«جنگل پرتقال»
نویسنده و کارگردان: آرمان خوانساریان
تهیهکننده: رسول صدرعاملی
بازیگران: میرسعید مولویان، سارا بهرامی و رضا بهبودی
یکی از کارکردهایی که نگاههایی در حوزه هنر، برای یک محصول و اثر هنری قایلند، نشر برخی مفاهیم یا انتقال پیام از ذهن فرستنده (فیلمساز) به ذهن دریافتکننده پیام (مخاطب) است. اینجا همانجاست که مهلکه شعارزدگی برای یک فیلم بهعنوان اثر هنری که قرار بوده برمبنای زیباییشناسی ساخته شده باشد، شکل میگیرد.
فیلم سینمایی «جنگل پرتقال»، حاضر در چهلویکمین دوره جشنواره فیلم فجر، از این قاعده مستثنا نیست. اما بیشک این فیلم جزو آن دسته از آثار هنری تصویری قرار میگیرد که هم مفهومی را به چالش میکشد (پیامرسانی) و هم از شعارزدگی به دور است.
اساسا آنان که به چنین کارکردی برای سینما اعتقاد دارند، معتقدند فیلمهایی که در جهان ساخته میشود، به 2 دسته تعلق دارند: آنهایی که فقط تفریحیاند و مخاطب هنگام خروج از سالن سینما به پروسه فراموشی سریعشان وارد میشود، و آنهایی که مخاطب پس از خروج از سینما تازه درگیر اندیشه و تفکر درباره پیام فیلم میشود. اما آیا این دو حتما در تنافر جدی با هم قرار دارند و در کنار هم ممکن نیستند؟
قصه فیلم «جنگل پرتغال» مشهود است که از تجربههای زیستی و نوستالژیهای نویسنده و کارگردان برآمده است. تحصیلکردگان تئاتر دانشگاه تنکابن در بدنه هنرهای نمایشی، عملا یک جمعیت در کنار دیگر جمعیتهای مشابه هستند. قصه این فیلم نیز در ارتباط با همین گروه شکل گرفته است. ازسوی دیگر قصه فیلم جذابیتهای مخاطبپسند را دارد؛ یک درام عاشقانه در بستر جغرافیای شمال کشور، با جذابیتهای خاص خودش.
حال در همین بستر است که قرار است انتقال پیام درباره یک چالش قدیمی اما در شکل مدرن، مربوط به آدها شکل بگیرد؛ به چالش کشیدن آنهایی که در گفتار، مدعی یک سری مفهومهای اجتماعی و اخلاقیاند اما در کردار، همواره نقضکننده آنها. در واقع همان "ریاکاری" که حالا در بستر مدرن شبکههای اجتماعی به خود رنگ دیگری گرفته است.
برای پیشبرد این قصه، 2 بازیگر با پیشینه تئاتری هم انتخاب شدهاند که استاندارد لازم بازیگری را بهعنوان سرمایه خویش در خدمت کار میگیرند. هیچکدام هم به اغراقهای تئاتری در بازیگری دچار نمیشوند که این هنر کارگردان بهعنوان بازیگردان نیز میتواند باشد. بازیها برای مخاطب جذاب است اما درباره شخصیت زن داستان که سارا بهرامی ایفاگر نقش اوست، چالش انطباق ویژگیهای تیپیک کاراکتر با جغرافیایی که به آن تعلق دارد، مشهود است.
با همه این وصفها، شخصیتپردازی در فیلمنامه و بازی بازیگران کاملا در خدمت تعادل و در نتیجه رضایت نسبی مخاطب قرار دارد. این درام عاشقی لحظههای عاطفی ملتهب یا گرهها و تعلیقهای خاصی ندارد. از طرفی همین مخاطب هم پیشتر به آثاری در جغرافیای شمال کشور با تم عاشقانه، همچون فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» صفی یزدانیان روی خوش نشان داده است، پس دلیلی وجود ندارد که به آزار کشانده شود. حتا انتخاب نام فیلم هم با چنین خصیصهای انجام شده است.
جنبههای فنی فیلم «جنگل پرتقال» نیز هیچکدام نه ناهنجاری دارند، نه خلاقیت خاصی؛ فیلمبرداری، نور، صدا، طراحیها و همه و همه انگار یک لابراتور کلاس درس عملی رشته سینما هستند و قرار است قاعدهمندی را برای طرف خود به نمایش بگذارند.
اما با این وجود، هم مفهوم کلی مورد نظر داستان و هم خردهپیرنگهایش انگار باز همگی در راستای بیان این مفهوم و پیام کلی هستند: تفاوت در نگاه ماست...
از اینها گذشته، در این کلاس سینمایی یک گوشهی دیگر هم وجود دارد؛ کم نبودهاند بازیگرانی که جایزه نقش مکمل را برای یک نقشآفرینی کوتاه به خود اختصاص دادهاند؛ ولو در کارنامه کاری خودشان، یک تکرار بر مبنای شناخت قبلی از تواناییهای تیپیکال بوده باشد. در فیلم «جنگل پرتقال» نیز برای رضا بهبودی اینچنین است.
علیرضا بهرامی – ایسنا
شما نیز در صورت تماشای این فیلم در گذشته یا آینده، با درج ستاره مورد نظر خود (از یک: بد، تا پنج: عالی) در قالب کامنت زیر این مطلب، در نقد آن میتوانید مشارکت کنید.
انتهای پیام