تکیۀ رفتگرها

«تکیۀ سوپورها فقط یک چاردیواری بوده اما رویش سرپوش یا چادری می‌زنند و می‌شود محل عزاداری‌. بعدها بازسازی‌اش کرده‌ و به جای چادر سقف شیروانی زده‌اند. منتها خوشبختانه هنوز در این تکیه همه چیز بوی گذشته را می‌دهد و شکل قدیمی و سنتی‌اش را کمابیش حفظ کرده در قالب مسجد کوچکی.»

به گزارش ایسنا، در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشته احمد مسجدجامعی آمده است: «بعد از اینکه دور تهران حصار کشیدند و از قصبه به شهر تبدیل شد، تکیه در کنار مدرسه و حمام جزو نخستین فضاهای عمومی شهری بود که ساخته شد. تکیه‌های قدیم را در محل تلاقی راه‌ها بر پا می‌کردند؛ جایی که محل گذر بوده. تکیه‌ها سقف نداشتند و ایام محرم رویشان چادر و سرپوش می‌زدند. مثل هین تکیه بازار تجریش که قلب بازار است.

اهل بازار که برای عزاداری می‌آمدند، زن‌ها در تاق‌های بالا می‌نشستند و همراهی می‌کردند. هنوز هم در بازار تکیه‌ها را در سراها می‌زنند یا مثلاً تکیه نفرآباد در ری که قدیمی‌ترین تکیه تهران است و سابقه چهارصدساله دارد.

در پایتخت تکیه‌های متفاوتی داریم. مثلا تکیه‌ی صدوپنجاه ساله‌ی سادات اخوی با منبر قدیمی «متبرک» آن که گفته‌اند قنداقۀ چمئ شاهزادۀ قاجاری را از زیر آن گذرانده‌اند. طبق وقفنامه تکیه، آنجا قهوه می‌دادند. آن هم چه قهوه‌ای با چه ترکیبی. هنوز هم می‌دهند، ادارۀ تکیه دست خود خانواده است و خانواده مقید به وقف‌هاست. در سال‌هایی که در شورای شهر تهران بودم هر دوی آنها را به ثبت میراث فرهنگی رساندیم.

یا مثلا تکیه‌های اقوام مختلف غیر ایرانی، تکیه پاکستانی‌ها یک جایی در دولت‌آباد است و زنان آنها درون تکیه همچون مردان سینه‌زنی و نوحه‌سرایی می‌کنند یا تکیه‌های موقت افغان‌ها که شاخه‌شاخه است و سینه‌زدن و زنجیرزدن آنها دیدنی است. همین‌طور تکیه باشکوه عرب‌ها که هر شهرشان تکیه خودش را دارد. مثلا کاظمینی‌ها خودشان تکیه‌ای دارند با آداب خودشان، می‌گویند که چون کنار بغداد بودیم ما شهری‌تریم، علایم‌شان فرق می‌کند مثل مشعل‌گردانی؛ همچون علم‌گردانی ما است با سیزده تا بیست‌وهفت مشعل آتش به جای تیغه‌های فلزی که در شب‌های تاریک که جلوه‌ای ویژه دارد. غذایشان هم فرق می‌کند. کربلایی‌ها با لاله‌های زیبا و رنگارنگ چیده شده در ردیف‌های منظم و نجفی‌ها با قیمه‌ی نجفی نذری معروفشان و به‌ هر حال هر کدام تکیه خودشان را دارند.

تکیه‌های تهران را می‌توان به چند گروه تقسیم کرد: یکی تکیه‌های صنفی مثل تکیه حلبی‌سازها، قدیمی‌ترین‌شان تکیه خرازها و بزازهاست که اصلاً نقش یک‌جور اتحادیه را داشته و تکیه‌ی شوفرها در میدان قزوین.

دومی تکیه عرب‌ها و خلج‌ها و قمی‌ها و کرمانی‌ها و اردبیلی‌ها و … است. یعنی اهالی شهرهایی که به تهران مهاجرت کردند. به غیر از این دو گروه، تکایایی داریم که محلی‌اند. مثل تکیه قنات‌آباد یا تکیه‌ پیرعطا، تکیه‌ی نیاوران، تکیه‌ی دربند، تکیه‌ی درخونگاه تنها نخل پرحاشیۀ تکایای قدیم تهران که ضرب‌المثل شده بود برای تکان‌دادن هر چیز سنگینی.

یک گروه هم تکیه‌های خاندانی است مثل تکایای رضاقلی‌خان، سادات اخوی، سادات شیرازی، سیدها با هدیه‌دادن نبات متبرک به عزاداران و … که هنوز هم چراغ‌شان روشن است.

در اسنادی آمده آن روزگاری که تهران پنج محله داشته (عودلاجان و بازار و سنگلج و دولت و چاله‌میدان) تکیه‌هایش به حدود ۸۰ تکیه می‌رسیده. امروزه تعریف تکیه و حسینیه متفاوت شده.

اما متفاوت‌ترین تکیه‌ای که من دیده‌ام جایی بود که در یکی از تهران‌گردی‌های جمعه پیدایش کردم. تکیه‌ای در دزاشیب. دزاشیب یک باغ بزرگی داشته به نام باغ شیخ‌علی که فرزند ملاجعفر استرآبادی از علمای دورۀ ناصری بوده و تعداد باغبان‌های آنجا هم زیاد بوده اتاقکی ساخته بوده‌اند برای نمازخواندن. دهۀ پنجاه که خیابان می‌کشند، این نمازخانه می‌افتد بیرون باغ و متروکه می‌شود. همان روزها، یک رفتگر یا سررفتگر به نام نایب تقی صالحی می‌آید. رفتگرهای شمیران را آنجا جمع می‌کند و چون ایام محرم بوده، اتاقک را با همتی جمعی می‌کنند تکیۀ سوپورها. فقط یک چاردیواری بوده اما رویش سرپوش یا چادری می‌زنند و می‌شود محل عزاداریشان. بعدها بازسازی‌اش کرده‌اند و به جای چادر سقف شیروانی زده‌اند. منتها خوشبختانه هنوز در این تکیه همه چیز بوی گذشته را می‌دهد و شکل قدیمی و سنتی‌اش را کمابیش حفظ کرده در قالب مسجد کوچکی. آن تابلوهای چندین ده ساله و بیرق‌ها و پرچم‌ها و پشتی‌های سنتی‌اش هنوز هست. آن نمازخانه حالا شده مسجدی به نام مسجد حاج شیخ علی. یک اتاق ۶۰-۵۰ متری است، سرویس بهداشتی ندارد، وضوخانه ندارد، به نظرم قهوه‌خانه آن هم موقت است اما هست.

کمی دورتر از همین تکیه، تکیۀ مجللی بوده که درباریان هم می‌آمده‌اند به نام تکیۀ دزاشیب (محله‌های قدیمی همه یک تکیه داشته‌اند که اسم همان محله را داشته). تکیۀ دزاشیب هنوز هم تکیۀ مفصلی است در دو طبقه، فرش شده و دور تا دور پشتی چیده. شش ستون چوبی بلند دارد که سقف شیروانی طور تکیه را نگه داشته‌اند حوض زیبایی هم در میان تکیه هست که شاید روزگاری آب قناتی در آن آمد و شد داشت. کتیبه‌های قرآنی و طوق و چند طاقه شال و چند گلدان وقفی و چند تابلوی رنگ و روغن عاشورایی و دو بیرق هشتادساله که تصویر حضرت علی‌اکبر را دارد، حال و هوای دیگری به هیات داده. تکیه دولتی نیست. روحانی محبوب و گرانقدر هشتاد ـ نود ساله‌ای به نام حاج آقا مرندی که به تازگی فوت شده‌اند، همیشه قبل از نماز صبح می‌آمد و به برکت چنین عالم خوش سابقه‌ای چراغ تکیه هنوز هم روشن مانده است. بعد از نماز هم زیارت عاشورا می‌خوانند.

حالا اتفاق جالبی که این میان می‌افتاده دید و بازدید دو تکیه از هم بوده. رسم است که تکیه‌ها برای سرسلامتی به دیدار هم می‌روند اما اینکه تکیۀ سوپورها می‌رفته‌اند تکیۀ اعیانی دزاشیب، دزاشیبی‌ها هم می‌آمده‌اند بازدید پس می‌داده‌اند مصداق بارز این شعر طبیب اصفهانی است که:

بنازم به بزم محبت که آنجا

گدایی به شاهی مقابل نشیند.»

انتهای پیام

  • شنبه/ ۱۵ مرداد ۱۴۰۱ / ۲۳:۳۱
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1401051511736
  • خبرنگار :

برچسب‌ها