اگر جامعه بر مبنای اصول و شعائر حسینی و کاملاً مطابق با نهضت و قیام امام حسین(ع) حرکت کند، اجازه تفسیرهای ناصواب و تحلیلهای غیرمنطقی را نخواهد داد. در این میان، عزاداری یکی از جلوههای بارز نهضت ابیعبدالله(ع) است، اما اگر از مسیر عزاداری اصیل خارجشده و مرثیهها، سرودهها و نوحهها در مسیری قرار گیرد که با روح عدالتخواهی و حقطلبی سازگار نباشد، نوعی تفسیر ناصواب و تحریف حرکت کربلا است، بنابراین اگر به روح این نهضت توجه کنیم، کاملاً اصول و ضوابط و معیارهای روشن و شفافی دارد و کسی نمیتواند آن را با تفسیرهای نامربوط و غیرمعقول تحریف کند. با این دیدگاه و در ادامه، مشروح گفتوگوی اختصاصی ایسنا با «حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی»، استاد حوزه و دانشگاه و رئیس بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسراء را خواهید خواند.
در مورد واقعه کربلا از واژه قیام و نهضت نیز استفاده میشود، آیا باید حرکت امام حسین(ع) را در ذیل این دو واژه تفسیر کرد یا آن را یک حرکت اصلاحطلبانه برای بهبود آن وضع موجود دانست؟ درهرصورت چه قیام باشد یا نهضت و یا اصلاح، چه الزامات و باید و نبایدهایی برای آنها مترتب است؟
محرم سالار شهیدان حسین بن علی(ع) یادآور یک حماسه جاودان و یک حرکت عظیم دینی، الهی و انسانی است و جامعه بشریِ امروز مرهون حرکت سالار شهیدان است که حرکتی آزادیخواهانه، حقطلبانه، عدالتمحور و دارای ویژگیهای ممتاز الهی و انسانی بشمار میرود. امید است که جامعه انسانی این نهضت را آنگونه که است بشناسد و مسیر انسانی خود بر را مبنای تعالیمی تعیین کند که میتواند از این نهضت بهره بگیرد. در خصوص این پرسش باید توجه داشت که هر قیام و نهضتی به یک سلسله عوامل اصلی نیاز دارد که اگر این عوامل وجود داشته باشند، میتوان آن حرکت را نهضت و یا قیام نامید. ممکن است که آن مبداءِ برگزارکننده این حرکت، همه آن مسائلی که یک نهضت نیاز دارد را داشته باشد، اما اگر جامعه و مردم مهیا نباشند و مسیر اصلی را بهخوبی تشخیص نداده و درک درستی از حکومت و حاکمیت نداشته باشند، طبیعی است که آن قیام و نهضت اتفاق نخواهد افتاد.
امام حسین(ع) میخواستند حرکت خود را برای بیداری و توجه دادن و انتقال و القای حرکت اصیل رسول گرامی اسلام(ص) و مکتب اسلام به جامعه انجام دهند، اما چون حاکمیتِ جور اموی اجازه نمیداد در مدینه بسیار محدود عمل میکردند و وقتی حاکمیت تصمیم گرفت بیعت با امام حسین(ع) را مطرح کند، حضرت این بیعت را سازش با ظلم و با دستگاه ظالم میدانست و نپذیرفت و طبعاً این اعتراض کاملاً برای حضرت جای حق بود و میتوانست این اعتراض را داشته باشد، چراکه دستگاه حاکم بر مبنای ظلم و ستم و غصب پایهگذاری شده و حضرت عنوان کرد که با دستگاه ظلم، سازگاری و سازش نخواهم داشت، لذا حضرت این حرکت را بر مبنای اعتراض جدی به حرکت ظالمانه دستگاه اموی آغاز کردند. ممکن بود که بخش بسیار محدودی از جامعه اندیشهها و افکار حسین بن علی(ع) را فهمیده باشند، ولی بدنه جامعه به جهت تبلیغات و نظری که حاکمیت داشت نمیتوانستند این موضوع را درک کنند که آن اتفاقی که افتاده است یک اتفاق ظالمانه و بر مبنای جور است و اگرچه در پوشش و هالهای از قدسیت و اسلام و رسالت و خلافت است، اما روح آن، روح ستم و غضب و ظلم است.
امام حسین(ع) حرکت خود را در حد اصلاح و یک اعتراض علیه دستگاه ظلم و عدم سازش با آن دستگاه پیش میبرند، بنابراین اگر حضرت موفق میشدند که کوفه را آنگونه که اظهار کرده بودند فتح کنند و قدرت اجتماعی خودشان را در حد یک قیام و نهضت بالا ببرند میتوانستیم جریان کربلا را یک قیام تلقی کنیم، اما تا زمانی که جامعه به آن حد از درک و شعور لازم نرسیدهاند و در حد لازم قدرت تشخیص مسائل سیاسی را ندارند، طبعاً حتی اگر قیامکننده آن حرکت هم حسین بن علی(ع) باشد، مردم یا نمیدانند و یا نمیتوانند و وقتی اینگونه باشد نمیتوان آن حرکت را در حد قیام یا نهضتِ براندازانه تلقی کنند، بنابراین حرکت سالار شهیدان یک حرکت اعتراضی برای اصلاح امور بود و اگر حکومت از دیگران بیعت گرفته است، اما سالار شهیدان بهعنوان امامی که از طرف خدای عالم معرفیشده است نمیتواند بر اساس سازشکاری با دستگاه ظلم همراه شود و با آنها بیعت کند، ازاینرو ما میتوانیم حرکت سالار شهیدان را بر مبنای یک اعتراض برای اصلاح امور تلقی کنیم، همانطور که خودشان هم در وصیتنامه ابتدای مدینه مرقوم فرمودهاند.
تفسیرهای مختلفی از واقعه کربلا بیانشده است، آیا اصلا میتوان از این واقعه، تفسیرهای مختلفی ارائه داد و ما حق داریم تفسیرهای مختلفی داشته باشیم؟
هر واقعهای برای خودش تفسیرهایی دارد و طبیعی است که تمام آنچه موردنظر آن جریان و آن واقعه است واضح و روشن نیست و باید تفسیر و تبیین شده و ابعاد و زوایای آن باز شود، ولی به دو گونه میتوان جریان کربلا را تفسیر کرد؛ یک مورد این است که جریان کربلا اصول و مبانی خاصی دارد و قواعدی در آن نهفته است که آن اصول و مبانی و رعایت آن قواعد میتواند زمینه یک تفسیر مناسب را فراهم کند. شعارهای بسیار زنده و بیانات بسیار روشنی و مواضع و اظهارنظرهای صریح و قاطعی در این جریان از زمان حرکت ابیعبدالله(ع) از مدینه تا مکه و از مکه تا کوفه و کربلا و ادامه این جریان تا بازگشت به مدینه وجود داشت؛ بنابراین اگر یک تفسیر مبتنی بر این اصول و مبانی و قواعدی که حضرت ارائه فرمودند و مطابق با بیانات و با سخنرانیها و نامههای ارائهشده انجام شود و اصول آن کاملاً رعایت شده باشد و تفسیر مبتنی بر این اصول اتفاق بیفتد. بنابراین این تفسیر، شدنی است. شیوه دوم این است که کسانی که حقیقت این جریان را دریافتند و کاملاً با آن حقیقت همراه بودند ازجمله امام سجاد(ع) یا زینب کبری(س) یا سایر امامان بزرگواری که این مسئله را از جایگاه امامت تعبیر میکردند، آنها میتوانند تفسیری ارائه کنند، چراکه همه ائمه(ع) میتوانند در ساحت برگزاری این قیام و نهضت ورود کنند و اصول و قواعدی که سالار شهیدان حسین بن علی(ع) برای این نهضت و این قیام یا این حرکت اصلاحطلبانه داشتند را به میدان آورده و تفسیر کنند، اما کسانی که از این اصول و شعائر اصیل و مبانی که حضرت با صراحت و قاطعیت و با شفافیت تمام ارائه کردهاند، بگذرند و تخطی کنند و این معیارها را موردتوجه قرار ندهند و بخواهند بدون توجه به این ویژگیها اظهارنظر ناصوابی داشته باشند تفاسیر آنها ناصواب خواهد بود و هرگز نمیتواند با آن واقعه اصلی همخوان باشد.
البته همواره سیاسیون و کسانی که میخواهند امور را با سیاستهای غلط و منحرف بگذرانند چهبسا ممکن است براساس سوءسلیقه یا سوءاندیشه چنین برداشتهایی را داشته باشند و تفاسیری ناصواب ارائه کنند و گاهی اوقات نگرش افراطی و یا تفریطی باعث تفاسیر ناصوابی از ماجرای کربلای ابیعبدالله ارائه میشود و اتفاقاً کاری که عالمان دینی در طول بیش از هزار سال مطابق با روش اهلبیت(ع) برای تفسیر جریان کربلا انجام دادند، باعث صیانت و حفظ نهضت یا قیام عاشورا شده است و الحمدالله از تحریف و انحراف مصون نگاه داشته شده است. اینکه هرسال در محرم، حرکتهای هدفدار و روشنگرانهای از جایگاه عالمان دینی ارائه میشود که قدرت تحلیلی مسائل را دارند نوعی صیانتبخشی نسبت به نهضت واقعه کربلا است و باید آن را قدر دانست و اجازه نداد که تفاسیر سخیف و افراطی و تفریطی و نظایر آن، واقعه عظیم کربلا را مخدوش و با شائبه همراه کند، زیرا همانطور که رسول گرامی اسلام(ص) فرمود مصباح هدایت و سفینه نجات است و این چراغ باید روشنگری خود را در مسیر هدایت جامعه داشته باشد و این مسیر نباید آلودهشده و با شائبه و آلودگی پیش برود.
این تفاسیر با چه مقاصدی انجام میشود و مقاصد سیاسی تا چه اندازه در ارائه این تفسیرها دخیل هستند؟
طبیعی است که قدرت نهضت کربلا و واقعه عاشورا یک قدرت فوقالعاده است و حاکمان و سیاستمداران هرکجا قدرت وجود داشته باشد برای مصادره آن حرکت میکند تا به دست افراد جامعه قرار نگیرد، حتی از همان لحظهای که یزید(لعنهاللهعلیه) قدرت این نهضت را فهمید همه مسائل را به عهده عبیدالله بن زیاد (لعنهاللهعلیه) قرار داد و متوجه شد که دیگر این جریان قابلکنترل نیست و حتی تصمیم گرفت با عزاداران همراهی کرده و امکانات را برای عزاداری فراهم کند؛ بنابراین جریان عاشورا و قیام سالار شهیدان یک واقعه پرقدرت و فوقالعاده باعظمت و شکوه و جلال است که اگر هر جریانی با این قدرت کنار بیاید و بتواند صلابت و عظمت این قدرت را بهخوبی برای خود فراهم کند، قطعاً موفق است، همانطور که نهضت و انقلاب امام خمینی(ره) بیشتر به جهت اتصال و پیوند با جریان کربلا ادامه پیدا کرد و موفقیت امام خمینی(ره) در این بود که این نهضت را زیر بار نهضت سالار شهیدان برد و تحت آن قاعده تفسیر کرد و بر مبنای حرکتی که سالار شهیدان حسین بن(ع) داشت علیه حکومت ظالم پهلوی اقدام کرد و این همجواری با نهضت ابیعبدالله به جریان نهضت انقلاب اسلامی ایران بسیار کمک کرد؛ بنابراین بسیاری تلاش میکنند که این قدرت را مصادره کنند و مقاصدی که در سیاستمداران و اندیشهورزان سیاسی وجود دارد این است که تا میتوانند این قدرت را سرکوب کرده و بهگونهای با آن رفتار کنند که جامعه نتواند از این پتانسیل برای حرکتهای اجتماعی خود استفاده کند؛ ازاینرو سیاسیون و حاکمان و ظالمان و افرادی که بر مسند قدرت نشستهاند تلاش میکنند تا جریان کربلا را به نفع خود مصادره کنند و مردم را از حرکتهای اصیل و درستی که مطابق با این نهضت و قیام انجام میشود، دور کنند.
چه معیاری وجود دارد که اجازه تفسیرها و تحلیلهای غیرمعقول و غیرمعمول از واقعه کربلا را ندهد و بتوان تحلیلهای نادرست را از آنچه مستند است تمیز و تشخیص داد؟
برای این امر دو راه میتوان ارائه کرد؛ راه اول این است که ما آن اصول و ضوابط و شعارهای اصلی که در درون این انقلاب وجود دارد را استخراج کنیم. شعائر حسینی مانند شعار عدم سازش با ظالمان، پذیرش عزت و ذلت ناپذیری که هیهات من الذله است و یا بیان صریح امام حسین(ع) که فرمود آیا نمیبینید که حق مورد عمل نیست و باطل مورد عمل است، یا دیگر بیان ایشان که بدعتها بهجای سنتها نشستهاند و من قیام میکنم و این حرکت را انجام میدهم تا بدعتها را از جامعه بردارم؛ بنابراین اگر جامعه بر مبنای این اصول و کاملاً مطابق با نهضت و قیام امام حسین(ع) حرکت کند، اجازه تفسیرهای ناصواب و تحلیلهای غیرمنطقی را نخواهد داد و این موضوعی است که ما باید کاملاً متوجه باشیم. زمانی یک جامعه، جامعه حسینی است که بتواند این شعائر و مبانی و اصول را از روح این نهضت استخراج کرده و بر مبنای آن حرکت کند. عدالتخواهی، حقطلبی، عدم سازش با دستگاه ظلم و عدم بیعت با آنها مسائلی که حضرت به دنبال آنها بودند.
یکی از مسائلی که امام حسین(ع) مطرح میکند امامت جامعه است و میفرماید که از جَدم پیامبر گرامی شنیدهام که اگر مردم و جامعهای به امامت یک امام ظالم تن بدهند و ظلم او را بپذیرند، آن جامعه جایگاه جهنمی را پیدا میکنند، یعنی پذیرش حکم یک امام ظالم اینطور نیست که برای افراد جامعه مسئولیت و تعهد نیاورد و اینگونه است که شعائر حسینی میتواند تفسیرهای ناصواب و نادرست را از افراد دور کند. در این زمینه بدون شک عزاداری یکی از جلوههای بارز نهضت ابیعبدالله(ع) است، اما اگر عزاداری از مسیر عزاداری اصیل خارجشده و مرثیهها و سرودهها و نوحهها و امثال آن در مسیری قرار بگیرد که با روح عدالتخواهی و حقطلبی سازگار نباشد، طبیعی است که خودش نوعی تفسیر ناصواب و تحریف است که برای این نهضت انجام میشود، بنابراین اگر ما به روح این نهضت توجه کنیم امام حسین(ع) این نهضت را بهنوعی طراحی کرده است که کاملاً اصول و ضوابط و معیارهای آن روشن و شفاف است و کسی نمیتواند این نهضت را با تفسیرهای نامربوط و غیرمعقول از جایگاه خود تحریف کرده و انحراف ایجاد کند.
روایتهای شیعی و غیر شیعی از وقایع کربلا ارائهشده است تا چه اندازه حقایق حرکت امام حسین(ع) از این روایتها قابلبرداشت است و دراین بین، روایتهای غیر شیعی چقدر قابل استناد هستند؟
آن دسته از روایتهای شیعی که از اصول و ضوابط اصلی واقع کربلا و یا از امام سجاد(ع) و یا زینب کبری(س) و سایر ائمه(ع) گرفتهشدهاند تفسیرکننده و تبیینکننده این واقعه عظیم و جهانی بوده و بسیار ارزشمند هستند، اما آن تفاسیری که دور از این ویژگی باشند طبیعی است که ممکن است در آنها تحریف و انحراف و افراط و تفریط انجامشده باشد. همچنین اهل سنت نیز تفاسیر بسیاری را ارائه کردهاند که بخش قابلتوجه و عمده آنها را از رسول گرامی اسلام شنیدهاند و آنها هم بار عاطفی و محبت روی آن گذاشته و از بار ولایی و سیاسی و حکمرانی کاستهاند و همین مقدار هم قابلتوجه است که رسول گرامی اسلام، حسین بن علی(ع) را از خود دانست و فرمودند «حسینُ منّی و انا مِنَ الحسین» و محبت نسبت به اهلبیت(ع) و حَسنین را بهعنوان اَجر رسالت خود معرفی کرد. همه این موارد، سرمایهای است که اهل سنت و عالمان آن دارند و در آثار و کتابهای تفسیری و غیر تفسیری اظهار کردهاند و ما شیعیان باید آن را قدر دانسته و مغتنم بشماریم، چراکه تمام اهل سنت که با این مبنا به نشر و تفسیر واقعه کربلا میپردازند همراهان آن هستند و میتوانند در مسیر این اندیشه و نهضت قرار بگیرند. البته در همان زمان عدهای افراطی وجود داشتند که اکنون هم بهعنوان وهابیت شناخته میشوند و حتی سنی هم نیستند، چراکه آنها با سنت پیغمبر اسلام(ص) آشنایی ندارند، درحالیکه اهل سنت کسانی هستند که با سنت پیامبر(ص) آشنا باشد و سنت پیغمبر(ص) بدون تردید محبت نسبت به اهلبیت(ع) بهخصوص حَسنین است و اهل تسنن به این سنت رسول گرامی اسلام(ص) آشنا و عامل به این سنت هستند.
مسلمانان شیعی باید این فرصت را مغتنم بشمارند و روابط خود با عاَلم اهل تسنن را نزدیکتر کنند و محور وحدت و محبت و دوستی با اهل تسنن را بر اساس دوستی اهلبیت(ع) بهخصوص سالار شهیدان داشته باشد تا این نهضت از یک نهضت شیعی خارجشده و به یک نهضت جهانی اسلامی تبدیل شود و همه را به دور خود جمع کند. ما متأسفانه از این فرصت استفاده لازم را نمیکنیم و چهبسا موجب افتراق و جدایی شده و باعث میشود که ما کینه و حسد را در بین جوامع اسلامی منتشر کنیم، درحالیکه اگر جامعه اسلامیِ شیعیِ ما این معنا را بهخوبی درک کند و بر محوریت امام حسین(ع) و نهضت کربلا رابطه عمیقتر و صحیحتری را با جوامع اهل تسنن ایجاد کند، مسیر همگرایی را نسبت به مذاهب اهل تسنن خواهیم داشت که سرمایهای برای جهان اسلام خواهد شد.
از نظر فقهی، محور اصلی واقعه کربلا در ذیل چه تفسیری قرار میگیرد؟ آیا این محور، امربهمعروف و نهی از منکر یا جهاد و مبارزه با ظلم است؟
محور اصلی این جریان همانطور که در بیان صریح سالار شهیدان حسین بن(ع) آمده است، مسئله امربهمعروف و نهی از منکر است، چراکه هم جهاد و هم مبارزه با ظلم به یک سلسله عواملی نیاز دارد که حضرت کاملاً درک میکرد که چنین عوامل و شرایط لازمی وجود ندارد. بسیاری از کسانی که از نزدیکان و از اصحاب سالار شهیدان و از دلسوزان بودند، این معنا را درک کردند و به حضرت هم عرض میکردند که حکومت اموی دستگاه ظالمی است و به هیچ امری از امور انسانی ملتزم نیستند و طبعاً حضرت به آنها هم میفرماید که من این حرکت را از باب جهاد یا مبارزه با ظلم انجام نمیدهم، بلکه میخواهم به جامعه و به دستگاه حاکم بگویم که این مسیر یک مسیر نادرست است و اینکه شما بخواهید از من بیعت بگیرید و من را به این سازش بکشانید من اهل این سازش نیستم و حرکت شما را نمیپذیرم. بنابراین حرکت امام حسین(ع) یک حرکت اعتراضی بود که از جایگاه امربهمعروف و نهی از منکر انجام شد، حرکتی که حتی وجوه شرعیِ آن را از جایگاه شریعت از دین گرفته است، نه حرکتی که بخواهد با ظلم مبارزه کند.
یکی از امتیازهای قیام سالار شهیدان حسین بن(ع) این است که این حرکت یا قیام یا نهضت و یا جنبشی که حضرت انجام دادند در چارچوب مکتب اسلام اتفاق افتاد، یعنی اینطور نبود که حضرت بخواهد بر اساس روشی کار کند که یک روش انقلابی به معنای امروز باشد و بخواهیم هر مسئلهای را علیه یک جریان برپا کنیم، لذا فرمود «إنّی لَمْ أخرُجْ أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا و إنّما خَرجْتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی اُمّةِ جَدّی مُحمّدٍ صلّی الله علیه و آله؛ اُریدُ آن آمُرَ بالمَعروفِ و أنهَی عَنِ المُنکِر و أسیرَ بسیرةِ جَدّی و سیرةِ أبی علی بنِ أبی طالبٍ» یعنی «من از برای تفریح و تفرّج و استکبار و بلند منشی و برای فساد و برای ظلم و ستم و بیدادگری خروج نکردم، بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم رسول خداست و میخواهم امربهمعروف و نهی از منکر کنم و به سنت جدم و آئین و روش پدرم علی بن أبی طالب(ع) رفتار کنم.» بنابراین محور حرکت را میتوان بر اساس امربهمعروف و نهی از منکر دانست.
با توجه به اینکه محور حرکت سالار شهیدان امربهمعروف و نهی از منکر بوده است این محور تا چه اندازه در حرکت عاشورایی دخیل بوده و مهمترین ارکان آن چه مواردی بوده است؟
امام حسین(ع) حرکت خود را بر مبنای یک اعتراض انجام داد و این اعتراض حق حضرت بود و بر این مبنا انجام شد که دستگاه ظلم دستگاهی است که از اصول و ضوابط اسلام تخطی کرده است، چراکه دستگاه اموی دو نوع ظلم کردند؛ یک ظلم آنها غصب خلافت رسول گرامی اسلام(ص)، غصب امامت و غصب جریانی است که پیامبر گرامی اسلام بنیانگذاری کردند و نوع دیگر ظلم اموی ظلم به انسانیت و عدالت و آزادی و حُریت بود و امام حسین(ع) با قطعنظر از اینکه با ظلم و ستم مبارزه میکند که حق هر انسانی است، از جایگاه اسلام که مبارزه با ظلم و تعدی بهعنوان امربهمعروف و نهی از منکر تلقی میشود این حرکت را انجام دادند و این قیام کاملاً مبنای اصولی، فقهی، کلامی و اعتقادی دارد، زیرا امام حسین(ع) امام است و امام هرگز نمیتواند با جریان ظلم سازش کند، حتی اگر احدی هم حضرت را همراهی نکند. سازش کردن به معنای کنار آمدن با ظلم در کیان شریعت اسلام نیست، لذا خداوند به پیغمبر(ص) فرمود که اگر تنها تو در میدان باشی باید مقاومت کنی، یعنی اینطور نیست که آن کسی که نماینده خدا در زمین است بخواهد با ظلم و ستم و کفر و شرک و نظایر آن همراهی داشته باشد، بنابراین مبنای حرکت امام حسین(ع) عدالتخواهانه و ایجاد حریت و آزادی برای انسانها، مبارزه با ظلم و ستم از یکسو در حقیقت امربهمعروف و نهی از منکر از سوی دیگر است.
عدهای واقعه کربلا و حرکت امام حسین(ع) را امری قدسی و الهی میدانند و عدهای به زمینی و عرفی بودن و امری عرضی بودن عاشورا تأکید دارند، کدامیک از این تحلیلها قابلاعتنا است و باید از آن پیروی کرد؟
واقعه کربلا یک امر زمینی یعنی اتفاقی است که در بین جامعه بشری رخداده و امام حسین(ع) اگرچه امام است، اما انسانی است که الگوی سایر انسانها است. در مدت ۱۰ سالی که امام حسین(ع) در مدینه حضور داشته و سکوت کرده بودند و هیچ همراهی با حکومت معاویه نداشتند بر این اساس بود که دستگاه ظالم جای نفس کشیدن برای جریان اصیل امامت و اسلام را نداده بود، اما وقتی یزید ملعون تصمیم گرفت از امام بیعت بگیرد دیگر بههیچوجه جای صبوری و همراهی نبود و مقاومت و استقامت لازم بود که حضرت این کار را انجام دادند، اما بهعنوان اینکه امام و الگوی جامعه هستند و جامعه باید از آنها تبعیت کند، لذا در روز هشتم ذیالحجه وقتی از مکه حرکت میکردند مردم را دعوت کردند و فرمودند که «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»، یعنی «هرکس میخواهد جان خود را در راه ما بذل کند و خود را برای ملاقات با خدا آماده کرده است همراه من بیاید».
بنابراین حضرت بهعنوان امام این مسیر را برای جامعه بازکرده است و لذا این حرکت یک حرکت انسانی است که در متن جامعه اتفاق افتاده است، البته امامِ این حرکت، یک انسان الهی است، یعنی انسانی است که با هدایتها و اراده الهی حرکت میکند، اما آن را نمیتوان امر قدسی و فرا طبیعی بدانیم که فقط مختص به جریان کربلا و امام حسین(ع) بوده و نباید تکرار شود، بلکه امام حسین(ع) این نهضت را بهعنوان یک میراث ماندگار مکتب اسلام بهجا گذاشته است و جامعه اسلامی باید قدردان این میراث عظیم باشد و از این میراث و گنجینه والا برای اهداف اسلامی و تحقق بخشیدن به آرمانهای الهی استفاده کند، این یک امری انسانی است، اگرچه رهبریِ آن یک امام معصوم(ع) بوده است.
انتهای پیام