پیشینه «قدریه»سرایی در شعر پارسی

رضا اسماعیلی می‌گوید: اگر بخواهیم پیشینه «رمضان‌ستایی» و «قدریه‌سرایی» در شعر و ادب پارسی را بررسی کنیم، باید به به قرن‌های ششم و هفتم برگردیم و سراغ شاعران سبک عراقی را بگیریم. در سده‌های آغازین شعر پارسی و علاوه بر این که نشان امیدبخشی از «قدریه‌سرایی» نمی‌بینیم، با نوعی رمضان‌ستیزی نیز روبه‌رو می‌شویم.

این شاعر و پژوهشگر در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده به پیشینه رمضان و شب قدر در ادب پارسی پرداخته و نوشته است: «روح رمضان، دعوت به تهذیب و تزکیه، خویشتن داری، خودسازی، دیگردوستی و ضعیف نوازی است. ارزش‌هایی که پیش از اسلام نیز مورد تکریم ایرانیان بوده است. ایرانیانی که بر اساس تعالیم دین زرتشت بر اصل «گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک» پای می‌فشردند، این شعار را به صورت برجسته‌تر در آموزه‌های اصیل دین اسلام متجلی دیدند و با رضایت کامل این دین مبین را پذیرفتند.

پذیرش اسلام از سوی ایرانیان، پذیرشی توأم با شناخت و همراه با آزادی انتخاب بوده است. مردم ایران که ذاتی یکتاپرست داشتند، با آزادی عمل کامل و آغوش باز، اسلام را پذیرفتند، زیرا حقانیت این دین الهی را که یکتاپرستی، آزادی خواهی و عدالت گستری بود با تمام وجود دریافته بودند.

از این منظر، برخلاف نظر برخی مستشرقان، بین ایرانی بودن و مسلمان بودن «تقابل» نیست، «تعامل» است، زیرا اسلام یک دین فراملیتی است که به همه ملیت‌ها به یک چشم نگاه کرده است.

شهید بزرگوار استاد مطهری نیز در کتاب ارزشمند «خدمات متقابل ایران و اسلام» بر همین نکته تأکید کرده و گفته است: «شما یک ماده قانونی در اسلام پیدا نخواهید کرد که در آن اسلام از نظر ملیت‌ها تفاوتی قائل شده باشد از ایرانی یا غیر ایرانی، اهل این سرزمین یا آن سرزمین، با این رنگ یا آن رنگ. نه تنها اسلام از این جهت قانونی نیاورده است بلکه به شدت هم با آن مبارزه کرده که این مبارزاتی که اسلام در ۱۴ قرن کرده است و با موفقیت هم به سرانجام رسانده، امروز مایه افتخار ماست.»

با عنایت به مواردی که گفته شد، بعد از پذیرش اسلام، آیین‌های ایرانی و اسلامی با هم ممزوج شدند و ایرانیان در تعاملی سازنده با فرهنگ اسلامی، ضمن حفظ آداب و رسوم خویش، به احیای کرامت‌های انسانی و اصلاح سنت‌های غلطی که مبتنی بر جهل و خرافات بود پرداختند.

همچنان که اشاره شد روح و جانمایه رمضان و لیالی شریف قدر چیزی جز دعوت به تهذیب و تزکیه، خودسازی و مدیریت نفسانیت و هدایت غرایز نفسانی در مسیر تکامل انسانی نیست. این ارزش‌ها از آغاز شکل گیری ادبیات پارسی تا به امروز، مورد توجه و تأکید شاعران پارسی زبان مسلمان بوده است. برای مثال رودکی به عنوان بنیان گذار و پدر شعر پارسی با تأثیرپذیری از تعالیم اسلامی در شعری گفته است:

روی به محراب نهادن چه سود؟

دل به بُخارا و بُتان طراز

ایزد ما وسوسه عاشقی

از تو پذیرد، نپذیرد نماز

تأثیرپذیری رودکی از آموزه‌های اصیل قرآنی و تعالیم وحیانی در این شعر اظهرمن الشمس است و نیازی به تأویل و تفسیر ندارد؛ بنابراین باید به این حقیقت اذعان کرد که این ارزش‌ها در فرهنگ مردم ما به وسیله شاعران جاری و ساری شده است.

پله پله تا ملاقات خدا

شب‌های قدر در ادبیات پارسی و در ذهن و زبان شاعران مسلمان، فرصتی برای قد کشیدن و به خدا رسیدن است. فرصتی معنوی برای پوست اندازی نفسانی، تهذیب و تزکیه، خودسازی، توبه و استغفار، خلوت کردن و صمیمی شدن با خدا، و سر بر آستان جانان نهادن است. چنان که حضرت لسان الغیب حافظ می‌گوید:

بر آستان جانان، گر سر توان نهادن

گلبانگ سربلندی، بر آسمان توان زد

اگر بخواهیم پیشینه «رمضان‌ستایی» و «قدریه‌سرایی» در شعر و ادب پارسی را بررسی کنیم، باید به به قرن‌های ششم و هفتم برگردیم و سراغ شاعران سبک عراقی را بگیریم. شاعرانی چون سنایی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و خواجوی کرمانی. چون در سده‌های آغازین شعر پارسی و در آثار و اشعار شاعران سبک خراسانی - شاعرانی چون فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، عنصری و انوری -  علاوه بر این که نشان امیدبخشی از «قدریه‌سرایی» نمی‌بینیم، با نوعی رمضان ‌ستیزی نیز روبه‌رو می‌شویم. از همین رو اغراق نیست اگر بگوییم رمضان و قدر در شعر شاعران سبک خراسانی - جز معدودی امثال فردوسی و ناصرخسرو -  مضمونی مهجور و غریب است و از ارج و قرب چندانی برخوردار نیست.  

و اما در اشعار شاعران سبک عراقی از جمله سنایی، عطار، مولانا، حافظ و خواجوی کرمانی، رمضان و متعلقات آن از جمله لیالی شریف قدر و عید سعید فطر مضمونی محبوب و مقبول است. شاعران سبک عراقی با توجه به مشرب معنوی و عرفانی خود، لیالی شریف قدر را به زیبایی تمام و در لایه‌ای از تعابیر عرفانی به تصویر کشیده‌اند.

حضرت مولانا در حوزه رمضانیه سرایی و قدریه‌گویی سرآمد شاعران سبک عراقی است. شاعری که جان و جهان دین و آیین را به خوبی دریافته و به ظرایف و دقایق شریعت و طریقت کاملا آشناست. این عارف کامل که از مثنوی معنوی‌اش به عنوان «قرآن منظوم» نام می برند، در مجموعه آثار خویش قدریه‌هایی فاخر، ارجمند و باشکوه دارد. به طور کلی نگاه مولانا به رمضان، شب‌های قدر و عید سعید فطر، نگاهی کاملا معنوی، با نشاط و منطبق بر آموزه‌های اصیل وحیانی و قرآنی است.

مولانا شب‌های قدر را فرصتی برای بیداری و شب زنده‌داری می‌داند و به عاشقان و سالکان سفارش می‌کند که این شب‌ها را دریابند و «دُر» یابند:

مهمان توام ای جان، زنهار مخسب امشب

ای جان و دل مهمان، زنهار مخسب امشب

روی تو چو بدر آمد، امشب شب قدر آمد

ای شاه همه خوبان، زنهار مخسب امشب

شب‌های قدر در چشم و دل مولانا، فرصتی طلایی برای بیرون زدن از پیله عادت و غفلت و عافیت، قد کشیدن و به دولت رسیدن است:

چند شب‌ها خواب را گشتی اسیر؟

یک شبی بیـدار شو، دولت بگیر

در نظر مولانا، تمرین پروانگی و فرشتگی و پاک شدن از زشتی‌ها و پلشتی‌ها از دیگر کرامات و برکات شب‌های مبارک قدر است، چنان که در قدریه‌ای دیگر می‌گوید:

ای مه عید، روی تو، ای شب قدر، موی تو

چون برسم به جوی تو، پاک شود پلید من

پس از مولانا، در حوزه «قدریه‌سرایی» - بی هیچ تردیدی - باید از حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی نام برد. در میان شاعران، حافظ نگاهی متفاوت و خلاف‌آمد عادت به رمضان و متعلقات آن داشته است. نگاهی رندانه و معرفت‌شناسانه. حافظ را می‌توان عصاره مولانا و سعدی و خیام دانست. عشق سعدی، عرفان مولانا و خوش‌باشی خیام را در آیینه غزلیات حافظ می‌توان به تماشا نشست.

حضرت حافظ  به بهانه‌ پرداختن به رمضان و «قدر»، به نقد رفتار دینی برخی از مسلمانان اسمی و شناسنامه‌ای پرداخته و با لهجه‌ای طنزآمیز نحوه‌ سلوک دینی آنان را زیر سوال برده است. در واقع باید گفت حافظ در رمضان سروده‌هایش دکان زهدفروشی را تخطئه کرده و بر مسلمانان دورو و ریاکاری تاخته است که با سکه دین به دنبال تجارت دنیا هستند. مسلمانانی که می‌خواهند از نمط اسلام و مسلمانی، کلاهی برای خود ببافند و لا غیر! با وجود این نگاه منتقدانه، شب قدر در نگاه حافظ نیز شب «خلوت با دوست»، «بشارت» و تجلی «جمال و جلال» ذات اقدس پروردگار است، شب‌هایی که دروازه‌های آسمان و ملکوت به روی سالک باز می‌شود و جان بیقرار عاشق، مشتاق پرواز:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

حضرت لسان الغیب در غزلی دیگر از شب قدر به عنوان شبی یاد می‌کند که سالک عروج می‌کند و به قرب حضرت دوست می‌رسد:

در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عیبم مکن

سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود

دقیقه‌ای که حضرت سعدی نیز بر آن تاکید کرده است. از نظر سعدی شب قدر، شب هم‌نفسی و هم‌نشینی با دوست و زمزمه حدیث عاشقی است:

آن که گویند به عمری شب قدری باشد

مگر آن است که با دوست به پایان آرند

***

ای دوست! روزهای تنعم به روزه باش

باشد که در فِتد شب قدرِ وصال دوست

همام تبریزی از دیگر شاعران سبک عراقی که با سعدی شیرازی نیز معاصر بوده است، با اشاره به آیات سوره «قدر» بخصوص این آیات«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ : ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، و تو چه می دانی شب قدر چیست؟» با حسرتی عمیق، غفلت از برکات لیالی شریف قدر و ناآگاهی از قدر و مرتبه این شب‌های نورانی را متذکر می‌شود و از این که نتوانسته‌ در ماه مبارک رمضان از برکات شب قدر بهره ببرد، افسوس می‌خورد. همام علت این کم سعادتی را آلوده بودن جسم و جان خویش و نامحرم بودن برای راه یافتن به حریم کبریایی می داند و می‌گوید:

رمضان رفت و ندانم که ز ما بد خشنود

یا نه اندیشه آن ذوق دل ما بربود

عمل ما اگر این است که ما می‌بینیم

نرود ماه مبارک ز بر ما خشنود

از شب قدر ندانیم نشانی جز نام

چشم آلوده ما محرم آن حال نبود

جان کلام آن که شب قدر در شعر و ادب پارسی، فرصتی معنوی و خجسته برای خانه‌تکانی روح و زدودن زنگار معصیت از آیینه دل است. به امید آن که در این ایام، با نشستن بر خوان ادبیات شکوهمند پارسی و زمزمه قدریه‌های بلند شاعران، از برکات این شب‌های نورانی بیشتر بهره ببریم، حسن ختام این نوشتار را به غزلی معنوی و درخشان از مولانا در فضیلت شب قدر اختصاص می‌دهم:

امشب عجبست ای جان! گر خواب رهی یابد

وان چشم کجا خسپد، کو چون تو شهی یابد

ای عاشق خوش مذهب، زنهار مخسب امشب

کان یار بهانه‌جو، بر تو گنهی یابد

من بنده آن عاشق، کو نر بُود و صادق

کز چستی و شبخیزی، از مه کُلهی یابد

خدمت شه باشد، شب همره مه باشد

تا از ملاء اعلا، چون مه سپهی یابد

بر زلف شب آن غازی، چون دلو رسن بازی

آموخت که یوسف را در قعر چهی یابد

آن اشتر بیچاره، نومید شدست از جو

می‌گردد در خرمن، تا مشت کهی یابد

بالش چو نمی‌یابد از اطلس روی تو

باشد ز شب قدرت، شال سیهی یابد

زان نعل تو در آتش، کردند در این سودا

تا هر دل سودایی، در خود شرهی یابد

امشب شب «قدر» آمد، خامش شو و خدمت کن

تا هر دل اللهی، ز الله ولهی یابد

اندر پی خورشیدش، شب رو پی امیدش

تا ماه بلند تو، با مه شبهی یابد»

 انتهای پیام 

  • پنجشنبه/ ۲۴ فروردین ۱۴۰۲ / ۱۶:۲۳
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1402012412094
  • خبرنگار : 71573