‌رسد در حالی که «جدال» به معنای گفت و گو کردن توأم با برتری جویی بر طرف مقابل است.

منظور از «هول» ترس و وحشت از روشن شدن حقایق و تصمیم گیری بر طبق آن است.

«تردد» اشاره به نوعی از وسواس است که به انسان اجازه نمی‌دهد حق را بشناسد و بر آن استوار بماند.

«استسلام» همان خودباختگی است که هر کس هر چه می گوید، در برابر آن تسلیم می‌شود و به همین دلیل نمی‌تواند حق را از میان آن‌ها برگزیند و بر آن استوار بماند.

بدین ترتیب، امام علی (ع) سرچشمه‌های شک را در چهار چیز خلاصه می‌فرماید: عادت کردن به بحث و گفت‌وگوهای بی‌حاصل و آمیخته با لجاجت، ترس از جستجوگری و تحقیق، وسواس و دودلی، و تسلیم شدن در برابر شبهات و در حالت انفعالی فرو رفتن.

گفت‌وگوی بی حاصل

این عادت زشت و شوم مانع از رسیدن به علم و یقین است و در واقع، حجاب خطرناکی میان او و یقین ایجاد می‌کند و بارها کسانی را از نویسندگان یا گویندگان که گرفتار این حالتند دیده‌ایم که عمر خود را به شک و تردید گذرانده‌اند.

ترس از حقیقت

انسان محقق، مخصوصاً در مسائل اعتقادی و آنچه مربوط به مبدأ و معاد است باید حقایقی را که پیش روی او قرار دارد به رسمیت بشناند و بدون ترس و وحشت به جستجوگری برخیزد تا حرکت به پیش را آغاز کند و اگر در این مورد کوتاهی کند عقب گرد خواهد کرد و آنچه را دارد نیز از دست می‌دهد.

تردید و وسواس

«سَنابِک» جمع «سُنبُک» به معنای قسمت پیشین سم اسب است و از آنجایی که اسب به هنگام شتاب، بیشتر در حرکت خود روی این قسمت تکیه می‌کند این واژه را به هنگام شدت عمل به کار می‌برند.

 امام علی (ع) وسواس و دودلی بی جا را امری شیطانی شمرده که صاحب آن را به نابودی می‌کشاند و این معنا را نیز در افراد وسواسی آزموده ایم که گاه آن‌ها تا آخر عمرشان نتوانسته‌اند درباره مسئله واضحی مثل خداپرستی تصمیم بگیرند و عقیده‌ای اختیار کنند.

شبهات

شیاطین جن و انس سعی دارند از طریق شبهه افکنی، افراد را در عقاید دینی خود به شک و تردید بکشانند. اگر انسان در مقابل آن‌ها حالت تهاجم منطقی بگیرد بر آن شبهات غالب می‌شود و عقاید حق را می‎پذیرد؛ اما افراد ترسو و بزدل در حالت انفعالی قرار می‌گیرند و همچون پر کاهی که در مقابل تندباد قرار گیرد هر روز به سویی کشیده می‌شوند و نمی‌توانند عقیده حق را برگزینند.:

ارکان نفاق

در بخش دیگری از این روایت مهم که در کتاب کافی و بعضی منابع دیگر ذکر شده، ارکان نفاق و صفات منافقان مشروحاً آمده است و در آغاز آن می‌فرماید: «نفاق (نیز) بر چهار پایه استوار است: بر هوای نفس، سستی و تهاون، تعصب و طمع»

سپس برای هوا چهار شعبه: بغی، عدوان، شهوت و طغیان، برای سستی و تهاون چهار شعبه: مغرور شدن، آرزوهای دور و دراز، ترس از غیر خدا و مماطله و سستی و برای حفیظة (تعصب) چهار شعبه: کبر، تفاخر، خودبزرگ بینی و عصبیت و برای طمع نیز چهار شاخه: شادی (از زر و زیور دنیا)، خودباختگی، لجاجت و فزون طلبی) را بیان می‌کند.

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ / ۰۳:۰۴
  • دسته‌بندی: قم
  • کد خبر: 1402020300667
  • خبرنگار :