دکتر اسدالله نقدی در این یادداشت آورده است: «علاوه بر جنبه عمومی جرم حادث شده دلایل بسیار متعددی باعث حساسیت این موضوع است، از جمله آنها می توان به چند ویژگی اشاره کرد؛ این اتفاق در یک محیط و شهرستان دور افتاده و با بافت اجتماعی- فرهنگی سنتی اتفاق افتاده است، سنین دختران مورد سوءاستفاده بسیار پایین بوده است(دانش آموزان دوره ابتدایی) و این اتفاق در ارتباط با امور فوق برنامه آموزشی آن هم در دوره دبستان رخ داده که در کنار شنیع بودن سوءاستفاده از کودکان در هر شکل و عنوانی در ارتباط قرار گرفتن آن با آموزش"فرا مدرسه ای" آن هم در این مقطع امری بسیار نکوهیده است.
این موضوع را میتوان از ابعاد اجتماعی، حقوقی، فقهی و روانشناختی مورد مداقه قرار داد اما در اینجا به سبب حوزه تخصص نگارنده صرفاً بر بُعد اجتماعی آن تمرکز و تأکید می شود. پیش و بیش از هر چیز و مهمتر از همه جنبه ها آسیب و انگی است که به آینده زندگی فردی و اجتماعی این دختران وارد شده و این تعرض و تجاوز تا پایان عمر چونان کابوسی همراه این دختران خردسال معصوم بوده و تحت تأثیر آثار منفی آن تا ابد خواهند بود.
دوم آسیب و جراحتی است که به "وجدان عمومی جامعه" با توجه به گروه سنی افراد آسیب دیده در این امر ضدفرهنگی وارد شده بنابراین این موضوع اتفاق بسیار وحشتناک و دردناکی است و لازم است مدیران آموزش و پرورش، مدیران قضایی شهر، استان و کشور و همینطور اصحاب رسانه و کارشناسان با این رخداد تلخ بسیار منطقی و به دور از هیجانات زودگذر مواجهه علمی و کارشناسی داشته باشند با هدف پیشگیری از تکرار.
در اینجا چند مسئله مهم مربوط با ابعاد و پیامدهای این اتفاق شوم مورد کنکاش بیشتر قرار می گیرد.
سندرم کلاس تقویتی و نمره و بیماری کنکور
مسئله فرستادن فرزندان به انواع کلاس های تقویتی و کنکور متأسفانه یک آسیب و بیماری فراگیر شده است. در برخی جوامع پیشرفته امروزی اساساً آموزش کتاب محور در دوره ابتدایی وجود ندارد، دانش آموزان مقطع ابتدایی اساساً درس و مشق به معنای نظام آموزش و پرورش ما ندارند و فقط به کودکان تمرین کارگروهی، مهارت های زندگی، بازی و مسئولیت اجتماعی آموخته می شود، بدون نیاز به مشق شب های کسالت آور و ضرب و تقسیم های عجیب و غریب.
متأسفانه خانواده های ایرانی به وسیله یک فرآیند معیوب در مسابقه گرفتار کردن فرزندان خود به انواع و اقسام کلاس های تقویتی و بیرون از کلاس درس از ابتدایی تا دکتری گرفتار شده اند و این یک بیماری اجتماعی و در عین حال بیماری نظام آموزش و پرورش ما در شرایط فعلی است.
تصور کنید دختران ۸ و ۹ ساله چه نیازی به کلاس تقویتی در این مقیاس وسیع دارند و داشتند؟ چرا معلم چنان درس بدهد که قریب به اتفاق دانش آموزان نیاز به تقویت و تدریس خصوصی داشته باشند؟! چقدر راحت خانواده های ما حتی در یک محیط سنتی دختران خردسال خود را رهسپار پارکینک معلم مریضی کردند. این معلم چند سال و چندین محصل این چنینی داشته است؟
این تب و ژشت کلاس و آموزش و رقابت برای نمره و نمره هرچه بیشتر و چشم و هم چشمی خانوارها سبب نوعی مسابقه از این کلاس به آن کلاس شده است. جامعه فردا بیش از نمره خوب ریاضی، به آدم های سالم و متعادل و اهل تحمل و تعاون و همکاری و کارگروهی نیازمند است، به مادران توانمند و پدران با کرامت احتیاج دارد.
مسئله شرم، آبرو و انحرافات
در چنین اتفاقاتی دو بُعد مهم مسئله از یکسو جنبه شخصی و شرم و آبرو از سوی دیگر مطرح است که در جامعه ما به ویژه در مناطق کمتر توسعه یافته در برخورد و مواجهه با آسیب ها و انحرافات اجتماعی گاهی باعث عدم مواجهه منطقی و بهنگام با چنین پدیده هایی و کتمان آن از ترس آبروی خانواده، طایفه یا حتی شهر می شود.
با توجه به پیچیدگی های جوامع جدید و شهری و دور بودن کودکان از محیط های خانوادگی، امکان و احتمال بروز چنین رویدادهایی زیادتر شده و خواهد شد و باید خانوادهها موضوع آبرو و برچسب و انگشت نمایی و انگ خوردن و داغ ننگ را متفاوت از "روزگاری سپرده شده مردم سالخورده" دیروز ببینند و برخورد کنند. به طور قطع آبرو و حیثیت اجتماعی در فرهنگ مهم است اما نباید این موضوع زمینه و بهانه سوءاستفاده مجرمان و منحرفان برای تکرار شود.
مراجعه بهنگام به قانون و مراجع ذیربط سبب می شود از آسیب بیشتر به ما و به ویژه به دیگران جلوگیری شود. در این مورد خاص اگر اولین یا سومین کودک به والدین منتقل می کردند و خانواده ها پیگیری لازم را داشتند، نهادهای مسئول می توانستند پیشگیری بیشتر از اشاعه و آسیب داشته باشند. پوشاندن چنین خطاهایی باعث جری شدن خاطیان و مجرمان و احتمال تکرار آن در آینده را بیشتر می کند چه در سطح افراد چه در سطح سازمان ها و ساختارها.
کودکی کردن کودکان
کودکان ما به "کودکی کردن و بازی" بیش از نمره ریاضی و علوم دیگر نیاز دارند و قرار نیست از بام تا شام از کلاسی به کلاسی دیگر سرسام بگیرند. چرا باید کودکان یک مدرسه در مقیاس وسیع به کلاس تقویتی بروند؟ چرا خانواده علائم آسیب کودکان خود را جدی نگرفتند؟
و خانواده ها چقدر آسان و بدون دقت فرزندان خود را به خانه معلم می سپرند که بر آن هیچ نظارت و کنترلی وجود نداشته و چنین کلاسی به تصریح مسئولان آموزش و پرورش شهرستان هیچ مجوزی نداشته و طبیعی هم هست که چنین کلاسی اساساً مبتنی بر مجوز آموزش و پرورش هم نباشد و هر معلمی به بهانه واهی یا واقعی دانش آموزان را به تدریس خصوصی و کلاس تقویتی فراخوان دهد.
اما با دریغ و درد آموزش و پرورش ما و خانواده ها در همراهی با مافیای کنکور و کلاس های "فرامدرسه" گرفتار شدند و دانش آموزان از اول ابتدایی تا کنکور سراسری و در سالهای اخیر پس از آن در اضطراب و استرس و هراس مسابقه قبولی و رتبه و نمره قرار دارند.
اگر آموزش و پرورش به هر علتی از آموزش مراقبت از خود غفلت می کند، باید حداقل خانوادهها در جهان مدرن شهری شده و "پر از غریبگی" و فرصت ها و فضاهای بی دفاع و آسیب و تعرض(در شهر و در مدرسه و جامعه) به کودکان آموزش های لازم برای "نه گفتن" برای مقابله با تعرض و سوءاستفاده مطابق با معیارهای فرهنگی خود ارائه دهند.
جریحه دار شدن وجدان جامعه
صحبت از پژمردن و آسیب یک یا چند دختر دسته گل نیست، همانطور که اشاره کردم این موضوع بسیار دردناک است و وجدان جامعه جریحه دار شده است. این ۱۸ نفر می توانست فرزندان هر ایرانی باشد، فرزند من یا شما، فرزند هر مدیر و مسئولی از هر طیف و طبقه اجتماعی.
اکنون وجدان جمعی در کشور از این رخداد به شدت آزرده و آسیب دیده و برای ترمیم آن هم آموزش و پرورش و هم نظام قضایی باید برخورد مناسب و توأم با انصاف داشته باشند و براساس بررسی های اولیه در فضای رسانهای و مجازی گویا خوشبختانه پرونده به مرکز استان رفته و در دست بررسی است و افکار عمومی انتظار مواجهه معقول و منصفانه با آن را دارد و به طور قطع با آنچه تا الان به عنوان جریمه در برابر چنین جرم وحشتناکی که تنها جرم نسبت به ۱۸ فرد و خانواده و یک شهر نیست بلکه تعرض به یک جامعه است و سپس به یک صنف و حیثیت و منزلت یک نهاد خوشنام مثل آموزش و پرورش و متناسب با آن و همانند سایر حوزهها به کار بسته و عمل شود تا ترمیم این زخم و التیام درد صورت گیرد.
امید است این رویداد تلخ تلنگری باشد به مدیران آموزش و پرورش که معلمان خود را نه فقط از بعد استخدام و در بدو خدمت و از بعد برخی مناسک بلکه در طول خدمت باید از ابعاد مختلف به ویژه سلامت روانی، تعهد حرفه ای و اجتماعی و کفایت اخلاقی ارزیابی دائمی کند.
و اینکه مواجهه با جرم باید عادلانه، به دور از هیاهو و با رویکرد بازدارندگی باشد. این پدیده دهشتناک حالا رخ داده و در آن معلمی ضداجتماع و با انحراف اخلاقی(فارغ از همه توجیهات ناموجه این فرد خاطی) در کنار بی مبالاتی خانوارهای متعدد، برای صیانت از حرمت کودکان این سرزمین و به ویژه دختران و زنان و جلب و جبران اعتماد به آموزش و پرورش و به ویژه دستگاه داوری حقوقی کشور تناسب جرم و جریمه مورد انتظار افکار عمومی است.
لازم است در قالب اسناد و برنامه های جامع تحول آموزش و برنامه های توسعه کشور در الگوی تحصیل و آموزش به ویژه مقطع ابتدایی "بازاندیشی" متناسب با مقتضیات عصر صورت گیرد و مدیران، خبرگان و نخبگان علوم مختلف مرتبط در کنار هم به این ضرورت مهم بپردازند و در همراهی و مطالبه رسانه ها تحول واقعی در آموزش و پرورش فرزندان و نسل فردا صورت گیرد و به جای خواستن نمره و موفقیت های فردی (ماراتن تیزهوشان و تقویتی و کنکورهای آزمایشی و شبه واقعی و رسمی) کودکان سالم، شاداب و با نشاط، جامعه گرا، اهل همکاری، تحمل، همزیستی، گفتگو و "توانمند به مهارت های زندگی اجتماعی" و اخلاقمند، نه زرنگ و درسخوان نمره بگیر تک بُعدی (آن هم به هر قیمتی حتی چنین آسیب هایی) تربیت کنیم.»
انتهای پیام