واقعیت این است که برخی پس از درگذشت شخصیتهایی چون امیرهوشنگ ابتهاج و سیدعباس معروفی سراسر زبان به تمجید شیفتهوار پرداختند و گروهی هم از مطالبی که درباره این دو هنرمند منتشر شد، خشمگین شدند؛ مطالبی که سویههای کاملا متفاوتی داشت.
درباره سایه آنچه به چشم میآمد، نگاهی دوقطبی بود که در یک سوی آن، ابرمردی در حد یک بت یا قهرمان ایستاده بود و اگر نظریهپرداز یا کارشناسی، نقدی به شعر او وارد میکرد، «حسود» و «عقدهای» قلمداد میشد و این گروه بدجوری به او میتاختند. در سویی دیگر هم مردی که با گرایشهای سیاسی و حضورش در شبهای شعر گوته، نقشی انکارناپذیر در مشکلات فعلی داشته است! و این گروه دوم به هر دستاویزی چنگ میزد تا به نوعی او را مقصر وضعیت موجود بداند. اما آنچه در این میان هراسانگیز مینمود، اصرار هر دو طرف به دیدگاههای خود و تحمل نکردن کوچکترین مخالفتی بود.
واکنشها به مرگ عباس معروفی در غربت نیزنشان داد همچنان بعضی موضوعات غیراصلی، در بعضی فضاهای غیررسمی، از اصل ماجراها پیشی میگیرد.
احساس نگرانی ناشی از این وضعیت سبب شد دغدغه موضوعیمان را با برخی استادان دانشگاه و کارشناس مطرح کنیم. پیشتر با دکتر حامد طاهری کیا، نویسنده و عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و علوم اجتماعی گفتوگو کردیم و آنچه پیشرو دارید، گفتوگوی دیگری است با دکتر مهناز رونقی، استاد دانشگاه، پژوهشگر و استادیار گروه ارتباطات اجتماعی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی.
بحثمان را با موضوع قهرمانسازی آغاز میکنیم و دکتر رونقی توضیح میدهد که قهرمانسازی و اصولا آرکیتایپ (کهن الگوی) قهرمان همواره وجود داشته و قهرمان یک اسطوره است. همچنانکه در مباحث اسطورهسازی هم بحث سفر قهرمان را داریم و ما میکوشیم نمونههایی را بیابیم که به الگوی ایدهآل تایپ ما تبدیل شوند و بعد آن الگو را دنبال کنیم.
این استاد دانشگاه با یادآوری این نکته که جوزف کمبل هم درباره این موضوع تحت عنوان «سفر قهرمان» کار کرده است، در گفتوگو با ایسنا، خاطرنشان میکند: قهرمانسازی با سرشت انسانی آمیخته شده و در تمام جوامع وجود دارد و مختص جامعه ما نیست اما همین موضوع جهانی، بر اساس فرهنگ جوامع گوناگون، تغییر میکند. به این معنا که میزان اسطورهسازی یا بحث قهرمانها یا انواع قهرمانها متفاوت میشود.
رونقی به این موضوع هم توجه میکند که به قهرمانسازی رویکردهای متفاوتی میتوان داشت: «میتوانیم با رویکرد روانشناسی اجتماعی به ماجرا بنگریم و درباره روانشناسی یک جامعه، صحبت کنیم یا با نگاه تئوریها و نظریههای فرهنگی، این موضوع را بررسی کنیم. بنابراین باید ببینیم از چه دیدگاهی میخواهیم به این موضوع بنگریم. این نکته را هم فراموش نکنیم که وقتی از جریان تحولات فکری فرهنگی سخن میگوییم، حتی از نظر ترتیب و توالی نظریات موجود هم، موضوع متفاوت خواهد شد.
پرسش بعدی ما این است که آیا آرکیتایپ جهانی قهرمان میتواند در بعضی جوامع مانند جامعه ما به سمت بتسازی برود؟ که نمونه اخیر آن، در مورد امیر هوشنگ ابتهاج رخ داد.
پاسخ رونقی به پرسش ما چنین است: این وضعیت همیشه وجود دارد و باید ببینیم از چه زاویهای به این موضوع نگاه میکنیم. گاه قضیه را کاملا از دید جامعهشناسی هنری نگاه میکنیم و در این حالت درباره نظریاتی که در این زمینه وجود دارد، صحبت میکنیم، یعنی یک نظریه قوی داریم یا به عنوان نمونه نگاه هگل و بحث هنر برای هنر و ذات هنری را بررسی میکنیم و هیچ توجهی به حواشی نداریم . اما گاهی از نگاه عام درباره این موضوع صحبت میکنیم. بنابراین نباید استدلالها را به هم بیامیزیم.
این کارشناس هنری ادامه میدهد: نگاه عام همواره با همه این حواشی وجود داشته است؛ چون مردم عامی دوست دارند که با ماجراها این گونه برخورد کنند.
او برای روشنتر شدن موضوع به تشریح نمونههایی میپردازد: زمانی درباره کسی مانند محمدرضا شفیعی کدکنی صحبت میکنیم که در فضای نخبگی رشد کرده و میزان دانشش مشخص است. زمانی هم از کسی مانند «سایه» صحبت میکنیم که شاید نقطه قوتش این بود که به دلیل زبان ساده شعریاش، مفاهیم عمومیتر و نگاه شاعرانهاش بیشتر در میان عموم مردم شناخته شده است. بویژه اینکه ایشان استفاده درستی از فضای چند رسانهای کرد و کلیپهای کوتاهی که از او وجود دارد، لحن شعرخوانیاش که سنگین یا همراه با تفاخر نیست، بلکه بسیار روان و ساده است، همه اینها یعنی لحن و انتخاب مضامین و چند عامل دیگر، سبب شد ابتهاج بیش از دیگران بین مردم عمومیت پیدا کند. هرچه عمومیت بیشتر باشد، طبیعی است که نظرات و نگاههای متفاوت هم به آن شخصیت یا موضوع بیشتر خواهد شد. یعنی اصولا نمیتوانیم یک نگاه متحدالشکل به هیچ چیزی و در هیچ موردی ببینیم. اما میتوانیم بررسی کنیم که ابتهاج چگونه عمومیتر و مردمیتر شده و یا بحثهای این چنینی ولی طبیعی است که درباره او بحثهایی متفاوت انجام شد و همواره هم چنین بوده است.
رونقی در پاسخ به این پرسش که آیا میتوانیم امیدوار باشیم با شکلگیری این مباحث گوناگون درباره سایه، زمینهای برای توضیح و تحلیل هم ایجاد شود؟ توضیح میدهد: اتفاقهایی که درباره شخصیتهای مشهور باشد و بعد در عموم مردم رسوب کند، معمولا با خودش حاشیه به همراه میآورد.
او بهتر میبیند که پاسخ ما را به طرح یک پرسش ارایه دهد؛ من از شما میپرسم این حواشی در کجا ایجاد شد، و وقتی پاسخ میدهیم در فضای مجازی، میگوید: همین است دیگر! وقتی میگوییم فضای مجازی، یعنی فضایی که برای بحثهای جدی قابل اعتنا نیست. در مقابل، وظیفه فضاهایی مانند مطبوعات و رسانههایی که به ارایه گزارش و تحلیل و تفسیرمیپردازند، این است که از راه گفت و شنود با افراد صاحبنظر، ثبت نظریات و استخراج مضامین آنها، جریانهای فکری درست را ایجاد کنند اما فضای مجازی همیشه حاشیهها را ایجاد میکند چون بخشی که این مباحث در آن رخ میدهد، بخش زرد ماجراست.
این مدرس دانشگاه البته همه فضای اینستاگرام را هم زرد نمیداند و در این زمینه میگوید: در فضای مجازی هم مباحث جدی مطرح میشود. مثلا اینستاگرامِ یک شخص فرهیخته که مطالب جدی و مقالات را منتشر میکند، درباره حاشیهها صحبت نمیکند . بنابراین باید این فضاها و کارکرد هر یک را تفکیک کنیم. اما همواره به یاد داشته باشیم که همه جای دنیا، بخش زرد، بخش حواشی است که اصلا نباید جدی گرفته شود.
او در پاسخ به این سخن که ضروری است از هر رسانه متناسب با تعریفی که دارد، توقع داشته باشیم، تاکید میکند: باید کاملا جدا کنید که چه رسانهای از طرف چه کسی چه مطلبی را بیان میکند و مخاطبانش چه کسانی هستند. مطمئنا افراد جدی به چنین رسانه زردی یا مطالب این چنینی اصلا اهمیتی نمیدهند. البته در اینستاگرام هم میتواند مطالبی بسیار خوب ، هدفمند از طرف مراجع فکری و اندیشمندان مطرح شود. اصلا یکی از محاسن این رسانه اطلاعرسانی است که به خاطر برد سریع آن، اتفاقها را میتوان منعکس کرد ولی باید دید تحلیلهای جدی را از چه رسانهای انتظار داریم.
آخرین کنجکاوی ما این است که با این حساب شاید این هم انتظار درستی نباشد که در مباحث اینستاگرامی زمینهای برای شکلگیری گفتگو فراهم شود؟
رونقی در پاسخ به این پرسش میگوید: هر یک از رسانههای نو ماهیت و ظرفیتهایشان کاملا متفاوت است. اینستاگرام از اول بر پایه تصویر ایجاد شد و سپس میزان کارکترها برای نوشتار تعریف شد. از سوی دیگر اگر از ماهیت رسانه تعریف درستی داشته باشیم، میدانیم از چه رسانهای انتظار چه رفتاری را داشته باشیم و حتی در همان رسانه هم کدام صفحات برای این مباحث میتواند صفحات مرجع باشد. مثلا وقتی در تحقیقات دانشگاهی، به تحلیل کامنتها میپردازیم، یعنی میخواهیم افکار عمومی یا مواردی را در قشر عام بررسی کنیم و دنبال نظر جدی نیستیم ولی وقتی توئیتهای اشخاص خاصی را نگاه میکنیم، آن زمان دقیقا دنبال یک مطلب یا موضوع خاصی هستیم یا وقتی سراغ کلابهاوس میرویم، میدانیم که قرار است در این فضا اتاقهایی برای گفتوگو وجود باشد که آنجا هم حوزههای تخصصی، تفکیک میشوند و میدانیم در چه اتاقی سراغ چه گفتگویی برویم.
او در عین حال یادآوری میکند که همه این درهم آمیختگیها به این برمیگردد که در حال حاضر فضای رسانهای قدری بلبشو شده و فضای حرفهای و زرد با یکدیگر مخلوط شدهاند و به همین همه دلیل دوستان رسانهای از لزوم سواد رسانهای صحبت میکنند تا این فضاها از هم تفکیک پیدا کند و هر کسی بداند میزان انتظارش از هر رسانه، موضوع و گفتگو به چه شکلی باشد.
انتهای پیام