عبدالمهدی رجایی با اشاره به خدمات میرزا تقی خان امیرکبیر در ایران و تداوم اندیشه اصلاحیِ او، به ایسنا گفت: زمانی که امیرکبیر به صدراعظمی ایران منصوب شد سیستم حکومتداری و نظام ادرای و مالی ایران بسیار کهنه و فرسوده بود، چون دوره فتحعلی شاه که با جنگهای ایران و روس آمیخته بود بهتازگی به پایان رسیده بود و شاید این فرصت وجود نداشت که نظام اداری بازسازی شود. در دوره ۱۰ ساله محمدشاه نیز اقدام خاصی صورت نگرفت، چراکه صدراعظم او «حاج میرزا آقاسی» کسی نبود که دنیای جدید را بشناسد. اما برعکس، میرزا تقی خان امیرکبیر نگاه خاصی به دنیای جدید داشت، یعنی او در دورهای که قرارداد مرزی با عثمانی منعقد شد در عثمانی بسر میبُرد و در آن زمان دولت عثمانی یکسری اقدامات اصلاحاتی از جهت نظام اداری و مالی را انجام داده و جلوتر از ایران بود، البته شاید دلیل آن نزدیکی عثمانی به اروپا ازنظر جغرافیایی بود. امیرکبیر نیز این پشتوانه را داشت و وقتی به مقام صدراعظمی ایران منصوب شد و امور را به دست گرفت لازم دید که اصلاحاتی را در کشور انجام دهد.
او ادامه داد: ازجمله اقدامات اصلاحیِ میرزا تقی خان امیرکبیر این بود که در کشور انضباط مالی ایجاد کرده و بودجه اندک کشور را به روش صحیح خرج کند و این مسئله، مستلزم این بود که پولی که بسیاری از شاهزادگان و درباریان بهطور ماهانه و بدون هیچگونه فعالیت خاصی دریافت میکردند را قطع کند که همین کار را هم را هم انجام داد و باعث شد که صف زیادی از دشمنان برای او ایجاد شود و بااینکه خواهر ناصرالدینشاه را به همسری گرفته بود، اما این موضوع نیز باعث نشد که بسیاری از درباریان و حتی مهد علیا مادر ناصرالدینشاه مخالف او نباشند. از سوی دیگر امیرکبیر بحث آبلهکوبی را برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله در ایران مرسوم کرد که با مخالفتهایی از سوی طبقه سنتی جامعه مواجه شد؛ ضمن اینکه دولت انگلیس نیز اصلاحات امیرکبیر را به نفع خود نمیدانست و ازاینرو مخالفت با او را شروع کرد. تأسیس دارالفنون و ایجاد مدارس به سبک جدید نیز بسیاری از افراد سنتگرا را نگران کرده بود و تصور میکردند که علوم جدید موجب تضعیف ایمان مسلمانان میشود.
این پژوهشگر تاریخ با اشاره عزل امیرکبیر از صدارت و قتل او، توضیح داد: همه این مباحث دستبهدست هم داد و امیرکبیر بعد از ۳ سال از ادامه کار و به سرانجام رساندن اقدامات اصلاحیِ خود ناتوان شد و بهنوعی مخالفان نیز بر ناصرالدینشاه تأثیر گذاشتند تا آنجا که امیرکبیر مغضوب شاه شد و ناصرالدین شاه او را از صدراعظمی عزل کرد و بعد از مدتی نیز دستور قتل او را صادر کرد؛ اما نکتهای که وجود دارد این است که در تمام دوران حکومت ناصرالدینشاه یک تفکر همیشه وجود داشت و این بود که اگر امیرکبیر زنده بود وضعیت کشور بهتر و به سر و سامانتر میشد، حتی «میرزا حسینخان سپهسالار» که چند دوره بعد به صدرات اعظمی ناصرالدین شاه منصوب شد و اتفاقاً او نیز حدود ۳ سال صدراعظم ایران بود خود را پیرو و ادامهدهنده راه امیرکبیر میدانست و اصلاحاتی را در کشور شروع کرد که متأسفانه ناموفق بود.
رجایی تأکید کرد: نکته مهم این است که اثرات وجودی امیرکبیر اینطور نبود که با قتل او بهطور کامل به پایان رسیده باشد، بلکه مدرسه دارالفنون که امیرکبیر برپا کرد فارغالتحصیلان بزرگی داشته که منشأ آثار و خدمات بسیاری در کشور شدند. همچنین روزنامهای که میرزا تقیخان امیرکبیر با عنوان «وقایع اتفاقیه» برپا کرد عاملی بود تا مردم ایران با روزنامه و روزنامهنگاری آشنا شدند و اگرچه نام آن بعد از ۱۰ سال به نام «دولت علیه ایران» تغییر کرد، ولی همچنان عاملی بود برای اینکه خط روزنامهنگاری در ایران ادامه پیدا کند که تا به امروز نیز ادامه دارد؛ یعنی ما هیچ دوره دیگری را نداشتیم که روزنامه دولتی چاپ نشود و همه اینها از امیرکبیر شروع شد که نشان میدهد اندیشه او و اصلاحاتی که انجام داد بهطورکامل نابود نشد.
امیرکبیر در اصفهان...
او که دانشآموخته دکترای تاریخ از دانشگاه اصفهان است، با بیان اینکه امیرکبیر اولین بار همراه با ناصرالدینشاه قاجار در سال ۱۲۶۷ هجری قمری به اصفهان سفر کرد، گفت: مهمترین دلیلی که پادشاهان قاجار را به سفر به اصفهان وامیداشت، شورشهای شهری اصفهان بود، بهطوریکه حاکم محلی از عهده آرام کردن شرایط برنمیآمد و شاه مجبور میشد به اصفهان سفر کند؛ ازجمله اینکه فتحعلی شاه قاجار چند سفر به اصفهان داشت و از علتهای یکی از سفرهای او به اصفهان این بود که شورش شخصی به نام «میرزا هاشم خان لنبانی» که جزو لایه اشرار یا بهاصطلاح جزو طبقه لوتیان شهر بود را آرام کند؛ ضمن اینکه حتی مرگ فتحعلی شاه نیز در اصفهان اتفاق افتاده است.
رجایی افزود: بعد از فتحعلی شاه و اواخر سلطنت پسرش محمدشاه و اوایل حکومت ناصرالدینشاه اوضاع اصفهان مجدداً آشفته شد، بهطوریکه محمدشاه نیز یکی دو بار و بازهم به دلیل سرکوب شورشهای محلی به اصفهان آمد. اوایل حکومت ناصرالدینشاه نیز یعنی زمانی که او جوان هجدهسالهای بود با هدایت صدراعظمش امیرکبیر در سال ۱۲۶۷ قمری به اصفهان سفر کرد و درواقع امیرکبیر ضرورت این سفر را به ناصرالدینشاه ثابت کرد. ازاینرو شاه همراه با لشکری به اصفهان آمد و عدهای از لوتیان را در میدان نقشجهان به دار آویختند و عدهای نیز دستبسته به تهران فرستاده شدند؛ اما ماجرای قتل امیرکبیر یکی دو سال بعد در کاشان اتفاق افتاد و برخلاف شنیدهها ارتباطی بین سفر ناصرالدینشاه به اصفهان ندارد، ولی قطعاً امیرکبیر در ترغیب ناصرالدینشاه برای سفر به اصفهان و آرامکردن شورش تأثیر مهمی داشته است.
این اصفهانشناس یادآوری کرد: اخبار ورود ناصرالدینشاه به اصفهان و مقابلهای که در این شهر برای شورش انجام داد در روزنامه «وقایع اتفاقیه» درجشده است و بر اساس آنچه در تاریخ ۱۴ ذیالقعهده ۱۲۶۷ در این روزنامه منتشرشده، ناصرالدینشاه در ۱۵ رمضان ۱۲۶۷ هجری قمری به اصفهان وارد شد و ۴۵ روز در این شهر بوده است.
او با بیان اینکه در ماجراهایی که بین میرزا تقی خان امیرکبیر و ناصرالدینشاه ایجاد شد و درنهایت به قتل امیر منجر شد موضوع سفر به اصفهان مطرح نبود، تصریح کرد: در این موضوع، نکات دیگری مسئله بود؛ ازجمله نفوذ انگلیس، نفوذ زنان دربار و نفوذ درباریان و شاهزادگانی که حقوق آنها قطعشده بود. امیرکبیر قصد داشت یکسری اصلاحات همهجانبه را در کشور اجرا کند و مسلماً همین موضوع دشمنانی را برای او ایجاد کرده بود که همه این دشمنان بهنوعی در یک صف، متحد شدند و هم امیرکبیر را از صدراعظمی خلع کردند و به حکومت کاشان فرستادند و هم اینکه حتی زندهبودن امیر به نفع را به ضرر خود میدانستند تا جایی که دستور قتل او را از ناصرالدینشاه و در حالت مستیِ او گرفتند و قتل امیر را بهطور سریع و شبانه انجام دادند و بهاینترتیب امیرکبیر از دست رفت.
انتهای پیام