به گزارش ایسنا، سیدعزتالله ضرغامی که بیش از پنج ماه است وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی را به پیشنهاد دولت سیزدهم و با رأی ۲۶۲ نماینده مجلس بر عهده گرفته است، در برنامه تلویزیونی "دستخط" به عنوان "شخصیتی رسانهای و انقلابی" دعوت شد تا درباره فعالیتهایش توضیح دهد.
او مسؤولیتهای مختلفی از معاونت امور مجلس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تا معاونت سینمایی داشته و بعد در سازمان صداوسیما به عنوان معاون امور مجلس و استانها مشغول به کار شده و دو دوره ریاست سازمان صداوسیما با حکم مقام معظم رهبری بوده است. پس از آن عضو شورای عالی فضای مجازی و شورای عالی انقلاب فرهنگی شده و از همین رو، حرفهای ناگفته زیادی دارد که به بخشی از آنها در این گفتوگو پرداخته شده که در ادامه میخوانید:
اوضاع چطور است؟ وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی چطور است؟ بالاخره تجربه جدیدی برای شماست.
سلام میرسانند (میخندد). من توفیق پیدا کردم مجموعهای را که هم کار فرهنگی جدی و عمیق دارد و هم در حوزه مسائل اقتصادی و اجتماعی یک جایگاه ویژه دارد، با استفاده از تجربهای که در طول این سالها داشتم، پذیرفتم و به آقای رییسجمهور دست همکاری دادیم، الحمدالله خوب است.
اول بحث وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای شما بسیار داغ شد و بعد خبری به نقل از شما آمد که مشاورت قبول میکنم و بعد این وزارتخانه شد. چطور در تصمیمگیریها به این وزارتخانه رسیدید؟
بعد از انتخابات ریاستجمهوری علاقهمند بودم بیشتر کار مشاورهای انجام دهم، با توجه به اینکه آقای رییسی یک شخصیت مشاورهپذیر است و نسبت به مشاورههایی که در گذشته، در نسبت دوستی که با ایشان داشتم، میدادم ایشان فعال و مثبت برخورد میکردند و علاقهمند بودم همان مشورت را ادامه دهم، منتها ایشان هر چه جلوتر رفتند علاقهمند بودند و تاکید داشتند یک همکاری اجرایی با ایشان داشته باشم. به نظر میرسید در جایی که ایشان نیاز به همکاری داشتند، این وزارتخانه بود.
ببینید، ما در کشورمان بعد از ۴۳ سال که از پیروزی انقلاب میگذرد باید نیروها را اصلاح و دلها را بههم نزدیک کنیم، قدری باید تحول بهتر درک کنیم و بپذیریم. تحول در فکر و نگاه، توصیههای رهبری معظم انقلاب هم بهترین الگو و بهترین شاخص برای ما است. ما قدری مردم را در رفتارمان از همدیگر جدا میکنیم. من حدیث نفس میکنم، مردم را سیاه و سفید، خاکستری نکنیم. درک کنیم. تحول یک چیزی است که امام پرچمدار آن بود.
برخی مواقع به من میگویند اصطلاح "زیرمیز زدن" که استفاده میکنید چه منظوری دارید؟ من میگویم منظور من همان چیزی است که امام (ره) بیان کرد. امام (ره) زیر میز زد و اجازه نداد یکسری ساختارهای پوسیده ناکارآمد بیربطی که موجب بنبست در جامعه و زندگی مردم میشود، ادامه یابد و امام همه اینها را به هم زد.
قدری باید در این حوزه در آغاز چهلوچهارمین سال پیروزی انقلاب تجدیدنظر کنیم. برخی اذعان دارند باید با قشر خاکستری چه کار کرد؟ من میگویم اصلاً قشر خاکستری نداریم. مردم همه نور و روشنایی هستند. ما هر چه از سال ۵۷ فاصله گرفتیم، دنبال حفظ وضع موجود بودیم و تصور ما این بود هر جریانی که قدری متفاوت است، خاکستری است، در همه حوزهها از نقد نظام تا پیشنهادات اصلاحی و نوآوریها و خلاقیتها. من مدیرانی را میشناختم که وقتی به آنها طرح نوآورانه میدادیم میگفتند حرف از خلاقیت نزنید، حرف از نوآوری نزنید. ما مسیری را آمدیم و همانطور باید جلو برویم. اگر سراغ کارهای جدید برویم باید جواب خیلیها را بدهیم، این در خیلی جاها اتفاق افتاد. مثلا، در انقلاب ما علیرغم همه فشارهایی که تحمل کردیم نه عقبنشینی کردیم و نه یک وجب از خاک کشور را دادیم و نه استقلالمان را از دست دادیم و علیرغم همه محدودیتها و تحریمها کارهای بزرگی برای مردم انجام شده است، بهویژه در نقاط دوردست، روستاها و شهرستانها خیلی نظام کار کرده است. برخی مواقع به مظلومیت نظام افسوس میخورم بهویژه در فضاهای سیاسی که ایجاد میشود؛ چرا این میزان کارهای زیاد مورد غفلت قرار میگیرد.
و به درستی بیان نشده است...
بله! استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی شعار ما است و به آن پایبند هستیم. از استقلال، ما بیشتر استقلال سیاسی میفهمیم که درست هم هست. استقلال سیاسی خود را حفظ کردیم. آنهایی که با هزار ترفند در محیطهای روشنفکری دنبال تئوریزه کردن وابستگی هستند، تئوریزه میکنند که چرا باید وابسته باشیم. آدرس غلط به جوانان میدهند. استقلال دستاورد بزرگ انقلاب است. لازمه این استقلال، استقلال فکری است. تا استقلال فکری نباشد استقلال سیاسی معنا ندارد، دستوری، آمرانه و از بالا به پایین است. مفت هم نمیارزد. استقلال فکری ایجاد نمیشود، الا اینکه آزادی بیان داشته باشید، یعنی بتوانید حرف خود را بزنید. اگر بتوانید حرف خود را بیان کنید استقلال فکری ایجاد میشود. استقلال فکری که ایجاد شد استقلال سیاسی بهدنبال آن میآید. یک عده دنبال این هستند این مسأله را از مردم بگیرند، به نام انقلاب و نظام میخواهند این کار را کنند.
خیلی از کسانی که نقد میکنند دلسوز کشور هستند. به نظر من، فضای مجازی آمده تا انقلاب اسلامی را نجات دهد. واقعاً اعتقاد به این دارم که فضای مجازی برای تقویت انقلاب اسلامی آمده است. من خودم عضو شورا هستم و شاید کمتر کسی به اندازه من درباره آسیبهای فضای مجازی حرف زده باشد، من خیلی حرف زدم و تدریس هم میکنم. از طرف دیگر هم میدانم اگر فضای مجازی نبود این نعمت بزرگ انقلاب که آزادی بیان است دچار مخاطره میشد، رسانههای رسمی ما نمیتوانند. من سالها این مسؤولیت را داشتم و تلاش کردم این باشد و هزینه پای آن دادم و خیلی پروندهها علیه من آماده شد که ضرغامی در چهارچوب نیست و اگر نگاه آگاهانه رهبر معظم انقلاب در پنج سال دوم ماموریت من نبود، آنقدر برای من پرونده درست شده بود. میگفتند ضرغامی کار خودش را میکند، یعنی میگفتند فلانی نباید حرف بزند، ولی من میگویم باید حرف بزند.
قرائت رسمی اجازه حرف زدن نمیدهد، البته خیلی جاهای دنیا همینطور است، چون با شبکههای مختلف خارجی ارتباط داشتم، (میدانم) خیلی قوانین سفت و سختی دارند، اما فضای مجازی اجازه میدهد شما حرف بزنید. یک مشکل ما این است که آدمها را تخلیه نمیکنیم. یک جا نیست که بشینند و حرف بزنند و بگویند که راحت شدیم. آقای مطهری میگوید بسیاری از مکاتب دنیا را نگاه میکنید این مکاتب ریشه فکری ندارند، از یک چیزی ناراحت بودند، مشکلی داشتند، در جایی گیر بودند و برای آن ایدئولوژی بافتند، ایدئولوژی ساختند، اگر مشکل را حل کنید نیاز نیست ایدئولوژی بسازید.
در کشور ما خیلیها حرف مخالف میزنند، تئوریزه میکنند و وقتی با آنها حرف میزنید و تخلیه میشوند احساس میکنند یک جایی هست که حرف آنها را گوش کند. میبینید راحت میشوند و خیلی از ذهنیتهای آنها برطرف میشود. ما به قول مهندسان، آداپتور میخواهیم، آداپتور در کشور نداریم. چطور در صنعت نیاز به آداپتور است که آداپته میکند، تطبیق میدهد یعنی یک محیطی که باید با محیط دیگری کار کند... مثلاً تلویزیون را آداپتور میزنید که اگر برق قوی یکباره آمد این تلویزیون نسوزد. یکی از قسمتهای مهم موشکسازی ما آداپتور موشک است، یعنی بین موتور و سرجنگی موشک آداپتور طراحی میکنید که بتواند رفتار موتور موشک را با رفتار سرجنگی تنظیم کند، والا همدیگر را از بین میبرند. جریانهای سیاسی باید باهم کار کنند، همه ایرانی هستیم، همه عاشق نظام هستیم، همه عاشق ایرانیم باید بتوانیم با هم کار کنیم.
شاید برخی از شما بپرسند که شما خیلی خوب حرف میزنید و درست هم میگویند، ولی الان خود شما عضو کابینهای هستید که این کابینه به عنوان کابینه فراجناحی شناخته نمیشود و از جریان فکری اصلاحات که در آن جریانات رفقا و ارتباطاتی دارید، کسی را نمیبینیم و آن فضای باز را نمیبینیم. این را چطور جواب میدهید؟
یک زمانی شما کار اجرایی دارید و یک تیم اجرایی باید با هم هماهنگ باشند و کار کنند و میتوانند در خیلی از بحثهای سیاسی و خطی دخالت نکنند. من تلاشم همواره این بود که نیروهای کارآمد را انتخاب کنم. من خدمت رهبر معظم انقلاب بودم، زمانی که در صداوسیما بودم، بحث مقایسه دولتهای قبل شد. ایشان یک نکته خوبی بیان کردند که قبل از اینکه حساسیتم به این باشد که فلان رییسجمهور چه خط سیاسی دارد و چه جهتگیری سیاسی دارد و فلان حرف روشنفکری و مخالف آن چیست، به کارآمدی او نگاه میکنم. اینکه کارآمدی در کنار این حرفها دارد و چهار کار را درست برای مردم انجام میدهد یا خیر، مشکلات مردم را حل میکند. در واقع، به من رهنمود میدادند در شاخصهایی که دارید سراغ متن بروید، سراغ حاشیه نروید.
حالا یک زمانی در کار اجرایی هستید و یک تیم باید با هم هماهنگ باشند و با هم کار کنند، اما این تیم هماهنگ که میخواهند کار کنند ظرفیت شنیدن حرف مخالف را دارند. حاضر هستند برای مخالف خودشان هورا بکشند؟ ما در کشورمان، به حسب وظیفه شرعی، باز هم خود را عرض میکنم، انقلابی بودن را با پرخاشگری، حمله کردن، تهاجم، نفی ۱۰۰ درصدی اشتباه میگیریم. یک روز باید اینها را بین خودمان حل کنیم. از عمار مثال میزنم، عمار و عماریون که شاخص نگاه ارزشی هستند، اما عمار چه کسی بود؟ کسی بود که وقتی پدر و مادر او را کفار قریش به شهادت رساندند، عمار را نشاندند و گفتند باید پیامبر (ص) را نفی کنید، وگرنه شما را هم میکشیم. عمار همراهی کرد، تقیه کرد، عمار از پیامبر دفاع نکرد. بعدها خیلی سرزنش شنید، پیامبر (ص) میگفت – به تعبیر من - بیخود حرف نزنید او یک فرد خیلی برجسته است. در جنگ بدر و احد و خندق با پیامبر (ص) بود و بعد در دو جنگ مهم جمل و صفین، در رکاب امیرالمومنین (ع) بود، بهطوری که حضرت وقتی میخواست درد دل کند میگفت این عمار یک شاخص سیاسی مهم در روابط ماست، اما اگر میخواستیم ابتدا عمار را به خاطر اشتباه کنار بزنیم و نابود کنیم، توپخانه رسانهای ما، به قول جوانان با کامیون از روی او رد بشوند، عماری ایجاد نمیشد. حُری که عاشق او هستیم، چرا حر تولید نمیکنیم؟ یک پاسخ دارد که برخی هزار کار غلط و اشتباه میکنند و سرشان را بالا میگیرند و حرف از اینکه اشتباه کردند نمیزنند. من به آنها کار ندارم، آنها به تعبیر من منحنی خراب کن هستند.
من میگویم چرا راه برخی مواقع باز نمیشود که اگر کسی اشتباهی میکند بگوییم شما فرصت برگشت دارید. فرصت دارید که بگویید در این مسیر اشتباه رفتم و حالا میخواهم برگردم. حرف من این است که عدهای خود را شاغول انقلاب تصور میکنند، هر کسی میتواند باشد و میگویند ما شاغول هستیم و هر کسی با ما تطبیق نمیکند، محکوم به نابودی است. به قدری هم زود بلد هستند اطلاعات جمع کنند و فضاسازی کنند تا طرف احساس کند اصلا راهی ندارد و باید دنبال یک کار دیگر برود، آن وقت میبینیم فرقه فرقه میشویم.
انقلاب اسلامی انقلاب وحدت است. رهبری معظم، امام بزرگوار ما، امام وحدت، اتحاد و انسجام بود. یکبار رهبر معظم انقلاب درباره مرزبندی جملهای بیان کردند که شاخص برای ما است، حالا یکی که سلطنتطلب و یکی ضدانقلاب است، یا با انقلاب نیست، با او مرزبندی داریم و در جایی که بخواهد خود را قاطی کند میگوییم این مرزبندی وجود دارد، ولی مرزبندی بیشتر از این نیست. نمیتوان همه را مرزبندی کرد. دیدهام در بین بچههای بسیار خوب انقلابی، باسابقه و حزباللهی، وقتی طرف به یک نتیجهای رسیده و حرفی میزند، نابودش میکنند! آن وقت نتیجهاش چه میشود؟ به تعبیر شهید مطهری او دائم در مسیری که میرود ایدئولوژی برای خودش تولید میکند، تئوریزه میکند، در حالی که اینطور نیست. شهید مطهری میگوید ایرانیها از مسلمانان شکست خوردند، بهخاطر چه بود؟ بهخاطر این بود که مسلمانان قوی بودند؟ اصلاً اینطور نبود. نه عِده و نه عُده و نه حتی نیروی ایمان آنها قوی بود، بلکه یک دلیل داشت اینکه ایرانیها، یعنی پدران ما آدمهای خوبی بودند. شهید مطهری میگوید گرفتار نظام طبقاتی بودند، طبقات قفل شده بودند. میگفتند مثلا شما که در طبقه روحانیت هستید ویژگیهایی دارید که مردم عادی نمیتوانند در این طبقه بیایند. طبقه پیشهوران، طبقه نظامیان، جامعه طبقاتی شده بود و مردم احساس میکردند سر کار هستند و قوه رشد ندارند. به تعبیری آنقدر آقازاده و دامادزاده و اینها پُر شدند که میگفتند ما نمیتوانیم امیدی داشته باشیم که به جایی برسیم؛ لذا وقتی فهمیدند دینی آمده که در مسجد تشخیص نمیدهید پیامبر (ص) و آدم عادی کدام است، خود ایرانیها آغوششان را باز کردند و با عشق و علاقه اسلام را پذیرفتند.
آقای مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» اسم میبرد، یک فهرست مفصل از بزرگان اسلام بیان میکند که یکصدم خدمتی که ایرانیها به اسلام کردند، دیگران نکردند، اما آقای مطهری به عنوان یک حکیم به این نتیجه میرسد که چرا جوانان مردم مارکسیست میشوند، چرا جوانی که تا دیروز نماز و روزه او ترک نمیشد و از روستا به دانشگاه امیرکبیر آمده، شش ماه اول چپی میشود؟ ما در دانشگاه امیرکبیر کلی نیروی چپی داشتیم، تشکلهای چپی بسیار قوی بودند. آقای مطهری میگویند چرا؟ چطور به اینجا میرسد که خدا نیست؟ اینطور بحث مکتبی را مطرح میکرد. آقای مطهری در این کتاب علل گرایش به مادیگری را توضیح میدهد، عل گرایش به کمونیسم را توضیح میدهد. میگوید به این ۱۱ دلیل جوان مردم که به دانشگاه آمد، درحالیکه مشکلش چیز دیگری بود، اصل اسلام را منکر شد.
من به یاد دارم اوایل مسؤولیتم یکی از کارهایی که کردم این بود که درهای آرشیو را باز کردم. من دو تا کار کردم، یکیاش این بود که خیلی از بحثهای آرشیوی ما مُهر محرمانه خورده بود که حتماً دلیلی داشتند. روزهای اول ۵۰ تا ۶۰ مورد از این محرمانهها را در اتاقم نگاه کردم و یک مشاور داشتم که کمک به من میکرد، دیدم یک مورد از اینها از نظر من محرمانه نیست، همهاش قابل پخش بود، مثلاً از دولت موقت که کلی تصویرهای مرحوم بازرگان و کابینه بود. این سنجابی است، این فروهر است...اینها ممنوع بود، گفتم این تاریخ کشور است و اتفاقاً اجازه دهید (پخش شود)، اینها یک زمانی حاکم بودند، دولت بودند، کشور را اداره میکردند.
مثلا به یاد دارم میخواستیم دفاعیات گلسرخی را پخش کنیم، مستقیم میگوید "من مارکسیست ـ لنینیست هستم. " مشخص است مشکل ایجاد میکند، ولی گفتم اتفاقاً باید این کلمه باشد، اتفاقاً در تیزر باید باشد. این آقای گلسرخی کمونیست نیست و هر چه میگوید از حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) میگوید. یک دلایلی دارد که عمدتاً هم فقر فکری است، آشنا نبودن با اسلام است.
دو جمیله هستند که من عاشق آنها هستم، واقعا نمونه آن را پیدا نمیکنم. یکی "جمیله بوپاشا" (از اعضای نهضت آزادیبخش الجزایر) که مهمان من در صداوسیما بود. او انقلابی بزرگ الجزایری است که کتابهای او در ایرانِ آن زمان خیلی چاپ میشد. کتاب جیبی بود و روی موتور سوار بود، خیلی شکنجه شد و شخصیتی رسانهای بود. در دنیا صدا کرد منتها من "جمیله بحیرا" (مبارز الجزایری) را نمیشناختم. وقتی الجزایر رفتم گفتند چون شما رییس صداوسیما هستید یکسری ملاقاتها برای شما هماهنگ کردیم و امشب ضیافت شام وزیر فرهنگ الجزایر است. من به سفیرمان گفتم این جمیله بوپاشا کجاست؟ ما عاشق کتابهای او در جوانی بودیم. گفت یک پیرزنی شده و کسی توجه نمیکند، گوشهای زندگی میکند و از حکومت هم اینها حذف شدند. بعد که رفتم با جمیله بحیرا آشنا شدم. او شاید از نظر من سطح مبارزاتی بالاتر از جمیله بوپاشا داشت، ولی رسانهای نبود و کسی نمیشناختش. برای من صحنه اعدامی را که برای او طراحی کردند توضیح دادند. گفت در زندان بودم و حکم من اعدام بود. من را پای گیوتین آوردند. گیوتین از پایین رعب فراوانی دارد. مادرم را صدا کردند و گفتند با مادرت خداحافظی کنید. گفت مادرم که آمد فهمید من چه مشکلی دارم. او مادر است و من دختر او بودم. آمد و چنان مرا بغل کرد و فشرد و گفت چند دقیقه دیگر پیامبر را ملاقات میکنید و فاصله شما به خدا نزدیکتر میشود. خود این جمیله میگفت این دو سه جمله مادرم و اینکه مرا در آغوش فشرد، حال من را خوب کرد. مستقیم کنار گیوتین ایستادم که حکم را اجرا کنند.
خواندن خاطرات آنان را به همه جوانان توصیه میکنم. قصه استعمار، شنیدنی است.
اگر بخواهید این را جمعبندی کنید، شمایی که تجارب مختلفی از قبل و بعد انقلاب داشتید و رفقای مختلفی هم با طرز تفکرهای مختلف دارید، به نظر شما عاقبت چنین تفکری چیست و ضرر و زیانهایش برای نظام چیست؟ چطور میتوان جلو این ضرر را گرفت؟
ما باید منافع درازمدت نظام را ببینیم، راهحلش این است. باید تحمل خود را بالا ببریم. اگر توانستیم حرف مخالف را بشنویم. ببینید، رهبری معظم درباره آزاداندیشی فرمایشات جدی دارند، این یک شعار نیست، یک حرف ویترینی از طرف رهبری نیست، رهبری با اعتقاد درباره آزاداندیشی صحبت میکنند. بچه حزباللهیها و بچه مسلمانها وقتی حرف میزنند اعتبار دارند و کسی به اینها گیر نمیدهد. این خیلی خوب است. میگویند وقتی فلانی این حرف را میزند حتما یک چیزی هست، اما یک آدمی که قدری از نظر سیاسی فاصله دارد، یک دهم او حرف میزند، پدرش را درمیآورند؛ من خودم را میگویم.
باید این تعارضها را از بین ببریم. آدمها را که حرف مخالف دارند باید قدری با آنها راه برویم و پالوده بخوریم تا ما را باور کنند. کپیرایت "عشق به رهبری" در اختیار یک عده شاغول به دست افتاده است؛ عشق به رهبری کپیرایت ندارد. هر کسی میتواند عاشق نظام، رهبری و انقلاب باشد. اجازه دهید کس دیگری که اعتقاد دارد حرف خود را بیان کند.
در مورد گام دوم انقلاب، برخی از جوانان میگویند رهبر معظم انقلاب درباره جوانگرایی گفتهاند، یعنی باتجربهها باید بروند. این دید را هر چه بررسی میکنم با تفکراتی که از ایشان سراغ داریم همخوانی ندارد.
بزرگان ما باید بزرگی کنند. معاون سازمان مدیریت به من میگفت قبلاً در محلهها دعوا میشد کسی بود و میگفت صلوات! الان آن کسی که باید این را بگوید نیست. چون این فرد نیست سالیانه ۱۰۰ میلیارد تومان پول میگذاریم برای اینکه آن آدمی که باید بگوید صلوات، نیست. دعوا میشود و پرونده تشکیل میشود. ۲۰ سال میآیند و میروند، سر دعوایی که در محله کردند درگیری است. قدری بزرگان ما بزرگی نمیکنند، فراموش کردهاند. البته جوانترها هم در جاهایی بیاحترامی میکنند. ما در محلهها داشتیم جوانتر دست در لجن میکرد و لجن را به صورت بزرگ محله میپاشید و بزرگ محله چیزی نمیگفت. او میگفت الان میخواهد من را عصبانی کند، من حرفی بزنم و جزو سوابق مبارزاتی خودش بگذارد. هیچچیزی نمیگفت. دو روز بعد میفهمید اشتباه کرده که چنین کاری کرده. ما مرام داشتیم. مرامها را از بین میبریم و جایگزین خوب نمیگذاریم.
دولت آقای رئیسی را که شما هم جزو آن هستید، چطور می بینید؟
آقای رییسی واقعاً شخصیت صادق و پرکاری هستند. قدری اهل زیر میز زدن هستند. برای همین دوست دارم با ایشان کار کنم. پُرکار هستند، آخوند پرکاری که شبانهروز کار کند کم میبینم.
تا حالا در دولت به ایشان انتقاد کردهاید؟
در دولت همواره بحثهای ما طرفینی و کارشناسی است، ما نظر خود را میگوییم و ایشان نظر خود را بیان میکنند. اتفاقاً یکی از آزاداندیشانهترین دولتها است. همه حرف میزنند و همه با همدیگر بحث میکنند.
از اینکه برای ریاستجمهوری تائید صلاحیت نشدید دلخور شدید؟
چون از این دوره گذشتیم و وارد کار شدیم، مصلحت میدانم که عبور کنیم، ولی اعتقاد دارم باید قانونمندی در بالاترین سطوح در کشور باشد، یعنی اگر در یک امر مهمی مثل ریاستجمهوری دستگاههای نظارتی، مراجع چهارگانه نظر مثبت و همراه میدهند، سابقه اجرایی مشخصی پشت یک نامزد وجود دارد و همه نکات مثبت مطرح میشود، پس باید به قانون عمل کنیم، دیگر برخی محاسبات، مصلحتاندیشیها، برخی نیتخوانیها یا توجیه نبودن نسبت به برخی رفتارها که میتواند با یک سوال روشن شود که اگر امروز با آقای حسین کروبی، آقای ابطحی، با آقای عماد باقی صبحانه میخورم و اعلام میکنم، دلیلش این است. اگر دلیلش را نمیدانید سوال کنید. شما باید از امثال ضرغامی بخواهید این کارها را انجام دهد. اگر اینها را متوجه نشدید و محاسبات دیگری کردید، اینجا به آدمها ظلم میشود. البته این دوره هم رهبر معظم انقلاب فرمودند و هم دیگران بیان کردند باید عبور کنیم و تجربیاتی که در این دوره اتفاق افتاد، منجر به کاهش آراء شد باید جدی بگیریم استفاده کنیم، حتی معتقدم آراء آقای رئیسی میتوانست بیشتر باشد، اگر عملکرد شورای نگهبان منطقیتر بود. باید برای دورههای آینده درس بگیریم و تجربه کنیم و استفاده کنیم.
متولد ۱۳۳۸ در نازیآباد تهران هستید.
نهخیر. در خیابان جمادالحق، شهید زربافیان که از میدان گمرک انتهای خیابان کارگر منشعب میشود. من دوره جوانی و پس از ازدواجم در نازیآباد بودم.
پدرتان در شرکت ملی نفت کار میکردند. اصالتاً هم دزفولی هستید؟
خانواده من، پدر و مادر و برادر و خواهران بزرگتر من متولد دزفول هستند و من متولد تهران هستیم. ما ۹ خواهر و برادر هستیم. البته ۱۱ فرزند بودیم که دو تا از آنها در سن کودکی فوت کردند و پایینتریها تهران و بالاتریها دزفول متولد شدند. اصالتاً دزفولی هستیم.
چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۶۰.
چطور با همسر آشنا شدید؟
من در امور تربیتی فعالیت میکردم، در منطقه ۱۶ آموزش و پرورش بودم. همسر بنده هم آنجا در امور تربیتی فعالیت میکردند. ایشان را از آن دور دیده بودم و انتخاب کرده بودم. یکبار به بهانه اینکه فیلم محمد رسول الله را با آپارات ۱۶ به مدرسه آنها ببرم و نمایش بدهم، خود ایشان خبر نداشت، فیلم را پخش میکردم، ارزیابی از سوژه کردم و تقریبا قطعی شد و با ایشان مطرح کردم، یعنی فیلم محمد رسولالله خیلی کارکردهای مختلفی برای ما داشت.
هم فرهنگی و هم فوق فرهنگی بود. مهریه چقدر بود؟
مهریه ۱۴ سکه طلا بود.
چه کسی خطبه را خواند؟
مرحوم آیتالله ایروانی که نماینده امام (ره) بودند.
با همسر رفیق هستید؟
بله.
البته این جای پرسیدن ندارد، چون آنقدر در فضای مجازی فعال هستید و در این فضا منتشر کردید. در خانه کمک میکنید؟
من در غذا پختن نمیتوانم کمک کنم، یعنی به جز نیمرو چیز دیگری نمیتوانم انجام دهم، ولی در ظرف شستن کمک میکنم، در آبمیوه گرفتن کمک میکنم. اجمالاً شاخ غول را میشکنیم.
همین هم خیلی خوب است.
چون برخی از دوستان و نزدیکان ما از آقایان، خوب بلد هستند غذا بپزند. من غبطه میخورم.
سه فرزند دارید؟
۴ فرزند دارم.
آقا مرتضی و سه دختر دارید؟
مرضیه، رقیه و فاطمه. همه ازدواج کردهاند و ۵ نوه دارم.
با بچهها گعده هفتگی دارید؟
بله. سوژه آزاداندیشی و اندیشهورزی در خانواده ما است. هیچ یک از ما مثل هم فکر نمیکنیم، یعنی وقتی دورهم مینشینیم همه برای خودشان صاحب دکترین هستند و باید به آنها احترام بگذارید و گوش کنید و حرف آنها را بپذیرید.
یعنی همه در خط آقای سید عزتالله نیستند.
نهخیر. حداقل در رویهها و روشها متفاوت هستند. اصولی داریم. این را بارها بیان کردهام، ما نوعاً در اصول دعوا نداریم. گرفتاری ما در کشور در رویهها و روشها است.
در دوران صداوسیمای شما هم ویژه نظر میدادند؟
آن زمان کوچکتر بودند و الان زمانی گذشته است، ولی نظر داشتند. یکی از بازخوردهایی که میگیریم حتما از اطرافیان و نزدیکان و خانوادهها است. وقتی صداوسیما را تحویل دادم خانواده من واقعا راحت شد، چون من وقتی به خانه میرفتم آرامش نداشتند، دائماً تلویزیون را از این کانال به آن کانال میزدم و ساعت یک یا دو نیمهشب رییس شبکه را از خواب بیدار میکردم و تذکر میدادم و اصلاح میکردم. خانواده من نمیتوانست با آرامش برنامهای را تماشا کند.
حتی آمار داریم که به مدیر پخش زنگ میزدید.
بله. به خود مدیر پخش و تهیهکننده زنگ میزدم. رییس صداوسیما باید به قدری جسارت داشته باشد، روی آنتن چیزی را بگیرد، هیچ اشکالی ندارد. اگر میبیند چیزی اشکال دارد، توهین به مردم است باید بگوید این برنامه را جمع کنید و این چیست که پخش میکنید. البته آن زمان که در بحث نمایشی و فیلم و سریال حساس بودم، روی بحثهای دیگر کمتر حساسیت نشان میدادم. علقه مردم این است. مردم پای تلویزیون مینشینند میخواهند قدری نفس بکشند، یک فیلم و سریال ببیند، یک برنامه طنز ببینند. قدری مردم میخواهند با تلویزیون حال کنند. برخی مواقع کار جدی میکنیم و جدیها سر جای خودش هست، حرفهای جدی زیاد داریم.
کما اینکه در زمان شما جدیها هم سر جای خودش بود.
بله. منتها من اگر تشخیص دادم سریال "میوه ممنوعه" باید پخش شود، اما بزرگانی بودند که مخالفت داشتند.
مثل آیتالله مهدوی کنی!
بله. استدلال هم داشتند.
گفته بودید آخر با این موضوع کنار نیامدند.
بله. استدلال داشتند. من استدلال ایشان را قبول نداشتم و میگفتم شیطان میتواند همه را منحرف کند، حتی کسی که مسجدی است، حاجی بازاری و جوان نادان هم منحرف میکند. اجازه دهید بپذیریم شیطان خط قرمز ندارد. اگر حرف شما را بپذیریم یعنی شیطان خط قرمز دارد. این قابل پذیرش است؟ مرجع تقلید داشتیم که امام (ره) فرمودند شما در قعر جهنم هستید. از مرجع تقلید بالاتر داریم؟ پس شیطان خط قرمز ندارد.
فکر میکنم آمارها دقیق است و اگر آمار من دقیق نبود اصلاح بفرمایید. شما برخی مواقع در سریالهایی که تمام نشده بود میرفتید و در فیلمنامه دست میبردید. درست است؟
من این کار را اصولاً انجام نمیدادم. خودم علاقهمند بودم به خصوص در جزییات با سریال جلو بروم و لذت ببرم، ولی خیلی موارد استثنایی پیش آمد که احساس کردم ممکن است چیزی حق مطلب را ادا نکند، حق مردم را ادا نکند و لازم است دخالت کوچکی صورت بگیرد. این کار را در مورد سریال "شهریار" انجام دادم. فکر میکنم سریال "شهریار" در آخرین سکانسش باید به مردم میگفتیم این شهریاری که میبینید، در میدان تبریزی با بسیجیان آمد و لباس بسیجی پوشید و شعر بسیجی خواند و عاشق بسیجیها بود. باید این شهریار را در پلان آخر نشان میدادیم. در این سکانس دخالت کردم. بقیه دوستان هم وظیفه خودشان را انجام دادند.
آقای کمال تبریزی هم ناراحت شد ...
مهم نیست چه کسی ناراحت شود یا نشود، مهم این بود که این کار باید حتماً صورت بگیرد. والا من تا ابد نسبت به روح شهریار خودم را مدیون میدانستم و نسبت به همه تبریزیها و نسبت به همه جوانانی که دوست داشتند شهریار را آنطور که بود نشان دهیم. البته ایشان مشکل خاصی نداشت، یعنی فکر میکرد خط دراماتیک طوری است که لازم نیست این باشد. عیبی ندارد. این تشخیص ایشان بود. کما اینکه در "سرزمین کهن" هم این اتفاق افتاد. در "سرزمین کهن" آقای کمال تبریزی آن شخصیتی که مورد نکوهش قرار میگرفت و با او برخورد میشد به اسم بختیاری بود. منظور قوم بختیاری نبود، ولی طوری آن را مخاطب قرار میداد که این شبهه پیش آمد قوم بختیاری مورد توهین قرار میگیرد؛ لذا دیدید بختیاریها اعتراض کردند و تعدادی به خیابان آمدند و چند شهری که مردم بختیاری بودند، تظاهرات کردند.
من فردای آن روز خودم تنها بدون هیچ محافظ و همراهی بدون اطلاع به اهواز رفتم و از هواپیما پیاده شدم و با تاکسی به مسجد سلیمان رفتم. در بازار شهر رفتم که روز گذشته تظاهرات بود از تاکسی پیاده شدم و به مردم گفتم در خدمت هستم و هر چه میخواهید به من بگویید.
و حلقه نازیآبادیها، شما و آقای حجاریان، آقای عماد باقی، آقای حجت رستمی و ...
عباس عبدی، ناصر ایمانی و ...
هنوز ارتباط دارید؟
ما یک جلساتی با هم داشتیم که چند وقتی برگزار میشد که برای کمک به نازیآباد بود تا اگر میتوانیم کمکی کنیم. هر یک در جایی مشغول هستیم، یک کمکی به مردم نازیآباد کنیم. من مدتی این جلسات را رفتم و بعد گرفتار شدم، ولی همدیگر را میبینیم.
از حال آقای حجاریان خبر دارید؟
همدیگر را میبینیم. البته خیلی وقت است ایشان را ندیدهام.
تفکرات کاملاً متفاوت دارید ولی رفیق هستید.
بله! ما همسایه بودیم، یعنی دیوار به دیوار بودیم. بعدا که در بحثهای سیاسی روشنتر شد، دو مشی مختلف داشتیم.
قبل از انقلاب فعالیتهای انقلابی داشتید؟
من ۱۹-۱۸ ساله بودم. دانشگاه امیرکبیر قبول شدم. در فعالیتهای دانشجویی جدی شرکت میکردم، یعنی در تمام برنامههای دانشجویی علیه رژیم، ساماندهیها و فعالیتها جزو دانشجویان فعال بودم؛ لذا وقتی ماجرای تسخیر لانه جاسوسی پیش آمد، چند تن از دانشجویان سال اول که انتخاب شدند به نسبت کسانی که قدیمیتر بودند، من جزو آن دانشجویان فعالی بودم که به طور طبیعی در جریان تسخیر لانه جاسوسی بودم. انقلاب که پیروز شد عضو انجمن اسلامی بودم، در واقع شورای مرکزی بودم.
سال ۶۰ یا ۶۱ وارد سپاه شدید.
بله. من بعد از آموزش و پرورش وارد سپاه شدم.
برنامه رادیویی بود؟
بله. ابتدا در برنامه رادیویی سپاه وارد شدم، یعنی با کار فرهنگی و رسانهای بود. آن زمان همه کار میکردیم، یعنی هم گزارش تهیه میکردیم، هم مطلب مینوشتیم، همه کار میکردیم تا کار جلو برود. وقتی عملیات میشد در عملیاتها شرکت میکردیم.
بعد از آن شما به سمت صنایع موشکی رفتید.
بله. بخشی از عمرم را در دوره جنگ در صنایع موشکی شهید حسن باقری گذراندم و همانجا با شهید طهرانیمقدم همکاریهای زیادی کردیم.
با شهید طهرانیمقدم آشنایی از دبیرستان داشتید.
بله. یعنی از کلاس اول دبیرستان با حسن آقا همکلاس بودیم. او قیافه دوستداشتنی داشت. جلو مینشست. با حسن آقا تیم منتخب جهان میبستیم، مثلاً در جام جهانی، دهه ۷۰ بود. خیلی بازیکنان معروف بودند و ما هم عشق فوتبال بودیم. با حسن آقا مینشستیم و تیم منتخب میچیدیم که دروازهبان و دفاع منتخب چه کسانی باشند.
حسن طهرانیمقدم خدای مدیریت داشتهها بود. از هیچ، بدون بودجه و امکانات کاری کرد که امروز دشمن نمیتواند نگاه چپ به ایران کند. امروز یکی از بزرگترین سرمایههای راهبردی ما در زمینه تامین امنیت مردم، موشکهای نقطهزن است.
یکی از دورانی که میگویند مدیریت فرهنگی شما عیان بود، دوران مدیریت سینمایی شما بود.
بله. فکر میکنم در این مدت کارهای زیادی شد و بارها گفتوگوهای تفصیلی درباره برنامه سینمایی داشتم. شاید یک دلیلی که رهبری معظم من را انتخاب کرد آن تجربه خوب در سینما بود، چون وقتی ما بهعنوان مدیران ارشاد زمان آقای میرسلیم خدمت رهبری معظم رسیدیم جمع چهل پنجاهنفره در اتاق قدیمی دور هم روی زمین نشستیم، ایشان صحبتهایمان را شنیدند و احوالپرسی از مدیران کردند و بهعنوان تعریف از آقای میرسلیم عنوان کردند مدیریتهای خوب در وزارت ارشاد، مثل معاونت سینمایی، ما را خاطرجمع کرده است.
یک جمله ای دارید که انقلاب اسلامی سینمای ایران را از نابودی نجات داد.
بله.
این شعاری است یا انقلابی است؟
من این را ذیل تصویری که از مرحوم محمدعلی فردین در صفحه خودم گذاشتم توضیح دادم. از مرحوم فردین ویدیویی دارم و دیگرانی که در تلویزیون آن زمان پخش میشد، در واقع فیلمفارسی و جریان اقتصادی سینما و اینکه از نظر فکری سینما به بنبست رسیده بود، داشت سینما را نابود میکرد. امروز دو سینما داریم. این را چند وقت پیش آقای کیانیان گفت. من این تعبیر را از رضا کیانیان میگویم. گفت: "امروز دو سینما در دنیا است، یکی سینمای آمریکا و یکی سینمای ایران که حرف برای گفتن دارد."
همانطور که دو جبهه در دنیا هستیم، یک جبهه استکبار در جای خودش داریم که به رهبری آمریکاست و یک جبهه مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی و این افتخار بزرگ ملت ایران است. البته جشنوارههای خارجی شیطنت میکنند، جشنوارههای خارجی فیلمهایی که فیلم است، هویت دارد، شناسنامه دارد و به مردم نزدیکتر است اینها را انتخاب نمیکنند. زمان من هم همینطور بود. با همین آقای ژیل ژاکوب دعوا میکردم و میگفتم صد فیلم داریم که جشنواره سال ۷۴ بود و هیچ یک را انتخاب نمیکنید. تمام کارگردانهای مشهور در دورهای در دو سالی که بودم فیلم ساختند، لیست را یکبار میتوانید مرور کنید. در کوچه پس کوچه میرفتند و میگفتند فیلمی توقیف شده و آن را انتخاب میکردند و این را نشان میدادند.
من منتقد جشنوارههای خارجی هستم. البته خیلی از فیلمهای ما رفته و مقام کسب کرده و فیلم خوبی بوده و من این را نفی نمیکنم، نگاه من جامع است ولی وقتی آقای کیارستمی چندین بار با من نشست درد دلی داشت و خیلی چیزها از او یاد گرفتم، یکی درباره فیلم آقای امیر نادری بود. من در جایی گفتم این فیلم از کجا آمده و گفت تکذیب میکنم، شما چه چیزی را تکذیب میکنید؟ آقای کیارستمی به اتاق من آمد و با من صحبت کرد و زمان آقای کیارستمی این را مصاحبه کردم و اعلام کردم و هیچ چیزی نگفته است و شما از راه میرسید میگویید این حرفها را به یاد نمیآورم؟ آقای امیر نادری یک زمانی فیلم "دونده" را ساخت و به جشنواره کن رفت و جایزه گرفت. این فیلم چیزهایی هم دارد، جایزه گرفت. بعدا به آمریکا رفت و فیلم "منهتن" را ساخت که فیلم بسیار سیاه است و بدبختیهای منهتن را نشان میدهد. همان ابتدا هیأت انتخاب رد کرد. اصلاً فیلم را راه نداد، یعنی امیر نادری را تحقیر کردند. خود آقای کیارستمی گفت امیر نادری به من زنگ زد و گفت شما که با ژیل ژاکوب رفیق هستید به او زنگ بزنید و بگویید من امیر نادری هستم، مثل اینکه حواسشان نبوده فیلم من را رد کردهاند. آقای کیارستمی به من گفت من با ژیل ژاکوب صحبت کردم و سفارش امیر نادری را کردم، چون آقای کیارستمی بزرگ اینها بود. یک چیزهایی داشت، پُستی درباره ایشان دارم که با عنوان "کارگردان باشخصیت" است. با اعتقاد درباره آقای کیارستمی نوشتم. خاطرهای از ایشان بیان کردم. ایشان گفت آقای ژیل ژاکوب به من گفت میدانیم و ایشان را میشناسیم. گفتم چرا فیلم ایشان را رد کردید؟ اقلاً به بخش مسابقه راه میدادید، ولی جایزه نمیدادید. گفت نهخیر، اشکال این است که این سیاهیها و وضعیت اجتماعی که نشان میدهد برای جامعه آمریکا است. اگر درباره ایران بود حتماً به بخش مسابقه میبردیم. چطوری باید بیان کنند؟ ناقل این حرف آقای کیارستمی است.
من فیلمهای خوب قبل از انقلاب را هم قبول دارم. قبل از انقلاب ۷ تا ۱۰ فیلم خوب بود که من عاشق آنها هستم و آنها را قبول دارم، نه اینکه بی اشکال باشد، ولی من قبولشان دارم. قبل از انقلاب فیلمهای خوب داشتیم، اما تردیدی نیست که بعد از انقلاب اصلا قابل مقایسه نیست. بعد از انقلاب سالی ۱۰۰ فیلم میسازیم. چقدر کارگردان برجسته زن داریم، قبل از انقلاب داشتیم؟ چقدر فیلمنامهنویس داریم؟ چقدر نویسنده زن داریم؟ قبل از انقلاب ۱۰ مورد هم نداشتیم و الان چهار هزار نویسنده زن رسمی داریم که برخی کتابهایشان تا ۲۰ بار تجدید چاپ شده است. ما به یاد داشته باشیم انقلاب چه کرده است.
در همین زمینه زمان شما فیلم آقای کیارستمی «طعم گیلاس» بود که نمیخواستید به جشنواره بفرستید و آقای ولایتی وساطت کرد.
بله. البته این فیلم تمام نشده بود، نصفه بود. خود مرحوم عباس که با من صحبت کرد گفتم آقای کیارستمی این فیلم تمام نشده است، اول باید فیلم تمام شود. بعد ایشان گفت میخواهم بقیه را ویدئویی بسازم. من خودم واقعاً احساسم این بود که فیلم "طعم گیلاس" نماینده جمهوری اسلامی نیست. بعدها فهمیدم آنها میخواستند جایزه نخل طلای کارگردان کن فقط به آقای کیارستمی داده شود. کارگردان دیگری طلای کن را نگرفته است. من واقعاً داشتم همراهی میکردم و آقای ولایتی هم تماس گرفت و گفت فلانی، ما نیاز داریم پرچم جمهوری اسلامی امروز در دنیا بدرخشد. از ابتدای انقلاب همیشه شرایط بحرانی بوده است و همیشه برای جمهوری اسلامی شرایط ویژه است. ایشان گفت شرایط ویژه است و وزیر خارجه وقت بود و من هم پذیرفتم. این فیلم رفت و جایزه نخل طلا را گرفت و بعدها در تلویزیون نشان دادم.
سراغ صداوسیما برویم. معاونت امور مجلس شما بیشتر از ریاست صداوسیما نباشد، کمتر هم نیست، چون با مجلس ششم کار کردید که خیلی سخت بود. درست میگویم؟
لذتبخش بود (میخندد). شاید یک دلیلی که آقای لاریجانی پایش را در یک کفش کرد و به زور و با اصرار و چهار بار صحبت با من، باعث شد از وزارت دفاع به صداوسیما بیایم یک دلیلش وضعیت مجلس ششم بود که مجلس خاصی بود و کسی را میخواست که با اینها رفیق شود و بگویند و بخندند و صحبت کنند و کار را هم جلو ببرند.
احمد بورقانی، بهزاد نبوی و ...
خدا ایشان را رحمت کند. از آقای بورقانی یک خاطرهای دارم که ایشان ایستاد و ۲۰ میلیارد تومان بودجه صداوسیما را زدند، ولی بعد شورای نگهبان رد کرد. آقای مجید انصاری مخالف بود. من اینجا از آقای مجید انصاری دفاع کنم. مجید انصاری، رییس کمیسیون تلفیق بود. او هم مخالف صداوسیما و روش آقای لاریجانی بود، ولی معتقد بود نمیشود بودجه صداوسیما را همینطور داد. ۲۰ میلیارد پول کل تولید بود. رقم آن زمان را در نظر بگیرید. آنجا بورقانی ایستاد و گفت باید صداوسیما را تنبیه کنیم و عضو کمیسیون بودجه بود و در آن کمیسیون تصویب کرد و در کمیسیون تلفیق زورش نرسید و تا جایی که در ذهن من است، زور آقای مجید انصاری چربید و آنجا تصویب نشد. بعداً دوباره کارهایی کردند و تصویب کردند و شورای نگهبان رد کرد. آقای بورقانی عصبانی بود و فراموش کرد من ضرغامی هستم، من معاون پارلمانی هستم و دنبال بودجه بودم. او شروع کرد جلو من بدترین فحشهایی که من نمیشنیدم به این آقای مجید انصاری داد و گفت من فلان و بهمان میکنم. شروع به سیگار کشیدن کرد. یکی به او گفت این ضرغامی است و معاون پارلمانی صداوسیما است. تازه از عصبانیت فهمید چه اشتباهی کرده است. آقای مجید انصاری ایستاد و قبول نکرد. باید حرف حق را در همه جا بیان کنیم. بارها گفتهام آن مقداری که آقای کروبی رییس مجلس بود به صداوسیما کمک کرد و همراه صداوسیما بود، هیچ رییس مجلسی نبود.
بعد هم ریاست سازمان صداوسیما، فکر میکردید رییس شوید؟
نزدیک انتخاب رییس بود یقین داشتم که میشوم. بدون اینکه کسی با من صحبت کرده باشد. من خودم را آماده کردم. در هیچ سایتی از من اسم برده نمیشد. سایتها قدری صاحب دارد. رسانهها صاحب دارد و هر کسی یک جایی را باید تقویت کند. من کاملاً مستقل بودم و با هیچ جریانی نبودم. شاید ۱۰ تا ۱۲ نفر گمانهزنی میشدند، هیچگاه اسم من در گمانهزنیها نمیآمد. ولی یقین داشتم آقا من را انتخاب میکند؛ لذا برنامه را نوشتم و وقتی از من خواستند عین برنامه را تحویل دادم و با ایشان جلسهای گذاشتیم و ایشان انتخاب کردند. به نوعی میدانستم آقا به مسائل کارشناسی اهمیت میدهند و سابقه من را میدانند و روی من متمرکز میشوند.
سال ۸۳ شما انتخاب شدید و در سال ۸۴ انتخابات ریاستجمهوری نهم که خیلی حساس بود، برگزار شد.
یکی از کارنامههای موفق صداوسیما کارنامه انتخابات ۸۴ است.
آن زمان مناظره راه نیفتاده بود، ولی مناظره نماینده نامزدها را داشتید.
بله. فضا را رقابتی کردیم.
همان دو مناظره بود که فضا را به هم ریخت.
فضا را رقابتی کردیم. الان مناظره هست، ولی مناظره نیست؛ چرا که به حدی احتیاط میکنیم، اینقدر مجبور هستیم کرونومتر بگذاریم و رعایت کنیم و نظم و پروتکل قرار دهیم و یک ثانیه عقب و جلو نشود، البته زمان من شد و بعد از ۸۸ و ۹۲ همین کار را کردم و عین همین ادامه یافت، اما به دوستان بعدی توصیههایی داشتم که تغییر کند، ولی تشخیصها در هر دورهای درست بود. فضای ۸۴ خیلی رقابتی شد، یعنی بعد از انتخابات احساس میکردم بچههای سازمان (صدا و سیما) احساس هویت و شخصیتی داشتند، به نوعی قهرمان انتخابات را صداوسیما میدانستند.
پیش از آن راهاندازی ۲۰:۳۰ بود.
بله.
در واقع یک جریان جدیدی را با ۲۰:۳۰ ایجاد کردید.
بله، درست است. من اعتقاد داشتم خبر باید از این حالت شکلی و کلیشهای بیرون بیاید و راحتتر شود. البته آقای خاتمی در آن یک سالی که رییسجمهور بود انصافاً در مقابل ۲۰:۳۰ خیلی صبوری خوبی به خرج داد، چون خیلی مواقع آقای خاتمی را جدی نقد میکردیم. جلسهای که ایشان با دانشجویان داشتند و آخرین نشست ایشان با دانشجویان بود و عصبانی شدند و تندی کردند، ما شش دقیقه از آن درگیریها را پخش کردیم. صبح که به دولت رفتم، میتوانید با دوران آقای روحانی مقایسه کنید. من گفتم آقای خاتمی یک گلایهای به من کند که شش دقیقه نشان دادید دانشجویان مقابل من شعار میدهند و من عصبانی شدم، ولی هیچ چیزی نگفت.
متنهای ۲۰:۳۰ را خودم میخواندم و تائید میکردم و ضبط میشد. ۱۰ سال من تصمیم میگرفتم که این خبر برود یا نرود، چون هم میخواستم ۲۰:۳۰ تکراری نشود و هم از دهان نیفتد و چاشنی جذابیت و جسارت در آن باشد و خودم تصمیم میگرفتم. دست شاگرد میدادیم دچار محافظهکاری میشد. اگر ۲۰:۳۰ تا آخر ۲۰:۳۰ بود به دلیل اینکه نظارت شخصی صورت میگرفت و هزینه هم میدادم. من درباره ۲۰:۳۰ هزینههای سنگینی دادم. در دوره دوم که دوباره باید انتخاب میشدم خیلیها علیه من پروندهسازی کردند، بخش زیادی به خاطر ۲۰:۳۰ بود.
من شما را به اوایل ارجاع میدهم. آقای روحانی به من اعتراض کرد و هیچ مسؤولیتی نداشت، در دوره اوج حاکمیت آقای سعید جلیلی بر شورای عالی امنیت ملی بود و کشور جهتگیری خاص خود را داشت. ما یک مستند ساختیم که درست بود و نشان داد در مذاکرات سعدآباد که انجام دادند چه کارهایی کردند. به نظرم کاملاً درست بود. آقای روحانی بعد به من اعتراض کرد، هر چند کارهای نبود و در شورای امنیت ملی عضو بود. البته نامه هم خدمت رهبری نوشتند و به ایشان هم اعتراض کردند. منتها من مخیر بودم و میتوانستم تصمیم بگیرم. گفتم آقای روحانی درست است که این برنامه کاملاً درست بوده، اما من به شما اجازه میدهم حرف بزنید. بالاتر از این چیزی است؟ گفتم برنامهای اختصاص میدهم تا حرفهای خود را بیان کنید و جواب شورای امنیت را بدهید. اسم آن را شناسنامه گذاشتیم. آن برنامه شناسنامه ماند.
*حتی برنامه اول اسمی نداشت و بدون اسم پخش شد.
بله. الان هم تبدیل به برنامه دیگری شده و مخاطب خودش را دارد.
با آمدن آقای احمدینژاد ابتدا یک رینگی با هم سر قیمت گوشت رفتید و در مجلس مصاحبه کردید، ولی بعد دیگر رفیق شدید.
ایشان میگفت در خانه ما ارزانتر است، ما همه جا گوشت را تهیه میکردیم و قیمت همه جا بالا بود. رسانههای اصلاحطلب هم خیلی به این اختلاف دمیدند. آقای احمدینژاد معتقد بود صداوسیما علیه ایشان است، در حالیکه ما وظیفه خودمان را انجام میدادیم. به طوری که ایشان بارها به رهبری شکایت کردند و رهبری دستور دادند، یک شب جلسهای تشکیل شد و از طرف آقای احمدینژاد آقای کلهر و آقای هاشمیثمره آمدند و از طرف صداوسیما هم من بودم در دفتر رهبری، معاونت بررسیها جلسه تشکیل شد. داوری بین ما کردند، حکمیت صورت گرفت. در نهایت گفتند ۵۰ درصد حق با ضرغامی است و ۵۰ درصد حق با احمدینژاد است. نه سیخ سوخت و نه کباب. دوتایی با هم رفتیم، ولی آقای احمدینژاد نوعاً در جلسه دولت از ما انتقاد میکرد و معتقد بود برخی از گزارشها و خبرهای ما ظلم به دولت است و خوبیهای دولت را نمیبینیم و اشکالات دولت را برجسته میکنیم برخلاف خیلیها که آمدند و گفتند با آقای احمدینژاد بیشتر رفاقت دارند، واقعا این نبود. البته انصافاً خود آقای احمدینژاد برای توسعه صداوسیما خیلی کمک کردند.
انتهای پیام