افتخار نبوینژاد، مترجم کتاب «پطرزبورگ» در یکی دیگر جلسههای فصل سخن با عنوان شهرتاب که بعدازظهر سهشنبه، ۲۹ شهریورماه در کتابفروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: با توجه به اینکه دو سال روی این کتاب کار کردم، اما پس از تحویل آن به ناشر طبق پیشبینی خودم مجوز نگرفت. البته کتاب میتوانست مجوز بگیرد، اما با اصلاحات بسیار، ولی من راضی به مثله شدن کتاب و زحمت خودم نشدم.
او افزود: بنابراین ۱۴ سال کتاب از بازار نشر دور ماند تا اینکه پیشنهاد شد کتاب را برای انتشارات به نشر ثالث بدهم و دو روز قبل از انتشار، ترجمه دیگری از خانم طاهری منتشر شد که حتی با این وجود، من نه تنها ناراحت و دلسرد نشدم، بلکه خشنود بودم و حالا رسیدن کتاب به چاپ دوم و آمادهسازی آن برای چاپ سوم، برای من نویدبخش است.
در ادامه این نشست، ابراهیم سلیمی کوچی، دانشیار ادبیات تطبیقی دانشگاه اصفهان با بیان اینکه ادبیات کشور ما در دهه ۸۰ و ۹۰ بهشدت دچار درونگویی است که به هذیانگویی و حالت مالیخولیایی نیز رسید، گفت: این سم مهلکی برای ادبیات ما است، علیرغم نقش هدایت و اهمیت آثار او در ادبیات داستانی اما سایهی صادق هدایت بر سر ادبیات داستانی ما بسیار پررنگ بود و این واگویههای درونی، اغراق و پیچیدگیهایی که بهویژه در ادبیات زنانهی دهه ۸۰ میبینیم داستان و ادبیات را به ادبیات آشپزخانه و گفتگوهای درونی خانگی تقلیل داد، همانطور که سینمای ایران در دهه ۸۰ به لوکیشنهای بستهی ماشین و اتوبان محدود شد و در همان لحظه در جنوب و مرکز کشور پدیدههایی بود که میشد از آنها سناریوهای جذاب و جهانی نوشت.
او ادامه داد: نمیخواهم بگویم ادبیات یعنی هری پاتر و ارباب حلقهها، اگرچه این رمانها بخش مهمی از ادبیات جهان است اما من ذهنی که در اتاقی مینشیند و اینچنین روایتهایی مینویسد را تحسین میکنم.
سلیمی کوچی تصریح کرد: با یکی از دوستان یک جلد کتاب از داستان کوتاه معاصر را ترجمه کردیم، اما همه داستانها از نویسندگان نسل قبل بودند، حدود ۴۰ جلد داستان کوتاه از زنان ایران دهه ۸۰ و ۹۰ خواندم که همه رونوشت و کپی از زویا پیرزاد و فریبا وفی بود و همه لوکیشنها بسته، محدود و تکراری و بدون کنشگریهای معمولی که ادبیات جهان به سمت آن حرکت کرده بود. اتفاقاً همان زمان، سیل ترجمه کتابهای آمریکایی راه افتاده بود و باوجوداینکه ما در همه فضاهای داستانی اثر خوب از نویسندگان ایرانی داشتیم اما ادبیات با کپی از نحوه داستانپردازی صادق هدایت ادبیات در آن برهه، از رنگ و بو و جذابیت افتاد و درعینحال بازاری شکل گرفت و جوانان مشتاق به نوشتن را به همین فضا سوق داد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: بیش از ۵۰۰ داستان کوتاه از نشرهای مهم ایران را بررسی کردیم اما هیچیک مناسب ترجمه نبود چراکه همه در این شکل و فرم نوشتهشده بودند و داستان معاصر ایران را به خواننده خارجی معرفی نمیکردند، اما داستانی از هوشنگ گلشیری معرف ادبیات ایران بود. در این فرم، پیچیده کردن روایت، مزیت محسوب میشد در حالی که اگر آثار چند برنده جایزه نوبل ابدیات در سالهای اخیر را بررسی کنید هیچیک دچار این مسئله نیستند، درواقع داستانهای بزرگ ادبیات ما به علت سادگی و روانی روایت ماندگار شدند و قلههای ادبیات جهان در قهوهخانهها خوانده میشد و مردم درباره آن حرف میزدند.
او با بیان اینکه وجود چند ترجمه از کتاب پترزبورگ اتفاق بسیار خوبی است، گفت: این ترجمهها سوژه خوبی برای تحقیقات دانشجویان ترجمه است و نشان میدهد که ترجمه یک زن از داستان چه تفاوتی با ترجمه مرد دارد.
نویسنده کتابهای «ادبیات و دفاع سیارهای» و «یک مشت جوان خوشگل» با تأکید بر اهمیت فضای شهری و فضای داستان در روایت، اظهار کرد: این چیزی است که ما از آن غافل بودیم، زندگی اجتماعی ایرانِ دهه ۸۰ و ۹۰ فقط خیابانهای بالای شهر تهران نیست. این همان کاری است که مارکز و نویسندههای مشهور آمریکای لاتین انجام دادند و برای ما به بتوارههایی در داستاننویسی تبدیل شدند و یک نام آمریکای لاتین برای فروش چند هزار نسخهای یک اثر کافی است چراکه به محلیات خود توجه کردند و ما از آن غافل بودیم و اتفاقی که امروز افتاده و ادبیات توسط کسانی مثل احسان عبدی پور و دیگران عوامانه و محلی میشود اتفاق بسیار خوب و مبارکی است، در کارهای احسان عبدی پور فضاسازی نقش مهمی دارد و بوی فضا از داستان استشمام میشود.
سلیمی افزود: زنانه شدن جهان ایران که امروز در حال انجام است بسیار جذاب است و به نویسنده امکانات خوبی برای نوشتن میدهد به شرطی که فضاسازی در داستان رعایت شود و یکی از برجستگیهای رمان پطرزبورگ این است که شهر بهعنوان شخصیت در آن مطرح است، درواقع شهر نهفقط محل روایت که خود یک جاندار است و گویی در این داستان، خود شهر روایتکننده است.
عضو هیئتعلمی دانشگاه اصفهان توضیح داد: این شهر که ساخته ذهن نویسنده است، کنشهای زیبایی با شخصیتها دارد و همخوانی مضمون با فضا در داستان جذاب است و جغرافیا، بهویژه شهر و مختصات محیطی آن بهخوبی در داستان معرفی میشود.
این نویسنده که کتابهای «به رنگ زندگی» و «پاییز پرستوی سفید» نیز از دیگر آثار اوست با بیان اینکه پترزبورگ یکی از محیطیترین رمانهای قرن بیستم است، تصریح کرد: زبان، یگانه ابزار شناخت جامعه است و ما جهان را بهواسطه کلمات میشناسیم و واقعیتها را با زبان و کلمات درک میکنیم، بنابراین باید گفت وای به حال مردمی که تعداد کلمات آنها هرروز کمتر میشود.
این نویسنده گفت: یکی از ویژگیهای مهمی که در کناب سن پطرزبورگ به آن اشاره میشود این است که زبان در جهان مدرن روزبهروز ضعیف میشود و بر اساس سمبولیسم روسی، هنر و بهویژه ادبیات برای مخاطب عام نگاشته نشده است، بهطوریکه سمبولیسمها معتقدند هرچه زبان نامفهومتر باشد، بهتر است و به همین دلیل خوانش روایی این کتاب ممکن نیست، چراکه پترزبورگ مثل یک سمفونی است که درک آن برای هرکسی آسان نیست.
این استاد ادبیات تطبیقی با بیان اینکه عبور کردن از این چالشها لذت دارد، یادآور شد: یکی از نبوغآمیزترین کارهای نویسنده کتاب، آن است که توجه مخاطب را به دروازه شرق و غرب جلب میکند.
سلیمی تصریح کرد: در اغلب کشورهای جهان بهویژه اروپا و آمریکای شمالی، زنها نوشتن را از خویشتن آغاز کردند و این روال را از سر گذراندهام و این موضوع، کمک بسیاری به جامعهشناسان، مردمشناسان کمک کرد تا آنها را بهخوبی بشناسند و مطالبات درستی داشته باشند. ما هنوز نتوانستهایم از خود بگوییم، امروز به دلیل خودسانسوری، شناختی از نسلهای جدید نداریم، حتی فضای مجازی نیز از خود نوشتن نیست، چراکه قابگرفتن قشنگترین لحظات و گذاشتن آن در مجازی، منِ افراد و نوشتن از خویشتن نیست، فضای مجازی این عمق را ندارد که بهعنوان متن با آن برخورد شود و شناختی به ما بدهد، فضای مجازی دیکتاتوریِ خود ابرازی و لایکها است و نمیشود در چنین فضایی خودنوشتهی عمیقی ارائه کرد، ادبیات خوب، ادبیات قصهگو است و برای بقای ادبیات، باید به سمت قصهگویی حرکت کرد.
انتهای پیام