به گزارش ایسنا، هوشنگ کارگرنژاد هر افتخاری که در وزنه برداری آسیا وجود داشته را به دست آورده است. او کورددار آسیا و قهرمان بازی های آسیایی بود و در دوران قهرمانی خود دست به کار بزرگی زده است. ۸۰ مرتبه رکورد ایران و آسیا را جا به جا کرده است. او در دوران مربیگری نیز به یک فرد شکست ناپذیر شهرت داشته که هر روز یک وزنه بردار جدید از جیبش در می آورده و در مسابقات آن را رو می کرده است.
اگر پای صحبت های این پیشکسوت ۷۸ ساله وزنه برداری بنشینید، عشق به وزنه برداری در کلامش کاملا مشهود است و زمانی که در مورد وزنه برداری صحبت می کند، چشمانش کاملا برق می زند. او وظیفه خود را ساختن وزنه بردار می دانست و معتقد است هنوز آنقدر پیر نشده که دیگر نتواند وزنه بردار بسازد.
کارگرنژاد اتفاقات جالبی را در دوران ورزشی خود تجربه کرده است و خبرنگار ایسنا میهمان خانه این پیشکسوت وزنه برداری شد تا خاطرات شنیدنی او را به رشته تحریر در آورد. در ادامه گفت و گو ی ایسنا با هوشنگ کارگرنژاد قهرمان سابق آسیا را می خوانید:
* در چه سالی به دنیا آمدید و چه شد که وزنه برداری را انتخاب کردید؟
متولد سال ۱۳۲۳ در تهران هستم. پدرم نظامی بود از این رو به ارومیه منتقل شدیم. ۱۴ سالم بود که ورزش را در همان ارومیه آغاز کردم. ارومیه یک مجموعه ورزشی داشت که چهار رشته در آنجا فعالیت می کردند. من بدنسازی کار می کردم. یکی دیگر از رشته ها وزنه برداری بود. وزنه برداران در یک اتاق سه در چهار تمرین می کردند. قرار بود مسابقات قهرمانی کشور در ارومیه برگزار شود و تیم استان ارومیه در حیاط مجموعه ورزشی تمرین می کرد که ما به دیدنشان رفتیم. به من گفتند که میتوانم حرکت پرس را انجام دهم یا خیر که من هم انجام دادم و توانستم ۱۰ کیلوگرم بیشتر از قهرمان استان وزنه بزنم. سپس به همراه دوستم به تماشای مسابقات قهرمانی کشور رفتیم و در آنجا وزنهزدن قهرمانانی چون استکی، منگشتی، پرویز جلایر، محمد نصیری و منوچهر برومند را دیدم و به وزنهبرداری علاقهمند شدم.
مادرم دوست داشت که من ورزش میکنم اما پدرم اوایل راضی نبود وزنه بردار شوم و همیشه به زبان آذری به من می گفت، از آهن بلند کردن پول در نمی آید اما بعدا که قهرمان شدم، علاقهمند شد.
از آنجا که انقلاب شده بود و هنوز سرود ملی نداشتیم، تصمیم گرفتند که من در وزن خودم شرکت نکنم که قهرمان نشوم. چون اگه قهرمان می شدم، سرود ایران نواخته می شد و ما هنوز سرود ملی نداشتیم. هیچ وقت این اتفاق را فراموش نکردم چون مدال طلای من به برنز تبدیل شد.
*در همان ارومیه وزنهبرداری را آموزش دیدید؟
یک سال در ارومیه تمرین کردم و سپس قهرمان استان شدم. یکی از قهرمانان وزنه برداری که سرهنگ نیروی زمینی بود و از تهران آمده بود به من گفت که استعداد خوبی دارم و اگر به تهران بروم و زیر نظر مربی خوب تمرین کنم، قطعا قهرمان خواهم شد. من به حرفش گوش دادم از آنجا که برادرم هم تهران بود به این شهر آمدم و زیر نظر مرحوم صفا سنبلی تمرین وزنه برداری را آغاز کردم. پس از گذشت دو سال قهرمان تهران شدم و سپس به مسابقات قهرمانی کشور در اصفهان اعزام شدم که در وزن ۷۵ کیلوگرم سوم شدم. سه سال بعد در انتخابی تیم ملی شرکت کردم که توانستم برای تیم ملی جهت حضور در بازی های آسیایی انتخاب شوم. من در بازی های آسیایی۱۹۷۰ بانکوک تایلند با رکورد ۴۱۲.۵ کیلوگرم سوم شدم. در حرکت یک ضرب کره جنوبی و شمالی را گرفتم. سال بعد از آن در قهرمانی آسیا مانیل فیلیپین در یک شب فراموش نشدنی موفق شدم تمام رکورد های آسیا و ایران را جا به جا کنم و با رکورد ۴۷۲.۵ کیلوگرم قهرمان آسیا شدم. در یک سال ۶۰ کیلوگرم افزایش رکورد داشتم. من استعداد و علاقه شدیدی به وزنه برداری داشتم بعد از این که از مسابقات قهرمانی آسیا برگشتم، در مسابقات باشگاهی توانستم دوباره پنج کیلوگرم رکورد آسیا را جابجا کنم. در مسابقات قهرمانی آسیا ۱۹۷۷ بغداد نیز به راحتی اول شدم. در همان بغداد مسابقات قهرمانی ارتش های جهان هم برگزار شد که رقابت میلیمتری با دو آلمانی داشتم اما توانستم آنها را شکست دهم و در آنجا هم اول شدم.
*چرا به المپیک۱۹۷۲ اعزام نشدید؟
برای انتخابی المپیک ۱۹۷۲ توانستم در حرکت پرس رکورد ایران را دوباره جابجا کنم. رکوردم را به ۱۸۰ کیلوگرم رسانده بودم و کاملا با دیگر رقیبان فاصله گرفته بودم و تقریبا رکوردم نزدیک به رکورد جهان بود. از آنجا که من مچ دستم درد می کرد، تصمیم گرفته شد که من به این بازی ها اعزام نشوم. پس از انقلاب اولین تیمی که به مسابقات اعزام شد، وزنهبرداری بود که به مسابقات ارتش های جهان رفت. من در آن مسابقات هم یک رقابت میلیمتری با وزنه بردار آلمانی داشتم که با اول شدن من، تیم ایران در مجموع توانست نایب قهرمان مسابقات شود .حرکت وزنه برداری قبلا یک ضرب، دوضرب و پرس بود که واقعا سخت بود و آدم کم می آورد. البته شگرد من پرس بود و من در حرکت پرس قوی تر بودم.
انقلاب که شد باشگاهی به آن صورت نبود و ما خودمان کج دار مریز تمرین میکردیم. قرار بود که یک تیم به قهرمانی آسیا اعزام شود و با من تماس گرفتند و گفتند می توانم شرکت کنم یا خیر که من پاسخ دادم هر زمان ۱۴۰ کیلوگرم را می توانم بزنم. ما در مسابقات قهرمانی آسیای ۱۹۷۹ ژاپن شرکت کردیم که در آن مسابقات به من گفتند که حتما باید در یک وزن پایین تر وزنه بزنم. من گفتم که اگر در وزن خودم وزنه بزنم به راحتی اول می شوم، چرا باید در یک وزن پایین تر شرکت کنم که پاسخ دادند، حتما باید در وزن پایین تر شرکت کنم من هم قبول کردم و در یک وزن پایین تر سوم آسیا شدم. بعدا متوجه شدم از آنجا که انقلاب شده بود و هنوز سرود ملی نداشتیم، تصمیم گرفتند که من در وزن خودم شرکت نکنم که قهرمان نشوم. چون اگه قهرمان می شدم، سرود ایران نواخته می شد و ما هنوز سرود ملی نداشتیم. هیچ وقت این اتفاق را فراموش نکردم چون مدال طلای من به برنز تبدیل شد.
*نقطه ضعف شما در وزنه برداری چه بود؟
علاقه شدیدی به وزنهبرداری داشتم و ۸۰ مرتبه رکوردهای ایران و آسیا را جا به جا کردم. ضعف من در پاهایم بود و آن موقع شاید اگر مربی خوبی داشتم، حتی می توانستم رکورد جهان را هم جا به جا کنم. من در المپیک ۱۹۷۶ مونترال هم شرکت کردم که آنجا نیز از من خواستند وزن کم کنم که نمیدانم علتش چه چیزی بود و مدال نگرفتم. در قهرمان جهان هم شرکت کردم اما مدال نگرفتم. با این حال سه بار قهرمان ارتش های جهان شدم که تاکنون کسی موفق نشده سه مرتبه قهرمان شود و هر دفعه هم رکورد جا به جا کردم.
زمانی که از آموزش و پرورش بیرون آمدم ۱۴ قهرمان ملی ساخته بودم. نمی خواهم از خودم تعریف کنم اما هر کجا قدم می گذاشتم وزنه بردار می ساختم و در واقع کار من ساختن بود. بیشتر شاگردهای من الان مربیان خوب ایران هستند.
*چه زمانی با دنیای قهرمانی خداحافظی کردید؟
در سال ۵۷ با وزنه برداری خداحافظی کردم. در سال ۵۹ که تیم ایران در مسابقات قهرمانی آسیا پنجم شده بود، زنده یاد منوچهر برومند رییس وقت فدراسیون، با من تماس گرفت و از من خواست که سرمربیگری تیم ملی را قبول کنم و من هم پذیرفتم. در ابتدای کار از او ۲۰۰ هزار تومان خواستم که به من بدهد. آن زمان مبلغ زیادی بود، از آنجا که تیم باخته بود، وزنه برداران از لحاظ روحی ضربه خورده بودند بنابراین من پول را بین آنها تقسیم کردم و از آنها خواستم که به مسافرت بروند تا مقداری روحیه آنها تغییر کند. پس از آن هم تیم را جمع کردم و اردوی تیم ملی را تشکیل دادم. سیستم تمرینی من با مربیان دیگر ایران کاملا متفاوت بود. بعد از مدتی شرایط وزنه برداران تغییر کرد و بهتر شده بود. در آن تیم نفراتی چون علی پاکیزه جم، علی مرادی، شهرام یوسفی، مظفر اجلی، آذر مجیدی، رمضانعلی تیموری و بیژن رضایی حضور داشتند. تیمی که قبلا پنجم شده بود، توانست در آنجا اول شود و چند پله بالا بیاید. زمانی که ما از مسابقات برگشتیم تیم جوانان را هم به من دادند.
*ماجرای پیشنهاد کاری کرهجنوبی به شما چه بود؟
با توجه به اینکه چندین سال نتایج درخشانی گرفتیم، در مسابقات قهرمانی آسیای اندونزی، سرپرست کره جنوبی با من صحبت کرد که مربیگری ام خوب است و از من پرسید که در ایران چقدر دستمزد می گیرم. پاسخ دادم نزدیک به ۳ هزار دلار دستمزد می گیرم. از من خواست که با تیم کره جنوبی همکاری کنم و من گفتم باید با کمیته ملی المپیک ایران صحبت کند. پس از آنکه از مسابقات برگشتیم، سازمان تربیت بدنی من را خواست و گفتند که چرا عنوان کردم سه هزار دلار دستمزد می گیرم؟ پاسخ دادم که من فقط خواستم ایران را بالا ببرم مگر شما به من سه هزار دلار دستمزد می دهید؟ به من ۵۰ هزار تومان دستمزد می دهید و اگر حرفی زدم فقط می خواستم ایران را بالا ببرم. حراست سازمان به من گفت بیا یک حواله به تو بدهیم. خوشحال شدم و گفتم از هیچ چیزی بهتر است و با آن حواله یک پیکان میخرم. بعد گفتند باید پول حواله را بدهی اما بعدا عنوان کردند حواله را همین طور داده اند. بین مسئولان وقت، اسم آقای فائقی را تختی دوم گذاشته ام چون خیلی کمک کرد و مرام لوطی گری داشت. قهرمانان را آشتی می داد، کسی بیمار می شد به دیدنش می رفت و کمک مالی می کرد. به خانواده ورزشکاران کمک می کرد و کارهای خوب زیادی انجام داد.
*چگونه در مربیگری موفق شدید؟
من علم تمرین را در کلاسی که در مجارستان برگزار شد، یاد گرفتم. آنجا متوجه شدم کلا سیستم تمرین آنها با ما متفاوت است و ما ۱۰۰ سال از آنها عقب هستیم. آنجا به آن شکل نبود که هر کسی خواست بیاید وزنه بردار شود و تمام ابعاد بدن فرد را اندازه می گرفتند که مناسب این رشته هست یا نه. من علم آن را یاد گرفتم و در ایران به سراغ آموزش و پرورش رفتم و تیم آن ۱۰ سال قهرمان نوجوانان و جوانان شد.
من در باشگاه عقاب هم فعالیت می کردم که تیمم ۱۴ سال در بین باشگاه های ایران اول بود و کسی زورش به من نمی رسید.
زمانی که از آموزش و پرورش بیرون آمدم ۱۴ قهرمان ملی ساخته بودم. نمی خواهم از خودم تعریف کنم اما هر کجا قدم می گذاشتم وزنه بردار می ساختم و در واقع کار من ساختن بود. بیشتر شاگردهای من الان مربیان خوب ایران هستند.
من ۱۰ سال نیز در دانشگاه علم و صنعت فعالیت می کردم. آن موقع که به دانشگاه علم و صنعت رفتم تنها یک وزنهبردار داشت من یک تیم ساختم و به مسابقات دانشگاه ها رفتیم. بقیه دانشگاه ها در تیم خود قهرمان ملی داشتند و تیم علم و صنعت اول شد. فردی به من گفت آقای کارگرنژاد شما اینجا چه کار می کنی؟ تیم ملی هستی باشگاهی هستی، دیگر دانشگاه چه کار می کنی؟ حتی صحبت کرده بودند که من را از دانشگاه بیرون کنند اما تیم من در المپیاد دانشگاه ها اول شد. من در کلاس مربیگری در وارنا بلغارستان شرکت کرده بودم. می خواستم تمرینات تیم بلغارستان را ببینم اما اجازه نمی دادند. فردی را پیدا کردم که آذری زبان بود و به من گفت کمکم می کند سر تمرین تیم وزنهبرداری بلغارستان بروم. هدیه ای هم به او دادم. به من گفت که کلاه بگذارم و حرف هم نزنم. او همه چیز را به من می گفت و من هم یادداشت می کردم. برای اینکه یک حرکت را یاد بگیرم، به قفقاز روسیه رفتم و دیدم یکی از وزنهبرداران روسیه که قهرمان المپیک بود، از ارتفاع کار می کند. این حرکت را در تمرینات خودم بردم. بلغارستان و شوروی وزنه برداران خیلی خوبی داشتند و همه آنها قهرمان جهان و المپیک بودند.
*شکست ناپذیر بودید؟
تیم من در مسابقات نیروهای مسلح ۲۳ سال اول بود. زمان جنگ که مسابقات برگزار شد، شهید ستاری فرمانده نیروی هوایی بود که به وزنه برداری علاقه داشت. آژیر که زدند یکی از وزنهبرداران من سرد شد و نتیجه لازم را نگرفت. تیم ما نایب قهرمان شد. روز بعد تیتر زده بودند که بعد از ۲۳ سال کارگرنژاد را شکست دادیم. شهید ستاری خیلی ناراحت شده بود و با آن روزنامه تماس گرفته و گفته بود کارگرنژاد را شکست ندادید تیم او را شکست دادید.
در مسابقه پولیتیک هم می زدم که این کار را از کره جنوبی یاد گرفته بودم.
* در چه سالی ازدواج کردید؟
من و همسرم سال ۱۳۵۰ ازدواج کردیم. من به خانه خاله ام رفته بودم که دیدم یک دختر خانمی آنجا مهمان است و از او خوشم آمد. برایش یک نامه نوشتم و روی یخچال گذاشتم. او دید من نامه را گذاشته ام و نامه را برداشت و خواند و قبول کرد که به خواستگاری اش بروم. همسر من خیلی زحمت کشیده است و در واقع قهرمان واقعی او است. من که دائم در حال کار و یا در مسابقات بودم و تربیت بچهها با او بود و خیلی زحمت کشیده است و همیشه بدهکارش هستم. وقتی که علیه من کار می کردند، خیلی ناراحت میشد. ما چهار فرزند (۳ پسر و یک دختر) داریم. پسر اولم مهندس عمران، پسر دومم استاد دانشگاه و پسر سومم فوق لیسانس حسابداری است. دخترم نیز دکترای برق دارد. هر سه پسرم در دانشگاه وزنه بردار بودند اما اولویت برایشان درس بود و خودم هم گفتم درس بخوانند برایشان بهتر است.
من خودم دیپلم دارم و دیگر وقتی وارد ورزش می شوی تمام فکرت روی ورزش است و از طرفی من هم ۱۰ جا فعالیت داشتم و دیگر فرصتی برای ادامه تحصیل نداشتم.
*زمانی که شما وزنه می زدید، دوپینگ هم به شکل جدی وجود داشت؟
آن موقع می دانستیم دوپینگ چه چیزی است اما در ایران کسی بلد نبود انجام دهد. ما همه طبیعی وزنه میزدیم. در مورد الآن چیزی نگویم بهتر است (با خنده). در بازی های آسیایی ۱۹۷۴ دیدم دارند به وزنه بردار کره شمالی آمپول تزریق می کنند نمیدانستم این آمپول چه چیزی است. به آقای زنده یاد برومند گفتم که چرا آمپول می زنند؟ تیم کره جنوبی هم از این صحنه که وزنه بردار کره شمالی آمپول تزریق میکند، فیلمبرداری کرد. زمانی که مسابقه آغاز شد، دیدم وزنه بردارکره شمالی خیلی راحت پا به پای من وزنه میزد. بعد از مسابقه خواستند از او تست دوپینگ بگیرند که فرار کرد. بالاخره او را گرفتند و بعدا مشخص شد چهار نوع دوپینگ کرده بود از این رو مدالهای او را گرفتند و به من دادند و این خاطره شیرینی برای من است.
*با وجود اینکه مشخص است به مربیگری علاقه داشتید، چرا آن را کنار گذاشتید؟
من ۱۴ سال سرمربی بزرگسالان و جوانان بودم با نصرالله دهنوی با هم کار میکردیم. او کم حرف می زند اما مربی خوبی بود. سال ۷۳ تیم جوانان را به مسابقات مغولستان بردم. با وجود اینکه تیم ناقص بود اما روی سکو رفت و آخرین مسافرتم بود. در مورد اینکه چرا مربیگری را ادامه ندادم باید بگویم که آمدم ثواب کنم که کباب شدم. با یک نفر رفته بودیم که چکش رو نقد کند. جاده ها آن موقع باریک بود و یک خاور روی ماشین ما آمد. سه نفر فوت کردند و من هم به بیرون پرتاب شدم. خدا به من عمر دوباره داد. بعد از آن تصادف، گفتند که دیگر کامپیوتر کارگرنژاد کار نمیکند وگرنه من آنقدر پیر نشده بودم. مغز من مانند کامپیوتر بود و همه چرا به خاطر می سپردم. سال گذشته نیز پیش آقای اقبال پور رفتم و گفتم همین الان تیم دوم و سوم را به من بدهند بعد از شش ماه با تیم اول رقابت خواهد کرد چون می دانم کارم فرق دارد. آقای اقبالپور به من گفت این کار را نکن وضع فدراسیون خراب است.
در حال حاضر هم به باشگاه سر میزنم. خودم نیز یک مجموعه ورزشی کوچک دارم و سر گرم هستم. از زمانی که ورزش قهرمانی را دنبال میکردم همیشه دوست داشتم که یک مجموعه ورزشی داشته باشم. برخی از وزنه برداران هستند که از من برنامه تمرینی میخواهند که به آنها برنامه می دهم.
زمانی که من سرمربی تیم ملی بودم همه علیه من شده بودند. به مرحوم برومند میگفتند چند سال دیگر قرار است کارگرنژاد سرمربی باشد
* مربی سخت گیری بودید؟
مربی سخت گیری بودم و به نظم خیلی اهمیت می دادم. در عین حال که با بچه ها دوست بودم و همیشه سعی می کردم امکانات را برایشان فراهم کنم تا از لحاظ روحی آسیب نبینند اما سخت گیر بودم. حتی یکی از شاگردان خودم را بخاطر کاری که انجام داده بود، اجازه ندادم که در مسابقات شرکت کند و وزنه بزند تا برای دیگر وزنهبرداران درس عبرت شود.
در مسابقه پولیتیک هم می زدم که این کار را از کره جنوبی یاد گرفته بودم. یادم میآید که مسابقات بود که ما با چین رقابت میلیمتری داشتیم. چین در اوزان پایین قوی بود و ما در اوزان بالا. شش امتیاز از چین عقب افتاده بودیم که نوبت به وزنه بردار سنگین وزن ما رسید که شخصی به اسم رضوانی وزنه می زد. من از او پرسیدم که یک ضرب چند می زند که پاسخ داد، ۱۴۰ کیلوگرم می زند. به او گفتم که اگر ۱۴۵ کیلوگرم بزند به او ۳۰۰ دلار می دهم. وزنه ۱۴۰ کیلوگرم را که زد من وزنه ۱۵۰ کیلوگرم را انتخاب کردم و او توانست ۱۵۰ کیلوگرم را بزند و چون وزن بدنش کمتر از وزنه بردار کره جنوبی بود اول شد. ۶ امتیاز گرفتیم و توانستیم تیم را قهرمان کنیم.
* در مربیگری چه مسئله ای برای شما مهم بود؟
مسابقات قهرمانی جوانان آسیا در ژاپن بود یکی از وزنه برداران ما برای اولین بار می خواست و زنه بزند که دیدم رنگش پریده و استرس گرفته است. بیشتر وزنه بردارانی که برای دفعه اول می خواهند وزن بزنند، استرس دارند. آن زمان مرحوم عطار اشرفی کمکم بود و به او گفتم، عطا برو ببین چقدر مانده که نوبت رضوانی شود. گفت ۱۰ نوبت دیگر مانده است. من با وزنه بردارمان صحبت کردم و گفتم که چقدر امروز شرایطش خوب است چقدر رنگ و روی خوبی دارد. زمانی که داشت خودش را گرم می کرد گفتم وزنه مانند کاه در دستانش است. زمانی که می خواستم وزنه را انتخاب کنم، برای او ۱۳۵ کیلوگرم را انتخاب کردم با تعجب گفت که خیلی زیاد است اما گفتم امروز وزنه مانند کاه در دستانش است. او وزنه های انتخابی را زد و در نهایت نفر سوم جوانان آسیا شد. زمانی که او را از نظر روحی آماده میکردم، خودم استرس زیادی داشتم اما سعی کردم شرایط را به گونهای فراهم کنم که وزنه بردار از لحاظ روحی آماده باشد. یک مربی باید روانشناس هم باشد و بتواند وزنه بردار را از لحاظ روحی آماده کند اما خیلی از مربیان این کار را بلد نیستند.
*خودتان وقتی وزنه میزدید روی تخته خونسرد بودید؟
خودم وزنهبرداری بودم که در صحنه خیلی خوب کار میکردم. زمانی که مربی شدم نیز کسانی را انتخاب میکردم که در صحنه بهتر کار میکردند. قهرمانی داریم که در تمرین خیلی خوب کار میکند اما در صحنه کم می آورد. دلیلش هم این است که می ترسد. به هر حال وقتی مردم را میبیند استرس میگیرد و استرس هم نیرو را کم میکند. از آنجا که یک مقدار روانشناسی هم بلد بودم سعی میکردم که وزنه برداران را از لحاظ روحی آماده کنم که دچار مشکل نشوند. یک روانشناس در کنار تیم ملی وزنهبرداری لازم است و فدراسیون باید یک روانشناس را در کنار وزنهبرداران بگذارد که با آنها صحبت کند و آنها را از لحاظ روحی و روانی آماده کند. آن زمان که من سرمربی بودم، خودم این کار را انجام میدادم و چهره وزنه بردار را می دیدم، متوجه شدم که چه شرایط روحی دارد و سعی کردم که او را آرام کنم.
*هنوز دلتان می خواهد مربیگری کنید؟
سرپرست فدراسیون به من پیشنهاد کار داد اما گفتم باید فکر کنم. همسرم هم نمی گذارد و می گوید اعصابم خراب می شود. درست میگوید زمانی که من سرمربی تیم ملی بودم همه علیه من شده بودند. به مرحوم برومند میگفتند چند سال دیگر قرار است کارگرنژاد سرمربی باشد که میگفت که شما شاگرد دارید؟ کارگرنژاد شاگردان بسیار زیادی دارد و هر تیمی که دست او میدهم قهرمان آسیا می شود.
*وضعیت تغذیه شما زمانی که وزنه میزدید چگونه بود؟
یک دوستی داشتم به اسم والی که رقیبم نیز بود. دوپینگ او همیشه مغز پسته و مویز بود. همیشه در جیب هایش پر از مغز پسته و مویز بود که انرژی خیلی زیادی می دادند. ما عسل خوب و خاویار هم می خوردیم. آن موقع خاویار فراوان بود و زنده یاد برومند همیشه برای ما خاویار تهیه میکرد اما الان که دیگر نمی توان طرف خاویار رفت (با خنده).
وزنه زدن تعدادی از این دختران وزنه بردار را دیدم که متاسفانه هیچ کدامشان تکنیک نداشتند و خیلی از این بابت ناراحت شدم
* وزنه برداران زیادی که هم دوره شما بودند، از دنیا رفتند. از فوت چه کسی به شدت ناراحت شدید؟
از فوت مرحوم منوچهر برومند و مهدی عطار اشرفی خیلی ناراحت شدم. عطار اشرفی واقعا سنی نداشت که فوت کرد. خیلی شیطان و شلوغ بود.
*اهل سیاست بودید؟
آدمی سیاسی نبودم و اهل سیاست نیستم. سیاست آدم را منحرف می کند. کار من ساختن جوان ها بود که به آن هم به شدت علاقه مند بودم.
*در صحبت هایتان عنوان کردید مدتی علیه شما جبهه گرفته بودند، به نظر شما تا چه اندازه باید به یک مربی یا رییس فدراسیون فرصت داد؟
باید زمان داد. به هر حال همین سرپرست جدید فدراسیون که آمده نمی توان انتظار داشت که به این زودی کشتی به گل نشسته را نجات دهد و باید زمان داده شود. حتی اگر شما یک پروفسور هم از خارج از کشور بیاورید باید به او زمان بدهید تا بتواند نتیجه بگیرد.
*تکنیک کدام وزنه برداران مورد پسند شما بود؟
رمضانعلی تیموری وزنه بردار خوبی بود و حسین رضازاده هم خوش تکنیک بود و خیلی خوب و مسلط روی صحنه می آمد.
علی مرادی شاگرد من بود اما مدیر خوبی نبود و درست نتوانست مدیریت کند.
*به عنوان یک مربی، تکنیک وزنه برداران زنان ایران را چگونه می بینید؟
شیوه کار من با بقیه مربیان فرق دارد. من ابتدا وزنه بردار را نگاه می کردم که ببینم کدام قسمت بدنش ضعیف تر است و روی آن بیشتر کار می کردم. الان سرمربی یک برنامه مینویسد و همه روی همین برنامه کار می کنند. من را دعوت کردند که وزنه برداری زنان را ببینم و وزنه زدن تعدادی از این دختران وزنه بردار را دیدم که متاسفانه هیچ کدامشان تکنیک نداشتند و خیلی از این بابت ناراحت شدم.
به آنها هم گفتم باید اول بدنسازی شوند و به همین راحتی نمی توان آنها را تبدیل به وزنهبردار کرد. من ابتدا ضعف وزنهبردار را برطرف میکردم. البته من هم علم تمرینی را بلد نبودم و یاد گرفتم.
*چرا ایران در میان وزن و سنگین وزن قوی تر از سبک وزن است؟
باید کارشناسانی باشند که به شهرستان ها بروند و نفرات خوب را در سبک وزن شناسایی کنند. الان چنین چیزی نداریم و فدراسیون بودجه ندارد که بخواهد روی این کار بگذارد.
* علی مرادی شاگرد شما بود. او مدیر خوبی هم بود؟
علی مرادی شاگرد من بود اما مدیر خوبی نبود و درست نتوانست مدیریت کند. البته اول کارش خوب بود اما کم کم سنش بالا رفت نتوانست درست مدیریت کند. من هیچ وقت این را نپسندیدم که یک وزنه بردار بگوید که من خودم می خواهم تمرین کنم و خودم مربی خودم باشم.
*چرا پیشکسوتان وزنه برداری پراکنده شده اند؟
هر رییس فدراسیون که می آید باید آنها را دور هم جمع کند. در واقع پیشکسوتان چیز خاصی نمی خواهند. آنها را دعوت کنند از آنها نظر بخواهند وزنهبرداران جدید هم با آنها آشنا شوند.
* زمانی که وزنه میزدید پاداش یا زمین هم به شما می دادند؟
آن زمان به ما حقوق جزئی می دادند. گاهی اوقات که رکورد میشکستیم پاداش هم میدادند. باید قهرمانان را حمایت مالی کنند. اینکه ورزشکار با سختی قهرمان شود اما فقط وعده بدهند، خب ورزشکار از لحاظ روحی آسیب میبیند. مهمترین آفت نیز برای یک ورزشکار این است که روحیهاش پایین باشد. باید ورزشکار را شارژ روحی کنند. برای بازی های آسیایی تهران به ما پاداش دادند. نفر اول ۵۰ هزار تومان، نفر دوم ۳۰ هزار تومان و نفر سوم ۲۰ هزار تومان پاداش گرفتند.
*وقتی تصمیم به خداحافظی گرفتید، هنوز توانایی شکست حریفان را داشتید؟
روزی که خداحافظی کردم، هنوز می توانستم وزنه بزنم. یک روز که تیم تمرین می کرد، من هم رفتم وزنه زدم. مرحوم برومند به من گفت که هنوز بهتر از بقیه وزنه می زنم و چرا خداحافظی کرده ام، پاسخ دادم بس است. چقدر دیگر وزنه بزنم. من ۳۶ ساله بودم که قهرمان ارتش های جهان شدم.
* وزنه برداری در این سال های اخیر درگیر حواشی زیادی بود و فکر می کنید، فدراسیون جدید چگونه می تواند موفق باشد؟
باید از کارشناسان و پیشکسوتان خوب دعوت کنند. همه کارها را به یک نفر نسپارند. اگر نیاز است سرمربی از خارج بیاورند. خانم ها نیاز به سرمربی خارجی دارند چون تکنیک آنها اصلا خوب نیست و نیاز به آموزش دارند. به نظرم انتقاد خوب است و باید از فدراسیون انتقاد شود. انتقاد باعث می شود من کارگرنژاد بیشتر حواسم را جمع کنم.
*در وزنهبرداری به خاطر انجام دادن کار خاصی مشهور بودید یا لقبی داشتید؟
مسابقات باشگاهی بود که علی مرادی آن موقع قهرمان ملی بود. شاگرد من در آن مسابقات تمام رکوردهایش را جا به جا کرد. آنجا به من گفتند که چه کار می کنی از هر جیبت یک وزنهبردار جدید در می آوری. من به کارم عشق دارم هنوز هم توانش را دارم کار کنم اما نیاز به زمان است تا نتیجه گرفت.
* مهمترین توصیه شما به نسل جدید وزنه برداری چیست؟
توصیه می کنم اولویت را درس بگذارند. تمرینات خود را منظم ادامه دهند و با مربی خوبی کار کنند و علم بالایی داشته باشند.
اگر مربی سطح بالا داشتیم شاید مدال جهان و المپیک هم میگرفتم. ما همه خودساخته بودیم. همه استعداد ذاتی داشتیم و تکنیکمان هم خوب بود اما علمش را نداشتیم و مربیان ما در همان سطح باقی مانده بودند. من در هر سفری که داشتم سعی میکردم چیز جدیدی یاد بگیرم و روی جوان ها پیاده میکردم.
انتهای پیام