کتاب خواندن یکی از بهترین سرگرمیهاست؛ بهار و آغاز سال جدید نیز فرصت مناسبی برای آغاز کتابخوانی به حساب میآید. با این حال انتخاب کتاب مناسب گامی مهم و اساسی برای آغاز مطالعه است. از این رو در ادامه به معرفی کتابی میپردازیم که طنزی به همراه دارد و مطالعه آن ما را با موضوعات مختلفی در زندگی واقعی روبهرو میسازد.
کتاب یادداشتهای یک دیوانه شامل مجموعه داستانهای کوتاه جذابی است که توسط نیکلای گوگول نوشته شده است. مطالعه این مجموعه داستان مخاطب را با آثار و سبک نوشتار گوگول آشنا میسازد.
سادگی داستانها و روایت را میتوان به عنوان ویژگی منحصر به فرد گوگول برشمرد. همچنین ویژگی قومی نیز از دیگر ویژگیهایی است که در آثار وی به چشم میخورد. بیان این نویسنده نوعی نزدیکی به زندگی واقعی و بکر بودن کمدی را به همراه دارد که مخاطب را جذب کرده و تحت تاثیر قرار میدهد. در واقع به مطالعه آثار گوگول نوعی سادگی وجود دارد که حقیقت و طبیعت زندگی انسانی را در کنار موضوعاتی بدیع بیان میکند. از این رو میتوان گوگول را نویسندهای خلاق دانست.
اغلب آثار گوگول موضوع پیچیده و غیرقابل لمسی ندارد اما در پایان انسان را با واقعیتی رو به رو میسازد که گاهی غم و ناراحتی به همراه دارد. داستانهای این مجموعه متشکل از هشت داستان کوتاه است. این مجموعه شخصیتهای واقعی و ملموسی را به تصویر میکشد که داستان و روایت بر اساس آنها شکل گرفته و روایت میشود.
خواندن آثار گوگول همواره نوعی درک واقعی از داستانها و شخصیتها را ایجاد میکند. در واقع تلفیقی از عادی و غیرعادی بودن از جمله ویژگیهای آثار و سبک گوگول به شمار میرود که به دلیل صراحت و ماجراهای عجیبوغریب آثار داستایوفسکی را در ذهن مخاطب یادآور میشود.
داستان اول با عنوان یادداشتهای یک دیوانه که عنوان کتاب را نیز به خود اختصاص داده، در را روی جهان عجیب کمدی، فانتزی و تحلیلهای اجتماعی این نویسنده باز میکند. در این داستان زوال عقلی کارمندی دونپایه را همزمان با تلاشهای این شخصیت برای جلب توجه زن مورد علاقهاش، دختر رئیسش، به تصویر میکشد.
از آنجایی که اختلاف طبقاتی در آن زمان به شدت رواج داشت، مشکلاتی برایش ایجاد میشود. با دیدن دختر رئیس یادداشتهای این مرد دیوانه آغاز میشود. یادداشتهایی که هیچ بویی از عقل و خرد نبردهاند. در این داستان ماجرای تلخی بیان میشود اما لحن انتقادی گوگول همراه با طنز درآمیخته و به تعبیری از غم و تلخی داستان میکاهد.
گوگول در داستانهای دیگر این مجموعه موضوعاتی همچون سرعت سرسامآور زندگی در خیابانهای سنپترزبورگ و همچنین سقوط روح انسان به تاریکی و تباهی را بیان میکند.
از عجیبترین داستانهای کوتاه این کتاب داستان دماغ است؛ کاوالیوف یک روز از خواب بیدار میشود و میبیند دماغش روی صورتش نیست! به همه شک میکند که کار آنها باشد. برای پیدا کردن دماغش هر کاری میکند اما در نهایت پس از یافتن آن هر کاری میکند، نمیتواند آن را روی صورتش بنشاند ولی روز بعد ناگهان متوجه میشود که دماغش سر جایش است!
شاید کمی خندهدار به نظر برسد اما این داستان صرفا خیالپردازی نیست. واقعیت این است که در این دنیا هر اتفاقی ممکن است رخ دهد؛ هر چقدر هم که دور از تصور باشد. «دنیا پر است از اتفاقات عجیب و مضحک» چرا که نویسنده توضیح میدهد این ماجرا در پایتخت جنوبی کشورش اتفاق افتاده است.
انتهای پیام