صدراعظم فریبکارِ احمد شاه قاجار از فرصتِ دوریِ مجاهدان عیار آذری از خانه و کاشانه استفاده کرد و با لابی با وکیلالدولههای مجلس شورای ملی لایحهای را به تصویب مجلس رساند که بر اساس آن همه تفنگداران خارج از قشون ارتش خلع سلاح شدند اما جز سردار ملی و سالار ملی و یارانشان که با مکر و حیله و خونریزی خلع سلاح شدند تفنگهای گروه دمکرات که در خدمت حکومت قرار گرفتند بعد از چند روز به آنان تحویل شد و بدین سان ستارخان و باقرخان در آتش تنفر و کینه مشروطهچیهای دمکرات سوختند.
به گزارش ایسنا، امروز چهارم فروردین، صد و دوازدهمین سالروز ورود ستارخان و باقرخان به تهران در نوروز ۱۲۸۹ است.
بزم مجلس و دولت
همزمان با حمله مشروطهخواهان گیلانی و بختیاری به تهران و فتح پایتخت در تاریخ ۲۱ تیر ۱۲۸۸، مجاهدان آذری تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان درگیر مبارزه با رحیم خان چلبیانلو حاکم زورگوی تبریز بودند. مجاهدان تبریز بعد از نبرد خونین با رحیم خان و تفنگچیانش، او را شکست دادند و رحیمخان به روسیه فرار کرد.
مجاهدت ستارخان و باقرخان موجب شد دومین دوره مجلس شورای ملی که بعد از چند ماه تعطیلی گشایش یافت طی بیانیهای در ۲۹ آبان ۱۲۸۸ رسما از ستارخان و باقرخان و همرزمانشان قدردانی کند.
سید حسن تقیزاده رییس دمکرات و حاج سید نصرالله نقوی نماینده محافظهکار و سایر نمایندگان دمکرات و محافظهکار مجلس در رسای ایثارگرایها و مقاومتهای مجاهدان تبریز نطق کردند. آنان در تمجید از آیتالله سید محمد طباطبایی و آیتالله عبدالله بهبهانی و شیخ فضل الله نوری از روحانیون حامی جنبش مشروطه نطق کردند.
احمد وثوقالدوله عضو حزب دمکرات مجلس که چند ماه بعد در کابینه میرزا حسن مستوفیالممالک رییسالوزرای احمد شاه قاجار به مقام وزیر جنگی منصوب شد، دلاوریهای ستارخان و باقرخان را ستود و نامه قدردانی از مجاهدان تبریزی را با اعطای لقب «سردار ملی و سالار ملی» به ستارخان و باقرخان قرائت کرد.
او در این نامه که با تکرار کلمه «احسنت، احسنت» نمایندگان مورد تایید قرار گرفت، نوشت: «مجلس شورای ملی جانبازیها و فداکاریهای جنابان ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی و دیگر غیرتمندان تبریز را نخستین علت آزادی و خلاصی ملت ایران از قید اسارت و رقیت ارباب ظلم و عدوان میداند و از مصائب و شدایدی که آن فرزندان غیور وطن و سیر اهالی غیرتمند آذربایجان برای سعادت ابدی و نیکنامی ایران تحمل کردهاند، تشکرات صمیمی عمومی ملت ایران را تقدیم مینماید.»
آغاز فتنه
پیروزی مجاهدان تبریزی در آذربایجان از یک سو به مذاق قوای نظامی روسیه تزاری که در راستای اجرای قرارداد ۱۹۰۷ معروف به سنپترزبورگ، از سال ۱۲۸۵ بیسر و صدا و به تدریج سیاست تجزیه ایران را به اجرا درآورده بودند خوش نیامد و از سوی دیگر موجبات نگرانی مشروطهچیها و آزادیخواهان فاتح تهران از زد و بند مهدی قلی هدایت ملقب به مخبرالسلطنه والی آذربایجان از به خطر افتادن جان ستارخان و باقرخان شد.
میرزا حسن مستوفیالممالک که از نخستین روزهای مرداد ۱۲۸۹ به عنوان رییسالوزرای دولت مرکزی، احمد وثوقالدوله را از دومین مجلس شورای ملی به دولت آورده بود و به عنوان وزیر جنگ منصوب کرده بود، به پیشنهاد او از ستارخان و باقرخان و همرزمان آنان دعوت کرد تا به تهران بروند، اما رهبران تبریزی این دعوت را نپذیرفتند.
آزادیخواهان آذربایجان و تهران از بیم جان ستارخان و باقرخان آیتالله محمدکاظم آخوند خراسانی مرجع تقلید حامی نهضت مشروطه را واسطه راضی کردن ستارخان برای سفر به تهران کردند و ایشان نیز ستارخان و باقرخان را به این سفر راضی کرد و مجاهدان تبریزی راهی تهران شدند.
آنان در طول مسیر تبریز – تهران با استقبال گرم و پر شور مردم و مقامات دولتی شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج روبرو شدند. کاروان ستارخان و باقرخان در روز جمعه، چهارمین روز از نوروز ۱۲۸۹ در میان استقبال نیمی از مردم شهر، سران روحانی مشروطه و مقامات وقت سیاسی که همگی از مجاهدان نهضت مشروطه بودند، وارد منطقه مهرآباد تهران شد. مردم شهر با برافراشتن چادرهای پذیرایی آراسته به انواع تزئینات از جمله طاقنصرتهای زیبا، قالیهای گرانقیمت و چلچراغهای رنگارنگ از مجاهدان تبریزی استقبال گرمی کردند.
در سرتاسر خیابانهای ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان نصب شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود.
مهدی ملکزاده نویسنده کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت در ایران در توصیف این استقبال نوشت: «استقبالی که مردم تهران از این دو قهرمان مدافع تبریز کردند تا این زمان از هیچ پادشاهی به عمل نیامده بود. از میدان توپخانه و خیابان لالهزار تا باغشاه تمام پشتبامها و خیابانها و دکانها، زن و مرد ایستاده بودند.»
طعمه کردن مجاهدان
مجاهدان آذری بعد از ورود به تهران در منطقه باغشاه اسکان داده شدند. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانیهای مقیم تهران تدارک دیده شده بود به خیابان سعدی و منزل فردی به نام صاحباختیار رفت و سکونت کرد.
ستارخان و باقرخان بعد از مستقر شدن در تهران، به دیدار احمد شاه خردسال و عضدالملک نائبالسلطنه رفتند و مورد تقدیر آنان قرار گرفتند. مجاهدان تبریزی تا اواسط اردیبهشت ۱۲۸۹ مهمان دولت مستوفیالممالک بودند.
یاران ستارخان و باقرخان یک ماه به خرج دولت در باغشاه سکونت داشتند. اما به دلیل تعداد زیاد مجاهدان تبریزی در ماه دوم به دو دسته تقسیم شدند. ستارخان و همرزمانش به باغ اتابک محل فعلی سفارت روسیه در تهران و باقرخان و یارانش به منطقه عشرتآباد منتقل شدند و در آنجا اسکان یافتند.
آغاز اختلاف
مدتی بعد از تثبیت حکومت مشروطهخواهان فاتح تهران و آغاز به کار دومین مجلس شورای ملی، اختلافات درون جریان مشروطه شروع کرد. این جریان که تا قبل از این بدون توجه به اختلافات سیاسی در کنار هم با جبهه مقابل جنگیدند و موفق به فراری دادن محمدعلی شاه قاجار شدند، به مرور اختلافاتشان در نحوه اداره کشور بالا گرفت.
مشروطهچیها متشکل از دو جریان دموکراتها و اعتدالیون بودند. گروه دمکرات یا ملیون به ریاست سید حسن تقیزاده از مشروط بدون مشروعه حمایت کردند. آنان مایل به نفوذ گرایشهای مذهبی در نهضت نبودند. قدرت اصلی و مناسب حساس دولتی در دست آنان بود.
در عوض گروه اعتدالیون که به محافظهکاران نیز شهره بودند به مشروطه مشروعه باور داشتند. سران مجاهد، گروه و دسته خود را ایجاد و راهشان را از یکدیگر جدا کردند. با کشیده شدن اختلافات این دو جریان مشروطهخواه به خارج از مجلس دوم، جامعه آن روزگار نیز دچار چند دستگی و اختلاف شد. ستارخان و باقرخان در بحبوحه این اختلافات وارد تهران شدند.
پایه اصلی و خط قرمز مجاهدان تبریزی روحانیون مشروطه بودند. این دیدگاه ستارخان و باقرخان از همان ابتدا آنان را روبروی ملیون قرار داد و این تقابل مانع از ورود آزادیخواهان تبریز به جریان مدیریت دولت شد.
باقرخان که حذف احکام شرع را از نهضت مشروطه خلاف اهداف اولیه آزادیخواهان دید در انجمن احرار تبریز مخالفتش با سردار اسعد را علنی کرد و حتی به صراحت گفت که «در صورت تداوم اختلافات مشروطهخواهان، چند نفر از نمایندگان ملیون مجلس را از مجلس دوم بیرون خواهد کرد.» سردار اسعد هم به باقرخان و ستارخان و سایر اعتدالیون پیام داد که «در صورت این تعرض با قوای بختیاری در خدمتش از وکلای مجلس دفاع میکند.»
قهرمان میرزا سالور ملقب به عین السلطنه سومین برادر ناصرالدین شاه در تحلیل شرایط کشور در این دوره نوشت: «انقلابی و اعتدالی. مساله عمده که عبارت است از حکایت مشروطه و مستبده کهنه شده. گفتوگو و مخالفت تمام، سر انقلاب و اعتدال است. سپهدار و حاجی علیقلیخان سردار اسعد با مستشارالدوله و اغلب وکلا، اعتدالیون هستند. تقیزاده صنیعالدوله و جمعی دیگر، انقلابیون. روزنامه ایراننو و شرق هم انقلابیون، مابقی روزنامهها، اعتدالیون، متصل نزاع لفظی و قلمی است.»
در چنین شرایط آشفتهای ناگهان آیتالله سید عبدالله بهبهانی به طور مرموزی درگذشت. ستارخان و باقرخان و سایر مجاهدان تبریزی این ترور را به انقلابیون یا همان دموکراتها نسبت دادند و درصدد تلافی برآمدند. ستارخان با محکوم کردن این اقدام از ملیون دستگیری و مجازات قاتل یا قاتلان را درخواست کرد. او اخطار داد که در صورت دستگیر و مجازات نشدن مجرم یا مجرمان، خود به وظیفهاش در این زمینه عمل خواهد کرد.
گروه اعتدالیون این جنایت را به گروه حیدرخان عمواوغلی و میرزا علیمحمد تربیت از جریان ملیون نسبت دادند و در جهت حذف فیزیکی آنان اقدام کردند. عمواوغلی با خوششانسی از دست مجاهدان فرار کرد اما علیمحمد تربیت دو هفته بعد از ترور آیتالله بهبهانی در حالی که به همراه سید عبدالرزاق خان از دیگر مجاهدان مشروطهخواه به سمت میدان مخبرالدوله در حرکت بود با شلیک گلوله چند نفر به سرکردگی حسین بیگ نوروز اف ترور شد. او در تاریخ هشتم مرداد ۱۲۸۹ در خیابان سعدی تهران به قتل رسید.
نقش روسیه و انگلیس در نزاع داخلی
شعلهور شدن آتش اختلافات داخلی مشرطهخواهان به امپراتوری روس و انگلیس بهانه داد تا دولت ایران را برای خلع سلاح مجاهدان تحت فشار قرار دهند. دولت ایران نیز برای جلوگیری از تشدید اختلافات و خونریزی بیشتر با سران مجاهدان به گفتوگو نشست و تمامی آنان را برای تصویب طرح خلع سلاح به جلسه مجلس شورای ملی دعوت کرد.
در این جلسه که در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۲۸۹ برگزار شد و هفت ساعت طول کشید، قانونی به تصویب رسید که به جز سپاهیان و پاسبانان کسی مجاز به حمل اسلحه نبود. در این قانون بر تحویل سلاح توسط مجاهدان به ماموران نظمیه طی ۴۸ ساعت پس از انتشار آگهی دولت به مأموران نظمیه تاکید شد.
ستارخان و باقرخان در مذاکراتی که در مجلس انجام شد، پذیرفتند که اسلحههایشان را تحویل دهند. آنان سوگند خوردند که در مقابل اوامر دولت نافرمانی نکنند.
با این حال قانون منع حمل سلاح به دلیل عضویت مستوفیالممالک و جمعی از وزیران عضو حزب دموکرات و ذینفع بودن آنان، با تبعیض اجرا شد. سردار اسعد و میرزا عبدالحسین فرمانفرما و یپرمخان از جریان ملیون برای دور زدن قانون به تن تفنگدارانشان لباس سربازی کردند و آنان را جزو نظمیهچیهای حکومت جا زدند و با گذشت چند روز از خلع سلاح، به بهانه استخدام در نظمیه مجددا مسلح کردند. در هنگام اجرای این سیاست یپرمخان همزمان هم فرمانده نظمیه بود و هم فرمانده ارتش.
احمد کسروی با اشاره به این دوره تاریخی نوشت: «مجاهدان نمیخواستند پی کار خود بروند و بسیاری از کار خود به یک بار دورافتاده اگر هم میخواستند، نمیتوانستند و اینان ناگزیر به نافرمانی برخاستند. از سوی دیگر دولت نخواست این قانون را دادگرانه به کار بندد چون خود مستوفی رئیسالوزراء و بیشتر وزیران از دسته انقلابی بودند. چنان که گفتیم این دسته کینه چهار تن سردار را (ستارخان، باقرخان، ضرغامالسلطنه و معزالسلطان) در دل داشتند و همچنین سردار اسعد که در همه کارها دست داشت از این چهار تن سخت خشمناک بود، به ویژه از ستارخان که از بس خشمناک بود زبان خود را نمی توانست، نگه دارد. علاوه بر اینها فرمانفرما هم از ستارخان دل آزردگی داشت. یپرمخان هم که این زمان هم رییس شهربانی تهران و هم سردار سپاه بود و نیروی بزرگی را در دست داشت نیز با ستارخان و معزالسلطان از در دشمنی وارد شدند.»
مجاهدان مخالف این طرح به تدریج به ستارخان و یارانش پیوستند و موجب هراس دولت مرکزی شدند. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید» اما یاران ستارخان همچنان سلاح خود را تحویل ندادند.
ستارخان طبق قولی که در مجلس داده بود، به هم رزمانش دستور داد اسلحهها را جمعآوری و به دولت تحویل دهند. در حالی که مجاهدان ستارخان و باقرخان بدین منظور در باغ اتابک جمع بودند گروه ملیون به سرکردگی معزالسلطان به آنجا آمدند و از دولت برای تحویل اسلحه سه ماه و نیم مهلت خواستند. علاوه بر آن بهای تفنگها و فشنگهایی که باید تسلیم دولت میکردند را هم طلب کردند.
موافقت ماموران نظمیه با این مسأله موجب به پا شدن غائله در پارک اتابک شد. ستارخان و باقرخان تلاش کردند تا مجاهدان را آرام کنند اما سعیشان نتیجه نداد و مجاهدان به تبعیضی که دولت در اجرای قانون منع حمل اسلحه روا داشت به شدت اعتراض کردند. این نارضایتی موجب محاطره پارک اتابک در اول شعبان ۱۳۲۸ توسط ۳۰۰۰ نفر نیروی مسلح به فرماندهی یپرمخان، یار قدیمی ستارخان شد.
نیروهای تحت امر یپرمخان پس از چند بار پیام و پسغام، به باغ هجوم بردند و آتش جنگ بین قوای دولتی و مجاهدان زبانه کشید. تفنگداران یپرمخان عمدتا نیروهای بختیاری و ارامنهای بودند که قبل از خلع سلاح به استخدام دولت درآمدند و به عنوان قشون دولت، یاران ستارخان و باقرخان را سرکوب کردند.
دموکراتها نیروهایشان را در قالب قانون خلع سلاح، مسلح کردند و مجری خلع سلاح سایر مجاهدان تبریزی شدند.
یاران دو در روی هم
جنگ بین یاران دیروز و دشمنان امروز، زمانی شعلهور شد که یپرمخان درِ پارک اتابک را آتش زد.
در این نزاع خونین نیروهای تحت فرمان یپرمخان از چند عراده توپ و ۵۰۰ مسلسل و ۶۰ تیر استفاده کردند و به فاصله چهار ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ را قتلعام کردند. ستارخان هم ساعتی پس از شروع درگیری راه پشتبام را در پیش گرفت اما در مسیر پلهها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصامالسلطنه بردند.
معزالسلطان از پارک گریخت و به سفارت عثمانی پناه برد. ضرغامالسلطنه بختیاری یکی دیگر از سران گروه مجاهد به شاه عبدالعظیم پناهنده شد.
محمدمهدی شریف کاشانی در کتاب واقعات اتفاقیه در روزگار در تشریح حوادث اتفاق افتاده در آن روز، نوشت: «… یپرمخان هم درِ پارک را نفت زده، آتش میزنند. بعد از چند دقیقه در سوخته، سرباز و سوار و بختیاری وارد پارک شد، از قراری که گفته میشود، تلفات خیلی میشود. با اینکه از مجاهدین اصلا اظهار حیاتی نمیکنند ولی از طرف دولتیها به هر کس و هر جا فروگذار نکردهاند. بعد از کشتنها اغلب را دستگیر و بعضی فرار کرده. آن وقت، بنای تاراج را میگذارند. تمام در و پنجرهها را میشکنند و مبل و فرش و چراغ و آئینهها و میز و صندلیها را تاراج مینمایند.
این حرکات زیاده از حد مورد شماتت و ملامت و سرزنش خارجه و داخله میشود. ستارخان و باقرخان را هم میبرند منزل صمصمامالسلطنه... ه. مردم از این قضیه اظهار نفرت و بدگویی کردند... د. زانوی ستارخان هم گلوله خورده، در بستر خوابیده.»
فردای روز حادثه وزارت داخله دولت طی اطلاعیهای اعلام کرد: «در اجرای احکام آیاتالله نجفی مبنی بر خلع سلاح مجاهدین، قوای دولتی عدهای متمرد را در باغ اتابک محاصره و در ظرف سه ساعت متمردین کلا مغلوب و ۳۵۰ نفر گرفتار و در نظمیه محبوس شدند.»
چند روز بعد نمایندگان مردم خراسان در مجلس شورای ملی نیز در تلگرافی به انجمن ایالتی خراسان بدون اشاره به تعداد کشتهها نوشتند: «اشرار در منزل سردار ملی جمع، متأسفانه ایشان را مجبور نموده، نگذاشتند از جزء اشرار خارج شود. دولت به قوه قهریه قانون خلع اسلحه اجراء، سردار و سالار ملی محترما به منزل علیحده منتقل، اشرار گرفتار.»
درگذشت
سه ماه بعد از این وقایع، یاران ستارخان سرانجام خلع سلاح را پذیرفتند. ستارخان نیز خانهنشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جایی نرسید و ستارخان سردار ملی در تاریخ ۲۵ آبان ۱۲۹۳ در حالی که ۴۸ سال داشت، در تهران درگذشت.
پیکر او در قبرستان باغ طوطی در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری به خاک سپرده شد.
قبر و آرامگاه سردار ملی تا سال ۱۳۲۴ وضعیت مناسبی نداشت اما در پی برگزاری میتینگ طرفداران پر شور ستارخان در این سال بر سر مزار او، یک آرامگاه موقت برای او ساخته شد. این آرامگاه یکسال بعد با خاک یکسان شد تا اینکه به همت گروهی از مبارزان مشروطهخواه، سنگ قبری برای آرامگاه ستارخان گذاشته شد.
بر روی سنگ قبر سردار ملی جملهای با این مضمون به نقل از خودش حک شد: «این بنده عاصی ستار، برای اجرای احکام شریعت غراء احمدی (ص) از جان و مال و اولاد و هستی خود، صرفنظر کرده تا دولت جابره تبدیل به دولت عادله و قوانین حضرت سیدالمرسلین رویه و مسلک اهل اسلام شود. ستار»
منابع:
مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت در ایران، ج ۶، ص ۱۹۱
مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد، سند شماره ۵۱۲۳
نجفی، موسی و فقیه حقانی، موسی؛ تاریخ تحولات سیاسی ایران، ۱۳۸۸، ص ۲۹۷
امیرخیزی، اسماعیل؛ قیام آذربایجان و ستارخان، تهران: انتشارات آیدین، ۱۳۸۷، ص ۵۵۶
آجودانی، ماشاءالله، مشروطهی ایرانی، تهران: نشر اختران، چاپ پنجم: آذر ۱۳۸۳، ص ۱۱۱ و ۱۱۲
شریف کاشانی، محمد مهدی؛ واقعات اتفاقیه در روزگار، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، نشر تاریخ ایران، چاپ اول: ۱۳۶۲، ج ۲، ص ۵۰۷
انتهای پیام