به گزارش ایسنا، بیشک «لاله» ساخته اسدالله نیکنژاد یکی از حاشیهدارترین فیلمهای سینمای ایران است؛ فیلمی که با تغییر دولت در سال ۱۳۹۲ و شفافسازیهایی که از پروژه صورت گرفت با توقفی چند ساله روبرو شد تا تکلیف مالکیت آن مشخص شود.
این فیلم سرانجام پس از انتخاب حَکم و تلاش برای رفع برخی موانع تکمیل شد و در نوروز ۱۴۰۰ که سینما تحتتاثیر شیوع کرونا از رونق افتاده بود، به اکران در آمد ولی همانند دیگر فیلمها نتوانست فروش قابل قبولی داشته باشد و با وجود خرج چند میلیاردیای که برایش شده بود، طبق آمار ثبت شده در سمفا ۱۰۰ میلیون تومان هم نفروخت. البته اتفاق مثبت برای این فیلم اکرانش در امریکا بود که شاید به برگشت سرمایه کمک کرده باشد.
درباره «لاله» و حاشیههایش و حتی دلیل اکران آن در مقطعی که مشخص بود در گیشه شکست میخورد، گزارش و مصاحبه و نقدهای زیادی در چند سال گذشته در رسانههای مختلف منتشر شده ولی حال که مدتی بیشتر گذشته، مصاحبهای از کارگردان این فیلم - اسداله نیکنژاد- در اختیار ایسنا قرار گرفته که هرچند با تاخیر منتشر میشود ولی ضمن مرور آنچه بر این فیلم پرحاشیه گذشته، نکاتی درباره پخش فیلم در خارج از کشور مطرح میشود که برای علاقهمندان میتواند قابل توجه باشد.
مشروح صحبتهای اسدالله نیکنژاد را در ادامه میخوانید:
از تولید تا افتتاحیه در تهران
بحث را از زمانی که فیلم آماده تولید شد شروع میکنم. ما مشکلات زیادی در جریان تولید «لاله» داشتیم که همگی در جریان هستید. پروسه تولید فیلم هشت سال طول کشید که بخشی از آن به دلیل ناملایمتیها، بیتدبیریها و تصمیمهای نادرست و البته خصومتهای سیاسی و یک مقدار خصومتهای فردی و یکسری حسادتها بود. همه اینها باعث شد که فیلم تا ۲۰۱۸ (۱۳۹۷) متوقف بماند و وقتی که در ۲۰۱۸ تصمیم گرفته شد ادامه پیدا کند در کمال ناامیدی برای همه دست اندرکاران فیلم و خیلی از مسئولین این سوال مطرح بود که این فیلم چگونه میتواند تمام شود؛ فیلمی که هشت سال خوابیده و چند بازیگر آن رفتهاند و یک بازیگر آن فوت کرده است و حتی بازیگر پسربچه آن بزرگ شده است، دیگر چطور می تواند فیلم شود؟ ولی مطمئن بودم متریالی که داریم قابل کار کردن است، از این بابت از دوست عزیزمان آقای منصوری تشکر میکنم که مدیریت تولید فیلم را قبول کردند و تهیهکننده فیلم شدند. آقایان رضاداد و حمیدیمقدم هم دلسوزی کردند و رفقای دیگری در سازمان سینمایی همراهی کردند و ما در نهایت توانستیم ۴۵ درصدی که از فیلم باقی مانده بود را فیلمبرداری کنیم و به اتاق مونتاژ ببریم. زمانی که میخواستیم مونتاژ را شروع کنیم زمزمههای کرونا شروع شد و مونتاژ فیلم به دلیل اینکه متریال زیاد و مسائل خاصی داشت طولانی شد، اما در نهایت با وجود اینکه کرونا همچنان در کشور وجود داشت توانستیم یک افتتاحیه برای فیلم داشته باشیم و به نظر من همان سرانجام فیلم ما در تهران بود، یعنی زمانی که ما در هشت سالن سینمای ایران مال که دو تا از سینماهای آن دوبله شده به فارسی بود و در دو سینمای دیگر آن با زیرنویس فارسی و چهار سینمای دیگر به زبان انگلیسی فیلم را اکران کردیم اتفاقی که میخواستیم رقم خورد.
آنطور که به من گفته شد شب افتتاحیه ۸۵۰ مهمان آمده بود، در حالی که شب بسیار سخت، بارانی بود و بحث کرونا هم که مطرح بود. ولی تمام بچههایی که دست اندرکار بودند، دوستان، مقامات و بعضی از مسئولین، همکاران دست اندرکار سینما و حتی تعدادی از مردم آمدند و فیلم را دیدند. برای من لحظه بسیار سختی بود چون دوست داشتم بدانم نظر هموطنانم نسبت به این فیلم چیست، فیلمی که ۱۵۵ دقیقه نمایش داده شد و هیچ کس در طول پخش از سالن بیرون نرفت. آنجا از برخی مسئولین صنفی شنیدم که این فیلم ۱۰ سال از جهت تکنیکی از سینمای ایران جلوتر است و شخصی دیگر گفته بود در ایران یک فیلم هالیوودی دیده است ضمن اینکه بعضیها هم فکر نمیکردند بعد از ۸-۹ سال فیلم این گونه در بیاید. اتفاقهایی که در تهران درباره فیلم افتاد، تهمتها و انگهایی که به ما میزدند، نه شایسته یک ایرانی است و نه شایسته یک هنرمند ولی خیلیها به دلیل حسادتهای سیاسی و حسادتهای حرفهای این کار را کردند و من هیچ چارهای نداشتم جز اینکه فیلم را تمام کنم. در شب افتتاحیه وقتی دیدم چقدر دوستان نسبت به فیلم خوشحال هستند و از این فیلم خوششان آمده است متوجه این شدم که حالا میتواند در یک زمان مناسب برای مردم هم پخش شود ولی متاسفانه ما دوباره درگیر محدودیتها و تصمیمهای سیاسی شدیم. در آن مقطع تصمیم گرفته بودند فیلم دوم عید سال گذشته به سینما بیاید که در روز پنجم عید به دلیل کرونا سینماها تعطیل شدند و ضربه اول را زدند و من بعدا متوجه شدم کسانی که مسئولیت پخش این فیلم را داشتند به هیچ عنوان دلسوزی نکردند و همین باعث شد که در عمل هم بعد از اینکه دو یا سه بار سینما باز و بسته شد سالن سینما را ساعت ۳ بعد ازظهر میبستند. حتی من شنیدم وقتی فردی به گیشه میرفت و میگفت من میخواهم فیلم «لاله» را ببینم مسئول گیشه به او میگفت این فیلم را نبین و به جای آن یک فیلم کمدی ببین! به این نتیجه رسیدم نه تنها به دلیل مشکلات در طول تولید اذیت شدم بلکه ظاهرا این شرایط پس از اکران هم ادامهدار است. احساس من این بود همان جریانی که میخواست جلوی فیلم را بگیرد سعی داشت بیاید و جلوی پخش را هم بگیرد. البته نمیدانم، شاید واقعا تصادفی بود و شرایط برای عموم مردم مناسب نبود که البته واقعا هم برای عموم مردم مناسب نبود. ولی یک ماه بعد از آن مجموعا فیلم «لاله» در تهران بیشتر از ۲۰ سانس در سینما نمایش داده نشد، من از مجموع سالنهایی که برای فیلم «لاله» اعلام کرده بودم و عملا در گیشه بلیت را نمیفروختند، عکس و ساعت دارم و دقیقا می دانم چه سینمایی در چه سانسی نوشته بود ولی بلیت آن را نفروخته بود و به جای آن بلیت را به فیلمی دیگر فروخته بودند. این دلخوری نه تنها در ذهن من بلکه در ذهن تمام بچههایی که در این ۷ - ۸ سال زحمت کشیدند تا این فیلم را بسازند به وجود آمد ولی متاسفانه سینمای ما در ایران فضای حرفهای ندارد یلکه فضایی از کینهورزی و چشم و هم چشمی است. در دنیای حرفهای وقتی یک فیلمی ساخته میشود باید برای آن خوشحال باشیم، کار سینما به گونهای است که اگر یک فیلم کار خودش را نکند و تاثیر نگذارد، به همه فیلمها ضرر میزند و اگر یک فیلم دیده شود و خوب بفروشد، منفعت آن به همه فیلمها میرسد، اگر این تفکر در سینمای ما جا نیفتد، سینمای ما به سمت سینمای حرفهای نخواهد رفت.
در ادامه قرار ما با مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی این شد که قبل از نمایش خانگی و تلویزیونی در ایران به دلیل مسائل کپی رایت و لو نرفتن فیلم و قاچاق نشدن، اول آن را خارج از ایران اکران کنم. زمانی که وارد امریکا شدم شرایط کرونا بسیار جدی بود به حدی که حتی نمی شد از خانه بیرون رفت و آمار کشتهها زیاد بود و چون دو سال از شیوع کرونا میگذشت و شرایط عادی نبود، بیشتر استودیوها، سینماها و پروداکشن آفیسها تعطیل بودند.
چرا فیلم به زبان انگلیسی ساخته شد؟
زمانی که من این سناریو را به دست گرفتم، متوجه شدم واقعیتی که از ایران در دنیای خارج از ایران ارائه میشود دنیای تاریکی است، دنیایی بسیار غمانگیز که باید به مخاطب توضیح میدادیم اینطور نیست و جامعه ما فرق میکند، جامعه ما متمدن است، اما میدانیم که هیچ وقت حرف چیزی را ثابت نمیکند و همیشه باید چیزی در عمل دیده شود تا همه متوجه آن شویم. مخاطبان خارج از ایران وقتی میدیدند چه فیلمهایی از ایران میآید یا چه چیزهایی را اخبار نشان میدهد، همانها را باور میکردند و دیگر حرف من و شما را باور نمیکردند. برای همین وقتی در سال ۲۰۱۰ می خواستم این سناریو را بسازم این تصمیم را گرفتم، قبلا نظرم این بود که فیلم را در آمریکا بسازم چون اطمینان نداشتم شرایط تولید آن در ایران فراهم شود ولی بعد که حس کردم میشود شرایط تولید آن را در ایران هم فراهم کرد تصمیم گرفتم آن را در تهران بسازم که حال و هوای خود جامعه ایران در این فیلم باشد. فیلم بر اساس داستان واقعی بود و قصهاش فانتزی نبود که من هرجایی بتوانم آن را بسازم بنابراین میتواستم به اصل داستان متعهد باشم و برای این وفاداری ایران تنها جایی بود که باید این فیلم در آنجا ساخته میشد.
یک دلیل دیگر هم این بود که اگر میخواستم چهرهای از یک خانواده ایرانی را نمایش دهم که شاید برای دنیای خارج از ایران آشنا نبود و تا به حال دیده نشده بود، باید به زبان آنها حرف میزدم تا مردم خارج از ایران راحت بنشینند و داستان را تماشا کنند. تجربهام نشان میداد فیلمهای خارجی با زیرنویس انگلیسی خیلی برای مردم آمریکا جذاب نیست، یعنی برای مردم اروپا شاید عادی باشد ولی برای مردم آمریکا یا آفریقای جنوبی زیرنویس خواندن زیاد عادی نیست، برای همین به این نتیجه رسیدم زبان انگلیسی راحتتر میتواند با مردم گفتوگو کند مخصوصا اینکه از اول هم فکر میکردم تماشاگری که باید این فیلم را ببیند، خارج از ایران زندگی میکند. البته منظورم این نیست تماشاگری که در ایران زندگی میکند نباید این فیلم را ببیند، خیر؛ ما زبان انگلیسی را انتخاب کردیم که در مارکتینگ و بازاریابی فیلم کمک کند و دیدم که نگاه چقدر درست بود. زبان انگلیسی فیلم یک مزیت مهم است که شاید از این جهت نمونهای نداشته باشیم و یک نوع پیشتازی در سینمای ایران است. اگر این فیلم با زیرنویس انگلیسی و به زبان فارسی بود شاید نمیشد این بازاریابی را روی آن انجام داد.
اکران «لاله» در امریکا
صادقانه بگویم که در سه ماه اول ورودم به آمریکا بسیار دچار افسردگی شده بودم، چون همه چیز تغییر کرده بود. در واقع این تغییر و تحولات آنقدر زیاد بود که حتی نمیدانستم رفقای قدیمی من در استودیوها کجا هستند و چکار می کنند. هر روز از ۷ صبح تا ۶ بعد از ظهر تقریبا ۱۰ یا ۱۱ ساعت کارم تلفن زدن و ایمیل زدن بود چون نمیتوانستم قرار حضوری داشته باشم و وقتی فکر کردم میتوان ملاقاتها را حضوری کرد، ویروس دلتا شیوع پیدا کرد و تا آمدیم به خودمان بجنبیم مردم دوباره قرنطینه شدند. منتهی دیگر محدودیتها به آن شدت قبل نبود ولی ترس میان مردم هنوز وجود داشت. شرایط از نظر من یک مقدار راحتتر بود چون بیشتر مردم واکسن می زدند و میشد بیرون رفت. در بیزینس حرفهای ما شما هر روز باید درب ۱۰ تا در را بکوبید به این امید که یک روز یکی از آنها باز شود و وقتی باز شد دیگر ناراحت نیستید که چرا ۹ تای دیگر جواب تلفن یا ایمیلتان را ندادند. این تفکر من بوده و هست که ما در یک بیرینسی هستیم که قرار نیست ۱۰ نفر از کار شما خوششان بیاید، اگر از این ۱۰ نفر ۴ نفر از کار شما خوششان بیاید یعنی کار شما خوب است، یعنی وقتی فیلمی ساخته میشود که میدانید برای چه بازاری است و برای آن بازار تلاش میکنید میدانید که چه میخواهید، حالا آن هدف موردنظر یا موفقیت تجاری است یا موفقیت هنری. فیلم من فیلمی نبود که وارد فستیوال شود چون من اصلا فستیوال را باور ندارم و تلاشم هم واقعا برای فستیوال نبود، دوست داشتم که در یک فستیوالی هم باشم آن هم برای این بود که مارکت فیلم بهتر شود و اینکه در فستیوال برویم می توانیم برای فیلم بازاریابی کنیم که متاسفانه به دلیل شرایط کرونا مارکتی وجود نداشت و فستیوال ها هم به صورت آنلاین برگزارمی شد و لذا من از آن فستیوالی که فیلم را می خواست هم بیرون آمدم و ادامه ندادم. اساسا جنس این فیلم طوری نبود که برای فستیوال باشد، جنس این فیلم برای توده مردم بود که بروند، تماشا کنند و احساس خوبی نسبت به زندگی و خودشان پیدا کنند. هدف من هم این بود که بتوانم آنها را تشویق کنم که به زندگیشان ادامه دهند چون دقیقا می دانستم پیام فیلم همین است. بنابراین از سپتامبر (پاییز سال گذشته) پیگیری برای اکران گسترده را ادامه دادیم. میگویم گسترده به این دلیل که میتوانستم مثل خیلی از فیلمهای دیگری که از ایران میآید یک سینما را در یک محلهای برای یک سانس یا دو سانس اجاره کنم و مردم را تشویق کنم که بیایند و ببینند و هزار یا دو هزار دلار سود ببرم و خوشحال باشم که فیلم من در امریکا اکران شد، اما این را نمیخواستم و اساسا این شیوه تفکرم نبود. من از استودیو آمدهام و تفکر استودیویی دارم. برای همین روش کارم این بود که باید این کار به صورت استودیویی ارائه شود، فیلم یا ارزش این را دارد که استودیو پشت آن باشد یا ارزشش را ندارد و دیگر رابطه شما و شناخت شما نسبت به این و آن کار نمیکند بلکه خود فیلم این امکان را به وجود میآورد که در را برای تو باز کند یا خیر. من به دلیل این ۱۰ سال فشاری که در ایران به سرم آمده بود دل و جرات و باورهایم را از دست داده بودم، بر خلاف روحیه خودم که یک روحیه مثبت و جنگجو است در این ۱۰ سال در تهران انقدر اذیت شدم که داشتم این روحیه را از دست می دادم ولی خدا را شکر دوباره برگشتم. من همیشه گفتهام که جز خدا کسی پشت این فیلم نبود، بعضی از آدمهایی که آگاهی کامل ندارند مینشینند و کامنتهایی می گذارند که نشان میدهد آگاهی ندارند، اما باز هم میگویم و باور دارم کسی جز خدا پشت این فیلم نبود و من از این بابت همیشه از خدا تشکر کردهام.
جنس این فیلم حرفهای است و استاندارد بین المللی خودش را دارد، «لاله» فیلمی نیست که بگویند مثلا این فیلم یک فیلم حرفهای نیست، این فیلمی است که آن را باور کردند و نشستند و آن را دیدند اما مکانی مثل AMC که بزرگترین سینماهای دنیا را در اختیار دارد، برای دل من یا دل شما فیلم را نمایش نمیدهد. این کمپانی دوست دارد فیلمش فروش کند و پولش را بردارد و این هدف فیلمسازی است، ما هم برای اکران بینالمللی «لاله» دو راه داشتیم یا باید به مسیر استاندارد روش استودیویی میرفتیم یا باید به سمت این میرفتیم که سالنی را اجاره کنیم و دو سانس اکران کنیم و بعد هم یک سر و صدایی میکردیم که این فیلم در آمریکا نمایش داده شد. من راه استودیو را انتخاب کردم چون راهی است که بلد هستم و در آن بزرگ شده بودم.
«لاله» چطور برای اکران انتخاب شد؟
قبل از اینکه «لاله» را به عنوان یک فیلم ایرانی ببینند آن را به عنوان یک فیلم میدیدند و این خیلی مهم بود. درست است که میگوییم این یک فیلم ایرانی است ولی قبل از آن، «لاله» یک فیلم است که میتواند برای آفریقا یا آسیا یا ایران باشد. در هر صورت این یک فیلم است که باید استانداردهایی را داشته باشد. وقتی فیلم قبل از اکران بررسی میشود باید بدانند که جزئیات استاندارد ساده را دارد یا خیر، وگرنه تصمیم جدی برایش نمیگیرند، چون چشم تماشاگر اینجا عادت کرده به چیزهایی که استاندارد است و اگر محصول غیراستانداردی به آنها بدهید شاید در جشنواره به آن جایزه بدهند ولی برای توده مردم خوشایند نیست. با «لاله» هم در وهله اول به عنوان یک فیلم برخورد کردند و بعد فهمیدند که فیلم در ایران ساخته شده و بازیگر و کارگردان ایرانی دارد و همه فیلم ایرانی است.
شیوه پخش و نمایش فیلم در امریکا
روشی که برای پخش در ایران وجود دارد فقط مخصوص خود ایران است و ما هیچ کجا چنین روشی را نداریم. در هیچ جای دنیا هیچ گارانتی به فیلم نمیدهند که مثلا فیلم شما ۶ هفته روی اکران است، اصلا چنین چیزی وجود ندارد، اینجا فیلم شما دوشنبه صبح Book میشود یعنی اعلام میکنند که در ۵ هزار سینما مثلا فیلم «بت من» نمایش داده میشود. درست است که دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه سینماها باز است و مردم میروند و میآیند ولی جزء هفته محسوب نمیشود. ما به پنج شنبه، جمعه، شنبه و یک شنبه، "هفته" میگوییم یعنی درواقع اگر چهار روز فیلم کار کند دوشنبه که میشود تصمیم میگیرند اکران فیلم را ادامه دهند یا ان را پایین آورند، درواقع اگر فیلمی هفته اول موفق عمل نکند آن را پایین میکشند که امکان دارد آن را سراسری پایین بکشند یا امکان دارد که سینماهای پخش آن کم شود. مثلا همین «بت من» که مدتی قبل روی اکران بود، ۴ هزار و ۷۰۰ سینما داشت و دوشنبه هفته دوم هزار و ۳۰۰ تا سینما را از آن گرفتند، حالا اگر هفته بعد فروش آن بالا رود ممکن است هزار و ۵۰۰ سینما به آن اضافه کنند یا امکان دارد هزار و ۵۰۰ سینمای دیگر از آن کم کنند یعنی بر اساس فروش تصمیم گرفته میشود. دوشنبه روز سختی برای فیلمسازان است، چون ساعت ۱۲ ظهر اعلام میشود فیلم شما پایین کشیده شده یا ادامه دارد که به دلیل میزان فروش آن است. توقع استودیو و توقع صاحبان سینما این است که مثلا «بت من» هفته اول باید ۱۲۰ میلیون دلار بفروشد و چون این توقع وجود دارد مثلا در یک سینما ۵ یا ۶ سالن در اختیارش قرار میدهند ولی به محض اینکه این توقع صبح دوشنبه برآورده نشود سالنهایی که فروش آنها کم بوده را از گردانه خارج میکنند.
این را هم بگویم که سانس کم نمیشود چون سانس معنی ندارد یعنی برخلاف چیزی که در ایران وجود دارد. در ایران میگویند یک سانس اینجا دادیم، یک سانس آنجا دادیم، اینجا اگر سالن به نام فیلم شما باشد ۴ یا ۵ سانس دارد (بستگی به جمعیت دارد)، امکان دارد یک سالنی ۲ سانس در روز نمایش دهد و امکان دارد یک سالنی ۴ سانس در روز نمایش دهد این بستگی به محلی دارد که سینما در آنجا وجود دارد. اینطور نیست که سالن را به تناوب به فیلمهای مختلف بدهند. مثلا فیلم ما از دو هفته قبل اکران، در سینماهایی که به نام فیلم «لاله» ثبت شده بود شو تایم داشت و امکان خرید بلیت فراهم بود. در نتیجه سالن گردشی نیست و استقبال تماشاگر معنی دارد، بر اساس پیش بینیهایی که می شود، مثلا به من گفته می شود فیلم لاله اگر Average (متوسط) فروش بلیت داشته باشد، می توانند اکران آن را به هفته بعدی برسانند ولی اگر Average پایین باشد سالن را از من میگیرند.
این Average تقریبا چیزی مشابه کف فروش در سینمای ایران است. مثلا اینجا قیمت سینمای AMC بالا وحدود ۲۰ دلار است، اما در یک سینمایی ۱۰ دلار است. آن Average بستگی به محله، سینما و امکاناتی که آن سینما در اختیار مردم می گذارد دارد، یعنی هر سینمایی همان فیلم را نمایش میدهد منتهی با توجه به امکاناتی که به مردم می دهد قیمت آن فرق می کند. اگر شما فیلمی در سالنی که بلیت آن ۱۰ دلار است نمایش میدهید، Average ش هفتهای ۲ هزار دلار میشود، اگر این فیلم را در سینمای AMC میگذارید Average آن به ۵ هزار دلار تبدیل میشود. آمار یکی از سینماهایی که به ما اختصاص داده شده نشان میدهد AMC بیشترین فروش را در سراسر امریکا دارد، این مجموعهای که ۱۶ سالن دارد که آمارش نشان می دهد بیشترین فروش را در تمام آمریکا دارد، Average آن بالای ۱۰ هزار دلار میرود چون میبینند که مردم به سینما میآیند پس ما باید فیلمی را نمایش دهیم که این تعداد مخاطب را از دست ندهیم و اینجور نیست که بگویند چون مثلا با آقای نیک نژاد قرارداد داریم باید فیلم را نگه داریم، اگر فیلم آقای نیک نژاد Average لازم را به دست نیاورد آن فیلم را پایین میکشند و فیلم دیگری را میگذارند.
در ایران مافیای پخش داریم ولی در امریکا نه!
متاسفانه در ایران میگویند مافیای پخش چون مافیای پخش در ایران داریم ولی در اینجا (امریکا) نه! چرا نداریم؟ چون اینجا صاحب سینما و صاحب فیلم ذینفع هستند لذا صاحب سینما نمیآید فیلم تو را بخاطر رفاقت روی پرده نگه دارد حتی اگر نفروشد یا چون از تو بدش میآید حتی اگر خوب میفروشد فیلم تو را پایین بکشد. اصلا چنین تفکری در سینمای اینجا وجود ندارد.
فرض کنید یک سالنی ۲۰۰ صندلی دارد، Average این باید ۲۵ تا ۳۰ درصد باشد، یعنی اگر ۳۰ درصد صندلی سینما پر شود صاحب سینما و صاحب فیلم خوشحال است و اگر ۱۰۰ درصد پر شد مطمئن باشید هفته دیگر هم به شما میدهند یعنی چون فیلم میفروشد هر دو طرف آن را نگه میدارند، اما یک زمانی هست که شما یک سالن با ۸۰۰ صندلی دارید و فقط ۸ بلیت فروختهاید، حالا ممکن است بگویید یک سانس یا یک روز یا دو روز این اتفاق افتاده است، روز سوم که پایان هفته است، دوشنبه صبح فیلم را پایین می کشند یعنی یک قانون نانوشته است که همه ان را متوجه میشوند. این نه برای من به عنوان صاحب فیلم و نه برای شما به عنوان صاحب سینما منفعت دارد و چون منفعت ندارد فیلم را پایین میکشند، چون من باید تبلیغ کنم و پول از بین میرود و او هم باید تبلیغ کند و پول او هم از بین می رود.
متوجه شدم در دسامبر قرار است چهار فیلم باز شود و من فکر کردم اگر در دسامبر چهار فیلم همزمان باز شود مثل «جیمزباند» و «بت من» و «سوپرمن» و ... قطعا سالنها به آنها اختصاص داده می شود چون فروش آنها بالا است، البته اگر فروش من بالا میرفت سالنهای آنها را میگرفتند و به من میدادند چون AMC گفته است ما یک سالن به تو می دهیم، حالا اگر تماشاگر رفت و همان موقع Book شد بدون اینکه به من بگویند بلافاصله سالن دوم را به من میدهند. آن سالن دوم هم مربوط به فیلمی میشود که پنج نفر برای دیدنش رفتهاند. آنقدر فیلمها پشت سر هم و زیاد است که وقتی یک فیلم از فروش میافتد فیلم بعدی سریع جای آن را میگیرد و هیچ کس متوجه نمیشود که در سالنی یک سانس خالی مانده است. به هر حال سیستم پخش در آمریکا سیستم درآمد است و ارتباطی نیست، سیستم اینکه من از تو خوشم میآید و از تو بدم میآید نیست. ما در ایران فیلم «لاله» را فقط به خاطر اینکه صاحب سینما گفته این ۱۰ دقیقه بیشتر دارد پس تماشاگر را به یک سالن دیگر بفرستیم در سالن دیگری اکران کردند، اینها جنایاتی است که فقط در ایران انجام می شود، در آمریکا اگر چنین اتفاقاتی بیفتد آنها را از لحاظ قانونی بیچاره می کنند. وقتی فیلمی که فروش نکرده است را دوشنبه صبح از سالنهای سینما پایین می کشند دنبال این نمی گردند که یک فیلم دیگر را جای آن بگذارند چون فیلم بعدی از قبل آماده است. اول اعلام می کنند مثلا شما ۳۰۰ سینما دارید ولی دوشنبه صبح ممکن است ۲۵۰ سالن آن را از شما بگیرند یا ممکن است ۱۵۰ سینما دیگر به شما اضافه کنند. عملکرد فیلم دقیقا امکان پایین آمدن یا ادامه دادنش را مشخص می کند.
اکران برای «لاله» با مخاطبان ایرانی تمایزی داشت؟
اول به ما گفتند که ما را به ۳۰۰ سینما Book می کنند، بعد من فکر کردم چگونه می توانم ۳۰۰ سینما را از جهت تبلیغاتی در یک قاره ادامه دهم، یا باید دلخوش می شدم به اینکه ۳۰۰ سینما داریم یا باید عاقلانه و حرفهای فکر می کردم و چون سیستم را می شناختم می دانستم این ۳۰۰ سینما اگر پنجشنبه وارد سیستم شود و دوشنبه یک دفعه نفروشد ۲۵۰ تای آن پایین میآید. چرا باید این کار را می کردم که به پرستیژ فیلم بین دستاندرکارانش لطمه بخورد؟ چون توده مردم که این مسائل را نمیدانند، آنها در گوگل سینمای نزدیک به خودشان را سرچ می کنند و به آنجا می روند و اصلا نمیدانند که ۵ هزار سینمای دیگر هم این فیلم را نمایش میدهند یا نه. مثلا یک ایمیل برای من ارسال شد که اخطار داده بود سینماهایی که به نام شما سانسهای آن ثبت شده است پیش فروش نشده است، چون من به آنها گفته بودم شما یکسری سانسها را به نام من ثبت کنید که مردم بتوانند پیش خرید کنند، آنها اخطار دادند که هنوز هیچ کدام پیش فروش نشده است. من به آنها گفتم به جای اینکه ۳۰۰ سینما به من بدهید سالنهای کالیفرنیا را بدهید چون تماشاگر ایرانی در آنجا دارم و اگر بتوانم تماشاگر ایرانی را وارد سینما کنم دیگر بدون اینکه بخواهم یا نخواهم کسان دیگری هستند که بیایند و این فیلم را گسترش دهند. این دیدی بود که با خودم داشتم و به آنها گفتم نمیتوانم با ۶۰۰ یا ۷۰۰ هزار دلار بودجه این کار را کنم و اجازه دهید آنطور که توانایی دارم این کار را کنم، مثلا یک صاحب کمپانی در یک استودیویی نشسته و یک دفعه صبح دوشنبه آمار را نگاه می کند می بیند فیلمی به نام «لاله» Average ۳ هزار دلار زده است و همان دوشنبه سراغ شما می آیند که جریان این فیلم چیست که Average ۳ هزار دلار زده است، من فکر کردم بهترین استراتژی این است که سالنهای کالیفرنیا را با ۳۰ سینما کاور کنم یعنی در هر شهری سالن داشته باشم، البته زیاد هم برای آنها خوشحال کننده نبود ولی توجیه من این بود که چون ایرانیها به بعضی از سینماهای اینجا عادت کردهاند اجازه دهیم آنها را هم باز کنند که آنها هم خوشحال شدند و گفتند باز می کنند. بنابراین می خواهم بگویم سیستم پخش ما در اینجا بر اساس عرضه و تقاضا است، بر اساس این نیست که من به عنوان صاحب سینما فکر کردم این فیلم میفروشد چون کمدی است و ۵ هفته روی اکران بماند، یا فیلم آقای فلان فلسفی است یا فیلم آقای فلان سیاسی است یک هفته روی اکران بگذاریم و بعد فراموشش کنیم. این مدل پخش در اینجا را به هیچ عنوان نمی توانیم با ایران مقایسه کنیم، مثل این می ماند که شما بخواهید پرتقال را با سیب مقایسه کنید، اینها دو مقوله مختلف هستند، اینکه کدام یکی خوب است و کدام یکی بد است را کاری نداریم ولی دو سیستم مختلف هستند، ایران کار خودش را می کند و این روشی است که تا الان آن را انجام داده است و هرچه که بنده و امثال من بگوییم که این سیستم غلط است شاید به بعضیها بربخورد. اساسا باید یک نظام پخش داشته باشیم و نظام پخش یعنی ما فیلم را برای توده مردم می گذاریم و اگر توده مردم از آن استفبال کردند روی پرده می ماند و اگر استقبال نکردند آن را پایین می کشیم ولی ما در یک هیئتی تشخیص می دهیم که این فیلم اینجایش اینجوری است، آن بازیگر آنجوری است، این قصه اینجوری است و هزارجور پیچ و خم به آن می دهیم و بعد تصمیم می گیریم که اصلا پخش نشود یا مثلا تصمیم می گیریم یک فیلمهایی را برای عید بگذاریم یا یک فیلمهایی را برای عید فطر بگذاریم، یعنی یکسری تصمیمات فردی می گیریم که درست است براساس تجربه است ولی تجربه همیشه هم از آب درست در نیامده است. وقتی شما یک فیلم کمدی می گذارید که اسم آن کمدی نیست، یک فیلمی می گذارید در شرایطی که مردم خسته هستند و می بینند و خوششان می آید، شما می گویید پس از حالا به بعد روی اکران سینمای کمدی کار می کنیم، در حالی که همین الان که من داریم با شما صحبت میکنم اگر روی سایت AMC بروید می بینید ۳۰ فیلم پخش می کند و در این ۳۰ فیلم شما ژانرهای مختلفی را می بینید منتهی اینطور نیست که فکر کنید اینها از ژانر سیاسی خوششان می آید یا از ژانر «لاله» و یا «بت من». ژانرهای مختلفی روی سینما است و دوشنبه صبح تصمیم گرفته می شود که این هفته این فیلم نفروخته و آن را پایین می کشند.
من همین قدر که توانستهام فیلم را به اینجا برسانم خیلی خوشحالم، فکر میکنم اگر یک هزار تومانی از پول مردم ایران خرج این فیلم شده، احساس امنیت میکنیم و احساس میکنم دِین خودم را نسبت به آن هزار تومانی که از مملکت خرج شده ادا کردهام.
قیمت بلیت سینماهای امریکا
اینجا قیمت بلیتها بر اساس سینماها است، مثلا اتفاقی که افتاد این بود که مدتی قبل قیمت بلیت فیلم «بت من» که ۳ ساعت و ۱۰ دقیقه است را به دلیل اینکه مدت زمان فیلم زیاد است بالا بردند و مردم هم استقبال کردند و رفتند، ولی خوششان نیامده که یک دفعه ۲۷ دلار پول بلیت بدهند، به همین دلیل دوشنبه صبح هزار و ۳۰۰ تا پایین آمد، ولی قیمت بلیت همان سینما و همان فیلم در یک محله دیگر پایینتر است، این بستگی به سرویسی دارد که آن سینما به مردم می دهد (صندلیها، نور، صدا و فضای مطبوع داخل سالن). فکر میکنم سینمایی که بیشترین فروش را دارد ۲۴ دلار است و در سینمای انسینو هم ۱۴ دلار است.
کمپانیهای کمککننده در پخش فلم برخورد سیاسی با «لاله» داشتند؟
من در ماههای مختلف به چند استدیو، دفاتر پخش بزرگ و خیلی جاهای دیگر رفتم و به محض اینکه میفهمند نیک نژاد ایرانی است، فیلم راجع به دختر ایرانی است، فیلم در خود ایران ساخته شده و عوامل آن هم ایرانی هستند اما به زبان انگلیسی است، متعجب میشدند که این فیلم نه فیلم خارجی است که زیرنویسی باشد و نه یک فیلم امریکایی است پس این فیلم چیست؟ در طول جلساتی که داشتم جایگاه این فیلم مقداری گیج کننده بود، در یکی از جلساتی که در MGM به عنوان بزرگترین استودیو پخش دنیا داشتم آقایی در آنجا بود که خیلی به سینمای دنیا وارد بود و سینمای ایران را می شناخت. او میگفت واقعیت این است که از فیلم خوشم آمد و اگر شما را نمی شناختم فکر می کردم که این فیلم پروپاگاندای دولت ایران است ولی چون نیکنژاد را میشناسیم می دانیم که فیلم اینچنینی نمیسازد. سوال کردند چرا فیلم این شکلی است؟ آیا واقعا جامعه ایران انقدر پیشرفته است که پدری با دخترش به این شیوه برخورد کند؟ گفتم داستان آن واقعی است و من عین واقعیت داستان را فیلم کردم و هیچ چیز فانتزی در آن نبوده است و شعاری ندارد و اگر جایی دختر اذیت شود شما آن را می بینید، اگر جایی به دختر کمکی شود شما آن را می بینید و آن جایی که خود دختر تلاش می کند را هم می بینید. بنابراین چه چیزی باعث تعجب شما شده است؟ او میگفت آن چیزی که ما از سینمای ایران می شناسیم به این است که جامعه سیاه و ناامید کننده است. این آن چیزی است که ما تا الان دیدهایم ولی تو راجع به دنیایی متمدن صحبت می کنی و حتی در امریکا هم خانم دانیکا پاتریک برای اینکه وارد مسابقات شود پدرش درآمده است و تو می گویی در ایران هم به همین صورت دارد اتفاق میافتد. گفتم واقعیت همین است و من نمی خواهم مقایسه کنم و بگویم جامعه ما مثل جامعه امریکا است و اصلا چنین هدفی را ندارم اما این اتفاق دارد در مملکت ما می افتد. راضی کردن آدمهایی که دستاندر کار بودند که بفهمند این داستان واقعی است برای من خیلی کار سختی بود.
من همیشه در ایران میگفتم که اگر فیلمی استاندارد بینالمللی داشته باشد دیده میشود، مثلا تلویزیون LG ۴K، SONY ۴K و تلویزیون دیجیتال سونی را در نظر بگیرید، تلویزیون دیجیتال سونی خوب است ولی مردم آن را نمی خرند چون زمانی که LG۴K وجود دارد چرا به سراغ آن بروند؟ سینما هم همینطور است؛ اگر سینما دارای استاندارد حرفهای باشد که بتواند با تماشاگر ارتباط تکنیکی، چشمی و گوشی برقرار کند مفهوم در جایگاه دوم قرار می گیرد که یعنی این داستان ارزش دارد من بروم و دوباره این فیلم را ببینم یا از آن تعریف کنم یا اینکه حداقل به مدت ۲ ساعت در سالن باشم. مثلا «بتمن» چه پیامی دارد؟ بهترین تکنسینهای دنیا که در هالیوود هستند روی این فیلم کار کردند و بهترین روش صدا و تصویر روی فیلم آمده است ولی پیام آن سرگرم کننده است و تماشاگر آن برای دیدنش در صف می ایستد، «سوپرمن» به همین صورت است، Mission Impossible هم همینطور است یعنی فیلمهایی هستند که در سطح حرفهای خیلی بالا میروند، شما فرض کنید مردم با بخشی از فیلمهای امسال استیون اسپیلبرگ به نام west side story (همان west side story سابق) برخورد کردند که مثلا چرا نگذاشته اسپانیاییها در فیلم به زبان انگلیسی صحبت کنند و همه دارند به زبان اسپانیایی صحبت می کنند و حتی زیرنویسی هم وجود ندارد و این یعنی می خواهد بگوید که فرقی بین ما و اسپانیاییها وجود ندارد، در حالی که تفاوت وجود دارد و بحثها به طرف مباحث سیاسی رفت و فیلم نتوانست از جهت فروش برای خودش موفقیت داشته باشد، اما از جهت توده مردم بخاطر جو سیاسی که برایش به وجود آمد فروش نکرد. این جو سیاسی درجشنوارهها حاکمیت مطلق دارد و به همین دلیل من هیچوقت تمایل نداشتم که این فیلم در جشنوارهها برود. اگر شما بخواهید جایزه بگیرید و ما در تلویزیونهایمان راجع به شما صحبت کنیم پس فیلمهایی را نشان دهید که دختری دارد از ایران بخاطر فقر فرار می کند، اما شما دارید فیلمی را نشان میدهید که دختری دارد با BMW می جنگد؟ این یک تضاد است و نمیدانند آن را باور کنند یا این را باور کنند. منتهی خوشبختانه چون داستان من بر اساس داستانی واقعی است نمی توانند منکر آن شوند. زمانی که لاله صدیق به اینجا امد من برای او چند مصاحبه گذاشتم که مردم بفهمند داستان واقعی است و فانتزی نیست. فیلم که نمایش داده می شود و عدهای (چه ایرانی و چه فرنگی) از این نقدها هم میکردند ومیکنند ولی به نظر من جذابیت آن برای توده مردم بیشتر از تفکرات سیاسی است. در نتیجه اگر شما فیلمی حرفهای ساختید که دارای استانداردهای بین المللی باشد این وجه ازمحتوای آن در درجه دوم قرار می گیرد.
فیلمسازی برای اکران در خارج از کشور
اگر فیلم دارای استانداردهای حرفهای باشد قطعا راه برای آن باز است، منتهی اگر فقط به صرف این باشد که من میخواهم بیانیه سیاسی یا اجتماعی بدهم، خب این بحث دیگری است و اسم آن فیلمسازی نیست. به نظر من فیلمسازی این است که فیلمساز بر اساس تفکری که دارد فیلمش را میسازد، این تفکر یا تفکر زندگی است یا تفکر ضد زندگی. ما انواع و اقسام فیلمسازها را در تمام دنیا داریم مثلا امسال فیلمی از ژاپن به نام «drive my car» در لیست فیلمهای خارجی اسکار وجود داشت، این فیلم ۳ ساعت است، همانطور که می دانید ژاپنی ها خیلی بدتر از ما سیگار میکشند، در این فیلم، بازیگرش بخاطر اینکه زنش به او خیانت کرده است مرتب سیگار میکشد اما یکبار هم در تمام طول فیلم نمیبینید که سیگارش را در خیابان بیاندازد و آن را در ظرفی در جیبش خاموش می کند و در جیبش میگذارد، این تفکر فرهنگی یک فیلمساز است، درست است که دارد یک قصهای را نمایش میدهد اما در عین حال به تماشاگر میگوید این فرهنگ ما است و ما ته سیگارمان را بیرون نمیاندازیم ولی در تمام فیلم های ایرانی که سیگار میکشند سیگارشان را به خیابان پرت میکنند! تفکر فیلمساز همیشه فیلمش را معرفی میکند و این خیلی ساده است. اگر شما این دو را کنار هم بگذارید، این سوال پیش میآید چگونه است که در سینمای ایران تمام هنرپیشهها که سیگار میکشند سیگارشان را در خیابان پرت میکنند؟
ممیزی و ریتینگ در سینمای امریکا
متاسفانه سه ماه طول میکشید تا به من ریتینگ دهند، اگر پوستر ما را نگاه کنید زیر آن نوشته شده است "unrated"، حدود ۱۰ هزار و خردهای دلار هزینه ریتینگ فیلم است و فکر کردم که صرفهجویی کنم اما دیدم که حتما باید ریتینگ داشته باشم. گفتند تعداد فیلمها زیاد است و حدود دو ماه ونیم طول میکشد تا ریتینگ شما بیرون بیاید و در نهایت ما هم آن را unrated اعلام کردیم یعنی اینکه تماشاگر تصمیم بگیرد آن را ببیند یا نبیند و این به عهده خودش است. البته اگر در یک فیلم سکس یا خشونت زیاد وجود داشت unrated را نمیپذیرفتند. و اصلا خیلی از سینماها بدون ریت نمیپذیرند. با این حال خود ما میدانستیم که ریت فیلم PG-۱۳ است
این بخش پذیرش ریت هم به زنجیره پخش کننده برمیگردد ولی چون ما unrated را نوشتیم یعنی به تماشاگر گفتهایم که این ریتی نگرفته است و اگر دوست دارید ببینید و اگر دوست ندارید نبینید و اگر تماشاگری دید و اعتراض کرد، اعتراض او نمیتواند مورد قبول باشد چون در تمام پوسترهای ذکر کرده بویدم.
تاثیر تبلیغات بر اکران فیلم
من تمام تلاشم را کردم که به تماشاگر آگاهی دهم در هفته اول به سینما برود و این را هم میدانم که اگر در هفته اول سینماهایم را بوک کنم بدون شک قدرتهای بزرگتر پشت من میآیند و به سراغ فیلم میروند، چون انگیزه اصلی من هم این است وگرنه فیلم را به یکی از پلتفرمهای آنلاین میدادیم و به سراغ زندگیمان میرفتیم. ولی این را میدانستیم که اگر سر و صدا ایجاد کند میتواند توجه بیشتری را جلب کند، به همین دلیل است که میگویم پخش کننده در ایران معنی ندارد چون اصولا سیستم پخش در سینمای حرفهای به گونهای است که پخشکننده زمانی پای فیلم میآید که میداند به اندازه بودجه فیلم باید پول تبلیغات دهد.
در سینماها پیش نمایش برای فیلمها وجود دارد که یکی از بزرگترین ابزار تبلیغاتی است و مخارج آن بسیار بالا است. اینکه در تلویزیونهای محلی مثلا در کانال سیانان یا کانال فاکس پخش میشود ابزار مهمی است. تبلیغات با هم متفاوت هستند، مثلا فیلمی در اینستاگرام میرود اما ۱۰ نفر هم آن را نگاه نمیکنند در نتیجه طرف میفهمد که نباید پولی برای آن صرف کند، یعنی مدام فیدبک میگیرند و هر کاری که میکنند سریع فیدبک آن را میخواهند تا ببینند میتوانند پول بیشتری برای آن بگذارند یا نه.
هزینههای پخش فیلم در امریکا از کجا تامین شده؟
از روزی که فیلم ما در ایران در مجموعه سینمای ایران مال افتتاح شد نه سازمان سینمایی و نه مرکز گسترش یک پنی و یک هزار تومانی برای این فیلم خرج نکردند. تمامی هزینهها از جیب خودم میرود و هیچ توقعی هم ندارم و اصلا برایم مهم نیست که این فیلم هزار دلار بفروشد یا ۱ میلیون دلار، برای من این مهم است که دروازهای را باز کردم. مثل همان کاری که سال ۹۵ با سریال «پاییز صحرا» در شبکه پی بی اس در آمریکا کردم، اولین بار بود که حتی در تاریخ تلویزیونهای آمریکا یک سریال به زبان فارسی با زیرنویس انگلیسی از شبکه معتبر پی بی اس ((public broadcasting system پخش شد. این برای من مهم است و باید برای مردم هم مهم باشد که کاری که انجام دادم دیده شود، حالا هرکسی میخواهد هر حرفی بزند مهم نیست. اگر میخواهیم در دنیای حرفهای سینما کار کنیم و سینمای ما در جهان حرفهای حرفی برای گفتن داشته باشد بدون اینکه به عنوان بچه یتیم به ما نگاه کنند باید تلاش کنیم و راههای متفاوتی را بیازماییم. خیلی از فیلمهایی که خارج از کشور میرود و یا میفروشد و یا نمیفروشد در واقع به عنوان بچه یتیم با آن برخورد میشود. من سرافراز هستم که همیشه ایستادم و گفتم که من یک ایرانی هستم و خیلی جاها حتی از رفقای ایرانی لطمه خوردم یعنی حتی از فرنگیها هم نه بلکه از حسودهای ایرانی بیشتر لطمه خوردم اما میگویم راه من همین است و امیدوار هستم که به تهران برگردم و کار جدیدی را شروع کنم چون دیگر وظیفه و مسئولیت من با «لاله» درحال تمام شدن است.
عرضه در پلتفرمها
همانطور که با آقای رضاداد و آقای حمیدی مقدم صحبت کردم، در ایران همین سوال پرسیده میشود که فیلم چه زمانی به پلتفرم ایرانی میآید. ما موقعی میتوانیم فیلم را در پلتفرم ایرانی بگذاریم که بتواند در آنجا فروش کند ولی زمان آن مشخص نیست. یکی از دلایلی که این فیلم تا الان در پلتفرمهای ایرانی قرار نگرفته نگرانی از توزیع قاچاق آن است و این برای شرکای ایرانی و من خیلی مهم بود که فیلم به گونهای کپی رایت شود که کسی جرأت نکند فیلم را قاچاق کند و برای همین قاعدتا در ایران باید این فیلم در پلتفرم نرود تا در خارج از کشور عوایدی که میتواند داشته باشد را به دست آورد.
انتهای پیام