شاید زنی نباشد که با شنیدن صدای قلب جنینش به باور قطعی مادر شدن، نرسد. او حالا قرار است تا این باور اصیل و ملموس را زندگی کند. مادری کند. نقشی مقدس که از همان طفولیت آن را بازی و تمرین کرده. زن از تولد تا مرگ، هرچیزی را که باور کند و بپذیرد، مادری میکند. او مادر عروسکهایش، اسباب بازیهایش، همکلاسی و دوستانش است. زن برای پدر و مادرش هم مادری میکند. زن، هدفش، شغلش، آرزویش، احساسش، فقدان، گلی را که میبوید و حتی خودش را هم مادری میکند. زن، همه زندگی را مادری میکند. زن باورش را همچون فرزندش و فرزندش را همچون باورش محافظت میکند، رشد میدهد و بارور میکند. چرا که او زایشگر است. که او همان زندگیست.
«جانِ مادر»