این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره قهرمانهای داستانی ادبیات کودک و نوجوان و این که به نظر میرسد قهرمانهایی به فراگیری شخصیتهایی مانند هریپاتر، بتمن و اسپایدرمن نداریم، اظهار کرد: ما دو تعریف از قهرمان داریم؛ یک تعریف هالیوودی یعنی یک تعریف اغراقآمیز از یک ابرانسان که این ابرانسان میتواند رستم، اسفندیار یا هریک از اسطورههای «شاهنامه» باشد که رویینتن هستند و یا میتواند اسپایدرمن و سوپرمن باشد که نیروهای ماورایی دارند. به این تعریف از قهرمان در ادبیات ژانری و ادبیات حماسی پرداخته شده که شخصیتهای اصلی یک فرد برگزیده هستند و نیرویی دارند که از بقیه متمایز میشوند مثلا هریپاتر که جادوی اصلی را دارد و میتواند با اهریمن نبرد کند اما دیگران آن توانایی را ندارند. هزاران مورد دیگر در ادبیات کهن و امروزی تولید شده است.
او سپس گفت: معنای دیگر قهرمان امروزیتر است و بعد از مدرنیسم به وجود آمده؛ این قهرمان یک انسان عادی است که توانایی ویژه و ماورایی ندارد اما ویژگیهای منحصر به فردی دارد که او را از دیگران متمایز میکند، این قهرمان در موقعیتهایی قرار میگیرد که موقعیتهای انسانی هستند و ممکن است با شکست، تلخی و ناکامی همراه باشند، مبارزه با شر یک وضعیت عادی است یعنی این مبارزه با شر میتواند مبارزه با بچههای زورگوی مدرسه باشد و لازم نیست حتما قدرتهای جادویی داشته باشد؛ مثلا آدمها را به سنگ تبدیل کند یا سوار اژدها شده و پرواز کند. این قهرمانها که بعد از مدرنیسم به وجود آمدهاند، به شدت آسیبپذیر و دچار نقصان و کمبودهایی هستند که آنها را زمین میزند، این شخصیتها نسبیت دارند، یعنی انسان کامل نیستند، انسان سیاه و سپید نیستند و مجموعهای از طیفهای انسانی هستند یعنی ضعف دارند، توانایی دارند، استعداد دارند و ناکامی دارند اما در مجموع به انسان بودن و توانایی ذاتیاش برای یادگیری و غلبه کردن بر تلخی و دشواریها باور دارند و حاصلش میشود یک عالمه کاراکترهای انسانی که در ادبیات هستند.
رجبی با بیان اینکه چرا با وجود پیشینه اسطورهای ادبیاتمان، قهرمانهایی به فراگیری قهرمانهای ادبیات خارجی نداریم، تو ضیح داد: این موضوع به قدرت بهروزرسانی آنها برمیگردد، ما کلی کتاب بازنویسی به همین منظور داشتیم. اینکه به زبان ساده این اسطورهها را معرفی کنیم و بگوییم رستم که بود، سهراب که بود و چه اتفاقی افتاده خوب است اما باید از ویژگیهای آنها به شکلی مدرن استفاده کنیم اتفاقی که در ادبیات غرب افتاده و شخصیتها بازتولید شدهاند؛ مثلا اکثر قصهها رفرنسهای دینی دارند؛ مثلا از قتلهای مسیحیت استفاده میشود که با پسزمینه دینی و فرهنگی و باور جامعه همخوانی دارد. هرچند این موضوع به اینکه چقدر بتوانیم بپذیریم و نقدپذیر باشیم، بستگی دارد.
نویسنده مجموعه «بردیا و گولاخها»، «خواهران تاریک» و «جنایتکار اعتراف میکند» با بیان اینکه اگر فرد را سپید سپید یا سیاه سیاه ببینید نمیتوانید شخصیتپردازی و نقد کنید، گفت: قهرمان واقعی کسی است که در عین داشتن ویژگیهای خوب، ویژگیهای بد و اشتباهاتی هم در زندگی دارد اما در ایران درباره شخصیتها باید بگویید «چقدر خوب بود» و «چقدر عالی بود». این حرفها شخصیت را به یک تیپ کلیشهای تبدیل میکند که فقط میتوانید یک بعد آن را بگویید، زمانی که بخواهید وارد بعدهای دیگری شخصیت او شوید، با خود میگویید نه نگوییم و این کار را نکنیم. در واقع خطوط قرمز نامرئیای وجود دارد که نویسنده با خود میگوید من نمیتوانم کامل درباره این موضوع صحبت کنم پس حرف نمیزنم چون قرار است ناقص حرف بزنم و شخصیتی نمیشود که من دوست دارم و میتواند تأثیرگذار باشد. درحالی که میشود ویژگیها را استخراج و نشانهگذاری کرد و در داستان از سمبل استفاده کرد، این فرد در عین ناتوانیهایی که دارد در جبهههای مختلف میجنگد اما خودش مشکل دارد و چیزهایی را درک نکرده است. مثلا رستم قهرمان ملی ماست که از زابل آمده و میخواهد با دیو بجنگد و از هفتخان میگذرد اما همین رستم فرزند خود را میکشد که خیلی واقعه تلخی است، رستم در عین حال که آدم موفقی است در روابط خانوادگیاش ضعیف است. فرزندکشی چه معنایی دارد و آیا میتوانیم در بستر فرهنگیمان آن را نقد کنیم؟ این فرد ویژگیهایی را دارد و ما میتوانیم با استفاده از تکنیکهای داستانی، شخصیتهای جدید خلق کنیم نه تکبعدی و کلیشهای و تکراری.
رجبی سپس بیان کرد: اگر باور کنیم شخصیتهای داستان مانند ما ضعف دارند و ضعفها را هم بنویسیم، مخاطب ما میتواند با آن شخصیت ارتباط برقرار کند و همراه او باشد زیرا میبیند این شخصیتها هم ناتواناییهایی دارند، اگر ویژگی ابرقهرمانی و فانتزی دارند، میتوانم ویژگیهای انسانیاش را استخراج کنم و با خودم تطبیق بدهم و امیدوار شوم که من هم میتوانم به مشکلاتم غلبه کنم. اگر «هریپاتر» میخوانند برای این نیست که جادوگر شوند، این کتاب را میخوانند تا ببینند یک بچه بیسرپرست و بیچاره این توانایی را دارد و میتواند به خود کمک کند تا بر ترسش غلبه کند، تلاش میکند و برای هدفش میجنگد، این بچه آسیبپذیر هم هست و اینطور نیست رویینتن باشد. ویژگیهای انسانی را میبینیم که با قصه همراه میشویم وگرنه ویژگیهای دیگر را میگوییم خب غیرطبیعی است اما کنار نمیگذاریم زیرا نویسنده ویژگیهای انسانی را به شکل گستردهای درون آن شخصیتها تنیده و ما با آن ویژگیهاست که همراه میشویم نه با قدرتهای ماورایی. این قدرتها برای بچهها جذاب است زیرا تخیل آنها را فعال میکند و در جهان دیگری سیر میکنیم.
او همچنین درباره فراگیر نشدن کتابهای موفق ایرانی، اظهار کرد: اگر قهرمانهایی مثل هریپاتر شناخته شدهاند برای این است که آنها چندرسانهای کار میکنند، نمیگویند کتاب تولید شود و بعد کنارش بگذارند، بلکه از کتاب اقتباسهای قدرتمند شکل میگیرد، انیمیشن میسازند، بازی ساخته میشود و به یک رسانه محدود نمیشود. احساس میکنم میشود با اقتباس با برخی از کتابهای داستانی دوستان، فیلمهای سینمایی و فانتزی جذاب برای بچهها ساخت اما این اتفاق نمیافتد. اگر ما سینمای گردنکلفت و ادبیات صادراتی میخواهیم باید از آثار خوب حمایت کنیم البته برای کار تولید یک اثر استاندارد، توان انسانی وجود دارد اما توان مالی زیاد میخواهد بنابراین ریسک نمیکنند، بودجه بزرگی میخواهد و با پنج نفر نمیشود انیمیشن قدرتمند، تولید کرد که بتوان فروخت. باید بستر فراهم شود و بودجهای برای آن در نظر بگیرند. اینها در حد حرف قشنگ است اما در عمل اتفاقی نمیافتد و این باعث دلسردی برای نویسنده و ناشر میشود و این مجموعه ادامه پیدا میکند. اگر آنها ابرقهرمان دارند و صادر میکنند، از بچههای مصر و فیلیپین و ایران میدانند اسپایدرمن کیست، این قدرت رسانه است. ما پیشینه اساطیری قدرتمند و فرهنگ غنیای داریم اما بلد نیستم از آنها استفاده کنیم و یا مدیریتشان کنیم. اگر این اتفاق بیفتد ما هم میتوانیم و بنیهاش را داریم ادبیات قهرمانی محبوب داشته باشیم.
انتهای پیام