ایسناپلاس: بازگشتهها همیشه امید آفریناند. هر وقت کسی از خانه و خانوادهاش دور بوده باشد و بعد به خانه باز میگردد، امید هم به جمع آن خانواده باز میگردد. تصویر دورم از بازگشت شهدا به وطن و خانهشان هم چیزی شبیه به این است. مادری که حالا پس از چند سال چشم انتظاری و نگرانی، پسرش به خانه و شهرش بازگشته است و قرار است جایی از خاک مادریش را در آغوش بگیرد و بخوابد و امید را به خانه، شهر و کشورش باز میگرداند.
اینبار اما قصه شکل دیگری دارد. مادری که سالها منتظر بود، رفته است و دیگر کسی منتظر بازگشت امید به خانهشان نیست. هیچکس یادش نیست در آخرین خداحافظی چه دعاهایی رد و بدل شد و آخرین گفتگو با چه کسی بود. چند روز گذشته اکانت «انجمن آشوریان ایران» تصویری از یک شهید اقلیت منتشر و اعلام کرد:« نام این شهید «جانی بت اوشانا» است. جانی بت اوشانا متولد ۱۵ شهریور ۱۳۴۳ است و در شرق دجله و در منطقه علمیاتی بدر به شهادت رسیده است. حالا پس از ۳۸ سال پیکر این شهید از طریق DNA شناسایی شده است اما ستاد تفحص هیچ نام و نشانی از خانوادهاش پیدا نکرده است. از این رو در صورت شناسایی این شهید، با شماره تماس دبیرخانه انجمن بگیرید.»
مثل هر زمان دیگری که شهیدی به وطن بازمیگردد؛ دیگر نمیشد به سراغ مادر، پدر و سایر خانواده او رفت تا از آنها کلیشههای همیشگیمان را بپرسیم: شهید مهربان بود؟ و آنها با چشمانی اشکبار بشینند و برایمان از دست و دلبازی یا مهربانیاش بگویند.
اطلاعات متناقض
توی گوگل سرچ میکنم:«جانی بت اوشانا». گوگل اعلامیه انجمن را برایم بالا میآورد که در چند سایت خبری کار شده است. و البته تصاویری از حضور رهبر معظم انقلاب آیت ا...خامنه در خانه این شهید. عکسها قدیمی است و حدس میزنم که برای سالهای ریاست جمهوری آیت ا... خامنهای باشد. اطلاعات عکس را بالا میآورم. دقیقا همین بود. سال ۱۳۶۵ همزمان با ایام ولادت حضرت مسیح، رهبر انقلاب به دیدار خانوادههای شهدای آشوری و مسیحی میرود. تصاویر این دیدار در سال ۱۳۹۷ و روایت آن نیز در کتابی با عنوان «مسیح در شب قدر» از انتشارات صهبا منتشر شده است.
در چند سایت دیگر هم نام شهید جانی بت اوشانا به عنوان یکی از شهدای اقلیت آمده است. وارد سایت «گلزار شهدا» میشوم. با این پیش فرض که قرار است مرا به نام و نشانی از این شهید برساند. اما در خود سایت؛ دو شهر به عنوان شهر محل تولد شهید و در انتهای توضیحات آمده بود:«پیکر این شهید پس از مراسم مذهبی تشییع و در مزار شهدای آشوری، آرامستان ساوراء به خاک سپرده شد.»
بالاخره از طریق چند تماس با انجمن آشوریان تهران و آقای «یوناتن بتکلیا» نماینده سابق آشوریان در مجلس شورای اسلامی و رئیس انجمن آشوریان تهران به اطلاعاتی از این شهید و چند شماره تماس از بستگان شهید میرسم.
جانی بت اوشانا فرزند سوم خانواده بود و به جز خودش ۴ برادر دیگر داشت. یکی از برادرنش به آلمان مهاجرت کرد و هیچکدامشان زنده نیست. پدر و مادرش نیز چند سالی از دنیا رفتهاند. پدرش راننده کامیون بود و خودِ جانی دیپلم ادبیات داشت. متولد و بزرگ شده محله کمالی مخصوص تهران است. جایی نزدیکی همان کلیسا آشوریان تهران است. چند دختر عمه در ارومیه و یک عموزاده در تهران دارد. به جز اینها دیگر کسی جانی بت اوشانا را نمیشناخت و هیچ شماره تماسی هم از خانوادهاش در دسترس نبود. اینها را از صحبتهای بتکلیا رئیس انجمن آشوریان تهران متوجه میشوم.
«ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد» نمیدانم چرا پس از مکالمهها و تماسهایم برای این شهید به یاد این بیت از «حزین لاهیجی» میافتم. زیر لب مدام تکرارش میکنم.
تا لحظه آخر فکر میکرد که اسیر است
بالاخره پس از چند تماس به انجمن، شماره تماسی از دخترعمو و دختر عمه شهید جانی بت اوشانا پیدا میکنم. در ذهنم این گزاره وجود داشت که بیشتر شهدای اقلیت در دوره جنگ تحمیلی سرباز بودند. اما همان ابتدای گفتگو با «وایلت بت اوشانا» دختر عموی این شهید؛ آنچه که در ذهنم نقش بسته بود به شکلی خاص اما اصلاح میشود.« در آن موقعیت تمام جوانان کشور از جانشان مایه گذاشتند و تنها پسر عموی من نبود. همه شهدا و جانبازان از موقعیت و شرایط جنگی کشور خبر داشتند و برای دفاع رفتند.» دختر عموی جانی بت اوشانا گفتگویش را با این چند جمله آغاز میکند.
« سال ۶۳ به ما خبر دادند که پسر عمویم در منطقه عملیاتی بدر شهید و مفقود شده است. عمو و زن عمویم تا لحظه آخر منتظر آمدن پسرشان بودند. هربار که شهید میآمد، آزمایش DNA میدادند اما خبری نمیشد. زن عمویم میگفت که شاید جانی اسیر باشد و خودش بازگردد. مادرش هنوز امید داشت. چند سال گذشته بنیاد شهید با حضور پدر شهید مراسمی برگزار کرد و آب پاکی را روی دستمان ریخت که این پسر دیگر مفقود الاثر است. وقتی خبر رسید که کسی به این نام پیدا شده است همه شوکه شدیم.»
خون پسرم از خون جوانان دیگر رنگینتر نیست
اولین کسی که پس از اطلاعیه انجمن آشوریان تهران؛ شهید جانی بت را شناسایی کرده بود، دختر عمه او «شامیران اصلان» است. وقتی درباره خصوصیتهای شهید از او میپرسم بارها تکرار میکند که جانی بسیار وطندوست و متعصب به ایران بود:« سال ۶۳ وقتی به ما خبر شهادت جانی را دادند؛ داییام به همه ارگانهای مرتبط را برای پیدا کردن پیکر جانی رفت. تا اینکه به او گفتند که جانی مفقودالاثر است. بعد از چند سال و در همان سالهای جنگ تحمیلی؛ پلاک و ساک جانی را به خانه دایی آوردند و گفتند که پسرتان به دلیل شدت جراحات به شهادت رسیده است. این پلاک و این ساک اوست. دایی همیشه به شهادت جانی افتخار میکرد و میگفت که خون پسرم از خون جوانان دیگر رنگینتر نیست. باید خدمت سربازی را بگذارند. پس از شهادت هم میگفت که من پسرم را در راه وطن دادم. مادر و پدر جانی پس از سالها چشم انتظاری هم از دنیا رفتند.»
قصه پیدا شدن گمشدهشان را هم اینگونه تعریف میکند:« در گروههای آشوریان یکباره عکس جانی را دیدم. قبل از خواندن متن زیر عکس یکباره گفتم عکس پسر داییم اینجا چه میکند؟ متن زیر تصویر را که خواندم متوجه شدم پس از ۳۸ سال جانی بازگشته است. با چشمهای گریان خودم را معرفی کردم و گفتم که دختر عمه او هستم.»
برای آزادی وطن میجنگیم
بخاطر فاصله سنی کم جانی و این دختر عمهاش؛ جانی ارتباط صمیمی با او داشت. اما وقتی شامیران ازدواج میکند و خود جانی به سربازی میرود باز هم جانی بود که دختر عمهاش را برای این دوری دلداری میداد.«وقتی به سربازی رفت و من ازدواج کردم خیلی کم او را میدیدیم. اما هر بار که او را میدیدم به من میگفت که برای آزادی وطنمان درحال جنگ هستیم. دعا کن تا پیروز از این جنگ خارج شویم. خودم را هم پیشاپیش برای خاک وطن فدا کردم. بازگشت جانی برایمان هیجان داشت. یک هیجان حزن انگیز است.»
آنچه که تاکنون از شهادت گفته و نوشته شده است؛ ارزش شهادت در فرهنگ ما مسلمانان و خصوصا شیعیان است. در فرهنگ مسیحیان نیز شهادت فداکاری برای دیگران است و کسی که در راه وطن و خدمت به وطن به شهادت میرسد؛ جایگاهش بهشت است و خداوند و حضرت مسیح از او خشنود میشود. بازگشت این شهید پس از گذشتن از روزهای ملتهب و فعالیت برخی گروههای خارجی علیه ملت ایران؛ بهانه خوبی است تا یادمان بیاید همه با هر دین و زبانی«وطن» عزیزترین دارایی ماست.
انتهای پیام