چهار شب و پنج روز بود که گاز نداشتند؛ در دمای منفی ۱۸ درجه شبهای کویری تربتجام که استخوانسوز است. آفتابنزده جلوی مغازهی روستا صف میبستند تا یک پیکنیک سه کیلویی گاز دریافت کنند. حوالی ۱۲ ظهر بود که به روستایشان رسیدیم و هنوز در صف بودند. حتی امید به دریافت سهمیهی گاز آن روز نداشتند. میگفتند: از موقع نماز صبح اینجا هستیم و بعید است با این وضع، امروز برایمان گاز بیاورند”. تا دو ساعت بعد آنجا بودیم، اما گاز نرسید.
**********
روز بعد از زلزله خوی، صبح زود ما به روستای «قریس» خوی که آسیب بیشتری را نسبت به روستاهای دیگر داشت رسیدیم همینطور که در کوچه پس کوچه های روستا قدم میزدم تا تصاویر خسارات وارده به روستا را ثبت کنم وارد خانه ای شدم که گویا به جهت آسیب وارده روز قبل تخلیه شده بود و نشاط و گرمی خانه با ویرانی و سرمای طاقت فرسای کوههای برفی اطراف روستا جایگزین شده بود و هیچ خبری از اهالی خانه بجز سرسبزی تصویر برجای مانده بر روی دیوار نبود.
**********
بواسطه شغل عکاسی که دارم از جاده سوادکوه مازندران تردد میکنم۰هر سال مناظر اطراف جاده بیشتر تغییر میکند و جنگلهای اطراف کنار جاده به خانه های ویلایی بیشتری بدل میشود.جمعیت بیشتر زباله بیشتر این چیزی بود برایند این تغییرات محیطی را شامل میشد و برای من جالب بود محل دپوی این زبالهها کجاست. با اندکی تحقیقات، مکان زباله مشخص شد. جایی میان جنگل، و این نتیجه همان تغییراتی است که هر سال شاهدش هستم.
**********
دریاچه اورمیه برای من یعنی نشاط و زندگی، یعنی خاطرات روزهای خوب، اما شاید نزدیک به دو دهه است که امید و نشاط در آن رنگ باخته و هر روز کمرنگ تر از قبل شده است دیدن صحنههای غمانگیز این روزهای دریاچه اورمیه برای من همچون دیدن لحظههای پایانی زندگی شکوهمند انسانی با نشاط و پرامید است که خاطرات زیبای روزهای سپری شده با او کمرنگ و کمرنگ تر میشود.
**********
در مراسم اختتامیه رویداد سرود «روایت سرباز» که در قالب «دومین جایزه هنری بنیاد فرهنگی هنری رودکی» همزمان با سومین سالگرد شهادت سپهبد قاسم سلیمانی یکشنبه ۱۱ دی و با حضور خانواده شهید سلیمانی در تالار وحدت تهران برگزار شد؛ برای رونمایی از کتابِ «از چیزی نمیترسیدم» که زندگینامه خودنوشت سردار سلیمانی، ویژه مخاطبان نوجوان، تابلویی برای رونمایی نمادین توسط دو نفر به وسط سن منتقل شد، که بعد از جایگیری تابلو، نحوه ایستادن آن دو نفر که فقط دستهایشان پیدا بود چیزی شبیه به یک انسان کشیده شده را در ذهن متبادر میکرد. صحنهای که به نظرم یکی از لحظات متفاوت آن مراسم بود.
**********
از پشت شیشه ماشین، منظره یک دست سفید کنار جاده را تماشا میکردم و هر از گاهی چند فریم عکس میگرفتم. گروههای خانوادهگی و یا دوستانه در کنار جاده به چشم میخوردند، گولههای برفی را به سمت هم پرتاب میکردند و بعضیهاشان هم در حال ساختن آدم برفی بودند. به اطراف نگاه انداختم، چشمم به مردی در آن طرف جاده افتاد که لحظهای به نظرم حیران و بهت زده میآمد.
**********
استان گیلان، یکی از مناطق مهم توریستی ایران به شمار می آید. اما متاسفانه این خطه از لحاظ زیست محیطی به شدت در وضعیت خطرناکی قرار دارد. رودخانههای این استان زمانی محل زندگی آبزیان مختلفی بوده است، اما امروزه تبدیل به مکانی برای زبالهها و فاضلابهای خانگی، صنعتی و بیمارستانی گردیده است.
**********