شیوههای رویت هلال و زمان افطار و سحری
وارد خیاطخانه علی آقای ۷۰ ساله که میشوی انگار به دهه ۵۰ خورشیدی پا گذاشتهای، اتوی قدیمی روی پارچه مشتری سر میخورد و رادیوی قدیمی قرآن میخواند. علیآقا و شاگردش که حالا همکار اوست از سالهایی میگویند که آغاز ماه رمضان نه با صدای رادیو، بلکه با نگاه کردن به آسمان و جایگاه ستارگان مشخص میشد و آشنایی با اجرام آسمانی، دانشی مهم بود. در میان اهالی هر روستا یا آبادی هم افرادی بودند که به این علم آشنایی داشتند؛
علیآقا از پدرش یاد میکند: «پدرم مرد دینداری بود، آن زمان که رادیو و تلویزیون نبود مردم از روی حرکت ستارهها متوجه میشدند کدام ماه رسیده، یا ماه که کامل میشد میدانستند فردا شروع ماه جدید است، آنها که عالِم بودند روی بلندی میرفتند و با نگاه کردن به ماه در آسمان رسیدن ماه رمضان را تشخیص میدادند. یکی دیگر از راههای تشخیص زمانِ سحر، دیدن خوشه پروین یا همان ستاره ثریا روبهروی ماه بود، اگر این دو جِرم آسمانی در مقابل هم قرار میگرفتند به معنای رسیدن زمان سحر و اذان بود».
حسن آقا ۶۲ ساله و همکار و شاگرد قدیمی علیآقا میگوید: « ستاره روجا که درمیآمد ما افطار میکردیم».
از دیگر روشها، استفاده از «تقویم فرس» بود، تقویم یا گاهشماری فرس قدیم که به نام گاهشمار یزدگردی نیز شناخته میشود، نوعی گاهشمار باستانی با مبدأ فوت یزدگرد ساسانی است که استفاده از آن در نواحی جنوبی دریای کاسپین رایج بوده؛ آغاز سال در گاهشماری فرس قدیم هر چهار سال و اندی یک روز به سمت زمستان عقبگرد داشت و این تقویم، بدون کبیسه و سیار است.
در نقاطی از مازندارن رفتن خروس به داخل لانه به معنای پایان روز و رسیدن زمان افطار بود. در برخی از آبادیها پس از غروب آفتاب و فرارسیدن تاریکی، سکهای را در حیاط خانه میگذاشتند، اگر تاریکی به اندازهای بود که نمیتوانستند عدد روی سکه را بخوانند به این معنی بود که زمان افطار است. در وِرِسک نیز مردم چراغ لَمپا (گِردسوز) را روشن کرده و روی طاقچه قرار میدادند، اگر سایه چراغ روی فرش خانه میافتاد، ساعت افطار فرارسیده بود.
بعد از افطار نوبت سحری بود، اما چطور در روزگاری که زندگی در قبضه رسانهها نبود، نیمهشب از زمان دقیق سحر باخبر میشدند؟ پژوهشهای میدانی نشان میدهند که آواز خروس نقشی کلیدی در تشخیص زمانهای مهم ماه رمضان داشت، به این شکل که از ۳ نوبت آوازخوانی خروس، یک نوبت برای برخاستن از خواب و مهیا ساختن بساط سحری و نوبت دیگر برای خوردن آن بود. در آواز سوم زمان اذان فرا رسیده بود و باید دست از خوردن میکشیدند. در کنار بانگ خروس، افرادی نیز در روستاها و آبادیها وظیفه بیدار کردن اهالی را برعهده داشتند.
زنان و آغاز ماه مبارک
در گذشته و چند روز پیش از آغاز ماه رمضان فعالیت و زیست مردم مازندران رنگوشکلی متفاوت به خود میگرفت، زنان مهمترین نقش را در این میان داشتند، رسیدگی به امور خانه و فرزندان و نیز تهیه مایحتاج یک ماه که در گذشته وظیفه تهیه و تولید آن برعهده زنان خانواده بود، از مهمترین برنامههای آنان بودهاست. به موارد یادشده گِلگویی خانهها را هم اضافه کنید، گِلگویی نوعی بازسازی خانههای کاهگلی است که با گِلهای رنگی انجام میشود.
مهدخت ۷۲ ساله و اهل سوادکوه در اینباره میگوید: «چند روز قبل از شروع ماه، مردان خانه برایمان از روستاهای اطراف گِلهای رنگی میآوردند، بیشتر هم گل سفید و قرمز پیدا میشد، گِل را با آب و کاه قاطی میکردیم و بعد به دستمان جوراب میپوشاندیم و میزدیم توی سطل گل و با همان دست دیوارها را رنگ میکردیم. هم دیوارها نو و هم استحکام دیوار بیشتر میشد».
زهرا ۶۴ ساله و بازنشسته بیمارستان از بیشتر شدن وظایف زنان در آغاز ماه مبارک اینگونه یاد میکند: «قبل از شروع ماه مبارک باید آرد گندم و برنج به اندازه کافی تهیه میکردیم تا در طول آن یک ماه که روزه بودیم کار کمتری داشته باشیم. مورد مهم دیگر، آب کردن دُنبه و تهیه کَره بود که هم برای پخت غذا از آن استفاده میشد و هم برای درست کردن حلوا که تقریبا قوت غالب آن یک ماهِ بیشتر خانوادهها بود؛ روغن و دنبه آبشده را در ظرفهای فلزی و چوبی نگهداری میکردیم».
فاطمه خانم ۶۸ سال دارد و سبزیهای باغچه را در خیابان امیرمازندرانی حراج کرده تا به افطار برسد، میگوید: «یادم هست شب قبل از شروع ماه، مادرم اول، سحری را آماده میکرد؛ بیشتر هم تهچین میخوردیم که توی آن مرغ محلی یا گوشت گوسفند بود. بعد حتما باید ما را حمام میبرد، حمام نمره بود آن زمان (نوعی حمام عمومی)، یعنی یکی از رسوم خانواده این بود که همه اهل خانه در اولین شب ماه رمضان باید پاک و منزه روی سفره سحر مینشستند، مادرم معتقد بود باید جسم و روحمان پاک باشد تا خدا روزهمان را قبول کند».
سفرههای افطار تا سحر
حلوای آردبرنج، حلوای نشاسته، انواع برنج با مرغ و پرندگان محلی، آش دوغ، آش رشته، آش ترش، فِرنی و نانهای خانگی که در تنور پخت و به آن نان کلوچه گفته میشد پای ثابت سفرههای ماه رمضان مازندرانیها بود.
سفره افطار به وضعیت اقتصادی خانواده بستگی داشت؛ حبیب آقا که ۶۷ سال از خدا عمر گرفته و نیمی از آن را در زنجان و نیمی را در ساری زندگی کرده از سفره گردو، سبزی، کوماج (نوعی نان یا شیرینی خانگی مازندرانی شبیه پنکیک)، سمنو، خرما و چای خاطرهای به یاد دارد: «ما بچه بودیم و کسی هم اجبارمان نمیکرد به روزه گرفتن، کلّهگنجشکی میگرفتیم. یادم هست آقام اوضاع خوبی نداشت، همیشه سر سفره ما کوکوسبزی و خرما و تخممرغ بود، موقع افطار اوّل آقام زیر لب دعا میخواند، بعد با خرما و چایی یا یک مقدار نمک روزهاش را باز میکرد و بعدش ما که کوچکتر بودیم دست به سفره میبردیم».
در گذشته آیین افطاری دادن مانند امروز رایج نبود و هر خانواده در نهایت نزدیکان خود را برای افطار دعوت میکرد. آقای طیبی ۶۷ ساله ۴ دهه است که از روستا به شهر ساری آمده. مغازه کوچک او بخشی از تاریخ خواروبار را در خود دارد؛ پیمانههای قدیمی و ترازوی برنجی که متعلق به پدرش است گویای پیشینه خانوادگی اوست، طیبی درباره آیینهای ماه رمضان به ما میگوید: «آن قدیمها مثل الان نبود و سفره سرتاسری انداختن هم کار هر کسی نبود، یا شاید چون خانواده ما فقیر بودند ما نداشتیم. نهایتا فامیل را دعوت میکردیم، اما یادم هست من ۱۵ ساله بودم که روزه گرفتن را شروع کردم، عاشق این بودم که برای نماز مغربوعشا بروم مسجد که یک جوری بگویم من روزه داشتم، یک جور افتخار بود! بعد آن آخوندی که در مسجد روی منبر بود اگر به خانهای میرفت، ده بیست نفری، همراهش به آن خانه میرفتند و مهمان افطار صاحبخانه میشدند».
حاج عباس که حلیمپز قدیمی شهر است اما نظر دیگری دارد: «خرجی هِدائِن (خرج دادن برای غذای ماه رمضان) رایج نبود مگر در روزهای عزا و شبهای احیا (شبهای ضربت تا شهادت امیرالمومنین). آن سه شب سفره در مسجد و تکیه پهن میکردند و هر کسی براساس وسعش در تهیه سفره افطار مشارکت داشت. یکی نان میخرید، یکی میگفت سبزی با من، آنکه وضعیت مالی بهتر داشت خودِ افطار را تقبل میکرد، اکثرا هم آبگوشت یا برنج و مرغ بود».
مرد مسنی که در حلیمپزی است در تکمیل حرف او ادامه میدهد: «مردم به آن طعام اعتقاد داشتند، یعنی معتقد بودند این غذا شفا میدهد، برکت میدهد، چه آنرا تهیه کنی چه خوردنده غذا باشی. برای همین مثلا آنها که مریضی در خانه داشتند، میآمدند یک مقداری از غذای افطار برای مریض میبردند، آن غذا حرمت داشت و حتی یک دانه برنجاش هم از دستشان نمیافتاد. یا مثلا نذر میکردند در آن سه شب ظرفهای افطار تکیه یا مسجد را بشورند. شبهای احیا هم خوردن شیرینی و تخمه گناه بود».
آیینها و مشاغل ویژه ماه رمضان
یکی از جذابیتهای زندگی قدیمیها، حضور و نقش پررنگ انسان برای معنا دادن به پدیدههای روزمره بود، مثلا «خَوِرکَر»(خبردهنده) به فردی گفته میشد که در ماه رمضان مردم را به صرف افطار مساجد دعوت میکرد.
این فرد از افراد کمبضاعت انتخاب میشد و دستمزد ناچیزی در قبال دعوت و باخبر کردن مردم دریافت میکرد. خورکرها «دسِّهچو»(چوبدستی) همراه خود داشتند که نهتنها از آن برای دفاع از خود برابر حیوانات استفاده میکردند، بلکه با آن در خانهها را به صدا درمیآوردند. نکته جالب آن که خورکرها باید با تمامی اهالی روستا روابط حسنه میداشتند، اگرنه ممکن بود به دلیل کدورت شخصی، فردی را به مجلس دعوت نکنند. خورکرها اگر به خانهای برای دعوت میرفتند و صاحبخانه در خانه نبود، چوبی را بهصورت مورب روی در ورودی میگذاشتند که نشان از حضور خورکر و دعوت صاحبخانه به مراسم افطار داشت.
افطاری مساجد هم منطقه به منطقه تفاوت داشت، مثلا در روستاهای شرق مازندران هر خانواده یک مَجمَع یا سینی بزرگ مسی حاوی افطار و سحر در دست، راهی مسجد میشد و مردان خانواده با فراخواندن مهمانها دور یک سینی، مشغول خوردن افطار میشدند. هنگام سحر نیز غذای سبکتر مانند شیر داغ، نان، پنیر و تخممرغ آبپز به حاضران در مسجد میدادند.
یکی دیگر مشاغل رایج در ماه رمضان «شیپورزن» بود. شیپورزنی و دمیدن در شیپور یکی از راههای بیدارباش سحر به شمار میآمد، نوبت نخست برای پخت سحری، نوبت دوم برای خوردن آن و نوبت آخر اعلام زمان اذان بود.
نقش مهم دیگر را «سحرخوون»(سحرخوان) ایفا میکرد. سحرخوانی آیینی قدیمی است که طی آن دعای ماه مبارک رمضان توسط فردی خوشصدا در کوچهها و در تاریکی شب خوانده میشد. تا نیم قرن گذشته سحرخوانان هنگام سحر در کوچههای روستاها و آبادیها راه افتاده و اشعاری که بیشتر در وصف امامان بود میخواندند تا کسی خواب نماند.
لیلا خاله، اسفندفروش ۷۳ ساله بازار، خاطرهای از سحرخوانی نقل میکند: «یک ملّا حبیب نامی داشتیم که روی پیت حلب میزد و چراغ نفتی هم داشت، بلند میخواند که سحر برخیز، عبادت کن. همین را کش میداد و هی میخواند. مادرم و زنهای همسایه با شنیدن صدای ملّا حبیب بیدار میشدند و سحری آماده میکردند».
روزه اولیها در همه فرهنگها جایگاه ویژهای داشتند و مازندران نیز از آن مستثنا نبود. «روزهسَری» که گاه در قالب جشن یا مراسم کوچکی برگزار میشد یکی از این آیینها و مخصوص فرزندانی بود که برای نخستین بار روزه میگرفتند، پدربزرگ و مادربزرگ و یا پدر و مادر هدایایی برای فرزند خود فراهم میکردند تا به این شکل فرزندان خود را به روزهداری تشویق کنند. این هدایا برای پسران، گاو یا گوسفند و درخت یا باغ بود و برای دختران طلا، پوشاک یا چادر نماز.
فطریه ماه رمضان هم روز آخر ماه یا روز عید فطر از خانه خارج میشد. ابتدا میزان فطریه هر شخص مشخص و بعد، در قالب پول یا مواد خوراکی که بیشتر شامل برنج، گندم و آرد بود به روحانی محل پرداخت میشد. اگر فطریه مواد خوراکی بود هر کدام از اعضای خانواده یک بار با دست آن را لمس میکردند و بعد فطریه را از خانه خارج میکردند.
یکی از آیینهای فطریه «امانت دادن کاسه مسی» بود، اگر خانوادهای توان پرداخت فطریه را نداشتند یک ظرف مسی از پشتبام خانه به داخل میآوردند، سپس همه اعضای خانواده به آن ظرف دست زده و ظرف را به پشتبام خانه میبرند و به اصطلاح «امانت میدادند» و تا زمان تهیه فطریه از آن استفاده نمیکردند. پس از این که فطریه فراهم و به روحانی تحویل داده میشد، ظرف هم از امانت خارج میشد.
وداع با رمضان
این مراسم از شب ۲۷ رمضان آغاز و تا شب پایان ماه انجام میشود و در آن، روزهداران با خواندن ادعیه شب را به روز رسانده و آماده برگزاری عید فطر و ورود به ماه شوال میشوند. یکی از سنتهای وداع ماه رمضان، خواندن دعا و فوت کردن به قند یا مواد خوراکی است که به نیت شفای بیمار یا برکتدهی به مال انجام میدهند.
چند روزی از مهمان شدن بر خوان نعمت پروردگار گذشتهاست، این سفر سی روزه دشوار یا آسان فرقی ندارد، هر چه باشد مهمان خداوند از در خانه او با دست خالی خارج نمیشود، درهای بخشش و برکت او همواره باز است و میزبانمان تا لحظه در خاک رفتن چشم به راه بازگشت به سویش. کدام یک از ما میداند که سال دیگر مهمان کیست و مقصد کجاست؟ بهتر آن که طفل جان از شیر شیطان باز کرده، شبی بیدار شویم و عمری دولت بگیریم.
انتهای پیام