او که سوگش هوشنگ مرادی کرمانی را به هقهق انداخت و البته نهفقط او؛ بلکه هر کس را که عاشق بود به قصههای مجید، شب یلدا را بارها و بارها دیده بود، با اتوبوس شب، پوراحمد را تحسین کرده، با خواهران غریب گریسته و به خاطر هانیه را زیسته بود.
حالا ما به مدرسه قصههای مجید آمدهایم برای مرور خاطرات جمعی شیرینی که همگی به تکرار آنها نیاز داریم؛ اگرچه با تداعی هریک، افسوس میخوریم از رفتن پوراحمد، از غصههایی که در دل داشت و بر او هوار شدند و جانش را گرفتند. آه که حال و روز مدرسه محتضر حلبیان بهتر از او نیست، مدرسهای که غصههایش قصهای دراز دارند و مدتهاست که بیتوجهیها کمر همت بستهاند به محو ساختن این خاطرات جمعی!
آمدهایم به خیابان هاتف اصفهانی و خیابان مشیر که به خیابان یخچال شهرت دارد، برای تداعی سادگیهایی که در ذهن کودکان دهه ۵۰ و ۶۰ نقش بسته است.
اینجا مدرسه آلیانس است، همان مدرسه اتحاد، یا مدرسه فرانسویها، مدرسه یهودیان، مدرسه قصههای مجید، مدرسه شهید حلبیان یا هر نام دیگری که بر آن بنهند و آن را به همان بخوانند. هرچند که برای من و بسیاری از ما، این مدرسه، مدرسه قصههای مجید است و خاطرههایش با مجید و قصههایش عجین. خاطرههایی شیرین و تلخ، اما نه به تلخی و دهشتناکیِ رفتن پوراحمد!
به مدرسه مجید نگاه میکنیم، اینبار عمیقتر. بنای جنوبی آن دوطبقه دارد و ایوانش با ۱۴ ستون و سرستون گچی تزئین شده و بنای شمالی نیز دقیقاً قرنیه همین بنا است، اما بنای یکطبقهی میانی آن که پیشتر دارای دوطبقه بود ایوانی دارد با ۶ ستون سنگی قاجاری که با حجاریهای حاج محمد هاشم حجار تزئین شدهاند. مدرسهای ثبتشده در فهرست میراث ملی که از سال ۱۳۹۷ تعطیل شد و مدتهاست به حال خود رها شده و در حال احتضار است.
گویا دلمان میخواهد جریان زندگی را در این مدرسه محتضر حس کنیم! صدای زنگ مدرسه را بشنویم و هیاهوی دانشآموزان را... اما اشک امانمان نمیدهد... برای کدام باید افسوس خورد و اشک ریخت! برای مدرسه مجید یا پوراحمدش؟! برای مجید یا برای دهه شصتیهایی که با قصهها و غصههای مجید زیستند، ساده زیستند، اما عجیب که حالِ بسیاری از آنها مانند حال مدرسه خاطرهسازشان است و خالقش!
وقت گله نیست، اما به مدرسه قصههای مجید آمدهایم که به او بگوییم کیومرث پوراحمد را یادت هست؟ رفت.
انتهای پیام