دیدار دوستانه با خانواده زریاب خویی در سالروز تولدش

در دیدار با خانواده زریاب خویی در سال‌روز تولد این ادیب، درباره ویژگی‌های ‌او گفته شد و او را به دایره‌المعارف تشبیه کردند.

به گزارش ایسنا، بیستم مرداد ماه تولد مورخ، ادیب نسخه‌شناس، نویسنده و مترجمی ایرانی بود که اگر در قید حیات می‌بود، شمع ۱۰۳ سالگی‌اش را فوت می‌کرد اما ۲۷ سالی می‌شود(۱۴ بهمن ۱۳۷۴) که از دنیا رفته است؛ عباس زریاب خویی.

همزمان با سالروز تولد او برای گرامی‌داشت یاد و خاطره‌اش همراه با احمد مسجدجامعی، ژاله آموزگار، علی بهرامیان- معاون علمی مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی- دانش- دکتر باوندی و محمدعلی انصاریان و جمعی دیگر از فرهنگیان شهر خوی به منزل او در شهرک اکباتان می‌رویم. همسر و فرزندش محمدامین میزبان‌مان هستند، جمع‌ دوستانه‌ای شکل می‌گیرد که هرکدام در گوشه‌ای درباره زریاب خویی و فرزندانش صحبت می‌کنند.

از حسین دیگر فرزند عباس زریاب خویی می‌گویند که گرافیست است و حالا چندسالی است که در ایران زندگی نمی‌کند.

بر دیوارهای خانه عکس و تابلو فرش از پرتره این ادیب سرشناس به چشم خورد. از حافظه بسیار قوی و حضور ذهنش بارها بارها سخن به میان می‌آید و به این فکر می‌کنم اگر بود و پذیرای ما می‌شد، الان در مقابلش نشسته بودیم و از خاطرات کودکی و درس خواندن در حوزه و دانشگاه می‌گفت، از حضورش در کتابخانه مجلس شورای ملی، از خواندن تاریخ و فلسفه در آلمان تا تدریس در دانشگاه تهران و دانشگاه‌های آمریکا، از کار در فرهنگستان و دایره‌المعارف و دانشنامه ایران و اسلام تعریف می‌کرد و شاید از جفایی که در حق او شد... اما نیست و دوستدارانش در خانه‌اش جمع شدند و از او می‌گویند. 

محمد امین زریاب خویی با اشاره به اختلاف سنی ۵۶ ساله با پدرش، درباره تاریخ تولد عباس زریاب خویی می‌گوید: «دایی پدرم، مناف عماری در پشت جلد قرآن خانوادگی‌شان تاریخ تولد او را به هجری قمری نوشته است. او یک‌ بار این تاریخ را تبدیل کرده بود که شده بود تیرماه ۱۲۹۸ و بعدها دوباره این تاریخ را تبدیل کرده بود و تاریخ ۲۰ مرداد ۱۲۹۸ را درآورده بود.»

در میانه صحبت‌ها از برادران زریاب خویی صحبت به میان می‌آید، فرزند زریاب، عموهایش را نام می‌برد و خاطره مرگ یکی از عموهایش در جوانی و نحوه اطلاع پدرش را از مرگ برادر تعریف می‌کند. 

مراسم یادبود رسمی نیست بلکه جمع صمیمانه‌ای که هرکسی در گوشه‌ای با نفر دیگر صحبت می‌کند و گاه یک‌ نفر متکلم وحده جمع می‌شود و بقیه رد زریاب را در میانه حرف‌های او می‌گیرند. همسر زریاب خویی هم چشم می‌دواند و مراقب است از مهمانانی که برای تولد همسر فقیدش آمده‌اند، پذیرایی کاملی صورت بگیرد.

محمدامین زریاب خویی ، همسر زریاب خویی و ژاله آموزگار 

ژاله آموزگار، پژوهشگر و نویسنده و از همشهری‌های عباس زریاب خویی، او را آدم درخشان و متواضعی می‌خواند و می‌گوید: شخصا هرگاه مشکلی داشتم به او تلفن می‌زدم که این چیست؟ و او با روی خوش جوابم را می‌داد. به نظرم عالم بودن آسان‌تر از آدم بودن است. او اهمیت نمی‌داد که چه کسی از او سوال می‌کند زمانی که از می‌پرسیدی آن‌قدر با جزئیات می‌گفت که آدم خجالت نمی‌کشید که چرا به او زنگ زده‌ام. او آدم بی‌نظیری بود؛ البته ما عادت داریم بگوییم فلانی بی‌نظیر بود، اما باید بگوییم چرا بی‌نظیر بود؟! زریاب خویی هم در علوم قدیم تبحر داشت و حتی در رشته ما در تاریخ پیش از اسلام. 

 آموزگار، زریاب خویی را دریای علم می‌خواند و تأکید می‌کند تنها عیبی که داشت این بود که کم نوشت و باید بیشتر از این می‌نوشت. البته مرحوم زریاب خودش دایره‌المعارف بود و همه از او می‌پرسیدند.

 این پژوهشگر تأکید می‌کند: قرن گذشته، قرن بزرگان بود، قرن کوچکان نبود.متأسفانه برای درگذشتگان خیلی مرثیه گفته‌ام که همه در اوج بودند ایرج افشار، دانش‌پژوه، شهیدی، محمدامین ریاحی و... . 

صحبت‌های آموزگار درباره این‌که زریاب خویی مشکلات و اختلاف‌های علمی را با توجه به دانش و حافظه قوی‌ای که داشت حل می‌کرد، در این بخش به پایان رسید.

سپس احمد مسجد جامعی به نقل از موسوی بجنوردی خاطره‌ای را از علی آل‌داود تعریف کرد: آل داود سوالی در ذهنش بوده با این سوال خوابش می‌برد. زریاب را در خواب می‌بیند. زریاب می‌گوید برو سراغ کتاب فلان، صفحه فلان این مطلب در آن‌جا هست. از خواب که بیدار می‌شود، سراغ کتاب می‌رود، ورق می‌زند و می‌بیند جواب سوال آن‌جا بوده است.

فرزند و همسر زریاب خویی و احمد مسجد جامعی 

باز صحبت از حافظه قوی زریاب خویی است که تمامی مسائل را با جزئیات تمام به یاد می‌آورد. ژاله آموزگار در این میان می‌گوید: «یکی از خانم‌های همکارم می‌گفت ما هم خیلی کتاب می‌خوانیم اما فقط آقای زریاب است که همه چیز را به یاد دارد».

 باوندی یکی از حاضرانی است که گاه مجلس را به دست می‌گیرد، می‌گوید: زریاب خویی در محافل خصوصی می‌گفت من از دزد و دزدی بدم می‌آید اما من دزدی کردم؛ گویا از دخل پدرش پول دزدیده و کتاب خریده بوده است.

صحبت‌ها همچنان جسته و گریخته است و هر کسی از گوشه‌ای خاطره‌ای تعریف می‌کنند. یکی از حاضران از آموزگار می‌پرسد؛ آیا زریاب خویی وسواس زیادی در نوشتن داشت که کم نوشته یا میلی به نوشتن نداشت و آموزگار می‌گوید: زریاب خویی بیشتر دنبال ادبیات شفاهی بود.

بهرامیان در ادامه از مدخل‌هایی که زریاب خویی نوشته یاد می‌کند و می‌گوید: مرحوم خویی مدخل «کانت» را در «دایره‌المعارف فارسی» به سرپرسی غلامحسین مصاحب، نوشته است.  

درباره مدخل کانت اختلافی پیش می‌آید که آیا زریاب نوشته یا نه؟ آموزگار می‌گوید: امضا ندارد. بهرامیان تأیید می‌کند که امضا ندارد امادر عین حال می‌گوید همه ما می‌دانیم که مدخل کانت را زریاب نوشته است و خود او هم این را گفته است.

صحبت‌ها به سوی مصاحب می‌رود و آموزگار اظهار می‌کند از شفیعی کدکنی شنیده که «من را غلامحسین مصاحب ساخت.»

 به گفته بهرامیان کانت، قرآن، محمد و علی مدخل‌هایی هستند که زریاب نوشته، او همچنین شرح خاقانی و شرح حافظ را هم نوشته است.

 او می‌افزاید: اگر به زریاب می‌گفتید برو در این اتاق درباره کانت صحبت کن می‌رفت، بعد در اتاق بغل قصیده امرؤالقیس را شرح بده، شرح می‌کرد و در اتاق دیگر درباره سیره پیامبر(ص) بگو و در آن اتاق درباره کلمه مغولی صحبت کن. این کارها را می‌کرد. اصلا حیرت‌آور بود.

 آموزگار هم با تأیید این موضوع می‌گوید: بچه‌های دایره‌المعارف می‌گفتند «قبله ما بود».

بهرامیان ادامه می‌دهد: همه چیز را با جزئیات می‌گفت و اصلا از خاطرش نمی‌رفت؛ در یک روز آقای خطیبی از زریاب درباره اتابکان لرستان سوال پرسید جواب داد، کرامتی درباره موضوع دیگری پرسید و جواب داد من درباره ابومسلم پرسیدم جواب داد و آل داود درباره موضوعی پرسید جواب داد. ما اصلا ماندیم بدون این‌که به چیزی رجوع کند، همه را پاسخ می‌داد.

باوندی در ادامه مراسم با اشاره به شوخ طبعی زریاب خویی از جفایی که به او رفت، گفت و خاطره‌ای از سفر زریاب به تاجیکستان تعریف کرد؛ به گفته زریاب سرپرست گروه وزیرارشاد یا معاون وزیر بود |محمد امین می‌گوید مهاجرانی سرپرست این هیئت بوده است|. زریاب تعریف کرد ما که رفتیم وزیر مربوطه تاجیکستان به پیشواز ما آمده بود. رئیس هیئت ما نیز یک جلد نفیس کلام‌ الله مجید براشان هدیه برده بود. او هم به سادگی نگاه کرد و گفت ما همه از این کتاب داریم، نوار فلان خواننده را چرا نیاورده‌ای؟

در ادامه یکی از حاضران درباره تمام شدن نسل زریاب‌ها و ریاحی‌ها می‌گوید و ژاله آموزگار با تأکید بیان می‌کند: قرن گذشته، قرن پرباری بود، آن موقع هیچ‌کس نه برای مقام کار می‌کردند و نه برای چیز دیگری، فقط برای ایران کار می‌کردند. تمام تحصیل‌کرده‌هایی که آن زمان رفتند، همه برگشتند و همه به ایران خدمت کردند، چه پزشک، چه مهندس، چه معمار و چه نقاش. کسانی که بورس گرفتند و رفتند، هدفشان ایران بود و واقعا ایران را ساختند. من متأسفانه مرثیه‌خوان آدم‌های بزرگی بودم، شرح حال آن‌ها را که خواندم دیدم آن‌ها آدم‌های بزرگی بودند که رفتند، امکان داشت بمانند و نمانند. ایرج افشار، آذرتاش آذرنوش و.. نسلی بودند که ایران را دوست داشتند و هم برای ایران کار ‌کردند.

 او می‌افزاید: همه ما فکر می‌کردیم ایران منتظر ماست تا بیاییم اما الان آدم‌ها جای خود را این‌جا نمی‌دانند. امروز هم آدم حسابی‌هایی مثل مریم میرزاخانی در کشور داریم ولی نتوانستیم آنها را در این خاک نگهداریم، ما قبولشان نکردیم و به آن‌ها جا ندادیم. آن زمان فقط عشق به ایران بود که آن‌ها را نگه داشته بود. محمود افشار چرا نرفت؟ این همه ثروتمند اما به فرزندانش هم نداد و همه را وقف زبان فارسی کرد. این‌ها آدم‌ها، آدم‌های کمی نبودند. قرن پیش از ما آدم پرور بود. اگر راه را باز می‌کردند، آدم حسابی‌ها بودند. 

 احمد مسجد جامعی از آذربایجانی‌هایی نام می‌برد که به زبان فارسی خدمت کرده‌اند از انوری و ریاحی تا زریاب. 

صحبت ازعشق به ایران و کار کردن برای ایران است که افراد بدون این‌که کارشان خیری برای خودشان داشته باشد، فقط به عشق ایران کار می‌کردند. از خیرین و واقفانی چون حاج حسین ملک، برادران نخجوانی و .. صحبت می‌شود که دغدغه‌ مشترکشان ایران بود و این صحبت می‌شود که الان حتی حاضر نیستند یک اتاق را برای زبان فارسی وقف کنند. آموزگار می‌گوید: پول اصلا چیز بدی نیست و لازم است اما آیا بدیع‌الزمان فروزان‌فر این همه نوشت که استاد شود؟

از زنده‌یاد سیدمحمود دعایی هم یاد می‌شود و آموزگار تأکید دارد جمهوری اسلامی دعایی را خیلی لازم داشت. 

 آموزگار با تشکر از همسر زریاب خویی می‌گوید، ما همه از دانش زریاب خویی استفاده کردیم اما همسر او زحمت بسیاری کشید با داشته و نداشته او ساخت. او خطاب به همسر خویی گفت: همه می‌دانیم خیلی فداکاری کردید و آنچه زحمت واقعی بود به دوش شما بود.

 جلسه درمیان خاطرات و صحبت‌ها با گرفتن عکسی یادگاری به پایان می‌رسد و همسر زریاب خویی از حاضران برای ترتیب این جلسه و یادکرد از زریاب خویی تشکر می‌کند.

 مهمانی تمام می‌شود و از خانه زریاب خویی بیرون می‌زنیم. به صحبت‌های آموزگار فکر می‌کنم به نسلی از بزرگان که هم و غم‌شان ایران و زبان فارسی بود و الان درمیان ما نیستند اما شاید یادکرد از این بزرگان و مرور خاطرات و آثار آن‌ها این تلنگر را به ما بزند که چرا دیگر فقط به عشق ایران و علاقه برای ساختن آن کار نمی‌کنیم؟ 

انتهای پیام

  • جمعه/ ۲۱ مرداد ۱۴۰۱ / ۱۳:۳۵
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1401052115016
  • خبرنگار : 71573