مردی دلواپسِ ایران

شاید اغلب‌مان نامش را نخستین‌بار در دوران تحصیل شنیده باشیم؛ مردی که در آثار خود بارها از دلواپسی‌هایش برای ایران نوشته بود. محمدعلی اسلامی ندوشن پیش از آن‌که در ۹۷سالگی از دنیا برود از شایعه‌ها و اشتباه‌های رسانه‌ای در امان نمانده و موجی از خبرهای اشتباه درباره درگذشتش به راه افتاده بود.

«گرچه جان عزیز است و مرگ، نادلخواه، با این حال چیزی فراتر از مرگ و زندگی هست، یعنی جست‌وجوی نوعی «معنا» در زندگی، و آن این است که «شرف» آلوده نشود. از میان مواهبی که به انسان بخشیده شده «نام» بالاترین است و نام عبارت از آن است که شخص آنچه را که «جوهر زندگی» می‌شناسد در حفظ آن تا پای جان بایستد.(محمدعلی اسلامی‌ ندوشن، «ایران و جهان از نگاه شاهنامه»)
 

از آغاز زندگی تا دفاع از «پیروزی آینده دموکراسی»

به گزارش ایسنا، محمدعلی اسلامی ندوشن که باور داشت «کُنه و ذاتِ زندگی نارسیدنی است و انتها ندارد؛ زیرا دریافتِ ذاتِ یک چیز، مستلزم تسلّط بر آن است، و بشر هرگز بر زندگی تسلّط نخواهد یافت.»(«روزها»، جلد سوم) زندگی خود را در سوم مهر ۱۳۰۴ در دهستان ندوشن در استان یزد آغاز کرد. 

پدرش، مهدی از اعیان ده بود و مادرش، خاور نام داشت. جد پدری و مادری او هر دو روحانی بودند که اولی ملقب به «شیخ‌الاسلام» و دومی به «امام جمعه» معروف بود.(اسلامی، گفته‌ها، ۱۶۶، همو، روزها، ج۱، ۴۸)

اسلامی ندوشن دوره ابتدایی را در ۱۳۱۱، از دبستان ناصر خسرو در ندوشن آغاز کرد و ۱۳۱۷ ش در دبستان هدایت، در یزد به اتمام رساند و دوره متوسطه را در دبیرستان‌های دینیاری و ایرانشهر در یزد، و البرز تهران در ۱۳۲۵ به پایان رساند. (اسلامی ندوشن، روزها، ۱۰۶/۱، ۳۰/۲، ۱۷/۳، ۳۵-۳۴) بلافاصله پس از پایان دوره متوسطه(۱۳۲۵) به قصد تحصیل در رشته حقوق، وارد دانشگاه حقوق دانشگاه تهران شد(اسلامی ندوشن، روزها، ۱۰۶/۱، ۳۰/۲، ۱۷/۳، ۳۵-۳۴، ۴۹؛وزیری ۵۷۴). 

در سال ۱۳۲۸ دوره لیسانس حقوق حقوق قضایی خود را به پایان برد و رساله خود را تحت عنوان «پیروزی آینده دموکراسی» دفاع کرد و در سال بعد(۱۳۲۹) به پایمردی مرتضی کیوان آن را به چاپ رساند. 

هرچند که ندوشن سال‌ها بعد در «گفته‌ها و ناگفته‌ها» چنین نوشت: «امروز در امرِ تحصیل دانشگاهی، کمّیّت خیلی بر کیفیّت فزونی گرفته و این عدمِ تعادل، به زودی گرفتاریهای بزرگ برای کشور فراهم خواهد کرد.»

نگارش مقالاتی که به مذاق حکومت وقت خوش نمی‌آمد

دهه ۱۳۲۰ اوج دوران تب و تاب‌های سیاسی و رونق احزاب بود. اسلامی ندوشن هرچند به گروه‌های سیاسی وابستگی پیدا نکرد، اما به محافل و مجامع گوناگونی آمد و شد می‌کرد(همان، ۴۱، ۱۰۱). در سال‌های ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۸  به همراه حسین منتظم، مرتضی کیوان، محمدجعفر محجوب، ناصر نظمی، ناصر مجد، نعمت‌الله ناظری و اکبر بهروز یک حلقه ادبی تشکیل دادند(همان، ۸۴_۸۵). 

اما او در فروردین ۱۳۲۹ به استخدام وزارت دادگستری درآمد و بی‌درنگ به درخواست خود به شیراز فرستاده شد تا به کار قضاوت بپردازد(همان، ۱۲۸) اما در اسفند همان سال برای ادامه تحصیل در رشته دکترای حقوق، راهی فرانسه شد (روزها، ج ۳، ۱۴۱). او برای تکمیل رساله دکترای خود که مرتبط با هند بود، به اقامتی یک‌ساله در انگلستان مبادرت ورزید تا از کتابخانه‌های آنجا بهره‌ور گردد (همان، ۲۵۰-۲۵۳، همو، نوشته‌ها، ۲۰-۲۱۵). در سال ۱۳۳۴ توانست با ارائه پایان‌نامه خود با عنوان «جمهوری هند و کامنولث» از دانشکده حقوق دانشگاه فرانسه، دکترای حقوق بین‌الملل را اخذ کند. (روزها، ۲۶۷/۳، ۲۶۸). 

اسلامی ندوشن بر این باور بود که «قائمه‌ بر سرِ پا نگه داشتنِ یک ملّت، مرجع قضایی است، یعنی آنجا که بر وفق موازین قانون میان مردم حکم می‌شود.» و می‌گفت «اگر کارِ دادگستری ساخته شود، آنگاه دیگر مانعی بر سر راهِ تجاوز نمی‌ماند.»

در سال ۱۳۳۴ به کشور بازگشت. همکاری جدید اسلامی ندوشن با مجله «یغما»، از سال ۱۳۳۷ آغاز شد و نزدیک به ۲۰ سال و تا پایان عمر مجله یعنی سال ۱۳۵۷ ادامه یافت(همان، ۲۰۲، نوشته‌ها، ۲۰۶-۱۹۵). نگارش مقالات اجتماعی و فرهنگی در یغما که رنگ و بوی سیاسی هم داشت و به مذاق حکومت وقت، خوش نمی‌آمد، با دردسرهای سیاسی برای وی و حبیب یغمایی(مدیر مجله) همراه بود(اسلامی ندوشن، باران، ۴۷-۴۸) و باعث انفصال خدمت(که معمولا برای عناصر نامطلوب از نظر دولت بود). او از دادگستری در دی‌ماه ۱۳۴۳ کناره گرفت و تا آذر ۱۳۴۷ ادامه داشت. (همان ۴۷، ۶۶، شمس‌الدینی، ۲۸۳). او در این مدت به تدریس حقوق و ادبیات در مراکز آموزش عالی اشتغال داشت: از جمله دانشکده حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه ملی، مدرسه عالی ادبیات، مدرسه عالی بازرگانی، مدرسه عالی علوم بانکی، دانشکده هنرهای دراماتیک، موسسه علوم حسابداری(اسلامی ندوشن، باران، ۲۲-۶۵، مسرت، یزد، ۱۸۲)

حضور در حلقه‌های ادبی، سفرها و تشکیل انجمن «دفاع از فرهنگ»

مابین سال‌های ۱۳۲۳ تا ۱۳۴۰ در چندین حلقه ادبی و فرهنگی که در دفتر مجله یغما، حبیب یغمایی و نیز دفتر مجله‌های جهان نو، و یغما که با حضور برخی چهره‌های سرشناس مانند: سیدمحمد فرزان، عبدالحسین زرین‌کوب، ایرج افشار، غلامحسین یوسفی، عباس زریاب خویی، احمد آرام، محمدتقی دانش‌پژوه، مجتبی مینوی و دیگران تشکیل می‌شد، حضور می‌یافت. (افشار، ۳۰۵، ۷۹۵، اسلامی، نوشته‌ها، ۲۰۰-۱۹۸، ۲۲۱، همو، گفته‌ها، ۲۰۰، همو، روزها، ج۳، ۶۳-۶۲، ۵۹-۵۸)

این همچنین در حالی است که اسلامی ندوشن در توصیف ادبیات می‌گفت: «آنچه از جوهره‌ ادبیات ایران استنباط می‌شود، در درجه‌ اوّل درس آزادگی است: رهایی از تعصّب، از خرافه، زبونی، بنده‌ درم بودن، تزویر و تلبیس.»(«از رودکی تا بهار»)

محمدعلی اسلامی ندوشن در «گفتن‌ نتوانیم نگفتن‌ نتوانیم» نیز با یادآوری این‌که  زبان فارسی، زبان شعر بوده است، آورده: «مردم به علّت وضع نابسامان زندگی به شکایت و دردِ دل احتیاج داشته‌اند. این شعرها باید به نقد درست گذاشته شوند. شعر فارسی بیشتر از تاریخ بازگوکننده‌ وضع اجتماعی و روانیِ مردم ایران است و ما برای شناخت زندگیِ کشورِ خود از آن بهره‌ زیادی می‌توانیم بگیریم. کسانی که با زبان تلخ، بی‌آنکه سواد خواندنِ این آثار را داشته باشند، از آن انتقاد می‌کنند، عذرشان خواسته است.»

سفرهای علمی و فرهنگی او از تابستان ۱۳۴۶ با سفر به آمریکا آغاز شد(جهان‌بخش، ۶۸۲-۶۸۶، اسلامی ندوشن، باران، ۲۷۱-۲۶۷). او حدود سال ۱۳۴۸ به علت تمرد از رفتن به دادگستری مازندران، تا آستانه انفصال رفت(باران، ۶۷) او در تیر ۱۳۴۸ به پایمردی پروفسور فضل‌الله رضا، رئیس وقت دانشگاه تهران، ابتدا به عنوان مشاور حقوقی و فرهنگی دانشگاه و سپس براساس تالیفاتی که در حوزه ادبیات منتشر کرده بود، به همراه ۱۱ تن دیگر بدون تشریفات رسمی به عضویت هیئت علمی آن دانشگاه درآمد (باران، ۶۸-۶۷). اسلامی ندوشن در داشکده ادبیات دانشگاه تهران به تدریس نقد ادبی و سخن‌سنجی، ادبیات تطبیقی، فردوسی و شاهنامه، و شاهکارهای ادبیات جهان و در دانشکده‌های حقوق و اقتصاد به تدریس تاریخ تمدن و فرهنگ ایران و در دانشکده پزشکی به درس نگارش فارسی پرداخت.(اسلامی، باران، ۶۶، مسرت، یزد، ۱۸۳). 

در آبان ۱۳۵۷ با توجه به شرایط نابه‌سامان فرهنگی کشور، بیانیه «انجمن دفاع از فرهنگ» را در مجله یغما چاپ کرد و در شهریور ۱۳۵۸ آن انجمن را تشکیل داد.(عابدی، اندیشه، ۵۷۸)

دغدغه فرهنگ ایران همیشه برای اسلامی ندوشن مسئله‌ای جدی بوده است، تا جایی که سال‌ها پس از تشکیل این انجمن در «راه و بی‌راه» نوشته است: «با فروتنی می‌توانم بگویم که طیّ این پنجاه سال کسی بوده‌ام که این دو کلمه (ایران و فرهنگ) را بیش از هر کس بر قلم آورده است. دلیلش روشن است، زیرا بی‌ایران و بی‌فرهنگ ما نمی‌توانستیم شخصیّت ملّی داشته باشیم. ایران برای ما شبیه به هواست که انسان بی‌آنکه به آن آگاهی داشته باشد یا از آن قدردان باشد، آن را تنفّس می‌کند و خود را زنده نگاه می‌دارد.

بنابراین حرف بر سرِ وطن‌خواهیِ خام نیست، بر سرِ آشیانه و بود و نبودِ ملّی است. فرهنگ نیز با ایران وابسته است، زیرا در طریق زندگی راه برنده است. تصوّر این را بکنید که صبح از خانه بیرون بیایید و ندانید که به کدام سو باید بروید. بر سر یک سه‌راهی سرگردان بمانید. در زندگی این فرهنگ است که به شما می‌گوید راه شما کدام است. ولی هر فرهنگ، مناسبِ هر دوران نیست. فرهنگ پیوسته در معرضِ گُزیده شدن است. بنا به اقتضای دوران، خود را محتاج به آرایشِ تازه می‌بیند.»

این چهره فقید حتی در «باران نه رگبار» باز هم درباره اهمیت فرهنگ آورده: «اگر بر مسئله فرهنگ تکیه داشته‌ام مقداری از جهتِ عکس‌العمل بوده است، زیرا می‌دیدم که بی‌توجّهی نسبت به فرهنگ و غفلتی که در این زمینه وجود دارد، چه در دوران گذشته و چه بعد از آن، کار را به جاهای باریک خواهد کشاند. گویا نقشِ فرهنگ درست درک نشده بود که تنها کتاب و دفتر نیست، بلکه وزنه‌ تعادل بخش است برای زندگی.

موضوع دیگر اعتقادی است که به تأثیر فرهنگ در زندگی داشته‌ام، مخصوصاً ایران که قبل از هر چیز یک کشور فرهنگی بوده است. البتّه نمی‌گویم که حرفِ فرهنگ زده نمی‌شده و دستگاه‌هایی با نام فرهنگ وجود نداشته‌اند، ولی میان اسم و اصلْ فاصله‌ بسیار است. مشکلِ فرهنگ یک نشانه‌اش همین می‌شود که به همان اسم و حرف اکتفا شود.»

آغاز دوران بازنشستگی 

او در مهر ۱۳۵۹(سال ۱۳۶۰، وزیری، ۵۷۴) به تقاضای خود پیش از موعد از دانشگاه تهران بازنشسته شد(اسلامی ندوشن، مصاحبه) و در اسفند ۱۳۷۰، موسسه ایران‌سرای فردوسی را تشکیل داد و هیئت امنای آن را از میان کسانی مانند: احمد آرام، غلامحسین امیرخانی، عبدالحسین زرین‌کوب، محمدرضا شفیعی‌کدکنی و فریدون مشیری برگزید و فصل‌نامه هستی را نشریه رسمی آن قرار داد.(هست‌نامه، ۷)

اسلامی ندوشن تقریبا در تمامی زمینه‌های فکری، فرهنگی، اجتماعی و انواع ادبی، قلم‌ زده است. در حوزه شعر، از او شعر آزاد، چهارپاره و رباعی دیده شده است و در حوزه نثر هم دارای سفرنامه، داستان کوتاه و بلند، نمایشنامه، متون ادبی و فرهنگی و اجتماعی است و هم دارای مقالاتی در زمینه‌های گوناگون ادب، سیاست، اجتماع، فرهنگ، آموزش، جامعه، تاریخ و هنر است و ترجمه‌های او، موضوعاتی چون: شعر، داستان، نمایشنامه و متون سیاسی و اجتماعی را شامل شود. 

مرور آثار به‌جامانده از او گویای این است که اسلامی ندوشن همواره دلواپسی‌هایی را درخصوص کشورش داشته است، برای مثال در «بازتاب‌ها» چنین آورده است: «وجدان کشور اگر می‌خواهد قدمی بردارد باید به این موضوعِ زنده بپردازد که آینده‌ این سرزمین را با مشکل روبه‌رو می‌دارد. سؤال این است: نوجوانان و جوانانی که چند سال دیگر شهروندانِ مسئولِ ایران خواهند بود، با چه اعتقاد و اندیشه‌ای به آن نگاه خواهند کرد؟ آیا آنچه را ارزنده خواهند شمرد، ارزشمندهاست یا بی‌ارزشی‌ها؟

همه‌ کتابخانه‌ها و همایش‌ها و مدرسه‌ها بی‌اثر خواهند بود اگر نیروی تمیزِ درست از نادرست در معرض اختلال قرار گیرد. وقتی از ایران حرف زده می‌شود منظور آن نیست که آن را بستایند و کمبودهای تاریخی‌اَش را بپوشانند. از نداشته‌ها حرف زدن به همان اندازه اهمّیّت دارد که از داشته‌ها. اگر ملّتی آموخت که پای‌بند انصاف و جوینده‌ حقیقت است، قابل احترام خواهد بود، وگرنه میراثِ گذشته چیزی بر او نمی‌افزاید.

وطن نیز از آنجا مفهوم پیدا می‌کند که کانونِ «یادگارها» است، وگرنه خاکی بیش نیست، و یادگارها هم حاصلِ کوششِ انسانی‌اَند. ایران یعنی دستاوردهای انسانی‌اَش از گذشته‌های دور.»

او معتقد بود که «مردم ایران آنقدر درگیر مسائلِ روزمرّه بوده‌اند که فرصت نداشته‌اند به تاریخ بیندیشند. آنها که می‌بایست تاریخ بخوانند و نخواندند، هیأت حاکمه بودند؛ و در نتیجه خیلی کم از گذشته عبرت گرفته شد. از این گذشته، فرهنگِ عمومی بیشتر فرهنگِ تذکیر و شعر بوده است، و این دو بیشتر در جهتِ نفی و تَرک، رهنمونی کرده‌اند تا اثبات.»(«گفته‌ها و ناگفته‌ها»)

اسلامی ندوشن در «فرهنگ و شبه فرهنگ» نیز یادآوری می‌کند که «اگر جوّ فرهنگیِ ما به همین صورت بماند، نسلِ جوانِ کنونی، از گذشته منقطع خواهد شد و به آینده نیز نخواهد پیوست؛ نه ایرانی خواهد ماند (زیرا از فرهنگِ آن بیگانه شده) و نه فرنگی خواهد شد (زیرا فرهنگِ آن را نیاموخته)؛ و مردمِ بی‌فرهنگ یا کم‌فرهنگ، زبانِ یکدیگر را نخواهند فهمید و چون زبانِ همدیگر را نفهمند باهم دشمن می‌شوند و می‌توان حدس زد که زندگی در چنین محیطی چه مقدار ارزشِ زیستن خواهد داشت.»

مردی که نوشته بود: «ما تنها زمانی می‌توانیم مسئله‌ زندگی را حل‌شده بینگاریم که با مرگ، رایگان بشویم و این زمانی میسّر است که خودِ حلّ مشکلِ مرگ را در همین زندگی بجوییم و نه پس از آن؛ و این بازمی‌گردد به کیفیّت زندگی.» پس از آن‌که موج‌های رسانه‌ای بارها پیشاپیش او را به کام مرگ کشانده بودند، در پنجم اردیبهشت ۱۴۰۱ در کانادا از دنیا رفت.

«بدین‌گونه است که بعضی زندگی‌ها مانند یک برق، یک درخشش است که لحظه‌ای آسمان را روشن می‌کند، ولی همان یک لحظه، دامنه‌ بی‌انتها دارد.» (محمدعلی اسلامی ندوشن، «روزها»، جلد دوم)

پ.ن: محتوای این نوشتار با استفاده از صفحه «سرو سخنگو (دکتر اسلامی نُدوشن)» و همچنین کتاب «دیباچه‌ها» نوشته حسین مسرت(در بخش‌های زندگی‌نامه) گردآوری شده است.

انتهای پیام

  • پنجشنبه/ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ / ۰۱:۱۴
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1401020804681
  • خبرنگار : 71626