دشواری‌های یک هدایت موتوری در «والفجر۸»

با موتورسیکلت چراغ خاموش از جاده پل نو به طرف خرمشهر و محدوده کارخانه صابون سازی حرکت کردم و وقتی به محل استقرار اتوبوس ها رسیدم، با مسئول آنها صحبت کردم و گفتم: «با چراغ خاموش پشت موتورسیکلت من حرکت کنید.»

به گزارش ایسنا، صفرعلی جعفرپور از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس درباره عملیات «والفجر ۸» روایت می‌کند: با توجه به اینکه مقررشده بود برای انحراف دشمن بعثی و سرگرم کردن آنها در شب قبل اجرای عملیات والفجر۸؛ عملیات ایذایی در جزیره «ام الرصاص» توسط لشکر۱۰ سیدالشهدا( ع) انجام بشود، در روزهای قبل از عملیات که اینجانب در واحد اطلاعات عملیات لشکر حضور داشتم؛ چگونگی تغییرات جزر و مد آب رودخانه اروند توسط نیروهای اطلاعات عملیات با برقرار کردن پست دونفره در کنار رودخانه اروند و قلعه متروکه «شیخ خزعل» نسبت به متراژ جزر و مد با گذاشتن شاخص چوبی در کنار رودخانه انجام می شد و مسیر رفت و برگشت از خرمشهر تا محل عملیات که کنار رودخانه اروند و روبروی جزیره ام الرصاص هم بود در هنگام شب چندین بار با خودرو و موتور سیکلت انجام شد.

عصر همان شب عملیات؛ در واحد اطلاعات عملیات، توسط شهید کیانپور مقرر شد که اینجانب با تحویل گرفتن موتور هوندا ۱۲۵ مأموریت پیک سنگر فرماندهی را انجام دهم. من با موتورسیکلت چراغ خاموش از کارخانه صابون سازی خرمشهر (که محل استقرار واحد اطلاعات عملیات لشکر بود) به طرف محل سنگر فرماندهی در حوالی جاده «پل نو» حرکت کرده و در زمان عملیات در سنگر فرماندهی مستقر شدم.

ساعاتی بعد از عملیات، فرمانده مقتدر؛ سردار عزیز حاج علی فضلی که مدام فرماندهان یگانها را پشت بیسیم خطاب قرار می داد، فرمود: «پیک سنگر فرماندهی برای آوردن اتوبوسها به خرمشهر برود.» من هم سریع با موتورسیکلت چراغ خاموش از جاده پل نو به طرف خرمشهر و محدوده کارخانه صابون سازی حرکت کردم و وقتی به محل استقرار اتوبوس ها رسیدم، با مسئول آنها صحبت کردم و گفتم: «با چراغ خاموش پشت موتورسیکلت من حرکت کنید.»

پس از حرکت از نزدیکی کارخانه صابون‌سازی و عبور از خرمشهر؛ خودروها را در جاده پل نو تا نزدیکی سنگر فرماندهی لشکر هدایت کردم و اتوبوس ها منتظر آمدن نیروها جهت انتقال به عقبه شدند. همینطور که در حال حرکت به طرف محل سنگر فرماندهی بودم، تاریکی هوا و چراغ خاموش موتور باعث شد که یکدفعه با موتورسیکلت داخل یکی از گودال‌های بزرگ پر از آب و تنه‌های قطع شده درخت خرما سقوط کنم. از دیگر برادران اطلاعات عملیات کمک خواستم و موتورسیکلت را به محل سنگر فرماندهی منتقل کردم.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۵ بهمن ۱۴۰۰ / ۰۸:۵۸
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1400112519440
  • خبرنگار : 71451