رابطه فرهنگی منافقین با «سیانور»

هر عضو تیم عملیاتی مجاهدین خلق ملزم بود که ۴ قرص سیانور را به همراه داشته باشد که دو تای آن در کمربند جاساز می‌شد، یکی زیر زبان و یکی هم در جایی در دسترس‌تر مانند جیب گذاشته می‌شد. طبق آموزه‌های تشکیلاتی، تأکید بر این است که در زمانی که خطر دستگیر شدن وجود دارد، فرد کپسول سیانور زیر زبان را با دندان بشکند.

به گزارش ایسنا، «سیانور» آنچنان تأثیری بر فرهنگ چریکی و تصفیه سازمانی و قدرت انتخاب تا پای مرگ داشته است که دست مایه ساخت یک اثر سینمایی با همین نام شده است. چرا که از ابتدای تأسیس سازمان مجاهدین خلق، همواره خودکشی با «سیانور» بخشی از فرهنگ تشکیلاتی آن بوده است. برای همین نوع رویارویی اعضای سازمان مجاهدین خلق با «مرگ» در همین موضوع قابل بازنمایی است.

در این بخش از خاطره‌بازی با جشنواره فیلم فجر به فیلم «سیانور» می پردازیم. این اثر سینمایی مضمونی سیاسی دارد و به مقطعی از زندگی مجید شریف‌واقفی و مرتضی صمدیه‌لباف – دو تن از اعضای اصلی سازمان مجاهدین خلق در مقطع پیش از انقلاب- و  کشمکش‌های سیاسی و عقیدتی آنان می‌پردازد. سیانور در بخش سودای سیمرغ سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر پذیرفته شد و در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۹۵ در سینماهای ایران و خارج از کشور به اکران در آمد. به گفته برخی از منتقدان این فیلم توانسته از برخی از خط قرمزهای سیاسی تاریخ معاصر بگذرد. همچنین یکی از جذابیت دیگر فیلم سیانور این است که  به لحاظ فضاسازی، شهرسازی، پوشش‌ها و تمام وجوه بصری پیرامونی جذاب دارد. مسعود احمدیان نویسنده فیلم «سیانور» در گفت‌وگویی بیان می‌کند که «سیانور می‌گوید هر کس در هر لباس و مقامی قدرت تفکر را از تو بگیرد، تو حق داری به عنوان انسان بازی را به هم بزنی. جذابیت مجید شریف واقفی علی‌رغم همه ضعف‌هایش در همین است. »

مجید شریف واقفی پس از ورود به دانشگاه انجمن اسلامی دانشگاه را به همراه تنی چند از دوستانش تأسیس کرد. او اعتقادات مذهبی عمیقی داشت و برای ادامه مبارزه با رژیم شاه به سازمان مجاهدین پیوست و بعد از مدتی به یکی از مسئولین این سازمان تبدیل شد. بعد از گذشت مدتی رهبری سازمان تصمیم گرفت ایدئولوژی سازمان که برگرفته از اسلام بود را به ایدئولوژی مارکسیستی تغییر بدهد اما مجید شریف واقفی به شدت با این مسئله مخالفت داشت و این مخالفت به موضوع و مشکلی برای سازمان تبدیل شد. مخالفت مجید با مارکسیست شدن سازمان مجاهدین به حدی بالا گرفت که او را از سازمان اخراج کردند و در مقاله‌ای که همان زمان از سوی سازمان منتشر شد او را به میکروبی در درون سازمان تشبیه کردند.

دو تن از مسئولین رده بالای سازمان به نام‌های تقی شهرام و بهرام آرام آنچنان بر سر مواضع انقلابی و اسلامی مجید شریف واقفی به خشم آمده بودند که دستور ترور او را صادر کردند. عاقبت مجید شریف واقفی توسط دو تن از افراد سازمان به نام‌های وحید افراخته و حسین سیاه کلاه ابتدا توسط گلوبه ترور و سپس به بیابان‌های اطراف تهران منتقل شد و برای جلوگیری از شناسایی شدن جسدش به آتش کشیده شد.

تصویر لیلا زمردیان با بازی بهنوش طباطبایی

مرکزیت سازمان در اسفند ماه ۱۳۵۳، از طریق لیلا زمردیان همسر شریف واقفی که رابط وی با سازمان بود، دریافت، شریف واقفی به دلیل مخالفت با انحراف ایدئولوژیک قبلاً از مرکزیت تصفیه شده بود، «مسلح» است. لیلا در یک متن انتقاد از خود ـ پس از اینکه از طرف مسئولش متهم شده بود که حقایق را نمی‌گوید ـ اعتراف کرد که از همان آذر ماه ۵۳ می‌دانسته که شوهرش مسلح است ولی گزارش نکرده است.

انتقام‌گیری «مکتبی» مجاهدین خلق به سبک داعش

از جمله توجیهات و انگیزه‌های مرکزیت سازمان در ترور شریف واقفی، ترس از نوعی انتقام‌گیری «مکتبی» بوده است؛ که تردیدی نیست قیاس به نفس کرده‌اند. مرکزیت توصیه کرد که شریف واقفی، صمدیه لباف و سعید شاهسوندی را تصفیه فیزیکی (ترور) کنند؛ و ضمناً با سیف‌الله کاظمیان، سمپات صمدیه و انباردار آنها نیز بعد از ترور آن دو تماس گرفته شودکه «انبارک» را تحویل دهد.

طبق قراری که از طریق لیلا زمردیان به شریف واقفی ابلاغ شد، وحید افراخته و او در ساعت ۴ بعداز ظهر روز ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۵۴ در سه راه بوذرجمهری نو (۱۵ خرداد شرقی)، باید یکدیگر را می‌دیدند. قبلاً محسن سیدخاموشی و حسین سیاه‌کلاه در یکی از کوچه‌های خیابان ادیب‌الممالک مستقر شده و در انتظار ورود شریف واقفی به سر می‌بردند و قرار بود علامت آن را منیژه اشرف‌زاده کرمانی بدهد. طبق برنامه، لیلا، همسر شریف ـ بی‌آنکه از جریان ترور مطلع باشد او را تا محل ملاقاتش با وحید همراهی کرد و جدا شد. قرار بود در این ملاقات آخرین حرف‌ها زده شود و وحید ـ احتمالاً و صرفاً به لحاظ تاکتیکی جهت انحراف ذهن شریف ـ موافقت سازمان را به مجید شریف واقفی اعلام کند.

وحید وی را به داخل خیابان ادیب برد و زمانی که به کوچه محل استقرار دو عضو دیگر رسیدند و خواستند از آن عبور کنند، حسین سیاه‌کلاه یک گلوله از روبه‌رو به صورت شریف واقفی و وحید افراخته نیز گلوله‌ای از پشت سر به او شلیک کرد. جسد او به سرعت در صندوق عقب اتومبیلی که از قبل آماده بود قرار گرفت، وحید و دو نفر دیگر با رانندگی محسن خاموشی به سوی بیابان‌های مسگرآباد حرکت کردند. در آنجا شکم شریف واقفی توسط خاموشی و سیاه کلاه پاره شد و در آن، محلول بنزین و کلرات و شکر ریختند و آتش زدند. پس از سوزاندن جسد، آن را قطعه قطعه کردند و در چند نقطه دفن نمودند. به علت سوزاندن و مثله کردن جسد، یکی از دست‌های حسین سیاه‌کلاه مقداری سوخت که در نتیجه نتوانست در برنامه بعدی، که قرار بود ساعت ۶ بعد از ظهر اجرا شود (ترور صمدیة لباف) شرکت کند.

کاربرد سیانور به روایت یک عضو جدا شده از سازمان

امیر نعمت‌اللهی که از پنج سال عضویتش در تشکیلات مجاهدین خلق،سه سال را در تیم‌های عملیاتی تشکیلات حضور داشت، انواع آموزش‌های چریک شهری، کار با سلاح‌های کمری، دستی و مواد منفجره و نهایتا کار با کپسول شیشه‌ای سیانور را آموخته بود.

او می‌گوید: «هر عضو تیم عملیاتی مجاهدین خلق ملزم بود که ۴ قرص سیانور را به همراه داشته باشد که دو تای آن در کمربند جاساز می‌شد، یکی زیر زبان و یکی هم در جایی در دسترس‌تر مانند جیب گذاشته می‌شد. طبق آموزه‌های تشکیلاتی، تأکید بر این است که در زمانی که خطر دستگیر شدن وجود دارد، فرد کپسول سیانور زیر زبان را با دندان بشکند و خرده شیشه‌ها را در دهان بچرخاند تا با زخم شدن زبان و دهان سم سیانور به سرعت جذب خون شود و منجر به مرگ سریع فرد شود. یکی از آموزش‌ها طریقه گرفتن دهان است. باید با دو دست دهان را بگیرید تا ناخودآگاه تف نکنید.

نمایی از ممانعت ساواک برای پیشگیری از بلعیدن کپسول سیانور

همچنین محسن زال در کتابی با عنوان «چریک مجاهد خلق» فاش کرده است که «چریک خود را برای مواجهه آماده می‌کند و گاه لحظه‌ای فرا می‌رسد که وی می‌تواند مرگ را انتخاب کند. اگر او در تور ساواک بیفتد می‌تواند خود به زندگی‌اش پایان بدهد، اما باید دانست که این خودکشی لزوما نشانه شجاعت نیست. چه بسا چریک از هراس دستگیری و شکنجه به جان خود هجوم می‌برد و خود را از شکنجه و درد می‌رهاند.»

زنان چگونه جذب سازمان شدند

سازمان مجاهدین خلق تا پیش از سال ۱۳۵۰ به‌عنوان تشکیلاتی که بیشتر اعضای آن مرد بودند، شناخته می‌شد. در آن زمان اعضای اولیه سازمان نظر منفی به ازدواج و تشکیل خانواده داشتند و همین مسئله سبب محدودیت بیشتر ورود زنان به این سازمان شده بود. با این‌حال بعد از ۱۳۵۰ مسائلی مانند لزوم استفاده از زنان برای پوشش خانه‌های تیمی و همچنین رقابت با سازمان چریک‌های فدایی خلق سبب شد تا رویکرد سازمان نسبت به زنان تغییر کرده و درصدد جذب آنها برآید. همین مسئله سبب شد زنانی به امید شرکت در مبارزه وارد این سازمان شوند.

این سازمان در سال ۱۳۴۸ گروه زنان را تشکیل داد که منصور بازرگان مسئول آن بود. با طرحی که در مرکزیت به تصویب رسید، قرار شد در چارچوب ازدواج بستگان نزدیک کادرها و اعضای سازمان، حضور زنان در تشکیلات توجیه داشته باشد. با این‌حال زنان جذب‌ شده بعد از چندی در عمل دیدند که درون گروه مجاهدین و روابط حاکم بر آن بسیار متفاوت از تصوراتشان قبل از ورود به این سازمان است.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ / ۱۰:۰۸
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1401111007383
  • خبرنگار : 71451