امروزه هم در نواحی کوهستانی، مناطق بدون جاده و باغ ها و صحراها هنوز هم مشتریان خاص خود را دارد اما این هنر کاربردی را در سالیان آتی فقط در موزه ها می توان دید.
وقتی از مسجد داروغه و حمام خان سنندج رد می شوی، به ضلع شمالی بازار و یک میدانچه می رسی، جایی که می توان جای پای جوالدوزها را دنبال کرد که این مکان در قدیم به میدان چهارپا فروشان معروف بود.
حال اما با تغییر شغل ها، مغازه ها هم بیشتر به سمساری، کهنه فروشی و البته غذاخوری تبدیل شده اند. با آدرس هایی که دارم، ردپای جوالدوز قدیمی را می یابم و با کمی جستجو، مغازه یکی از دوستانش که بعدازظهرها برای صرف چای به آنجا می رود را پیدا کردم و توانستم کاک صادق، جوالدوز کهنسال سنندجی را ببینم و پای صحبت هایش بنشینم.
کاک صادق که دیگر این روزها دستش به کار نبود، محل کاری هم نداشت که من را به آنجا دعوت کند تا از نزدیک حرفه پالان دوزی و جوالدوزی را ببینم.
وی حدود ۷۰ سال سن دارد و هنوز هم بعد از سال ها بیکاری، دست های او، پینه بسته و جای سوزن و چاقو در آنها آشکار است.
کاک صادق می گوید: از حدود ۱۰ سال پیش با کسادی بازار در این شغل، مجبور به کنار گذاشتن کارم شدم اما نه پشتوانه ای برای بازنشستگی دارم و نه بیمه ای.
کاک صادق از روزهای خوش بازار می گوید و میدان پیش روی خود را به من نشان می دهد که هر روز چه شلوغی و همهمه ای به پا بود. میدان چهارپا فروشی، پر بود از صنعتگرانی که جوالدوزی می کردند، نعل می زدند و خورجین می دوختند، پر بود از آدم های خسته ای که از روستا برای رفع نیازهای خود به شهر آمده بودند و در همین جا هم در قهوه خانه ها استراحت می کردند. خیاط ها و جوالدوزها، سوزن می زدند و روزگار هم می گذشت.
شغل جوالدوزی
جوالدوزها در قدیم بیشتر به ساخت پالان چهاپایان مشغول بودند و کار پر رونقی هم داشتند. این کسب و کار و این هنر دستی به گفته کارشناسان صنایع دستی، به حدود ۵۰۰ سال پیش برمی گردد. در این صنعت، پالان یا همان زین چهاپایان اما از قالی و گلیم و لحاف کهنه درست می شد. پالان بیشتر برای حمل بار استفاده می شد و زین بیشتر در سوارکاری کاربرد داشت. این پالان ها با چرم قرمز، آویزهای رنگی و آیینه تزیین می شد. از قالیچه کهنه در قسمت رویه، و از نمد و آستر در زیر پالان برای ساخت آن استفاده می شد و دور لبه آن را می دوختند. نام این شغل هم از سوزن بزرگی که جوالدوز خوانده می شود، گرفته شده، سوزنی بزرگ و قطور که شاید مهم ترین ابزار این شغل بوده است.
شغل پدری
کاک صادق از پدرش برایم گفت و از صبری که در کار داشت.
وی این شغل را شغل پدری می داند و می گوید: درس نخواندم و از همان ابتدا با برادرهایم به پدر کمک می کردیم اما دست آخر تنها من کنار پدر ماندم و این حرفه را ادامه دادم. دوخت و دوزی که وقتی پالان آماده می شد، ساعت ها به آن نگاه می کردم و به خود دست مریزاد می گفتم.
وسایل جوالدوزی
کاک صادق وسایل جوالدوزی و ساخت پالان را هم یک به یک برایم گفت.
او از نمد، نخ، جوالدوز یا سوزن بزرگ، چکش، درفش، آستر، سوهان(برای تیز کردن جوالدوز)، سخ نوک دوشاخه ای( برای فرو کردن کاه و پرکردن پالان)، قیچی، کف دستی(برای قرار دادن در کف دست و فشار دادن سوزن) نام برد و گفت: نخ درشت و ضخیمی برای دوختن به کار می بردیم که با آن دو نوع دوخت می زدیم، یکی دوخت مارپیچی که به حالت هفت و هشتی بود و دیگری دوخت شیرازی که به صورت ضربدری انجام می شد. روپالانی قالیچه ای و آستر هم داشتیم که برای رویه و زیر پالان کاربرد داشتند.
اجزای مهم پالان
جوالدوزها قسمت های مختلف پالان را آماده و سپس آنها را به هم وصل می کردند.
کاک صادق می گفت: مهمترین قسمت، خود پالان بود که بعد از تهیه قالب که معمولا چوبی و یا از ساقه های خشک گیاهان بود، باید با یک لایه از جنس گونی از کاه پر شده و بعد با جوالدوز بسته می شد. قسمت بالا و جلوی پالان را بلندتر می ساختند تا در حرکت از شیب ها، سوارکار به جلو نلغزد. جوالدوز دقت می کرد که تمام قسمت های پالان به خوبی از کاه پر شده باشند. بعد از این کار نوبت بندها بود یعنی نوارهایی که بیشتر از جنس چرم و یا از پارچه های ضخیم به دست جوالدوز دوخته و برای بستن پالان روی چهارپایان به کار می رفت. وربند اما مهم ترین بند بود که در جلوی پالان قرار می گرفت. جوالدوزها اما کار خود را در این مرحله رها نمی کردند و به تزئینات پالان هم توجه داشتند.گولن، منگوله و مهره های رنگی و تکه های آیینه که بر پالان نقش می بستند و رضایت مشتری را جلب می کردند.
و اما یک سوزن به خود و یک جوالدوز به دیگران
از قدیم گفتن که در هنگام عیب جویی و انتظار بیجا داشتن از دیگران، باید خودت را جای آنها بگذاری. یعنی اگر چیزی را برای دیگران می گویی، خودت هم بپذیر، چیزی که کاک صادق می گوید طی این سال ها، همیشه در ذهن داشته است و در ارتباط با مردم، یک سوزن هم به خود زده است، یعنی سعی کرده تا انصاف را سرلوحه خود کند.
در پایان کاک صادق داستان زیبایی را از یک جوالدوز برایم گفت: داستان سوزنی در دستان یک جوالدوز پیر، سوزن از اینکه تمام دوخت و دوزهای او را به تنهایی انجام می دهد، بسیار مغرور بود و تلاش و دست های فرسوده جوالدوز زحمتکش را نمی دید. تا این که یک روز حین کار، از دست جوالدوز افتاد و گم شد.
جوالدوز پیر که چشمان ضعیفی داشت، نتوانست سوزن را بیابد و بعد از مدتی مجبور شد تا یک سوزن بزرگتر و قطورتر یا همان جوالدوز را به آهنگر سفارش داده و کار خود را با آن ادامه دهد که هم بهتر و هم راحت تر بدوزد و این بود که سوزن مغرور بدون استفاده ماند و جای آن را جوالدوز جدید گرفت.
انتهای پیام