برادران امیدوار؛ طواف جهان و ‌تحقق رؤیای کودکی

قصهٔ برادران امیدوار یادآور سال‌های طولانی شب‌های زمستانی بچه‌هاست؛ وقتی از لای پرده به آسمان نگاه می‌کنند و به این فکر می‌کنند که آیا ممکن است به ناشناخته‌ها سفر کنند؟ شبی با همین حال و هوا در بین آدم‌خوران آفریقایی، بومی‌های آمازون، چشم‌باریک‌های اسکیمو باشند و با سورتمه این طرف آن طرف بروند؟

عیسی و عبدالله امیدوار این فکرهای دور و دراز سال‌های بچگی ما را برآورده کردند؛ ده سال تمام دنیا را در مسیری تکرارنشدنی پیمودند؛ هم خودشان لذت بردند و هم سعی کردند ما را در این لذت سهیم کنند.   این میزان از شجاعت هنوز هم نایاب است؛ هنوز گذشتن از اقیانوس‌ها و سفر با موتورسیکلت نشدنی به نظر می‌رسد. آنها توانستند قطب شمال را به قطب جنوب وصل کنند. روی محیط استرالیا و آفریقا حرکت کنند. اروپا را گز کنند، حاجی شوند، بر تبت قدم بزنند،  فیلم بسازند، عکس بگیرند، موسیقی غریب ملل دورافتاده را ثبت کنند و سپس نامی بیابند؛ عبدالله امیدوار پایه‌گذار رونق سینما در شیلی شد؛ کشوری که دیروز در آن درگذشت. او را آلفرودی سینما پارادیزوی شیلی دانسته‌اند. (آلفرودو همان آپارتچی فیلم مشهور تورناتوره است.)

مسیر حرکت برادران امیدوار

برادران امیدوار وقتی سفرشان را شروع کردند که جهان داشت چهارنعل مدرن می‌شد. چاه‌های نفت یکی‌یکی کشف می‌شد، دنیای صنعتی بعد از جنگ داشت خودش را شکوفا می‌کرد. طرح مارشال روی میز دولت‌ها بود؛ ستیزه‌جویانی چون ژاپن و آلمان راه تسلیم را برگزیدند. اینْ درست وقتی بود که این دو جهانگرد باهوش به دل ناشناخته‌ها سفر کردند و چیزهایی را دیدند و ثبت کردند که به یقین دیگر در جهان ما مرئی نخواهد بود. چون جاده‌ها از وسط جنگل‌ها رد خواهد شد، معادن الماس جدی‌تر کاویده خواهد شد و شانس دیدن زندگی‌های سرشار از شگفتی از بین خواهد رفت. در کتاب سفرنامهٔ برادران امیدوار دستمان می‌آید: معلوم نیست هر چه تکنولوژی پیشرفته‌تر باشد شادکامی هم بیشتر است. معلوم نیست امکانات بیشتر یعنی آرامش بیشتر! بیشتر از آنکه بخواهند داوری کنند، ما را در راهشان شریک کردند؛ سعی کردند به ما بگویند چه دیده‌اند. حرکت آنها دل‌هایی را تکان داد. مثلا کار آنها در تأسیس یک جشنوارهٔ فیلم اثر گذاشت: the advanture travel film festival: جشنواره فیلم‌ سفر ماجراجویی؛ این را لویس پریس می‌گوید که بانی این جشنواره است.

کتاب خانم پریس که از «ایران واقعی» می‌گوید

او می‌گوید:  At a moment in history when many Iranians want to end their country's isolation, it seems appropriate to watch these two intrepid explorers embark on a journey that became a marathon celebration of how humanity can defeat its tendency towards fear of outsiders and foreigners.  می‌خواهد بگوید: اگر ایرانی‌ها بخواهند به انزوای کشورشان پایان بدهند، این دو برادر الگوهای مناسبی هستند... البته درستش این بود که می‌گفت ما با معرفی برادران امیدوار می‌توانیم نشان بدهیم که در شناخت جهان ترسی نداریم و در برخورد با عالم مهربانیم؛ آن کشوری که برای باقی کشورهای تهدیدآفرین است نامش ایران نیست.

این خانم جهانگرد به تأسی از برداران امیدوار سفر با موتورسیکلت را امتحان کرد. او از ایران هم گذشت و گفت با این سفر نظرش دربارهٔ ایران تغییر کرد. بعد از ترور سردار سلیمانی توییت نوشت: تهدید حمله به نقاط فرهنگی ایران که توسط ترامپ مطرح شد وحشتناک است. او سه هزار مایل در ایران موتورسواری کرد؛ هنوز هم توی صفحه‌اش می‌نویسد دلتنگ ایران است.

خانم لویس پریس که به پیروی از برادران امیدوار به جاده زد

برادران امیدوار فقط مسافرانی نبودند که سواری‌شان را آتش کنند و جهان را زیر پا بگذارند. بلکه سعی کردند پیوست فرهنگی و هنری کارشان را جدی بگیرند. یکی‌شان نماد سینمای شیلی شد و دیگری در ایران در کاخ سعدآباد موزهٔ برادران امیدوار را بنا کرد. در این موزه از جمجمهٔ گوریل تا سر انسان را می‌توان دید: رهاوردهای شگفت‌انگیز یک سفر. این فقط یک موزه برای دیدهٔ عبرت‌بین نیست؛ ایده‌هایی شگفت‌انگیز برای آینده هم هست. به قول عیسی امیدوار: راه سفر را در پیش بگیرید.

نکتهٔ جالب و کمی تلخ:‌ بازتاب درگذشت عبدالله امیدوار در بین کاربران شیلیایی قابل مقایسه با ایرانی‌ها نیست. آنها گفتند او نماد سینمای شیلی و چهره‌ای برجسته برای هنر این کشور بوده است. هنوز که دارم این کلمه‌ها را می‌نویسم آنها مطالب تازه‌تری منتشر می‌کنند و می‌گویند آغوش عبدالله بردارانه به رویشان گشوده شده بود.

گزارش دریافتی از میثم امیری

انتهای پیام

  • شنبه/ ۲۵ تیر ۱۴۰۱ / ۰۹:۳۳
  • دسته‌بندی: ایکسنا
  • کد خبر: 1401042516715
  • خبرنگار :