تاریکیِ نورِ پر قدرت

جانشین دبیر یا دبیر وقت شورای عالی دفاع، کیف دستیِ سامسونتِ مشکی رنگ را در گوشه‌ای، جایی زیر پای رییس‌جمهور و نخست‌وزیر، استتار کرد و دقایقی بعد نورِ پُر قدرتی فضای اتاق را ظلمت کرد و دست هیچ کس، هیچ وقت به آن قاتل ترسو، مسعود کشمیری نرسید.

به گزارش ایسنا، امروز هشتم شهریور چهل و یکمین سالگرد ترور شهیدان محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر دومین رییس‌جمهور و نخست‌وزیر کشورمان به دست عامل نفوذی گروهک تروریستی منافقین در دفتر نخست‌وزیری در سال ۱۳۶۰ است.

درست دو ماه قبل در هفتم تیر ۱۳۶۰ هم، بمبی در ضبط صوتی قدیمی روی میز تحریر در دفتر حزب جمهوری اسلامی، جاساز شد و مقابل سینه و صورت آیت‌الله دکتر سید محمد بهشتی، رییس دیوان عالی کشور و دبیرکل وقت حزب جمهوری اسلامی قرار گرفت و در آغاز سخنانش در جمع هم‌حزبی‌هایش که در دفتر حزب در چهارراه سرچشمه تهران گرد هم آمده بودند، منفجر شد.

حجم مواد منفجره در آن جنایت نیز به حدی بود که پس از انفجار، نورِ به شدت خیره‌کننده‌ای در محیط منتشر شد و بعد، جز سیاهی، دود و تاریکی دیده نمی‌شد و دست هیچ کس هم هیچ وقت به عامل جنایت یعنی محمدرضا کلاهی صمدی که به عنوان تکنسین برق و لوام صوتی در حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود، نرسید.

ریشه شرارت

«مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی» علت تولد سازمان مجاهدین خلق - منافقین - در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۴۴ بود. موسسان این سازمان در ابتدا با مشی اسلامی و ایدئولوژیک و پخش اعلامیه‌های انتقادی به جنگ پهلویِ پسر رفتند اما در پی دستگیری، محاکمه و محکومیت رهبران نهضت آزادی از جمله مهدی بازرگان، یدالله سحابی و آیت‌الله سید محمود طالقانی در واکنش به رفتارهای تند و برخوردهای خشن حکومت شاه با مردم به بهانه‌های مختلف از جمله قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و بی‌نتیجه ماندن مبارزات مسالمت‌آمیز جبهه ملی و نهضت آزادی، رفته رفته وارد فاز خشن شدند.

آنان استدلال‌های کلامیِ سران نهضت آزادی را برای مبارزه با رژیم پهلوی به خصوص استدلال‌های تاریخی مهدی بازرگان در دادگاه پهلوی را قانع کننده و تاثیرگذار ندانستند و بالاخره با متحد شدن با یکدیگر، استراتژی مدون و مکتوبی تدوین کردند و با برداشت و تفسیری سطحی از اسلام و با الگوبرداری از تئوری‌های انقلابیون آمریکای لاتین، جنگ‌های چریکی و اقدامات مخفیانه و مسلحانه را به عنوان تاکتیک و شیوه مبارزه خود برگزیدند.

محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان، موسسان و بنیان‌گذاران اولیه سازمان مجاهدین خلق و از فعالان و هواداران نهضت آزادی که همزمان در جبهه ملی دوم هم فعالیت داشتند، عبدالرضا نیک‌بین رودسری ملقب به عبدی، از اعضای اصلی نهضت آزادی را هم جذب خود کردند. آنان به همراه ۹ نفر دیگر از اعضای شورای مرکزی سازمان که مسعود رجوی نیز جزو آنان بود در شهریور ۱۳۵۰ چند روز قبل از برگزاری مراسم جشن‌های ۲۵۰۰ ساله پهلوی توسط سازمان اطلاعات و امنیت کشور – ساواک – دستگیر، محاکمه و به جز مسعود رجوی همگی اعدام شدند.

تقی شهرام، بهرام آرام و بقیه اعضای سازمان که آن زمان خارج از زندان بودند پس از پشت سر گذاشتن شوکِ اعدام بنیانگذاران سازمان، مدتی بعد خلاء به وجود آمده را پر کردند و با تغییر ایدئولوژی سازمان از اسلام به مارکسیست، تسویه حساب‌های خونینی را در سال ۱۳۵۴ در داخل سازمان به راه انداختند.

بعد از حذف خونین شاخه مسلمان از سازمان، مسعود رجوی به عنوان رییس جدید، رهبری سازمان را به دست گرفت و توانست سازمان مجاهدین خلق را با همراهی تقی شهرام، بهرام آرام، موسی خیابانی و سایر دوستانش در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی به بعضی روشنفکران مذهبی و روحانیون کشور نزدیک و حمایت آنان را جلب کند.

چرک غده سرطانی

عملیات‌های تروریستی سازمان مجاهدین خلق – منافقین – از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سلسله اتفاقاتی که در پی تغییرات پیش‌نویس قانون اساسی و افزوده شدن مرجعیت ولی فقیه به قانون اساسی افتاد، وارد فاز جدیدی شد.

مجموعه تصمیمات مقامات ارشد نظام جمهوری اسلامی طی سال‌های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ از یک سو، به مذاق سران سازمان منافقین خوش نیامد و از سوی دیگر موجب شعله‌ور و علنی شدن آتش مخالفت برخی شخصیت‌های مذهبی و سیاسی از جمله آیت‌الله سید محمدکاظم شریعتمداری و علنی شدن آتش اختلافات سید ابوالحسن بنی‌صدر در سال ۱۳۵۸ شد و البته درگذشت آیت‌الله سید محمود طالقانی و منع افراد و جریانهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی از حضور در رقابت‌های انتخاباتی اولین دوره مجلس شورای اسلامی، تنور تروریستی‌های منافق را شعله‌ور کرد.

آیت‌الله سید محمدکاظم شریعتمداری، رهبر معنوی حزب خلق مسلمان اندکی بعد با سید روح‌الله موسوی خمینی و نظام نوپای جمهوری اسلامی زاویه پیدا کرد و ۹ ماه و ۲۷ روز بعد از تاسیس حزب تحت فرمانش، به دلیل افشای اسنادِ دست داشتن سفارت آمریکا در تاسیس حزب و اثبات چند اتهام و جرم ثابت شده دیگر علیه آن در ۲۰ دی ۱۳۵۸، از کادر طلایی نظام خارج شد.

سید ابوالحسن بنی‌صدر هم که به همراه بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی از نوفل‌لوشاتو به ایران برگشت و در ابتدا همراه نظام جمهوری اسلامی ایران بود، رفته رفته با نیروهای انقلاب اختلاف پیدا کرد و با عملکردی که از خود در انتخاب نخست‌وزیر و چیدن کابینه دولتش و همچنین حمایت نکردن از جبهه‌های جنگ در ماههای اول تجاوز نظامی رژیم بعث عراق از خود نشان داد، از چشم امام امت افتاد و از فرماندهی ستاد نیروهای مسلح و ریاست جمهوری عزل شد.

عملکرد و سوابق مسلحانه مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق – منافقین – نیز در رژیم پهلوی و استمرار آن رویه با شدت بیشتری در نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی، مانع تایید صلاحیتش برای حضور در رقابت‌های انتخاباتی اولین دوره مجلس شورای اسلامی شد.

در پی این اتفاق، مسعود رجوی و سید ابوالحسن بنی‌صدر با یکدیگر هم‌پیمان شدند و سازمان منافقین در سایه حمایت دولت‌های فرانسه، آمریکا و عراق بر علیه حکومت تازه تاسیس جمهوری اسلامی شورید و تغییر رژیم را دستور کار قرار داد. آنان با ترور شخصیت‌های طراز اول نظام و ایجاد رعب و وحشت در جامعه، فاز مبارزه مسلحانه را با شدت و وسعت بیشتری دنبال کردند.

اما سازمان منافقین قبل از ورود جدی به فاز مسلحانه، نیروهای خود که دوشادوش نیروهای انقلاب در صف اول مبارزه بودند را به صورت مخفیانه و با برنامه‌ریزی و حساب شده، وارد ترکیب حزب جمهوری اسلامی و سایر نهادهای تازه تاسیس دولتی، حکومتی و نظامی کرد تا بتواند شریان نظام سیاسی جدید کشور را در دست بگیرد و با فراهم کردن مقدمات، آن را زمین بزند.

زایش شورای دفاع

در چنین شرایطی شورای عالی دفاع همزمان با سایر نهادهای تازه تاسیس جمهوری اسلامی شکل گرفت اما این شورا هم از نفوذ اعضای سازمان منافقین مصون نماند.

حدود یک سال از تجاوز نظامی رژیم بعث عراق به خاک کشورمان می‌گذشت و شورای عالی جنگ طبق روال معمول ظهرِ روزهای یکشنبه با حضور رییس‌جمهور، نخست‌وزیر، فرماندهان ارشد نظامی و دو مشاور بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی تشکیل جلسه داد.

نشست شورا در روز یکشنبه هشتم شهریور ۱۳۶۰ با حضور همه اعضا در حال برگزاری بود که در ساعت ۱۵ بعدازظهر بمبی حاوی دو پوند تی‌ان‌تی معادل ۹۰۷ گرم به همراه چند گرم منیزیم با برد دو متر تخریب موثر، که از قبل توسط مسعود کشمیری، جانشین دبیر وقت شورای عالی دفاع در کیف سامسومت سیاه رنگ در دفتر نخست‌وزیری، جایی نزدیک محل نشستن رییس‌جمهور و نخست‌وزیر جاساز شده بود، منفجر شد و محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر رییس‌جمهور و نخست‌وزیر در جا به شهادت رسیدند و تیمسار هوشنگ وحید دستجردی رییس کل شهربانی کشور نیز بر اثر شدت جراحات وارده شش روز بعد در بیمارستان، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

مسعود کشمیری نیز همچون محمدرضا کلاهی، قاتل بیش از ۷۰ نفر از مسوولان ارشد نظام در نشست حزب جمهوری اسلامی، بی‌هیچ رد و اثری برای همیشه تاریخ از چنگال عدالت فرار کرد.

حضار جلسه

در نشست شورای عالی دفاع علاوه بر رییس‌جمهور و نخست‌وزیر، وزیر کشور، رییس کل شهربانی کشور، فرمانده ژاندارمری، معاون وزیر کشور، معاون اطلاعاتی نخست‌وزیر به همراه نمایندگان اطلاعات سپاه پاسداران، کمیته انقلاب اسلامی و نمایندگان ستاد مشترک و نیروی زمینی ارتش حضور داشتند و مسعود کشمیری در کسوت جانشین دبیر شورای عالی دفاع به جلسه رفت و آمد داشت و از حاضران با ریختن چای پذیرایی کرد و ضبط صوت را برای ضبط محتوای جلسه روشن کرد.

میز محل برگزاری جلسه، میزی کشیده و بزرگ بود. ترتیب نشستن اعضا دور این میز به این صورت بود که رییس‌جمهور، نخست‌وزیر و مسعود کشمیری در بالای میز نشسته‌ بودند. تیمسار هوشنگ وحید دستجردی رییس کل شهربانی کشور در کنار نخست‌وزیر و بعد از او سرهنگ اخیانی معاون ژاندارمری به نمایندگی از فرماندهی ژاندارمری کل در کنار دستجردی نشسته بود.

در کنار او به ترتیب سرهنگ محمدمهدی کتیبه رییس اداره دوم ارتش، محمدحسین سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی مسوول اطلاعات نخست‌وزیری و یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک طرف میز نشسته بودند و طرف دیگر میز، تیمسار شرف‌خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک ارتش، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک نشسته بودند که همگی پس از انفجار بمب با درصدهای مختلف، مجروح شدند.

نقطه تاریک و پر رمز و راز زندگی مسعود کشمیری و مینو دلنواز همسر وی این بود که با وجودی که هر دو عضو فعال سازمان مجاهدین خلق بودند و برخی مقامات وقت اطلاعاتی و امنیتی رکن دوم ارتش به این مسئله پی برده بودند و حتی ماجرا به اطلاع مقامات امنیتی و اطلاعاتی نخست وزیری رسیده بود اما توجه چندانی به این موضوع حساس نمی شد و کشمیری با چراغ خاموش و بدون کوچکترین مانعی اهداف سازمان مجاهدین و اربابانش را مو به مو در یکی از حساس ترین رده های امنیتی و اطلاعاتی کشور پیاده می کرد.

مسعود؟

مسعود در سال ۱۳۲۹ در خانواده‌ای با درآمد متوسط در شهر کرمانشاه متولد شد. پس از گرفتن دیپلم به دانشگاه تهران رفت و در رشته علوم اداری و مدیریت بازرگانی از این دانشگاه مدرک کارشناسی گرفت.

مسعود در دوره حضورش در دفتر نخست‌وزیری با تیپ و ظاهری متشرع با صورتی پر مو، تسبیح به دست، یقهِ بسته، پیراهن روی شلوار، اهل استخاره و دعای کمیل، اهل نماز اول وقت و پیش‌قدم در نماز خواندن بود.

او همواره دو خودکار در جیب داشت، یکی با هزینه شخصی برای انجام امور شخصی و غیراداری مورد استفاده قرار می‌داد و دیگری برای کارهای بیت‌المال.

او در برخی جلسات شورای عالی دفاع پیشنهادهای تندی علیه سازمان منافقان از جمله بمباران ایستگاه رادیویی منافقان را مطرح کرد که البته مورد تایید اعضای شورا قرار نگرفت.

کشمیری بدون جلب توجه در همه جلسات شورای عالی دفاع حضور داشت. از سطحی از اعتماد در بین مسوولان وقت نخست‌وزیری برخوردار بود که ماموران بازرسی بدنی نخست‌وزیری او را بازرسی نمی‌کردند.

مینو دلواز و ابوالفضل دلنواز همسر و برادر زنش هر دو از اعضای اصلی سازمان منافقین بودند.

کشمیری در ابتدای تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مدتی به عضویت این نهاد حکومتی درآمد. بعد از آن عضو مؤثر ستاد خنثی‌سازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره رکن دوم ارتش شد. از آنجا به دفتر تحقیقات اطلاعات نخست‌وزیری رفت و مدتی جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای عالی دفاع شد. او در این کسوت به نمایندگی از دبیر و با عنوان «از طرف» برخی نامه‌های صادره شورا را امضا می‌کرد.

سعید حجاریان که در ابتدای دهه ۱۳۶۰ در بخش اطلاعات دفتر نخست‌وزیری حضور داشت در خاطره‌ای از مسعود کشمیری تعریف کرد: «بعد از انفجار دفتر نخست‌وزیری در پیگیری‌ها از مادر و خواهر کشمیری به ارتباط خانوادگی او با سازمان دست پیدا کردیم. برادر زن‌های کشمیری در شهر قصرشیرین، عضو سازمان بودند اما ما با امکانات کمی که در گزینش افراد در ابتدای انقلاب داشتیم، به این ارتباطات دست نیافتیم.»

نظر دستگاه قضا

سیدرضا زواره‌ای، اولین دادستان انقلاب ایران که مسوولیت رسیدگی به پرونده جنایت دفتر نخست‌وزیری را بر عهده داشت در خاطره‌ای از این جنایت، گفت: «براساس تحقیقاتم، در روز حادثه، همه افراد حاضر در دفتر نخست‌وزیری، پشت میزی بزرگ و طویل نشسته بودند. یک سر میز مرحوم رجایی نشسته بود سپس نخست‌وزیر یعنی مرحوم باهنر، بعد از آن آقای مهدوی‌کنی وزیر کشور، که آن روز دیر رسیده بود. پس از آن تیمسار وحید دستجردی رییس شهربانی و مسعود کشمیری جانشین دبیر شورای عالی دفاع نشسته بودند و در کنار آنان خسرو تهرانی حضور داشت. بعد از آن هم دو طرف میز تا آخر نماینده نیروها نشسته بودند.

مطلب مشترکی که بازماندگان انفجار در بازجویی‌ها بیان کردند، این بود که کشمیری، منشی شورا بود و در قسمت جلو، جای خسرو تهرانی شسته بود. صندلی خسرو تهرانی هم در انتهای غربی میز قرار داشت. کشمیری کیفش را می‌گذارد بعد برمی‌خیزد، چای می‌ریزد و جلوی مرحوم رجایی و باهنر می‌گذارد. سپس چند دقیقه‌ای با تهرانی درِ گوشی نجوا می‌کنند. آن گاه به انتهای سالن می‌رود و درست زمانی که قصد داشت از محل جلسه خارج شود، بمب منفجر می‌شود.

برد ماده منفجره حداکثر دو یا سه متر برآورد شد. چند نفر از حاضران از جمله معاون فرمانده ژاندارمری و مرحوم دستجردی، رییس شهربانی نیز که در زمان حادثه، نزدیک باهنر نشسته بودند، زخمی شدند اما برای بقیه اتفاقی نیفتاد. متخصصان هم می‌گفتند بمب فقط در محدوده‌ای حداکثر تا سه متر قدرت تخریب داشته است. با این همه، برای کشمیری که در دورترین فاصله از آن قرار داشت، جسدی ساخته بودند که فقط یک کیسه خاکستر بود.»

آیت‌الله محمدمهدی ربانی املشی، دادستان وقت کشور دو هفته بعد در شامگاه ۲۲ شهریور ۱۳۶۰ با حضور در یکی از برنامه‌های خبری تلویزیون، «مسعود کشمیری» را عامل انفجار دفتر نخست وزیری معرفی کرد و گفت: «عامل انفجار نخست‌وزیری همان شخصی بود که نام او در بین شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رییس‌جمهور و نخست‌وزیر محبوب‌مان به عنوان شهید سوم، قلمداد و جنازه‌ای به نام او به وسیله‌ مردم تشییع شد.

او که در نخست‌وزیری جا باز کرده بود، تقریبا از همه چیز اطلاع داشت و دبیر شورا بود. کشمیری از یک سال قبل وارد نخست‌وزیری شد و خیلی خوب نقش خود را بازی و چهره‌ کریه‌اش را مخفی کرد، به طوری که یکی از مسؤولان امر در نخست‌وزیری می‌گفت در بین هزار احتمال، یک احتمال انحراف درباره او نمی‌دادیم.»

خاطره تلخ

سرهنگ بازنشسته محمدمهدی کتیبه، رییس رکن دوم ستاد مشترک ارتش از بازماندگان فاجعه هشتم شهریور است که به رفتار و عملکرد کشمیری و همسرش مشکوک شد.

وی در سی و هشتمین سالگرد هشتم شهریور ۱۳۶۰ در مصاحبه‌ای مفصل با یکی از رسانه‌های کشور به تشریح چرایی حضور مسعود کشمیری در یکی از حساس‌ترین رده‌های امنیتی و اطلاعاتی کشورمان، گفت: «از ابتدای انقلاب و تقریبا از دوره نخست‌وزیری آقای مهندس بازرگان در دولت موقت، آقای بازرگان چهار نفر را از دفتر خود برای دریافت اسناد سری و خیلی سری ارتش معرفی کرد تا این اسناد را در اختیار بگیرد.

مسوول دفتر آقای بازرگان کتبا این افراد را معرفی کرد که یکی از این افراد «کشمیری» بود که به نیروی هوایی رفت و کلیه اسناد سری و خیلی سری را در اختیار گرفت. کار کشمیری بسیار حساس بود و بعید نیست اسناد مهم و محرمانه‌ای را به خارج از کشور درز داده باشد.

وی با ظاهری آراسته و با حرکات شایسته‌ای که انجام می‌داد، خودش را یک شخص مذهبیِ معتقد به انقلاب و اسلام و اهل نماز اول وقت و نماز جماعت نشان می‌داد. این رفتار او باعث شد مورد توجه دولت آقای رجایی قرار بگیرد و او را برای پست دبیری شورای عالی دفاع که بعد به شورای عالی امنیت ملی تغییر نام یافت، دعوت به همکاری شد.

از اول خودش، خانواده‌اش و همسرش عضو منافقین بودند یعنی آنان به طور خانوادگی در رده منافقین قرار داشتند ولی فعالیت‌شان مخفی بود و کسی اطلاع نداشت البته این را هم باید بگویم که اطلاعاتی درباره او و فعالیت‌هایش در دفتر نخست‌وزیری بود، که جدی گرفته نشد.

پس از انفجار دفتر نخست‌وزیری و در جریان تحقیقات انجام شده، تعدادی از مقامات امنیتی کشور از جمله خسرو تهرانی مسؤول اطلاعات نخست‌وزیری، محسن سازگارا از اعضای اولیه سپاه پاسداران و حسن کامران نماینده چند دوره مجلس به ظن سهل‌انگاری یا خیانت چندین ماه بازداشت شدند اما با پادرمیانی تعداد زیادی از مقامات طراز اول اجرایی کشور، هر سه مقام امنیتی مذکور که مقامات مافوق مسعود کشمیری به شمار می رفتند، به فرمان رهبر فقید انقلاب اسلامی از بند قانون رها شدند.

رفتار مسعود کشمیری به قدری فریبنده و موذیانه بود که جریانهای سیاسی منتقد حتی بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین دولت میرحسین موسوی را در حادثه بمب‌گذاری دفتر نخست‌وزیری مقصر می‌دانستند اما هیچگاه موفق به اثبات ادعای خود نشدند.»

بهزاد نبوی هم در اواخر دهه ۱۳۷۰ در گفت‌وگو با یکی از روزنامه‌های کشور در این باره گفت: «با وجودی که امام (ره) در سال ۱۳۶۴ یا ۱۳۶۵ بر اساس گزارش رییس قوه قضائیه وقت آقای موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور آقای موسوی خوئینی‌ها و دادستان انقلاب اسلامی آقای رییسی که در یک جلسه هر سه به حضور امام (ره) رسیدند.

در آنجا گزارش پرونده را پس از بازجویی‌های مفصل از تمام افرادی که در این زمینه متهم بودند، انجام داده بودند. گزارش نتایج را به ایشان ارائه دادند. امام دستور مختومه شدن پرونده را به دلیل عدم وقوع بزه صادر کردند و حتی دستور دادند کسانی که در این پرونده‌سازی شرکت داشتند، تحت پیگرد قرار بگیرند تا اینکه معلوم شود این افراد از کجا آمده‌اند و چرا علیه خدمتگزاران انقلاب و نظام، پرونده‌سازی می‌کنند که البته این کار هرگز انجام نشد.»

واکنش امام

اولین واکنش سید روح‌الله موسوی خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران صبح روز ۹ شهریور ۱۳۶۰ اتفاق افتاد.

امام در جمع مردم در جماران با تسلیت شهادت شهیدان رجایی و باهنر، گفتند: «... آنها گمان می‌کنند که با ترور شخصیتها، ترور اشخاص، می‌توانند با این ملت مقابله کنند؛ و ندیدند و کور بودند که ببینند که در هر موقعی که ما شهید دادیم ملت ما منسجم‌تر شد. ‌ ... ملت ما چون علی بن ابی‌طالب را فدا کرده است از برای اسلام، فدا کردن امثال این شهدا برای ملت ما یک مسئله مهم نیست، گرچه خود واقعه و خود این افرادی که شهید شده‌اند در نظر همۀ ما عزیز و ارجمندند و آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی که با هم در جبهه‌های نبرد با قدرتهای فاسد همجنگ و همرزم بودند.

باید دید که اینهایی که این طور کارها را انجام می دهند، انگیزۀ آنها چیست. انگیزه آنها این است که برای این ملت، بعد یک دستۀ دیگری از صنف خودشان بیایند و حکومت کنند؟ اینها مگر نشناخته‌اند این ملت را که کسی که انحراف دارد از اسلام و کسی که سر کرده تروریست‌هاست، کسانی که سرکرده اینها هستند و اینها را وادار به خرابکاری می کنند، در بین ملت جای ندارند.

... و گمان نکنید که اینها از روی قدرت یک همچو کارهایی را انجام می دهند، یک بمب در یک جا منفجر کردن، یک بچه ۱۲ ساله هم می‌تواند او را بگیرد یک جایی بگذارد و خود او منفجر بشود. این قدرتی نیست، این کمال ضعف است. من ابن ملجم را از اینها مردتر می‌دانم؛ برای اینکه او آمد در حضور مردم، کار خودش را کرد و خداوند او را لعنت کند. و اینها آن مردانگی آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدی یک کاری انجام می‌دهند و خودشان را اصلاً ظاهر نمی‌کنند.

من آن عباس آقا که صدر اعظم ایران را در نزدیک مجلس با هفت تیر زد در حضور همه و خودش را بعد هم دید گرفتار می شود، کشت او را مرد می‌دانم و اینها را نامرد. اینهایی که از اینجا فرار کردند و از خارج دستور می دهند که مردم را اغتیال کنند و به طور دزدکی بکشند، اینها تز نامردهاست.»

منابع:

صحیفه امام جلد ۱۵ ص ۶۷ و ۶۸

زندگی‌نامه محمدجواد باهنر، تبیان

رجایی، سیره شهید رجایی، ۱۳۷۸ش، ص۳۵۹-۶۰۴

راعی گلوجه، زندگی‌نامه سیاسی شهید رجایی، ۱۳۸۲ش، ص۲۱

مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، شهید محمدعلی رجایی به روایت اسناد ساواک، ۱۳۷۸ش، ص۱۰

محمد جواد باهنر، مباحثی پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامی، صفحه ۳۷۰ و ۳۷۷، ناشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، سال ۱۳۷۸

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۸ شهریور ۱۴۰۱ / ۰۶:۴۹
  • دسته‌بندی: سیاست داخلی
  • کد خبر: 1401060806039
  • خبرنگار : 90089