به گزارش ایسنا، سفرهای پی در پی احمد شاه جوان برای عیاشی و خوشگذرانی به کشورهای اروپایی به خصوص به فرانسه در شرایطی که قشون ایران در نابسامانی و اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور در بدترین وضعیت قرار داشت و صدراعظمهای وقت قاجار از جمله احمد قوام، مشیرالدوله، کابینه دوم قوام، مستوفی الممالک و کابینه آخر مشیرالدوله یکی پس از دیگری ساقط میشدند، بستر شکلگیری کودتایی را به وجود آورد که موجب به خاک افتادن نظام مشروطه و پایمال شدن خونهای ریخته شده برای خارج کردن ایران از زنجیر استعمار و بردگی شد.
سید ضیاءالدین طباطبایی رییسالوزرای ۱۰۰ روزه ایران بعد از دو دهه از دوران صدارتش با صدرالدین الهی به گفتوگو نشست و به پرسشهای او پاسخ داد.
الهی در بخشی از این گفت از سید ضیا پرسید: «آقا راسته که میگن شما انگلیسی هستید؟»
سید ضیاء پاسخ داد: «بله این طور میگویند. تاریخ ۳۰۰ ساله اخیر نشان داده و ثابت کرده که انسان در دوستی با انگلستان ضرر میکند اما دشمنی با انگلستان موجب محو آدمی میشود. من به عنوان یک آدم عاقل در تمام مدت زندگیم ضرر این دوستی را کشیدهام اما حاضر نشدم محو شوم.
من در سرم بود که یک حکومت ملی مقتدر متکی به قدرت نظامی ملی به وجود بیاورم و خودم بشوم رئیسالوزراء، بشوم دیکتاتور.»
الهی در ادامه پرسید: «مثل موسولینی؟» که سید ضیاء بدون تعارف جواب داد: «ها، بارکالله احسنت.»
نویسنده کتاب سید ضیاء، مرد اول یا مرد دوم کودتا در ادامه از او درباره نحوه آشناییش با رضا خان پرسید که او پاسخ داد: «برای نخستین بار کلنل کاظمخان سیاح، رضا را به من معرفی کرد. کلنل گفت یک افسر قزاق پیدا کردهام که به درد کار ما میخورد. هم قد بلند است، هم بد اخم، هم پر هیبت، هم افسرهایش دوستش دارند، فقط باید رویش فکر کرد.»
الهی در ادامه با تعجب از سید ضیاء پرسید: «چارهای جز انتخاب همین افسر که به او هشدار داده بودند که سواد ندارد؟»
سید ضیاء با زیرکی پاسخ داد: «افسرهای باسواد آن روز ما از او ترسوتر بودند و افسرهای شجاع ما از او بیسوادتر. رضاخان معدل افسر معمولی و مقبول آن روز بود.»
الهی ادامه داد: «سید بازگشتی دارد به دوره قاجار و وضعیت اسفبار آن روزگار؟»
سید ضیاء در جواب گفت: «احمد شاه آخرین شاخه محکوم به شکستنِ خانوادهای بود که یک خواجه بیسر و پا - آغا محمدخان قاجار - ۱۵۰ سال پیش آن را به عنوان سلسله سلطنتی مستقر کرده بود و در این ۱۵۰ سال جز نکبت و افلاس و بدبختی چیزی نصیب ایران نشد و میراث این خانواده روزی که ما کودتا کردیم، مقداری شاهزاده جقه چوبی بود و مقداری هم شاهزاده خانم تنبان فنری.»
خروش رضا
غلامرضا که بین اطرافیانش رضا صدایش میزدند در دوره جوانی و هنگامی که در قشون به عنوان قزاق ساده مشغول خدمت بود اولین ازدواجش را انجام داد. اما او سه بار دیگر هم ازدواج کرد، دو بار قبل از سلطنت و دو بار در طول سلطنت.
سرنوشت نظامی و سیاسی رضا و شکلگیری پایههای سلطنتش در ازدواج دومش بنیان گذاشته شد. همسر دوم رضا، نیمتاج معروف به تاجالملوک آیرُملو بود که البته تاریخنگاران عموما او را به عنوان همسر اول رضا معرفی کردهاند و ازدواج اولش را از نوع موقت ثبت کردهاند.
اهمیت این ازدواج، تیمور پدر تاج الملوک، از افسران صاحب نفوذ سپاه قزاق و از نظامیان طرفدار تزار روس بود. او پس از روی کار آمدن کمونیستهای بلشویک در روسیه از منطقه قفقاز که طبق قرارداد ترکمنچای برای همیشه به خاک روسیه ضمیمه شد، به ایران برگشت و به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد.
تاجالملوک آیرُملو، ملکه ایران در دوران سلطنت رضا شاه و مادر محمدرضا پهلوی در کتاب خاطراتش شرح جامعی از آشنایی خود با رضا و ارتقای او در پیاده نظام ایران نوشت.
او درباره نحوه آشنایی رضا با خانواده آیرُملو نوشت: «رضا سرباز زیر دست پدرم تیمور آیرُملو بود و در جبهه قفقاز هنگامی که گروهی از قزاق ها که پدرم نیز در بین آنان بود تحت محاصره نیروهای ارتش سرخ روسیه قرار داشتند، رضا که مسؤول یک قبضه مسلسل بود محاصره را شکست و جان پدرم را از خطر مرگ حتمی نجات داد. پس از این حادثه، رضا مورد توجه پدرم قرار گرفت و او را به فرماندهی قوای نظامی قزوین منصوب کرد و پس از مدتی من را به عقد او درآورد.»
ازدواج با تاجالملوک برای رضا که تا قبل از آن مسیرِ ارتقاء در نظام برایش چندان راحت نبود، آسان شد. رضا بعد از این واقعه سرنوشت ساز، افسر آتریاد - یگان نظامی - قزاق شد و با حمایتهای پدرزن و خصوصیاتی که از خودش نشان داد به درجه میرپنجی - سرتیپ اول - سپاه قزوین ارتقاء یافت و آرام آرام رهبریت ارتش ایران در دوره قاجار را به دست گرفت.
حامیان انگلیسی رضا خان سوم اسفند ۱۲۹۹، چهار سال بعد از ازدواجش با تاجالملوک بسترساز تحولات چشمگیری در نظام سیاسی ایران شدند. آنان به گونهای صفحه شطرنج سیاست در ایران را شکل دادند که رضا خان قشون تحت امرش را که در قزوین مستقر بود به تهران کوچاند.
قشون قزوین پس از اشغال تهران در اولین قدم همه ادارات دولتی و مراکز حساس شهر از جمله کلانتریها، وزارتخانهها، تلفنخانهها و پستخانهها را به کنترل خود درآورد و رفت و آمدهای مستخدمان خاندان قاجار و وابستگان آنان به سفارتخانههای کشورهای خارجی را ممنوع کرد.
ورود قزاقهای تحت امر رضا خان به تهران به زودی موجب سقوط حکومت سلسله قاجار در ایران شد. قزاقها با ورود به تهران دروازههای شهر را بستند و سفارتخانههای خارجی در تهران را به محاصره درآوردند و اجازه ندادند هیچ کس به این مکانها پناهنده شود.
سیاستمداران انگلیسی که از توقف اجرای قرارداد ۱۹۱۹ برای تحت کنترل در آوردن خزانه مالیه و ارتش ایران ناراضی بودند به گونهای کودتای رضا خان را هدایت کردند که مهره جدید آنان را به امیال و خواستههای نا به حقشان برساند و همین طور هم شد.
رضا خان به محض تصرف تهران، در اولین انتصاب، کلنل کاظم خان سیاح را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد و زندانیان در حصر قشون قاجار را آزاد کرد در عوض موج تازهای از دستگیری مخالفان و ناراضیان و شخصیتهای سیاسی اعم از حکومتی و نمایندگان مجلس و سیاسیون از جمله آیتالله سید حسن مدرس را کلید زد.
تمام وزرای کابینه سپهدار رشتی به غیر از خود او بازداشت شدند. همزمان احمد شاه و ولیعهدش محمدحسن میرزا به کاخ فرحآباد فرار کردند و سپهدار رشتی رییسالوزرای احمد شاه هر طور بود خودش را به سفارت انگلستان در تهران تسلیم کرد و به این سفارتخانه پناهنده شد. بقیه بازداشتشدگان از جمله ۴۰۰-۵۰۰ شاهزاده، شخصیت سیاسی، روزنامهنگار، نماینده مجلس، نخستوزیران سابق و وزرای قدیمی نیز یا محکوم به زندان شدند یا تبعید شدند یا بعد از زهر چشم گرفتن از زندان آزاد شدند.
رضا خان در روز کودتا اعلامیهای چاپ و منتشر کرد که در آن ۹ ماده تحت عنوان «حکم میکنم» منتشر کرد. به دستور او اعلامیه به در و دیوار خیابانهای تهران زده شد.
بر اساس این اعلامیه تمامی ادارات دولتی و روزنامهها تعطیل شدند و به جز دوایر تامین ارزاق، به هیچ اداره یا مغازهای اجازه کسب داده نشد.
مفاد اعلامیه رضاخان به این شرح بود: «حکم میکنم مواد مطروحه ذیل را مردم تهران نصبالعین قرار داده و فردا فرد تشریک مساعی نمایند و در صورت تخلف شدیدا عقوبت خواهند شد.
تمامی اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع امر نظامی باشند. حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر غیر از افراد نظامی و ماموران انتظامی شهر کسی نباید در معابر عبور نماید. کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد. تمامی روزنامهجات و اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و بر حسب حکم و اجازهای که بعدا داده خواهد شد، باید منتشر شوند.
اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه به کلی موقوف، در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند با قوه قهریه متفرق و جلب خواهند شد.
تا دستور ثانوی تمام مغازههای مشروبفروشی و تئاترها و قمارخانهها و کلوپها تعطیل است و هر کس مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد. تا زمانی که دولت تشکیل نشده است، ادارات و دوایر دولتی به استثنای اداره ارزاق، تعطیل خواهند بود، پستخانه و تلگرافخانه و تلفونخانه هم مطیع این حکم خواهند بود. کسانی که در اطاعت از موارد فوق سرپیچی نمایند، به محکمه نظامی جلب و به سختترین مجازات خواهند رسید.
«کاظمخان» به سمت کماندانی شهر انتخاب و معین میشود و مامور اجرای مواد فوق است.»
در عصر روز کودتا، نورمن سفیر انگلستان در تهران در آخرین دیدارش با احمد شاه به او گفت: «تنها راه باقی مانده برایش دیدار با سرکردگان کودتا و قبول خواستههای آنان است.» او در عین حال در تلگرافی به لُرد کرزن، وزیر خارجه بریتانیا نوشت: «بسیاری از کسانی که توسط قزاقها دستگیر شدهاند، تحریک کننده، توطئهگر و ضدانگلیسی هستند و این موجب رضایت ماست.»
احکام کودتا
در پی این دیدار، احمدشاه بالاخره تسلیم خواسته سید ضیاءالدین طباطبایی روزنامهنگار و سیاستمدار هوادار انگلیس و رضا خان میرپنج فرمانده قشون قزوین شد و مجبور به صادر کردن احکام کودتاگران در غروب سوم اسفند ۱۲۹۹ شد.
براساس احکامی که احمد شاه صبح روز بعد از کودتا منتشر کرد رضا خان به فرماندهی کل قوا و وزارت جنگ منصوب شد و لقب «سردارسپه» گرفت و سید ضیاءالدین طباطبایی هم مامور تشکیل کابینه شد.
شاه بد اقبال قاجار در حکم صدارت سید ضیاءالدین طباطبایی که خطاب به استانداران و فرمانداران سراسر کشور صادر کرد، نوشت: «حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلتکاری و لاقیدی زمامداران دوره گذشته که بیتکیلفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نموده، ما و تمامی اهالی را از فقدان هیات دولت ثابتی متأثر ساخته بود، مصمم شدیم که با تعیین شخص دقیق و خدمتگزاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم نماید، به بحرانهای متوالی خاتمه دهیم بنابراین به اقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب میرزا سیدضیاءالدین سراغ داشتیم عموم خاطر خود را متوجه معزیالیه دیده، ایشان را به مقام ریاست وزراء انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرایی به معزیالیه مرحمت فرمودیم.»
منشاء کودتا
محمد محبوبی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی که موضوع تحقیق پایاننامهاش را به ریشهها و دلایل کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ اختصاص داد، عوامل اصلی شکلگیری کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را مستشاران و نظامیان انگلیسی دانست و رضا خان و سید ضیاء را پیادهنظام آنان دانست.
او در بخشی از پایاننامه دکترایش چنین نوشت: «به قطع میتوان کلنل هنری اسمایت فرمانده نیروی قزاق در قزوین را جعبه سیاه کودتای سیاه دانست. نیروهای تحت امر او زمستان سرد و برفی را شکافتند تا خود را از قزوین به تهران برسانند و این لشکرکشی جز با همکاری فرمانده قوای قزاق یعنی کلنل اسمایت امکانپذیر نبود.
علاوه بر گزارشهای نخبگان و شخصیتهای ایرانی، میتوان نقشآفرینی اسمایت در اجرای کودتای ۱۲۹۹ را در مکتوبات و مواضع بریتانیاییها هم جستوجو کرد. یکی از افرادی که در این باره سخن رانده، لیوتنان کلنل ویلیام جرج گری، افسر سیاسی و سرکنسول بریتانیا در مشهد است.
گری در نشست انجمن سلطنتی آسیای میانه که در تاریخ ۲۱ آبان ۱۳۰۴ بیان کرد گفتوگویش با کلنل اسمایت پیرامون مداخله در کودتای سوم حوت را اینگونه بازگو کرد. او گفت: «افسران انگلیسی داخل دیویزیون قزاق مقتضی دانستند که درباره چگونگی این اردوکشی مشاوره بدهند» و نقش اسمایت را اینچنین ذکر کرد: «اندکی بعد از کودتا و در مسیر عبور از قزوین، از کلنل اسمایت پرسیدم آیا فکر نمیکرد که مشارکت او در جنبش سیاسی کشور کمی نامتعارف و عجیب باشد؟ پاسخ اسمایت این بود: «از من مشاوره نظامی خواسته شده و به عنوان مستشار باید آن مشاوره را میدادم. مسلم است که اگر قرار است چنین چیزی اتفاق بیفتد، بهتر است که به شکل منضبط و منظمی انجام شود، همانطور که شد.»
از این قسمت از سخنرانی گری میتوان استنباط کرد که اولا اسمایت در واقعه بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹ «مشارکت» داشت و ثانیا این مشارکت از دیدگاه او به مثابه «مستشاری نظامی» بود، همان وظیفهای که برایش به دیویزیون قزاق متعهد بود.
یکی دیگر از افسران بریتانیایی که به نقش دولت متبوعش در کودتا پرداخت، کاپیتان فورتسکیو معاون افسر سیاسی بریتانیا در قزوین بود. فورتسکیو در گزارش نظامی مفصلی که از اوضاع ایران تهیه کرد واقعه کودتا را «عمدتا غیرایرانی» خواند.
او نوشت: «ناگهانی بودن، تصمیمگیری و رازداری این کودتای شگفتانگیز، عمدتا غیرایرانی بود و هم اروپاییها و هم ایرانیها، آزادانه کودتا را به ابتکار بریتانیا نسبت میدادند.» البته فورتسکیو اعتراف کرد که پی بردن افراد به نقشآفرینی انگلیس پیامدهای خوشایندی نداشت و منتهی به سقوط سید ضیاءالدین طباطبایی شد.
در میان افسران انگلیسی که یادداشتها و گزارشهایی از این مقطع برجای گذاشتهاند، سیسیل جان ادموندز یکی از پراهمیتترین چهرهها بود. او در سالهای پیش از کودتا به عنوان ویسکنسول بوشهر، معاون افسر سیاسی بینالنهرین و معاون افسر سیاسی دزفول و شوشتر خدمت کرده بود ولی در زمان کودتا افسر سیاسی بریتانیا در نیروی شمال ایران یا همان نورپرفورس بود که مرکز آن در قزوین بود.
ادموندز در خاطرات خود از ارتباطات تنگاتنگ خود با سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج – سرتیپ - در تهران و قزوین سخن گفت و معترف شد که «در زمان اردوکشی قزاقها به تهران، از ماجرا اطلاع داشت.»
برای مثال ادموندز در خاطرات روز ۲۷ بهمن ۱۲۹۹ خود گفت: «در مسیر بازگشت، از کنار ستون اول نظامیانی گذشتم که حدود ۱۵ مایلی خارج قزوین ایستاده بودند. رضاخان با ردای تماشایی قزاق و کاظم سیاح هر دو سواره، نزدیک جاده بودند و وقتی از کنارشان میگذشتم، برایشان دستی تکان دادم.»
ماژور ادموندز در جای دیگری از خاطراتش از ارتباطات هنری اسمایت و رضاخان گفت. او نوشت: «یک روز در اوایل فوریه رضاخان مجددا تماس گرفت. او این بار میخواست از من بخواهد به اسمایت بگویم این قدر صحبت نکند.» منظور ادموندز از این سخنان طراحی عملیات اردوکشی از قزوین به تهران و کودتاست و مشخص است که «صحبت کردن اسمایت» ممکن بود به افشای عملیات بینجامد. این منابع و موارد مشابه دیگر، جدای از خاطرات ادموند آیرونساید فرمانده نیروی بریتانیا در شمال ایران – نورپرفورس - است که صراحت بیشتری در بیان بازیگری خود دارد.
پس اظهارات نویسندگانی همچون سیروس غنی، محمدعلی همایون کاتوزیان، پیروز مجتهدزاده و صادق زیباکلام مبنی بر بیعملی، بیطرفی و حتی بیاطلاعی انگلیسیها از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ مردود است.
این امر قطعی را میتوان هم در متون انگلیسی و هم در متون غیرانگلیسی یافت. مثلا ژرژ دوکرو وابسته نظامی فرانسه در تهران در گزارشی که به پاریس نوشت مدعی شد که «والتر اسمارت دبیر شرقی سفارت انگلستان روز قبل از کودتا به هانری هوپنو کاردار سفارت فرانسه، وقوع کودتا در روز بعد را اعلام کرده بود و چنین هم شد.
مشابه چنین گزارشی را جان کالدول، وزیرمختار آمریکا در تهران برای واشنگتن فرستاد و کودتا را منسوب به بریتانیا کرد. همچنین افرادی نظیر دنیس رایت مدعی هستند که «نه حکومت انگلیس و نه سفارت اطلاعی از کودتا نداشت، بلکه کودتا عملیات خودسرانه آیرونساید بود.» در حالی که منابع مختلفی در رد این گزاره وجود دارد، کما اینکه میدانیم در میان اعضای سفارت بریتانیا، لااقل والتر اسمارت دبیر شرقی سفارت و لیوتنان کلنل توماس هیگ وابسته سفارت تهران، اطلاع کامل داشتند. همچنین شواهد و قرائنی درباره آگاهی وزیرمختار هرمان نورمن و گادفری هاوارد نیز وجود داشت.
چنین برمیآید که کودتای سوم اسفند محصول رقابت جناح چرچیل و جناح کرزن در حکومت بریتانیا و غلبه جناح اول بود. جناح چرچیل وزیر جنگ، که نیروهای نظامی را تحت فرماندهی خود داشت موفق شد هرمان نورمن وزیرمختار انگلیس در تهران را با خود هماهنگ کند و جرج کرزن وزیر امور خارجه را دور بزند.
همین فریبکاری نورمن بود که خشم کرزن را برانگیخت و به فاصله کوتاهی پس از کودتا نورمن را به لندن فراخواند و از سفارت خلع کرد. اینکه آیرونساید بدون اطلاع لندن کودتا را به ثمر رسانده باشد، معقول و امکانپذیر به نظر نمیرسد خصوصا اینکه آیرونساید در روز کودتا، عازم مصر بود تا در کنفرانس قاهره شرکت کند و در آنجا چرچیل و تمام فرماندهان و سیاستمداران حاضر در غرب آسیا و شمال آفریقا شرکت داشتند.
پروژهای که آیرونساید، اسمایت، ادموندز و دیگر افسران انگلیسی در ایران پیش بردند فراتر از اختیارات فرماندهی نورپرفورس در قزوین بود و شواهد نشان میدهد لااقل وزارت جنگ انگلستان از آن مطلع بود.
شاید بهترین توصیف از کودتای سوم اسفند را نصرتالدوله فیروز وزیر امور خارجه شاه مخلوع داشته باشد که آن را نه کودتای رضاخان و نه کودتای سید ضیاء بلکه کودتای اسمایت دانست.
نصرتالدوله در روزهای پس از کودتا که در زندان به سر میبرد، نامهای به زبان فرانسه خطاب به جرج کرزن وزیر امور خارجه انگلیس فرستاد که در قسمتی از آن نوشته بود: «من از محبسی به شما تلگراف میکنم که به همراه پدر -شاهزاده عبدالحسین فرمانفرما - و برادر کوچکترم -عباس میرزا فرمانفرماییان سالارلشکر - برای بیش از دو هفته توقیف شدهام.
یک هفته پس از آنکه از سفر طولانی اروپا به تهران بازگشتم، من قربانی یک «حمله ناگهانی» از جانب قزاقهای ایرانی تحت فرمان کلنل اسمایت مستقر در قزوین شدم که تهران را جبرا اشغال کردند.»
دست و پای آخر
احمد شاه که در بین عوامالناس به احمد علاف معروف بود در آخرین بازگشتش از فرانسه به ایران در سال ۱۳۰۰ رضا خان سردارسپه را با حفظ سمت وزیر جنگی به رییسالوزرایی منصوب کرد و در آبان ۱۳۰۲ ایران را برای همیشه به مقصد فرانسه ترک کرد.
شاه مخلوع قاجار البته در تلاشی نافرجام در فروردین ۱۳۰۳ با صدور فرمانی از فرانسه، رضا خان را از رییسالوزرایی خلع کرد اما دومین مجلس شورای ملی دخالت شاه در عزل و نصب صدراعظم را نپذیرفت و او مجبور شد بار دیگر حکم رییسالوزرایی رضا خان را صادر کند.
رضا خان در شهریور و مهر ۱۳۰۳ با حمله به خوزستان شورش شیخ خزعل را که به ادعای او مورد حمایت احمد شاه بود، سرکوب کرد و مقدمات سلطنت خود را یک سال قبل از تایید مجلس شورای ملی به وجود آورد.
رضا خان برای به ثمر رساندن تلاشهای چندین سالهاش و تثبیت قدرتش از اهرم وکیلالدولههای دومین مجلس شورای ملی که تعدادشان ۸۰ نفر بود استفاده کرد و ماده واحده قانونی خلع قاجاریه از سلطنت را به این شرح در تاریخ نهم آبان ۱۳۰۴ از تصویب مجلس گذراند:
«مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار میکند. تعیین تکلیف قطعی حکومت موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد ۳۶، ۳۷، ۳۸، ۳۹ و ۴۰ قانون اساسی مشروطه تشکیل میشود.»
مجلس موسسان نیز که متعاقبا با حضور ۲۶۰ نماینده گشایش یافت، رضاخان را با نام رضا شاه پهلوی، پادشاه ایران اعلام کرد. اگر چه احمد شاه تصمیم جدید مجلس را مغایر قانون اساسی و غیر مشروع دانست ولی در نهایت تن به این مصوبه داد و برای همیشه از عرصه سیاسی و اجتماعی ایران کنار رفت.
منابع:
کتاب سید ضیاء، مرد اول یا مرد دوم کودتا، صدرالدین الهی، انتشارات شرکت کتاب در لسآنجلس
مجد، محمدقلی (۱۳۸۹). از قاجار به پهلوی: بر اساس اسناد وزارت امور خارجه امریکا ۱۳۰۹-۱۲۹۸ ش. ترجمه رضا مرزانی و مصطفی امیری، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
آیتی، عطا (۱۳۸۲). «نقش اسمارت در کودتای ۲۱ فوریه ۱۹۲۱ م». تاریخ معاصر ایران، شماره ۲۸، صص ۸۶-۷۹. روزنوشتهای ژرژ دوکرو درباره این مقطع حیاتی تاریخ ایران با عنوان «نگاه فرانسوی به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹»
انتهای پیام