به گزارش ایسنا، امروز ۱۹ تیر ماه نود و ششمین سالگرد انتشار نخستین شماره روزنامه اطلاعات در سال ۱۳۰۵ است.
معرفترین اقدام روزنامه اطلاعات، در عصر پهلویِ پسر روی داد. اطلاعات در شماره ۱۵۵۰۶ خود که در تاریخ ۱۷ دی ۱۳۵۶ چاپ شد، در مقالهای سراسر توهین و هتاکی، نسبتهای ناروایی را به آیت الله سید روحالله موسوی خمینی، رهبر در تبعیدِ ملت ایران چاپ کرد.
روزنامه اطلاعات در مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که به قلم فردی خیالی به نام احمد رشیدی مطلق منتشر کرد، مسبب ایجاد حادثه قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و حوادث بعدی شد.
مقاله مذکور، ایشان را وابستهِ انگلستان، جوانی شاعرپیشه، علیه انقلاب شاه و ملت و اصلاحات ارضی، مخالف آزادی مشروع زنان، دشمن ملی شدن جنگلها و مصداق وطنفروشانی که به ادعای نویسنده حاضرند خود را در اختیار توطئهگران و عناصر ضدملی قرار دهند، معرفی کرد.
با مرگ عباس مسعودی در ۲۷ خرداد ۱۳۵۳، پسرش فرهاد، مدیر موسسه شد. او نیز به مشیِ پدر، مناسبات گسترده و عمیقی با دربار شاه و رجال سیاسی عصر پهلوی داشت. همین مسئله باعث شد روزنامه سراسری و پر تیراژ تحت مدیریش به تریبونی برای ترور شخصیتی افراد و چاپ انتقادات تند و تیز علیه مخالفان فکری و سیاسی دربار و رجال عصر پهلوی تبدیل شود.
عباس
عباس پسرِ محمدعلی بود. به گفته باقر عاقلی در کتاب شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تاریخ تولد او نامشخص است. سال تولد او در اسناد تاریخی سالهای ۱۲۷۴، ۱۲۸۰ و ۱۲۸۲ ثبت شده است.
تولد عباس در تهران، مصادف با دوره سلطنت مظفرالدین شاه بود. او به جای مکتبخانه به مدرسه دارالفنون رفت و در نظام آموزش قدیم درس خواند، اما به دلیل وضعیت معیشتی ضعیفِ حاج محمدعلی، عباس همراهِ دو برادر بزرگ و کوچکش، جواد و حسن، کمکخرج پدر شدند.
عباس به چاپخانه رفت و پادو – شاگرد ساده – شد اما با علاقه و پشتکاری که از خود نشان داد به تدریج وَر دست حروفچین شد و حروف سربی را برای چاپ تراکتها و بروشورهای تبلیغاتی مرتب کرد و به تدریج حروفچین شد.
او مدتی بعد در روزنامه «شفق» و به فاصله کمی در روزنامه «اقدام» در کنار حروفچینها و صفحهبندها به عنوان مصحح مشغول کار شد و مهارتش را بالا برد.
عباس تا سال ۱۳۰۰ به عنوان مصحح و حروفچین در چهار روزنامه شفق، اقدام، کوشش و ایران کار کرد. هیجان و استرس توامان کار در تحریریه روزنامههای تهران در او به نحوی ایجاد علاقه کرد که به سمت پرسشگری و خبرنگاری ترغیب شد. او در کنار دبیران خبر و خبرنگاران روزنامههای ایران و کوشش، خبرنگاریِ تجربی آموخت.
شدت علاقه و بلندپروازیِ عباس رفته رفته باعث ایجاد علاقه نسبت به اداره کردن بخشهای داخلی روزنامهها و بعد راهاندازی یک روزنامه مستقل شد. عباس در ۲۰ سالگی اتاق کوچکی در ساختمانی قدیمی در خیابان علاءالدوله – فردوسی فعلی - اجاره کرد و نام دفتر کارش را «دفتر اطلاعات» گذاشت.
او در ابتدای کارِ روزنامهنگاری، از روابط خوبش با کارکنان برخی سفارتخانهها استفاده کرد و خبرهای دو خبرگزاری معروف آن دوره، رویترزِ انگلستان و هاواسِ فرانسه را از دوایر مطبوعاتی هر دو سفارتخانه گرفت و با پرداخت مبالغ ناچیزی اجازه ترجمه و انتشار اخبار آنها را دریافت کرد.
عباس با همکاری یک مترجم زبان انگلیسی اخبار دریافتی از سفارتخانههای انگلیس و فرانسه را ترجمه و به برخی روزنامههای تهرانی فروخت. انتشار این اخبار در «دفتر اطلاعات» به تدریج موجب اعتماد سایر سفارتخانهها و مؤسسات داخلی و خارجی به مطبوعه عباس و مشترک ثابت شدن بیشتر سفارتخانههای خارجی و ادارات داخلی به اخبار منتشره او شد.
تردد به سفارتخانهها و ادارات دولتی موجب شناختهتر شدن روزافزون عباس مسعودی در مجامع سیاسی، اجتماعی و دیپلماتیک شد به نحوی که اکثر مسوولان دربار و مدیران سیاسی او را یک روزنامهنگار مطرح، میدانستند.
نفوذ عباس در عرصه روزنامهنگاری موجب توجه سفارتخانهها به خصوص سفارت انگلستان در ایران به او شد. او در قبال حمایت سفارت انگلیس از مطبوعهاش، به خواسته آنان در گرفتن اخبار و اطلاعات محرمانه از دستگاههای دولتی و فروش آنها به مقامات این سفارتخانه تن داد.
عباس با قدسی امیرارجمند ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهای فرهاد و بهرام و یک دختر شد.
سند جاسوسی
طبق اسناد سازمان سازمان اطلاعات و امنیت کشور – ساواک – عباس مسعودی بارها به جاسوسی برای سفارت انگلستان متهم شد. مهمترین سند، جاسوسی مسعودی برای اینتلجنت سرویس انگلستان بود.
ماجرا زمانی لو رفت که کیفِ دستی عباس مسعودی در فرودگاه مهرآباد توسط ماموران ساواک پیدا شد. در کیف او سندی وجود داشت که به رابطه اطلاعاتی او با سرویسهای امنیتی انگلستان اشاره داشت.
مطابق سند کشف شده، سِر رابرت سون، کاردار وقت سفارت انگلستان در ایران خطاب به وزارت خارجه کشورش نوشت: «بدین وسیله عباس مسعودی به شما معرفی میشود. او در حال اعزام به انگلستان است تا بخش موفقی از دوران خود را بگذراند. نامبرده یکی از دوستان قابل اعتماد ماست که همواره کمکهای ارزشمندی را در تهران به ما داشته است. لطفا تا جایی که ممکن است و تا زمانی که او در لندن است در فعالیتهایی که دارد به او مساعدت کنید و با او مذاکره و گفتوگو نمایید. من فکر میکنم شما موفق خواهید شد که از طریق این شخص با روزنامهها و انتشارات ایرانی و فارسیزبان برای ما لینک برقرار کنید، از شایستگی نامبرده در ارتباط گیریش با مقامات رسمی غافل نشوید.»
نظر دستگاه امنیتیِ دوران پهلوی درباره عباس مسعودی اینچنین بود: «... پس از گرفتن دیپلم و وارد شدن به امور روزنامهنگاری به سیاست انگلستان نزدیک شده و ترقی نموده است. خیلی باهوش و زرنگ است در تمام مملکت شاید دو میلیون ثروت ندارد و بقیه ثروت خود را نزدیک به ۱۰ میلیون دلار در بانکهای سوییس و انگلستان به صورت نقد و املاک در سوییس درآورده است... ت. نامبرده مرد هزار رنگ و بیحقیقتی است و شاید در رجال مملکت هیچکس به اندازه او در مردم و طبقات عامه مخالف ندارد و منفور است و تمام مردم با او مخالف و مورد نفرت عامه مردم است.»
یک بام و دو هوا
به دنبال اتحاد روسیه و سایر جمهوریهای آسیای میانه و قفقاز با یکدیگر و ریاست ولادیمیر لنین بر کل کشورِ اتحاد جماهیر شوروی در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۰۱ مصادف با هفتم سپتامبر ۱۹۲۲، سیاست روزنامه اطلاعات و عباس مسعودی نیز سیاست یک بام و دو هوا شد. در این زمان هرگاه دربار پهلوی به شوروی نزدیک میشد، لحن و ادبیات مطالب روزنامه دوستانه بود و هرگاه از تمایل دربار به این کشور کمونیستی کم میشد، مواضع روزنامه اطلاعات نسبت به شوروی تندتر میشد.
یکی از کارکنان وقت روزنامه در خاطرهای از مواضع سیاسی عباس مسعودی نسبت به شوروی تعریف کرد: «عباس مسعودی به طور محرمانه به هیات تحریریه روزنامه توصیه میکرد در «اطلاعات» مطالبی که جنبه مخالفت شدید با شورویها دارد، درج نشود و اخبار بایستی طوری تنظیم شود که مارک ضد کمونیستیِ مطلق به روزنامه نخورد. مسعودی میگفت «با اینکه ما طرفدار جدی دول غربی خصوصا آمریکا هستیم، معهذا در حال حاضر روش تبلیغی شورویها در خاورمیانه به صورتی است که زمینه را برای پیشرفت سیاسی آنها در آینده هموارتر میسازد. هر قدر گرفتاری و مشکلات زندگی مردم بیشتر شود، پیشرفت سیاسی شوروی محسوستر خواهد بود و روزنامه اطلاعات هم نباید در جهت خلاف سیاست روز که مورد مخالفت مردم قرار بگیرد، گام بردارد.» رویِ توصیه مسعودی، ناگزیر اخبار روزنامه اطلاعات به صورتی تنظیم میشد که در عین حالی که جنبه طرفداری از دول غربی داشت از مطالب تحریکآمیز علیه شورویها نیز خبری به چشم نمیخورد.»
تولد
عباس مسعودی در سال ۱۳۰۴ امتیاز روزنامه اطلاعات را با بردن شکایت به اداره شهربانی تهران به زور از فردی به نام علیاکبر سلیمی گرفت. او یک سال بعد درخواست مجوز تاسیس روزنامه را به شورای عالی معارف فرستاد و این شورا در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۰۵ با درخواستش موافقت کرد و اولین شماره این مطبوعه با نام روزنامه اطلاعات در ۱۹ تیر ۱۳۰۵ به روی کیوسک روزنامه فروشیها رفت.
صفحات روزنامه در سال اولِ چاپ، به صورت تک برگ و دو رو در تیراژ ۵۰۰ نسخه در نوبت عصر چاپ و منتشر شد اما از سال دوم و سوم برگهای روزنامه به دو و سه عدد افزایش یافت.
کارکنان روزنامه در ابتدا دو نفر بودند که پس از انتقال دفتر روزنامه از خیابان علاءالدوله به خیابان خیام شمالی و بزرگتر شدن تحریریه خبر، به مرور زیاد شد.
خبرها و مقالات منتشر شده در اولین نسخه روزنامه شامل مقالهای در معرفی مرکز اطلاعات، گزارش جلسه افتتاحیه ششمین دوره مجلس شورای ملی، متن نطق افتتاحیه رضا شاه در صحن علنی در این مجلس، یک خبر درباره قیام مردم مراکش و یک خبر در خصوص انتشار بیماری وبا در هند بود.
وی بعد از انتشار اولین نسخه با پارهای مشکلات اجرایی و مالی روبرو شد به همین دلیل شماره دوم روزنامه را یک ماه بعد در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۰۵ منتشر کرد.
روزنامه اطلاعات در طول سالهای انتشار یک بار دیگر هم دچار وقفه در انتشار شد. این روزنامه در پاییز ۱۳۵۷ به دلیل اعتصابات سراسری کارکنان روزنامههای کیهان و اطلاعات و چند روزنامه دیگر، دو ماه منتشر نشد.
عباس مسعودی علاوه بر روزنامه اطلاعات مجله «یادگار» را هم با همکاری عباس اقبال آشتیانی مورخ و ادیب عصر پهلوی در زمینه ادب فارسی منتشر کرد.
او در عرصه روزنامهنگاری و چاپ اخبار دربار رضا شاه چنان معروف شد که در سفر ۳۸ روزه رضا شاه و هیات همراه به ترکیه که از ۱۲ خرداد ۱۳۱۳ آغاز شد، همراه این هیات شد و بیشتر صفحات روزنامه اطلاعات را با دیدارها و گشت و گذار پادشاه ایران از مراکز فرهنگی و اقتصادی سرزمین مصطفی کمال آتاتورک و توافقات فرهنگی، سیاسی و نظامی دو پادشاه، بست.
به دنبال اخراج رضا شاه از ایران در شهریور ۱۳۲۰ و حوادث سیاسی و اجتماعی پس از آن، تاکتیک مسعودی در روزنامه اطلاعات نیز تغییر کرد. او از سال ۱۳۲۵ سیاست «یکی به نعل و یکی به میخ» را به اجرا گذاشت. او برای همراه نشان دادن روزنامه با مشکلات مردم تلاش کرد ضمن حفظ لحن انتقادیش به دربار و خاندان پهلوی، سرمقالهها و گزارشهایی را منتشر کند که موجب جلب نظر مردم و منتقدان دربار شود.
ورود به سیاست
فعالیتهای سیاسی و پارلمانی عباس مسعودی از سال ۱۳۱۴ از مجلس دهم شروع شد و تا مجلس پانزدهم ادامه یافت. او به نمایندگی از مردم تهران وارد دهمین دوره مجلس شورای ملی شد و تا پانزدهمین دوره این مجلس، هر دوره به نمایندگی از مردم تهران انتخاب شد.
او در سال ۱۳۲۸ در نخستین دوره انتخابات مجلس سنا شرکت کرد و علاوه بر نمایندگی مجلس شورای ملی به نمایندگی از مردم تهران عضو مجلس سنا شد و در این مجلس به عنوان نایب رییس مجلس انتخاب شد.
عباس مسعودی در طولِ عمر سناتوریش در مجالس سنا و شورای ملی، چهار دوره به انتخاب مردم و دو دوره با انتخاب دربار به عضویت این مجالس درآمد.
تمایل خانوادگی
به دنبال ورود عباس مسعودی به عرصه روزنامهنگاری، اعضای خانواده او نیز همچون خود او به صورت تجربی به این حرفه روی آوردند.
قدسی امیرارجمند، همسر عباس با استفاده از اعتبار و موقعیت سیاسی همسرش نشریه «اطلاعات بانوان» و انجمن دوشیزگان و بانوان ایران وابسته به روزنامه «اطلاعات بانوان» را تاسیس کرد. این نشریه و انجمن تاثیر بسزایی در ترغیب و علاقمند کردن دختران و بانوان دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی به سبک زندگی، فرهنگ و پوشش اروپایی و آمریکایی ایفا داشتند.
علاوه بر همسر، دو پسرش فرهاد و بهرام و جواد، برادر بزرگش و برادرزدههایش محمدعلی و قاسم نیز به عنوان خبرنگار و دبیر خبر به استخدام روزنامه اطلاعات درآمدند. آنان بعدها برای خود روزنامهها و نشریات مختلفی راه انداختند، از جمله روزنامه «پست تهران» را تاسیس کردند. آنان از این طریق پا در دنیای سیاست و نمایندگی دو مجلس شورای ملی و مجلس سنا گذاشتند و با دربار پهلوی و مقامات دولتی رابطه نزدیک سیاسی و اقتصادی گرفتند.
فرجامِ مسعودی
عباس مسعودی از اوائل دهه ۱۳۵۰ به دلیل اختلافات سیاسی و فکری با برخی مسوولان دولت و دربار به خصوص با امیرعباس هویدا، نخستوزیر و مدیرعامل حزب ایران نوین مورد غضب محمدرضا شاه قرار گرفت و دچار افسردگی شدید و در نهایت سکته مغزی در دفتر روزنامه شد.
اسدالله عَلَم، وزیر دربار و امیر قائنات در دفتر خاطراتش در روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد ۱۳۵۳ به تشریح دلیل این اتفاق اشاره کرد.
او در خاطره روز ۱۵ خردادش، نوشت: «سر شام رفتم. شاهنشاه خیلی عصبانی بودند. «این مسعودی را از دور میبینم و شاخ و شانه میکشد که بیاید با من حرف بزند.» (در کاخ اعلی حضرت ملکه پهلوی، شاهنشاه و خاندان سلطنت جدا شام میخورند. میهمانها در سالن دیگر، من هم در حضور شاهنشاه شام میخورم. شاهنشاه فرمودند: «روزنامه اطلاعات ارگان مصدقیها و تودهایها شده؛ مثلاً امروز از قول تاکسیرانها نوشته است که ما مثل سگ، زحمت میکشیم و این شرکت تعاونی تمام عایدات ما را میخورد، مگر شرکت تعاونی مال کیست؟ آن هم که مال خودشان است.» چون عدهای مثل دامادها و اعلی حضرت شهبانو سر میز شام بودند، من جرأت نکردم یکی به دو کنم و عرض کردم خب، روزنامه باید مطلب را بگوید و جواب هم داده شود و آن را هم منعکس کند. به هر صورت برخاستم و به بدبخت مسعودی گفتم که حق ندارد شرفیاب بشود و بعد از این هم در کاخ اعلی حضرت ملکه پهلوی دعوت نخواهد شد.»
چیزی نمانده بود که سکته کند ولی چون آدم مجربی است، گفت: «پریشب در همین جا مطلبی را شاهنشاه به من فرمودند که برخلاف میل هویدا بود و اصرار فرمودند که به وزیر اطلاعات هم بگویم. من هرگز از این غلطها نمیکردم ولی چون امر بود اطاعت کردم. گویا مطلب به هویدا، نخستوزیر گران آمده و مطلبی به شاهنشاه عرض کرده و به هر حال من چوب این کار را میخورم... م. والله اعلم به حقایق الامور.»
در پی رد و بدل شدن این سخنان بین عباس مسعودی و اسدالله عَلَم، مسعودی صبح روز بعد خطاب به عَلَم، نوشت: «جناب آقای عَلَم، وزیر محترم دربار شاهنشاهی اوامر مطاع ملوکانه که دیشب به بنده ابلاغ فرمودید، تازیانه سهمگینی بود که بر چاکر و خانمم وارد آمد و باور بفرمایید تمام شب خواب به چشم ما نرفت، چون من و زنم خودمان را خاکسار درگاه سلطنت میدانیم و از جان دل شیفته عنایات شاهنشاه محبوب خود و خاندان سلطنت هستیم و اگر نقایصی در کار انتشار اخبار و مطالب روزنامه پدید میآید حمل به اهمال و تعلل چاکر نفرمایید چون پیوسته سعی داشته و دارم که خدمتگزاری صدیق در طول عمر خود بوده و پیرو افکار و نیت مبارک شاهانه باشم.
در چنین پیشامدهایی گناهکار نیستم چون به واسطه کهولت و ضعف، توانایی آن را ندارم که تمام مطالب روزنامه را شخصا کنترل کنم و به همین سبب فرزندم فرهاد مسعودی را به کمک طلبیدم که او هم در کمال خلوص نیت و عقیده وظایف خود را انجام میدهد. متأسفانه در دو هفته اخیر که به اروپا سفر کرده بود، خطاهایی از جمله خطاهای اخیر به وقوع پیوست که چاکر خود پس از طبع و نشر به آن واقف شدم. نویسنده ستون بازار سیاست، جوانی است تحصیلکرده و با ذوق که از گذشتهها خبر ندارد و مارهای خوش خط و خالی را که از هر فرصتی میخواهند استفاده کنند، نمیشناسد. چنان که بعد از توجه دادن تازه درک مطلب کرد و در ضمن گفت این مطلب یا همین اسامی قبلا در روزنامه آیندگان هم چاپ شده بود.»
اما درباره نویسده رپرتاژ تاکسی، او هم مورد سرزنش قرار گرفت و شدیدا مؤاخذه شد. بدیهی است مطالب زنندهای که نوشته شده، جبران خواهد شد. تکدُر خاطر ملوکانه بیش از هر چیز مرا رنج میدهد و نمیدانم چه باید کرد چون به خوبی میدانم که اگر ذرهای از عنایات شاهنشاه نسبت به این خدمتگزار کاسته شود و سایه پر عطوفت مبارک بر سر این بنده نباشد با وجود دشمنیها که نسبت به چاکر اعمال میشود، نابود خواهم شد.
آقای علم، شما را به سر مبارک شاهنشاه قسم میدهم عرایض چاکر را به سمع ملوکانه برسانید و چارهای بیندیشید که از این پریشانی و تأثر خلاص شوم. هر امری از پیشگاه ملوکانه شرف صدور یابد مطاع است.»
عَلَم در یادداشت روز ۱۶ خرداد ۱۳۵۳ با اشاره به واکنش شاه به این نامه نوشت: «نامه بدبخت مسعودی را دادم خواندند. فرمودند «مسئله عفو شما بسته به رفتار آینده شما خواهد بود.»
با این حال فشار عصبی ناشی از این مسئله تاثیرش را بر عباس مسعودی گذاشت. او ۱۱ روز بعد در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۳۵۳ در پشت میز کارش در روزنامه، سکته مغزی کرد و درگذشت.
عَلَم در یادداشتهایش نوشت: «وقتی خبر مرگ مسعودی را به شاه اطلاع دادم با یادآوری بیمرحمتی که در حق او شده بود از شاه اجازه گرفتم در مجلس ختم وی شرکت کنم و مراتب تفقد اعلیحضرت را به خانواده مسعودی ابلاغ نمایم.»
مصادره اطلاعات
با مرگ عباس مسعودی، فرهاد و بهرام پسرانش و محمدعلی و قاسم برادرزادههایش، مسوولیتهای روزنامه را بین خود تقسیم کردند.
مدیریت روزنامه تا ۲۱۰ روز بعد از سرنگونی رژیم پهلوی به دست آیت الله سید روحالله موسوی خمینی، بنیانگذار انقلاب اسلامی توسط بهرام مسعودی، پسر کوچک عباس مسعودی انجام شد. او نسبت به بقیه مسعودیها رابطه بهتری با نیروهای انقلاب داشت.
آیتالله احمد آذری قمی، دادستان وقت انقلاب در شهریور ۱۳۵۸ طی حکمی دستور ضبط و مصادره اموال منقول و غیرمنقول عباس مسعودی از جمله موسسه فرهنگی – مطبوعاتی اطلاعات را صادر کرد.
او طی حکمی به سید علینقی خاموشی، رییس وقت بنیاد مستضعفان دستور داد: «بنیاد مستضعفین - چون عباس مسعودی متوفی، صاحب موسسه اطلاعات از پایهگذاران رژیم طاغوت بوده و موسسهاش کاملا در اختیار رژیم قرار داشته و بر سیاستهای استعماری آنان صحه گذارده است و آنچه به دست آورده و از خود به جای گذاشته، غیرمشروع است و متعلق به مستضعفین است، لازم است بنیاد محترم تمام اموال منقول و غیرمنقول او و فرزندانش و اقارب نزدیک وابسته به او را از جمله موسسه اطلاعات و شرکت ایرانچاپ را تحویل گرفته و در اداره و رسیدگی به آنها و خصوصا توجه به وضع کارمندان و کارگران شریف آن، مساعی لازم را به عمل آورند و کوشش نمایند.»
آذری قمی علاوه بر این حکم، دو حکم دیگر هم برای ضبط اموال منقول و غیرمنقول محمدعلی مسعودی، مدیر روزنامه پست تهران و مصطفی مصباحزاده، صاحب امتیاز روزنامه کیهان صادر کرد.
او حکم کرد: «پرونده محمدعلی مسعودی، سناتور سابق و شریک موسسه اطلاعات و صاحب امتیاز روزنامه ضد مردمی پست تهران را که کاملا در اختیار طاغوت بوده، مورد بررسی قرار داده و اموال منقول و غیرمنقول آن کلا در اختیار آن بنیاد است. اقدام فرمایید.»
در حکم دادستان وقت انقلاب درباره مصطفی مصباحزاده، صاحب امتیاز روزنامه کیهان نیز آمد: «بنیاد مستضعفین، به دلیل اینکه دکتر مصطفی مصباحزاده صاحب موسسه کیهان و از پایهگذاران حکومت طاغوت که مدت ۵۰ سال به نفع اجانب و بیگانگان قدم برداشته و با گرفتن رشوههای کلان از سیاستهای استعاری حمایت کرده و آنچه به دست آورده غیرمشروع است و باید در اختیار بنیاد قرار گیرد، لذا بدینوسیله اعلام میگردد که علاوه بر موسسه کیهان که قبلا در اختیار بنیاد قرار گرفته، بقیه اموال منقول و غیرمنقول او را نیز در اختیار بگیرید.»
جدایی اطلاعات از بنیاد
هشت ماه بعد از مصادره شدن روزنامه، نویسندگان و کادر قدیمی تحریریه اطلاعات نیز برکنار شدند. این برکناری چند هفته پیش از سردبیری شمس آلاحمد، اولین سردبیر روزنامه اطلاعات در دوره انقلاب اسلامی اتفاق افتاد.
پس از مصادره روزنامه، کلیه اموال و دارایی این موسسه فرهنگی و مطبوعاتی به بنیاد مستضعفان منتقل شد. این وضعیت تا زمان انتصاب حجت الاسلام سیدمحمود دعایی در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ به عنوان سرپرست جدید موسسه اطلاعات ادامه داشت.
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی در خاطرهای از آن دوران، گفت: «کیهان و اطلاعات، مؤسسات عظیم مطبوعاتی - فرهنگی بودند که در آغاز پیروزی انقلاب مصادره شدند و حکم مصادرهشان را هم مرحوم آقای آذری قمی داده بود. سرپرستی مؤسساتی که مصادره میشدند بر عهده بنیاد مسضعفان بود و به همین دلیل امام در حکمی که مرحمت فرمودند، تأکید کردند که روزنامه اطلاعات مربوط به مستضعفان است و باید در خدمت مستضعفان قرار بگیرد. پس از آن در مقطعی که آقای مهندس موسوی، سرپرستی بنیاد مستضعفان را برعهده داشتند، آقای دکتر خاتمی که وزیر ارشاد و در عین حال سرپرست کیهان بودند، پیشنهادی دادند که آقای مهندس موسوی آن پیشنهاد را به محضر حضرت امام برد و امام هم پذیرفتند که دو مؤسسه کیهان و اطلاعات به دلیل ماهیت فرهنگیشان از بنیاد جدا شوند و تابع رهبری باشند، به عبارتی زیرنظر مستقیم رهبری اداره شوند. امام پذیرفتند و از آن تاریخ اطلاعات و کیهان از بنیاد مستضعفان جدا شدند.»
دعایی در اطلاعات
رهبر انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ حکم سرپرستی روزنامه اطلاعات را برای حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی صادر کردند و او تا زمان درگذشتش در خرداد۱۴۰۱ در این مسوولیت بود.
حکم دعایی به این شرح بود: «جناب مستطاب حجتالاسلام آقای حاج سید محمود دعایی ـ دامت افاضاته. از آنجا که مطبوعات کشور در ساختن جامعه نقش مؤثری را ایفا مینماید، جنابعالی را به خاطر شایستگی و لیاقتی که در ادارۀ اینگونه امور دارید به سرپرستی روزنامۀ اطلاعات که مربوط به مستضعفین است منصوب می نمایم. و البته متوجه هستید که مطبوعات باید همیشه در خدمت اسلام عزیز و مردم و کشور باشند و آزادیها در حدود قوانین مقدس اسلام و قانون اساسی به بهترین وجه تأمین شود. امید است به یاری خدا و با همکاری کارمندان متعهد، این روزنامه را در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای انقلاب اسلامی اداره نمایید. از خدای تعالی توفیق همگان را در این راه مسئلت دارم.»
منابع:
صحیفه امام، جلد ۱۲، ص ۲۸۳
یادداشتهای علم، انتشارات مازیار و معین، ج ۴، صص ۱۳۵ ـ ۱۳۱
مسعودیها به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص ۲۴۶ و ۲۴۷ و ۲۸۶ و ۲۸۷
رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، مسعودیها، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۲، ص ۱۲-۱۱
موتی، مصطفی، بازیگران سیاسی از مشروطیت تا سال ۱۳۵۷، ج۴، ص۳۸۴، لندن، چاپ پکا، چاپ اول، ۱۳۷۴
عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۳، ص۱۴۳۱ و ۱۴۳۲ و ۱۴۳۳، تهران، نشر گفتار، چاپ اول، ۱۳۸۰
اتحاد، هوشنگ، پژوهشگران معاصر ایران (عباس اقبال و فروزانفر)، ص۵۷_ ۵۸، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۱
مرکز بررسی اسناد تاریخی، رجال عصر پهلوی (منوچهر اقبال) به روایت اسناد ساواک، ص۹۳، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۹
انتهای پیام