از سوی دیگر در ادوار سیاه اجتماعی و سیاسی، از جمله غلبه اقوام بیگانه یا زمانی که جامعه دستخوش اضطراب درماندگی بوده و راه گریزی نمییافته است، گرایش به خرافات تنها راه کاهش آلام و مصیبتهای جوامع تحت سلطه، شناخته میشد چراکه ذاتاً برای ادامه حیات نیازمند امید و در غیاب امید واقعی به آرزوهای واهی متوسل میشد.
در این میان جوامعی که در آن فقر، درماندگی و ناکامی بیشتر است، زمینه گرایش به خرافات در آنجا نیز بیشتر خواهد شد. انسانهایی که در چنین جامعهای زندگی میکنند، محکوم به جمود فکری، فاقد روحیه سودمندانه و اسیر سرنوشتند و به شدت وابسته به اقتدار سنتی و منفعل بوده و قدرت تغییر سرنوشت را ندارند.
افراد دارای محرومیت اجتماعی که در تمام زندگی خویش زحمت کشیده و در فقر به سر میبرند، توسط خرافات ویرانگر تعلیم میبینند که تا هنگامی که بر روی زمین هستند، بردبار و مطیع باقی بمانند و به امید دسترسی به آرزوها در آینده، زندگی میکنند. از طرفی طبقات سرمایهدار برای توجیه موجودیت خویش به مثابه استثمارگران، خرافات را در جامعه توسط خدمتگزاران خرافات تعلیم داده و تبلیغ میکنند.
فشار اجتماعی عاطفی که در جوامع فقیر حاکم است، زندگی آنان را نامطمئن و پرتنش میسازد و باعث میشود برای رهایی از شر این فشارها به خرافات روی آورند. بنابراین خرافات ریشه عمیق و سرسامآور در درماندگی و محرومیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و جنسیتی افراد دارد. آنان خرافات را کنشی موثر در برابر مشکلات میدانند و در عمده موقعیتهای بحرانی زندگی مانند تولد، مرگ و زناشویی به آن تمسک جسته و در دام آن اسیر میشوند.
بنابراین احتمال آن میرود که محرومیت و درماندگی اجتماعی ریشه اصلی بروز پدیده خرافات در جوامع باشد. لذا در این پژوهش سعی شده به این پرسش جواب داده شود که آیا محرومیت و درماندگی اجتماعی با گرایش به خرافات رابطه دارد؟
در این پژوهش که توسط لطفعلیخانی و با استاد راهنمایی علمی، غفاری و اسماعیلی انجام شده، ۱۰۰ زن و ۱۰۰ مرد از یکی از روستاهای غرب کشور مورد بررسی قرار گرفتند و مشخص شد که میزان خرافات بین زنان بیشتر از مردان است. میانگین گرایش به خرافات در زنان ۱۰۳ و در مردان ۹۷، نشان از بالا بودن میزان محرومیت اجتماعی در زنان دارد.
یکی از شاخصهای اساسی محرومیت اجتماعی که با متغیر گرایش به خرافات رابطه دارد، شاخص حقوق شهروندی است. یافته به دست آمده در این مطالعه نشان داد که رابطه بین شاخص حقوق شهروندی و گرایش به خرافات، منفی و معنادار است. میتوان گفت که گرایش به خرافات انسان را دچار خمودگی و تنبلی میکند و از تلاش و کوشش واقعی برای رسیدن به خواستهها بازمیدارد. متاسفانه خرافات به راحتی و سهولت وارد اجتماع میشود و به دشواری میتوان آن را کاهش داد. چه بسا اعتقاد به خرافات و عمل به آن موجب از هم پاشیدگی خانوادهها و ایجاد بحران در جامعه و پایین آمدن حقوق شهروندی در اجتماع میشود.
همچنین بر اساس این پژوهش، کسانی که رضایت از زندگی ندارند گرایش بیشتری به خرافات دارند تا از این طریق مرهمی بر زخمهای کهنه خود بگذارند، غافل از این که این فکر توهمی بیش نیست و فقط مسکنی گذرا بر آلام دیرپا میباشد. نقطه مقابل افرادی که از زندگی خود رضایت دارند، کمتر به خرافات متوسل میشوند.
به علاوه یافتههای به دست آمده نشان داد بین درماندگی و گرایش به خرافات، رابطه مثبت و معنیدار وجود دارد. انسانها مواقعی که از درک علت واقعی رویدادهای ناخوشایند ناتوان بودند و قادر به کنترل آنها نیستند، به نیروهای بیرونی نظیر خرافات متوسل میشوند. در تبیین نتیجه به دست آمده باید اشاره نمود که خرافات یک پدیده روانی و اجتماعی است. هنگامی که عقل و خرد کنار گذاشته میشود، اوهام و خیالات به سراغ انسان میآید.
انتهای پیام