کودک که بودم عید را به خاطر عیدیها دوست داشتم. وقتی سال تحویل میشد؛ چشمم به دست بزرگترها بود که کی قرار است عیدی بگیرم. هنوز این عادت از سرم نیفتاده با این تفاوت که برای گرفتن عیدی به بارگاه بزرگ شهرمان آمدم. امام رضا(ع) به مهربانی و کرامت معروف است. بارها از مادرم قصه مهربانی ایشان را شنیدم و حالا هر سال دوست دارم سال تحویل مقابل ایوان طلا بنشینم تا عیدی را از دست ایشان بگیرم.
به اطرافم نگاه میکنم. کودکی آرام و بیصدا در آغوش مادرش نشسته و به چراغانی صحن نگاه میکند. نگاهش پر از تعجب و شادمانی است. مادرش دستانش را بالا گرفته و آخرین ساعات سال را دعا میکند. من نیز همه خواستههایم را مرور میکنم و به گنبد زل میزنم. یک به یک خواسته هایم را به امام رضا(ع) میگویم و آرزو میکنم سال ۱۴۰۲ سال رسیدن به خواستههایم باشد.
هوا از هر لحظه مطبوعتر است و نفس کشیدن در این آستان عطر ملکوت را به سینهام میکشاند. ساعات آخر سال و لحظات اول سال جدید را در مأمن آرامش میگذرانم و این روحم را شاداب میکند. به سال گذشته و اتفاقاتی که گذشت فکر میکنم و آرزو میکنم سال ۱۴۰۲ سال خوبی برای همه باشد.
میگویند لحظه تحویل سال دعا اجابت میشود. من مهمترین دعایم را نگه داشتم تا لحظهای که سال نو میشود از آقای شهرمان بخواهم. میخواهم لحظه تحویل سال، وقتی آغازی نو برای همه رقم میخورد، از خدا بخواهم امام زمان(عج) را برساند. هر سال که میگذرد جهان بیش از پیش نیازمند منجی میشود. چه بهتر که سال جدیدم با تمنای آمدن منجی آغاز شود.
به سوی دیگری مینگرم. زن و مرد جوانی شانه به شانه یکدیگر نشستند. مشخص است تازه زندگی مشترکشان را آغاز کردند. هر دو به نقطهای خیره ماندند و لبهایشان میجنبد. پیرمردی همراه خانوادهاش نشسته و به شیطنتهای نوهاش میخندد. زیر لب دعای تحویل سال را میخوانم و در همهمه آرام صحن غرق میشوم.
یادداشت از: فاطمه عاطفی، خبرنگار ایسنا
انتهای پیام